۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۸

گر تو اقامت کنی بآن قد و قامت
روز قیامت عیان کنی زکرامت

چون روم از کوی تو به پند ونصیحت
من که وطن کرده ام بکوی ملامت

دامن وصلت زدست بیهده دادیم
بر سرخود بیختیم خاک ندامت

قدر بهشت وصال هر که ندانست
سوخت زنار فراق تو بغرامت

شاهد روشن نداشت چون مه رویت
دعوی سرو چمن که کرد بقامت

محرم کعبه گرت بباد به بیند
عمره و حج را بدل کند با قامت

تا که کنی عرضه کشتگان خود ایشوخ
محشر دیگر بپا کنی بقیامت

گنج نیاید هر آنکه زنج نبیند
گو بنشیند طالبان سلامت

سلطنت باغ خلد برد مسلم
هر که زداغت بجبهه داشت علامت

دست ازل از کرم در اول نوروز
بر سر حیدر نهاد تاج کرامت

گر شده آشفته بنده تو عجب نیست
بندگی تو بزرگی است و فخامت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.