۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۴

روزی که آن پری زنظرها نهان شود
شور جنون زیک یک مردم عیان شود

عاشق رخت ببیند و نقد روان دهد
بیند بهشت خویش و روان زینجهان شود

بیش از اجل عجول بمرگ عاشقست از آنک
در روز واپسین زاجل کامران شود

آنرا که در بهشت بخوانند از درت
با آه و ناله از سر کویت روان شود

در پیش چشم تو نکنم درد دل زبیم
ترسم ببستر اوفتد و ناتوان شود

هر دم برای پرسش بیمار چشم تو
ما را نظر برسم عیادت روان شود

در لعل تست داروی دل بیسبب طبیب
تا کی پی دوا ببر این و آن شود

خونخواره گان بمعرض محشر درآورند
از ترک چشم تو دل من بدگمان شود

زد بر مس وجودم اکسیر حب دوست
عشقش بقلب ما محک امتحان شود

غیر از شکستگی پی وصفت چه آورم
سوسن صفت اگر قلمم صد زبان شود

دور زمان بپرورد آشفته ای چو من
تا مدح گوی مهدی آخر زمان شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.