۲۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱

ای بی خبر از محنت و شاد از الم ما
ما را غم تو کُشت و تو را نیست غم ما

آن کیست که چون شمع نه در آتش و آب است
هر شب ز دم گرم و سرشک ندم ما

مقصود وجود تو و نقش دهن توست
ورنه چه تفاوت ز وجود و عدم ما

تا ما سرِ خود بر قدم دوست نهادیم
دارند جهانی همه سر در قدم ما

چون ماه نو انگشت‌نما گشت خیالی
با آنکه رقیبان بگرفتند کمِ ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:شمارهٔ ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.