هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از ناامیدی و اندوه زمانه میگوید و اشاره میکند که دیگران قدر او را نمیدانند. او از بیوفایی روزگار و بیتوجهی اطرافیان شکایت دارد و احساس تنهایی و غربت میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی در این شعر وجود دارد که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر میتوانند با این مضامین ارتباط برقرار کنند.
شمارهٔ ۳۶۵
شد باز به دیدار سحر چشم جهانی
بیدار نشد بخت عجب خواب گرانی
ما را خبر از محنت و اندوه زمانه
وقت است که بی یاد تو باشیم زمانی
شک نیست که طفل ره ارباب طریق است
پیری که نگفته است ارادت به جوانی
تا دیده چه نامحرمیی دید ز اشکم
کز خانهٔ مردم به درش کرد روانی
کس را نبود مایهٔ قدر تو خیالی
گر یار بگوید که سگ ماست فلانی
بیدار نشد بخت عجب خواب گرانی
ما را خبر از محنت و اندوه زمانه
وقت است که بی یاد تو باشیم زمانی
شک نیست که طفل ره ارباب طریق است
پیری که نگفته است ارادت به جوانی
تا دیده چه نامحرمیی دید ز اشکم
کز خانهٔ مردم به درش کرد روانی
کس را نبود مایهٔ قدر تو خیالی
گر یار بگوید که سگ ماست فلانی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.