۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴

گفتی به لب رسانم از اشتیاق جانت
جان من است آن لب امشب بیار بر لب

از سرو و گل چو خواهی امشب که هست در بر
مهر وی سر و قامت مشکبوی سیم غبغب

از تاب جعد مویت وز آفتاب رویت
یک دل هزار سودا یک جان و یک جهان تب

زان لب بگو حدیثی تا نیشکر نکارند
برقع فکن که پوشد رخساره ماه نخشب

میگفت سبزه خط با آهوان چشمت
هذا نبات خضر یرتع بها و یلعب

آشفته وار امشب برگو مدیح حیدر
از آن دهان شیرین کاین است عین مطلب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.