عبارات مورد جستجو در ۷۲۰ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۷
من بندهٔ آن کسم که بیماش خوش است
جفت غم آن کسم که تنهاش خوش است
گویند وفای او چه لذت دارد
ز آنم خبری نیست جفاهاش خوش است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۴
هر جان که از او دلبر ما شادانست
پیوسته سرش سبز و دلش خندانست
اندازهٔ جان نیست چنان لطف و جمال
آهسته بگوئیم مگر جانانست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۴۵
ای از قدمت خاک زمین خرم و شاد
شد حامله از شادی و صد غنچه بزاد
زین غلغله‌ای فتاد در انجم و چرخ
در غلغله چشم ماه بر نجم فتاد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۶۱
عشق آن باشد که خلق را دارد شاد
عشق آن باشد که داد شادیها داد
زاده است مرا مادر عشق از اول
صد رحمت و آفرین بر آن مادر باد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰۴
کی غم خورد آنکه شاد مطلق باشد
واندل که برون ز چرخ ازرق باشد
تخم غم را کجا پذیرد چو زمین
آن کز هوسش فلک معلق باشد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۳۹
هر جا به جهان تخم وفا برکارند
آن تخم ز خرمنگه ما می‌آ رند
هرجا ز طرب ساز نی بردارند
آن شادی ماست آن خود پندارند
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۰۸
نیمی دف من به موش دادی همه خوش
باقی به کف بنده نهادی همه خوش
با درف دریده در سماع آمده‌ایم
ای با تو مراد و بیمرادی همه خوش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۵۴
بلبل آمد به باغ و رستیم ز زاغ
آئیم به باغ با تو ای چشم و چراغ
چون سوسن و گل ز خویش بیرون آئیم
چون آب روان رویم از باغ به باغ
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۴۸
امشب که شراب جان مدامست مدام
ساقی شه و باده با قوامست قوام
اسباب طرب جمله تمامست تمام
ای زنده‌دلان خواب حرامست حرام
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۸۷
بیگاه شد وز بیگهی من شادم
امشب قنق است یار فرخ‌زادم
روز و شب دیگر است در عشق مرا
من زین شب و زین روز برون افتادم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۷۲
گاه از غم دلبران بر آتش باشم
گاه از پی دوستان مشوش باشم
آخر بچه خرمی زنم راه نشاط
آخر به کدام دلخوشی خوش باشم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۰
ای یار به انکار سوی ما نگران
زیرا که نخورده‌ای از آن رطل گران
از شادی من بهشت گردیده جهان
غم مسخرهٔ منست و میر دگران
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹۴
عید آمد و عیدانه جمال سلطان
عیدانه که دیده است چنین در دو جهان
عید این بود و هزار عید ای دل و جان
کان گنج جهان برآمد از کنج نهان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴۴
ای شادی راز تو هزاران شادی
وز تو به خرابات هزار آبادی
وان سرو چمن را که کمین بندهٔ تست
از خدمتت آزاد و هزار آزادی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۸۷
جانم ز طرب چون شکر انباشته‌ای
چون برگ گل اندر شکرم داشته‌ای
امروز مرا خنده فرو می‌گیرد
تا در دهنم چه خنده‌ها کاشته‌ای
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۹۶
شادی شادی و ای حریفان شادی
زان سوسن آزاد هزار آزادی
می‌گفت که دادی عاشقی من دادم
آری دادی مها و دادی دادی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۰۸
غم را دیدم گرفته جام دردی
گفتم که غما خبر بود رخ زردی
گفتا چکنم که شادیی آوردی
بازار مرا خراب و کاسد کردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۴۹
مانندهٔ گل ز اصل خندان زادی
وز طالع و بخت خویش شادی شادی
سرسبز چو شاخ گل و آزاده چو سرو
سروی عجبی که از زمین آزادی
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۱۵
ساقی تو بده باده و مطرب تو بزن رود
تا می‌خورم امروز که وقت طرب ماست
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۴۲
خوبتر اندر جهان ازین چه بود کار
دوست بر دوست رفت و یار بر یار
آن همه اندوه بود و این همه شادی
آن همه گفتار بود و این همه کردار
دوست بر دوست رفت یار بر یار
خوشتر ازین هیچ در جهان نبود کار