عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۳
ای دیده، دل ریش جگر خورده ی تست
وین جان به جان آمده آزرده ی تست
این قصه ی درد من ز دشمن باری
پوشیده همی دار که هم کرده ی تست
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
با دلبر خود به کام دل گشتم جفت
بر شاخ طرب گل مرادم بشکفت
دی آمد و لطف کرد و بنواخت مرا
می گفت چنین کنم چنان کرد که گفت
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
هر چند که شد گرمی بازار تو سست
هرگز نشدم به مهر در کار تو سست
این کین تو چون سرین سیمین تو سخت
وی عهد تو همچو بند شلوار تو سست
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
باسبلت سبز یارب آن لب چه لبست
یاقوت شکر طعم زمرد سلبست
بر روی منست چشمه آب روان
گرد لب او سبزه دمید این عجبست
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
لعل تو ازان زمرد آورد نبات
تا باید از افعی دو زلف تو نجات
برگرد لب تو سبلت سبز تو هست
چون جامه خضر بر لب آب حیات
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۲۳
گفتم که چو فتنه چشم تو خفته بهست
وز سرد سخن لعل تو ناسفته بهست
زین چشم همی سخن نگوید با من
ای بس سخن نغز که ناگفته بهست
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۲۵
بادم که وجود من بجز زحمت نیست
خاکم که مرا بنزد تو حرمت نیست
گیرم که ز آتش دلم نندیشی
بر آب دو چشم من ترا رحمت نیست؟
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
آن یار جفا جوی وفادار شدست
کامروز مرا ز دل خریدار شدست
یا چشم فلک ز جور و بیداد بخفت
یا بخت که خفته بود بیدار شدست
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
ای وصل تو شایسته چو عمر جاوید
وی در دل من غم تو شیرین چو امید
در گوش تو از حلقه زر گوئی هست
آویخته ماه نو ز طرف خورشید
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
گفتم چو خطت برنگ موی تو شود
او آفت این روی نکوی تو شود
در خاطرم از خط تو این خود نگذشت
گو هم مدد جمال روی تو شود
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
گفتم سخنی با تو و بد گفتم بد
تالاجرم از تو گشت یک دردم صد
جانا بسرت آن نکنی کز تو سزد
انگار که آن حدیث نشنودی خود
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۳۷
زلفی که بر او بند و گره باشد صد
محتاج گره زدن چرا باشد خود
از عشوه دل سوخته من بستد
در زلف نهان کرد و گره بر وی زد
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
هجران تو از دو چشم من خواب ببرد
بی آب دو چشمت از رخم آب ببرد
چندان بگریستم من از فرقت تو
کز آب دو چشمم مژه سیلاب ببرد
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۴۱
زان غالیه دان کزاو دلم خون آید
چندین سخن نغز برون چون آید
کز تنگ دهانیش الف گاه سخن
چون دال دو تا گردد و بیرون آید
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
جائی که غمت بقصد جان برخیزد
دل را چه زیان گر از میان برخیزد
دارم سر آن که تا بدستت نکنم
از پا ننشینم ار جهان برخیزد
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
دردا که دلم زهجر خون خواهد شد
کارم ز فراق سرنگون خواهد شد
وان راز که در خون دلم بود نهان
با خون ز ره دیده برون خواهد شد
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۴۹
روزی که بر منت گذاری باشد
آن روز طراز روزگاری باشد
جانم بلب آمدست در حسرت تو
گر رنجه شوی شگرف کاری باشد
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
تا کی ز توام جفای دلسوز رسد
چند از تو بجان تیر جگر دوز رسد
آن دل که تو داشتی بدان کس دادم
کش چونتو هزار بنده امروز رسد
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
نه با تو مرا خلوت و جام می بود
نه با تو مرا عشرت و نای و نی بود
تا کی گوئی وصل نباشد همه روز
گو خود بکجا با که که دیده کی بود؟
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
هر دم ز توام غمی دگر باید برد
هر روز زدی غمی بتر باید برد
شاید که بهایهای بر من گریند
کم با تو همی عمر بسر باید برد