۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۵

شد باز به دیدار سحر چشم جهانی
بیدار نشد بخت عجب خواب گرانی

ما را خبر از محنت و اندوه زمانه
وقت است که بی یاد تو باشیم زمانی

شک نیست که طفل ره ارباب طریق است
پیری که نگفته است ارادت به جوانی

تا دیده چه نامحرمیی دید ز اشکم
کز خانهٔ مردم به درش کرد روانی

کس را نبود مایهٔ قدر تو خیالی
گر یار بگوید که سگ ماست فلانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.