عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۱
بی او ما را ظهور یارا نبود
بی آئینه تمثال هویدا نبود
پیوسته چو صورت و تجلی به همند
بی بودن ما ظهور او را نبود
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۲
بلبل و گل رونق بستان نبود
بی جام شراب ذوق مستان نبود
گر نائی و نی به هم بسازند دمی
آواز نی و رقص حریفان نبود
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۴
عینی که ظهور کرد اعیان نبود
گنجی که ز حق بود به پنهان نبود
جانانه در آئینهٔ جان کرد نظر
از ساده دلی آینه جانان نبود
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶
آن یار فقیر این و آنش نبود
سرمایهٔ سود و هم زیانش نبود
در کتم عدم مست و خراب افتاده
او را خبر از نام و نشانش نبود
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸
کفر چو منی گزاف و آسان نبود
محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چو من یکی و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰
در بحر محیط هر که او غرق بود
فارغ ز وجود غرب و وز شرق بود
آن کس که نشسته بر لب دریائی
با غرقهٔ بحر ما بسی فرق بودم
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱
با حکمت ما نصیر طوسی چه بود
با خرقهٔ ما کتان روسی چه بود
گوئی که به عقل می توان رفت این راه
با دین محمدی مجوسی چه بود
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲
رندی که ز هر دو کون یکتا گردد
در کتم عدم واله و شیدا گردد
سر در قدم ساقی سرمست نهد
بی زحمت پا به گرد دنیا گردد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳
یاری که چو ما لطف الهی دارد
در هر دو جهان هرچه تو خواهی دارد
هر چند گدای حضرت سلطان است
از دولت عشق پادشاهی دارد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴
دل میل به صحبت نگاری دارد
با ساقی و مستی سر و کاری دارد
چون بلبل مست در چمن می گردد
گویا که هوای گلعذاری دارد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷
بودش به کمال خویش بودم بخشید
لطفش به کرم شهد شهودم بخشید
او طالب من که ظاهرش گردانم
من طالب او که تا وجودم بخشید
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹
یک نقطه به ذات خود هویدا گردید
زان نقطه به دم دو نقطه پیدا گردید
زین هر سه یکی الف هویدا آمد
وین طرفه که در دو کون یکتا گردید
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۰
هر آینهٔ که در نظر می گذرد
تمثال جمال او نظر می نگرد
تمثال خیالیست و لیکن ذاتش
در آینه تمثال به ما می نگرد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۱
صد جان به فدای دلبران خواهم کرد
هر چیز که گفته دلبر آن خواهم کرد
عارف گوید که می به رندان می بخش
فرمان برم و من آنچنان خواهم کرد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲
در مجلس ما که ترک می نتوان کرد
با عقل بیان عشق وی نتوان کرد
چون اوست حقیقت وجود همه چیز
ادراک وجود هیچ شی نتوان کرد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۳
ای عقل بو که عشق خلاقی شد
عشق آمد و راه زهد زراقی شد
میخانه چو گرم گشت و رندان کامل
سلطان خرابات به خود ساقی شد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۴
عالم همه پر ز نور سبحانی شد
در سطوت ذات او همه فانی شد
یاری که عنایت الهی دریافت
در هر دو جهان عالم ربانی شد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۵
از جود وجود عشق لا شی ، شی شد
وز آب حیات جمله جانها حی شد
گویند وفات یافت سید حاشا
باقی به بقای اوست فانی کی شد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۶
تا داروی دردم سبب درمان شد
پستیم بلندی شد و کفر ایمان شد
جان و دل و تن هر سه حجابم بودند
تن دل شد و دل جان شد و جان جانان شد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۷
گر قطره نماند آب باقی باشد
ور کوزه شکست بحر ساقی باشد
عطار به صورت از خراسان گر رفت
آمد عوضش شیخ عراقی باشد