۴۶۳ بار خوانده شده

فرگرد نوزدهم

بخش یکم
1
اهریمن مرگ آفرین ، سلار دیوان از سرزمین اپاختر ، از سرزمینهای اپاختر پیش تاخت .
اهریمن مر آفرین نیرنگ باز تبهکار چنین گفت :
ای دروج !
به سوی زرتشت اشون بتاز و او را تباه کن .
دروج و بویتی و مرشون ـ آن سج نهان روان ، آن دوزخ زاده ـ تاخت کنان بیامدند .
2
زرتشت اشون « اهون و یریه . . . » را به بانگ بلند برخواند :
...................................................................................................................................................................................................................................................................................................( بند 19 فر)
پس آنگاه نیایشی دیگر برخواند ؛ آبهای نیک رود دایتیا ی نیک را بستود و به پیروی از داد مزداپرستان خستو شد .
دروج و بویتی و مرشون ـ آن سج روان ، آن دوزخ زاده ـ هراسان رو در گریز نهادند .

3

دروج نیرنگ باز ، اهریمن را چنین گفت :
ای اهریمن تباهکار !
فرّ زرتشت چنان بزرگ است که من کشتن وی را هیچ راهی نمی یابم .
زرتشت در نهاد خویش ، دیوان دروند ان تباهکار را دید و با خوداندیشید .
آنان کشتن مرا به هم سخنی نشسته اند .

4

زرتشت از جای برخاست و بی هیچ لرزشی از بیم اهریمن و دشواری چیستانهای بدخواهانه ی او ، سنگی ـ همچند خانه ای ـ را که از آفریدگار اهوره مزدا گرفته بود ، در دستهای خویش به چرخش درآورد .
اهریمن پرسید :
تو که بر فراز کوهی در کرانه ی رود درجا در خانه ی پورو شسب ایستاده ای ، این سنگ را از کجای این زمین پهناور گوی سان دور کرانه برگرفته و برای چه آن را به چرخش درآورده ای ؟
5

زرتشت به اهریمن پاسخ داد :
ای اهریمن تباهکار !
من آفرینش دیو را فرو می کوبم .
من نسوی دیو آفریده را فرو می کوبم .
من پری خنثی تی دیو آفریده را فرو می کوبم .
تا بدان هنگام که سوشیانت پیروز و دیو افگن از دریای کیانسیه ، از سرزمین نیمروز ، از سرزمینهای نیمروز پا به پهنه ی زندگی بگذارد .

6
اهریمن نیرنگ باز ، آفریدگار جهان بدی ، دیگر باره بدو گفت :
ای زرتشت اشون !
آفریدگار مرا نابود مکن .
تو پسر پورو شسبی و از مادر خویش زاده شده ای .
از دین نیک مزداپرستان روی برتاب تا از آن کامروایی که آن کشنده ی مردمان ـ فرمانروای جهان ـ از آن بخوردار بود ، بهره مند شوی .

7

سپیتمان زرتشت در پاسخ به اهریمن چنین گفت :
نه من هرگز از دین نیک مزداپرستی روی برنتابم ؛ اگرچه تن و جان و روانم از هم بگسلد .

8

اهریمن نیرنگ باز ، آفریدگار جهان بدی دیگر باره بدو گفت :
با کدامین گفتا بر من چیره می شوی و مرا از خود می رانی ؟
آفریدگان نیک با کدام رزم افزا بر آفریدگان من ـ که اهریمنم ـ چیره می شوند و آنان را از خود می رانند ؟

9

سپیتمان زرتشت در پاسخ به اهریمن چنین گفت :

هاون پاک ، تشت پاک ، هوم و منثره ورجاوند که مزدا مرا اموخته است ، اینهاست رزم افزارهای من ؛ بهترین رزم افزارهای من .
ای اهریمن تباهکار!
با این منثره ی ورجاوند اهورایی ، من بر تو چیره می شوم و تو را از خود می رانم .
آفریدگان نیک ، با این رزم افزار بر تو چیره می شوند و تو را از خود می رانند .
این رزم افزار را سپند مینو د رزمان بی کرانه به من داد .
این رزم افزار را امشاسپندان ، شهریاران نیک خوب کنش ، به من دادند .

