۱۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱ - در منقبت امام همام علی بن موسی الرضا علیه السلام

چمن شکفت و جهان پر ز سوسن و سمنست
بصد هزار زبان روزگار در سخنست

ز خاک سوخته ی داغ آتشین رویان
دمید لاله و سوزش هنوز در کفنست

نه روز آنست که در خانه مست بتوان بود
برون خرام ز مجلس که نوبت چمنست

رسید نافه گشا باد صبحدم، گویا
روان به دامن صحرا روایح ختنست

خراش غنچه ی رعنا و خار خار نسیم
نشان دست زلیخا و چاک پیرهنست

ز وصف گوهر لعل تو در حریم چمن
دهان غنچه ی سیراب پر در عدنست

چو لاله بی گل روی تو جامه چاک زدن
بتر ز واقعه ی بیستون و کوهکنست

در آن چمن که شود قامت تو دست افشان
چه جای جلوه ی شمشاد و رقص نارونست

هوای کوی تو دارد صبا ز گشت چمن
چو آن غریب که میلش به جانب وطنست

ز جان گذشتم و دیدم جمال کعبه ی جان
درین ره آنکه ز هستی گذشت جان منست

تبارک الله ازین روضه ی بهشت آیین
که یک غبار درش آبروی نه چمنست

چه جای گلشن عالم که هفت باغ جنان
طفیل روضه ی سلطان دین ابوالحسنست

علی موسی کاظم امین گلشن وحی
که طوف بارگهش از فرایض سننست

ز یمن سایه ی عنقای قاف قدرت او
همای ناطقه ناظر به کشور بدنست

بگرد روضه ی او گر نعیم هشت بهشت
شود نثار یکایک بجای خویشتنست

فرو گرفت جهان را چراغ همت او
چو آفتاب که خنجر گزار و تیغ زنست

گلی که از چمن کبریای او سر زد
شکفته باد که چشم و چراغ انجمنست

چو پرچم علمش باد صبح جلوه دهد
چه جای دم زدن یاسمین و نسترنست

چراغ دولت او لاله ی ابد پیوند
نهال همت او شمع آسمان لگنست

فغان ز مکر تو ای ناصبی بگو آخر
که این چه دشمنی و لاف دوستی زدنست

ز جام ساقی کوثر کجا شود سیراب
ترا که کاسه ی سر بر هوای درد دنست

درین چمن که ز آسیب برگ ریز خزان
هوا مبدل و بلبل فگار و ممتحنست

فسانه ی زن جادو و سر پرده ی شیر
حکایتیست که ورد زبان مرد و زنست

کسی که دانه ی انگور دام حیلت ساخت
چو خوشه از گنه آن بگردنش رسنست

زهی چراغ دلت شمع هفت پرده ی دل
خیال نحل قدت زیب چهار باغ تنست

قبای سبز تو فارغ ز چاک دامن و جیب
نگین لعل تو ایمن ز دست اهرمنست

کند ولای تو رنگ موالیان چو عقیق
طلوع مهر تو همچون سهیل در یمنست

سپهر را سر رمح تو اختر شرفست
زمانه را دم تیغ تو مانع فتنست

به سجده ی تو رود سر که در بدن زنده ست
بمدح ذات تو گویا زبان که در دهنست

به آب دیده فغانی چو مدحت تو نوشت
سواد کاغذ شعرش بنفشه و سمنست

همیشه تا به مصاف سپاه غنچه و گل
نسیم پرده درو باد صبح صف شکنست

حسود جاه تو در پرده ی خجالت باد
چو عنکبوت که بر عیب خویش پرده تنست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰ - در مدح مولای متقیان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲ - چمن شکفت و جهان پر ز سوسن و سمنست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.