۱۷۳ بار خوانده شده
دوش آمده بود در برم دلدارم
گفتم که شبا فاش مکن اسرارم
شب گفت پس و پیش نگه کن آخر
خورشید تو داری زکجا صبح آرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
گفتم که شبا فاش مکن اسرارم
شب گفت پس و پیش نگه کن آخر
خورشید تو داری زکجا صبح آرم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.