۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۳

نتوانم که بینم از دورش
آه از شرم چشم مخمورش

نیست در شهر کس که عاشق نیست
چه بلا گشت حسن مشهورش

این چراغ از کدام انجمنست
که جهانی بسوخت از نورش

رفت آن ماه نیم مست برون
چه شبی روز کرد مخمورش

چه بود حالت نظر بازی
که چنین آفتیست منظورش

چکند عطر پیرهن، عاشق
فکر کن زعفران و کافورش

چه دلست این دل فغانی وای
که نه پیداست ماتم و سورش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.