عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰
عشق آمد و شمع خود به پروانه سپرد
رندی بگرفت و خوش به میخانه سپرد
روزی گویند نعمت‌اللّه امروز
مستانه برفت و جان به جانانه سپرد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۱
صد جان به فدای دلبران خواهم کرد
هرچیز که گفته دلبر آن خواهم کرد
عارف گوید که می به رندان می بخش
فرمانبر اویم و چنان خواهم کرد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲
در مجلس ما به ترک می نتوان کرد
با عقل بیان عشق وی نتوان کرد
چون اوست حقیقت وجود همه چیز
ادراک وجود هیچ شی نتوان کرد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۳
دل دوش دم از لطف الهی می زد
در ملک قدم خیمهٔ شاهی میزد
بی‌ زحمت آب و گل دل زنده دلم
مستانه دم از نامتناهی میزد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۵
در هر آنی به ما عطایی بخشد
شاهی جهان به هر گدایی بخشد
گنجی که نهایتش خدا می داند
سلطان به کرم به بینوایی بخشد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۶
گر زان که گدا نماند آن سلطان ماند
ور کفر نماند نزد ما ایمان ماند
این خواجه به نزد ما همین است ، همان
هر چیز که این نماند باقی آن ماند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸
بی اسم کسی درک مسما نکند
نام ار نبود تمیز اشیا نکند
عقل از چه مصفا و مزکی باشد
ادراک اله جز به اسما نکند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹
یاری که چنان است خلیلش خوانند
چون مظهر اسماست جمیلش خوانند
یاری که بود جمیل مانند خلیل
شاید که جهانیان جلیلش خوانند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰
این نقش خیال عالمش می ‌خوانند
جانی دارد که آدمش می‌ خوانند
روحی است که روح اولش می‌ گویند
چون اوست تمام خاتمش می‌ خوانند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۱
گر دیدهٔ دیگری خیالش بیند
در دیدهٔ ما نور جمالش بیند
هر آینه ای که چشم ما می ‌نگرد
تمثال جمال بی مثالش بیند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۲
ای دوست حجاب ما ز ما خواهد بود
وین مایی ما حجاب ما خواهد بود
چون مایی ما ز ما بر افتد به یقین
بی مایی ما همه خدا خواهد بود
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۳
تا هستی ما به ما عیان خواهد بود
آن هستی او ز ما نهان خواهد بود
گر ذات نماید همه فانی گردیم
مائیم چنین و او چنان خواهد بود
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۶
آن روز که کار وصل را ساز آید
این مرغ ازین قفس به پرواز آید
از شه چو صفیر ارجعی روح شنید
پرواز کـــنان به دست شه باز آید
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸
هر آینه ای که در نظر می‌ آید
آن نور دو چشم ما به ما بنماید
هر چند که آینه نماید او را
او آیـنه را به حسن خود آراید
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۰
دلدار مرا کشت حیاتم بخشید
وز زحمت این جهان نجاتم بخشید
خرمای خبیصی چو ز دستم بربود
اما به عوض شاخ نبـــاتم بخشید
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۱
نقشی و خیالیست که عالم خوانند
معنی سخن محققان می دانند
این طرفه که در حقیقت این نقش خیال
حقّند ولی خیال را می دانند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲
توحید عوام عاقلان می دانند
توحید خواص عارفان می دانند
توحید و موحد موحد دریاب
خوش توحیدی موحدان می دانند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۳
رندان ز وجود وز عدم دم نزنند
از ملک حدوث وز قدم دم نزنند
باشند مدام همدم جام شراب
می می نوشند دم به دم دم نزنند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴
آبست که در شیشه شرابش خوانند
با گل چو قرین شود گلابش خوانند
از قید و گل و مُل چو مجرد گردد
اهل بصر و بصیرت آبش خوانند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
در پای تو سروران سر انداخته اند
وز عشق تو خانمان بر انداخته اند
رندانه به عشق چشم سرمست خوشست
خود را به خرابات در انداخته اند