10

زرتشت نیایش « اهون و یریه . . . » را به بانگ بلند برخواند .
زرتشت اشون به بانگ بلند چنین گفت :
ای اهوره !
این را از تو می پرسم ؛ مرا بدرستی پاسخ گوی :
چگونه باید شد نیایش فروتنانه ی دلدادگان تو ؟
ای مزدا !
بگذار کسی همچون تو ، آن را به دوستی چون من بیاموزد . پس در پرتو تو اشه ی گرامی ، ما را یاری بخش تا منش نیک به سوی ما آید .

بخش دوم
11

بخش دوم
11

زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای اهوره مزدا ! ای سپند ترین مینو ! ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
زرتشت بر فراز کوهی در کرانه رود درجا نشسته ، نیایش کنان و پرستش به بارگاه اهوره مزدا ، به امشاسپندان نیک ـ بهمن و اردیبهشت و شهریور و سپندارمذ ـ برده بود .

12

چگونه جهان را از گزند دروج و از آسیب اهریمن تبهکار رهایی بخشم ؟
چگونه آلایش آشکار ونهان را از جهان دور کنم ؟
چگونه نسو را از خانمانمزداپرستان بیرون رانم؟
چگونه اشون مرد را از الایش پاک کنم ؟
چگونه اشون زن را از آلایش پاک کنم ؟

13

اهوره مزدا پاسخ داد :
ای زرتشت !
دین نیک مزدا پرستی را بستای .
ای زرتشت !
امشاسپندان ، شهریاران هفت کشور روی زمین را بستای .
ای زرتشت !
آسمان زبرین و زمان بی کرانه و ویو ایزد زبردست را بستای .
ای زرتشت !
باد نیرومند مزدا آفریده و سپندارمذ ـ دختر زیبای اهوره مزدا ـ رابستای .


14

ای زرتشت !
فروشی مرا ـ که اهورهمزدایم ـ بستای .
فروشی مرا ـ که بزرگترین ، بهترین ، زیباترین ، استوارترین ، هوشیارترین ، برزمند ترین و دراشه بلند پایگاه ترین مینویان ام و همه ی روانم منثره ی ورجاوند است ـ بستای .
ای زرتشت !
سراسر افرینش مرا ـ که اهوره مزدایم ـ بستای .

15

اهوره مزدا چنین گفت :
زرتشت گفتار مرا پذیرفت و پیرو شد و گفت :
سراسر افرینش پاک اهوره مزدا را می ستایم .
مهر فراخ چراگاه ، آن ایزد در بردارنده ی بهترین و شکوهمند ترین و دیو افگن ترین رزم افزارها را می ستایم .
سروش پارسای برزمند را می ستایم که گرزی را برای فرو کوفتن برسر دیوان در دستهای خویش می گرداند .

16

منثره ی ورجاوند فرّ ه مند را می ستایم .
آسمان زبرین و زمان بی کرانه و ویو ایزد زبردست را می ستایم .
باد نیرومند مزدا آفریده و سپندارمذ ـ دختر زیبای اهوره مزدا ـ را می ستایم .
داد نیک مزداپرستی ،داد دیو ستیز زرتشتی را می ستایم .

17

زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای دادار جهان نیکی ! ای اهوره مزدا !
با کدامین نیایش ، آفرینش اهوره مزدا را بستایم و بدان یاری رسان ؟

18

اهوره مزدا پاسخ داد :
ای سپیتمان زرتشت !
به سوی آن درخت زیبا ـ آن درخت فرا روییده و نیرومند در میان درختان فرا روییده ـ برو و این سخنان را برگو :
درود بر تو ای درخت شون مزدا آفریده !
« اشم وهو . . . »

19

اشونی بای تا ترکه ی برسم را به درازای گاو آهن و به ستبری دانه جو ، از ان درخت ببرد ؛ آن را به دست چپ خویش برگیرد و هنگام نیایش اهورهمزدا و امشاسپندان و هوم زرّین بازنذه ی زیبا و بهمن و راتا ی نیک اشون مزدا افریده ی والا ، چشم از آن برنگیرد .

20

زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای اهوره مزدا ! ای دانای دانایان ! ای همیشه بیدار ! ای هماره هشیار !
اشون نیک منش ، آشکارا و پنهان دچار الایش می شود . دیوانی که در تن مردگان راه یافتهاند ، او را می الایند .
اشون نیک منش ، چگونه می تواند تن و جامه ی خویش را از این آلایش رهایی بخشد و پاک کند ؟

21

اهوره مزدا پاسخ داد :
گمیز ورزاو اخته ناشده ای را ـ بدان سان که روش آیین است ـ برگیر و اشون آلوده را به دشت مزدا آفریده ببر تا برگرد خویش ، شیار بکشد .

