۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۶

حقا که ملامتگر روی تو ندیده است
معنی نشینده است و بصورت نگردیده است

پیغام که آورد سحر باد که از شوق
دیوانه شده بلبل و گل جامه دریده است

ای حلقه بگوش خم زلفین تو خورشید
خط تو خط باطله بر ماه کشیده است

من سینه بناخن بشکافم بره عشق
نشکفت که فرهاد حزین سنگ بریده است

فرهاد نخورده است بجز تیشه خون ریز
خسرو سخن تلخ زشیرین نشنیده است

بی ناوک دلدوز تو دل در بر عشاق
چون ماهی بی آب که در خاک طپیده است

از عشق ندیدیم بجز آتش سوزان
کس از شجر طور جز این میوه نچیده است

نازم رخ بی مثل و نظیر تو که دیده ‏
جز در بر آئینه نظیر تو ندیده است

گو دم مزن از وجد و سماع و طرب و حال
صوفی که زصهبای محبت نچشیده است

شرح غم زلف تو نگارد عجبی نیست
از خامه آشفته اگر مشک چکیده است

زاهد تو و محراب که عاشق بعبادت
محراب بجز آن خم ابرو نگزیده است

ما و رخ زیبای علی آنکه چو نقشش
نقاش ازل بر ورق کن نکشیده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.