22

پس نیایش « اشم وهو . . . » را یکصد بار برخواند .
آنگاه نیایش « اهون و یریه . . . » را دویست بار برخواند .
سپس تن و جامه ی الوده خویش را چهار بار با گمیز و دو بار با آب آفریده ی بغ بشوید .

23
بدین سان تن و جامه ی اشون نیک منش پاک شود . پس انگاه جامه ی خویش را با دست چپ و دست راست ، با دست راست و دست چپ برگیرد و آن را در زیر آسمان بلند ، در پرتو اختران آفریده ی بغ بگذارد تا نه شب سپری شود.

24

هنگامی که نه شب سپری شد ، زور به آتش نیاز کند ، هیزم سخت چوب به آتش برد ، بخور وهو ـ گون به اتش برد و تن و جامه را بدان خوشبو کند .

25

بدین سان تن و جامه ی اشون نیک منش پاک شود . آنگاه جامه ی خویش را با دست چپ و دست راست و دست راست و دست چپ برگیرد و به آوای بلند ، چنین بخواند :
شکوه از آن اهوره مزدا باد !
شکوه از ان امشاسپندان باد !
شکوه از آن همه ی دیگر اشونان باد !

26

زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای اهوره مزدا ! ای دانای دانایان !
آیا اشون مرد و اشون زن را به دین تو فراخوانم ؟
آیا دیو پرست تبهکار را که زمین مزدا آفریده به آب روان و گندم سرسبز و همه ی دیگر چیزهای گرانبهای خویش را بیهوده و بی بهر ه گیری رها می کند ، به کار نیک اهورایی وادارم ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
چنین کن این خویشکاری تست که چنین کنی .

27

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
کردارهای یک به کجا می روند و در کجا فراهم می ایند !
کردارهای نیکی را که مردمان در زندگانی استومند برای آمرزش روانهای خویش به جا آورده اند ، در کجا با می یابند .

28

اهوره مزدا پاسخ داد :
بدان هنگام که روزگار زندگی کسی سپری شود و بمیرد ، دیوان بدکار دوزخی بر او می تازند .
چون سومین شب بگذر د بامداد پگاه پدیدار شود و روشنایی برآید و ایزد مهر ، دارنده ی بهتری رزم افزارها ، کوهساران سراسر شادی بخش را سرشار کند و خورشید سر برزند .

29

. . . یوی که او را « ویزرش» خوانند ، روانهای دروندان تبهکار در گناه زیسته را فرو بسته می برد . روان دروندان تبهکار و نیکوکار ، هر دو از راه زمان اخته که به چینودپل می پیوندد ، می گذرند . برسر چینود پل ـ پل اهورایی مزدا آفریده ـ آنان پاداش کردارهای نیک جهانی را که پیش از آن برای جان و روان خویش به جای آورده اند می جویند .


30
پس آنگاه دوشیزه ای خوش اندام ، نیرومند ، بلند بالا ، باز شناسنده ، آراسته و برازنده ، کارآمد و چیره دست و بسیار زیرک ، باسگانی در دو سوی او فرا می رسد .
او روان نیکوکار را از فراز البرز کوه و از چینودپل می گذراند و در برابر ایزدان مینوی جای می دهد .

31

بهمن از سریز زرّین خویش برمی خیزد و بانگ بر می آورد :
ای اشون !
چگونه از آن جهان پر آیب بدین جهان جاودانه درآمده ای و به سوی ما می ایی ؟

32

روانهای نیکوکاران به شادکامی به نزدیک اورنگ زرّین اهوره مزدا ، به نزدیک تختهای زرّین امشاسپندان ، به گرزمان ، به سرای اهوره مزدا ، به سرای امشاسپندان ، به سرای همه ی دیگر مینویان اشون می رسند .

33

دیوان تبهکار بدکردار پس از مرگ اشون مردی که خود را از آلایش پالوده باشد ، چنان از بوی خوش روان او می هراسند که گوسفندی گرگ زده .


34
روانهای نیکوکاران در آنجا با ایزد نریو سنگ دوست مزدا اهوره همنشینی می کنند .
ای زرتشت !
تو خود این جهان آفریده اهوره مزدا را بستای .

35

زرتشت آن گفتار اهوره مزدا را پذیرفت :
جهان اشون آفریده ی اهوره مزدا را می ستایم .
زمین و آب مزدا آفریده و درختان اشون را می ستایم .
دریای فراخ کرت را می ستایم .
اسمان درخشان را می ستایم .
گیهان زبرین و درخشان و جاودانه را می ستایم .

36

سرای روشن و پر فروغ و سرشار از کامروایی اشونان را می ستایم .
گرزمان ، سرای اهوره مزدا ، سرای امشاسپندان ، سرای همه ی دیگر مینویان اشون را می ستایم .
سرای کامروایی جاودانه و چینود پل مزدا آفریده را می ستایم .

37

سوک ی نیک فراخ دیدگاه اشون را می ستایم .
فروشی های توانای نیکوکاران را می ستایم .
همه ی آفرینش نیک را می ستایم .
ایزد بهرام اهوره آفریده ، دارنده ی فرّ مزدا آفریده را می ستایم .
تشتر ستاره ی روشن و درخشان را که به پیکر گاوی زرّین شاخ در آید ، می ستایم .

38

گاهان اشون نیک ، شهریاران همه ی ردان را می ستایم .
اهونود گاه را می ستایم .
اُشتودگاه را می ستایم .
سپنتمد گاه را می ستایم .
وهوخشترگاه را می ستایم .
وهیشتوایشت گاه را می ستایم .

39

کشورهای ارزهی وسوهی را می ستایم .
کشورهای فردذفشو ویدذفشو را می ستایم .
کشورهای وارو و برشتی و وارو و جرشتی را می ستایم .
خونیرث درخشان را می ستایم .
هیرمند درخشان و فرّه مند را می ستایم .
اشی نیک را می ستایم .
چیستی نیک را می ستایم .
بهترین چیستی را می ستایم .
فر سرزمینهای ایرانی را می ستایم .
فرّ جم خوب رمه را می ستایم .

40


سروش پارسای برزمند دیو افگن را چون پرستش ونیایش کنند ، شادمان شود و آن پرستش و نیایش را بپذیرد .
زور و هیزم سخت چوب به آتش ببر .
بخور وهو ـ گون به آتش ببر .
اتش وازیشت ، فرو افگننده ی سپنجغر دیو را پرستش و نیایش کن و گوشت پخته و شیرجوشان نزد وی ببر.

41
سروش پارسا را پرستش و نیایش کن که کوند دیو بی می مست را فرو افگند ؛ دیوی که بر دروج مردان سست ، بردیو پرستان تبهکار در گناه زیسته فرو افتد .

42

کرماهی را می ستایم که در ژرفای دریاچه ها ، در زیر آبها می زید .
کهکشان زبرین و کهن بزرگترین آوردگاه دو مینو را می ستایم .
هفتورنگ درخشان را با فرزندان و گله هاشان می ستایم .

بخش سوم
43

اهریمن مرگ آفرین ، سالار دیوان ، ایندر دیو سور و دیو ، نانگ هیثیه دیو ، تو روی دیو ، زیریچ دیو ، دیو خشم خونین درفش ، اکتش دیو ، زاورون دیو کشنده ی پدران ، بویتی دیو ، دریوی دیو ، دیوی دیو ، کسوی دیو ، پیتی شه دیو و مرشون دیو آساترین همه ی دیوان ، نگران و اندیشناک بدین سوی و آن سوی می رفتند .

44

اهریمن نیرنگ باز تبهکار مرگ آفرین ، چنین گفت :
چرا درنگ کرده ایم ؟
دیوان تبهکار بد سرشت برفراز ارزور گرد آیند .

45

دیوان تبهکار بد سرشت دویدند و گریختند .
دیوان تبهکار بد سرشت دویدند و به بد چشمی نگریستند .
دیوان تبهکار بد سرشت دویدند و بانگ برآوردند :
برفراز ارزو گرد آییم . . .

46

. . . هم اکنون زرتشت اشون در خانه ی پورو شسب زاده شد . چگونه کشتن او را دست به کار زنیم ؟
هستی او ، خود رزم افزاری است دیو افگن . اوست که با دیوان و دروجان و دیو پرستان و نسوی دیو آفریده بستیزد و دروغ دروغ گویان را نچیز کند .

47

دیوان تبهکار بدسرشت دویدند و گریختند .
دیوان تبهکار بد سرشت به ژرفای تاریکی ، به دوزخ سهمناک گریختند .
« اشم وهو . . . »

اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:فرگرد هجدهم
گوهر بعدی:فرگرد بیستم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.