عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
یغمای جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۴۵
به جز ارواح مکرم که برون زین شمرند
همه...نهاد آنچه ز نوع بشرند
به مگو نسبت هفتاد و دو ملت به قیاس
کآزمودم همه...و ...ترند
کیست ارواح مکرم به حقیقت آنانک
آدمی چهر و ملک سیرت و مردم گهرند
از پیمبر که بدین سلسله سالار آمد
با تنی چند که دانیم و بهر حلقه درند
بیضه نشکسته و بر چرخ برین بال گشای
بال نارسته و پهنای زمین زیر پرند
گر گدا رنج تقاضا به توانگر ندهند
ور غنی عرض گدایان به مناعت نبرند
آتش ار چرخ بسوز کف خاکی گیرند
خاک در غلطد اگر آب به بادی شمرند
خود به اخلاق فزون ار به فضایل اندک
ور به اخلاق کم افزون به کمال و هنرند
بر به صورت اگرت زاغ نمایند و اسیر
در حقیقت همه بازان معانی شکرند
به جز از حلقه آن طره دیوانه پسند
بند گیتی چه گه از چنبر گردون بدرند
بر به هنجار طریقت پی سامان سلوک
بسته بر رشته ستوار شریعت کمرند
نه چو این خررمه...که سگ سان شب و روز
درهم افتاده همی پیش و پس هم بدرند
بسکه...گهر بر ز پی گادن مام
راست چون آب رزان خون برادر بخورند
من چنین پروز... ندیدم به خدای
در فراخای جهان و آنچه در او جانورند
گوهر خود به خریدار دگر کش سردار
کین حریفان همه... و ...ترند
یغمای جندقی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱ - غزلیات ناتمام سرداریه
دانی از چیست که مردم ره محشر گیرند
تا در آن معرکه ...بگی از سر گیرند
پایمرد ار شودم دست ولایت به خدای
نگذارم که سر از خشت لحد برگیرند
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۳
یاران ریا به پرده، چه شیخ و چه شاب
مستانه کشند از لب ساغر می ناب
تا نکهت می به حیلت از وی برود
بی پرده همی کشند سجاده به آب
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰
مفتی که به علم و عدل و عرفان سمراست
دین باره و شرع باز و پرهیزگر است
گر سیمش به سنگ آزمون بر سنجند
...به تر از هزار ...به تر است
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
آنرا که هماره ذوق ساغر نوشی است
بر شنعت کیهان گله از بیهوشی است
بر هر چه خورند میخ پاسخ متراش
زان در که جواب ابلهان خاموشی است
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳
عامی داند ز خود به خود نتوان رست
دور از همه ریش بر دم صوفی بست
ای عامی خر بدین روش من سگ تو
خوش پای که داری دم گاوی در دست
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱
زاهد چکد اشکی به ریا باد این است
سیلی که بکند دین ز بنیاد این است
تا مرد ز گریه ریا دیده ندوخت
هم خیک درید و هم خر افتاد این است
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
سرمایه کاستی فزود من و تو است
پیرایه ملعنت درود من و تو است
دور از من و تو اگر حقیقت خواهی
ز نقحبه واقعی وجود من و تو است
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵
در بوس نهان ضنت لعلت فاش است
وین تنگ روی همی نخود باماش است
از گندم خال جو فروشش عدسی
آنجا مگذر که مته بر خشخاش است
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
تا چند به خود مهر و به یزدان کینت
حق جوئی و کفر و حق پرستی دینت
خود نیز بر آن خرگله کثرت بینی
سگ بچه کند به چشم وحدت بینت
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
واعظ در باغ سبزش روضه مینواست
وان کرمک پس مرز و خیار لب جو است
افتادش از این بهاره کاری غرض آنک
تا بر سر پالیز کسان گیرد دوست
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
با اهل صفا جز سر انکارت نیست
زیبد پی شست و شو چو قصارت زیست
شو جامه آلوده خود زن بر سنگ
زنقحبه به گازران ری کارت چیست
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
جدگیر مراین لطیفه بی هزل و مزاح
قصابی نوع بشر ار نیست مباح
سگ زن تراز این خرگله بسیار شنید
چون بر دگری نرفت تکلیف نکاح
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰
این خر خلفان پسر که مادر گهرند
هر چند که ...زپشت پدرند
لیک از در انتساب نقصان و کمال
یاران گزاف باف...ترند
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴
زین جنس دوپا هر آنکه بر سر گردد
غفرانش طلب تات میسر گردد
...بتر رفت همی ترسم از آنک
برگردد و...بترتر گردد
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
این پخته که سفله خام تعبیر کند
نامش غم دین نهاده تکفیر کند
صد مرحله زین گفته از آن گوینده
...تر آن بود که تقصیر کند
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
چون کاسه می شکسته قانون گردد
کم ظرفان را بدگلی افزون گردد
کوزه شکم انباشتن ار فضلستی
خم بایستی همی فلاطون گردد
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵
سردار پی زاهد خودبین گردد
واندر طلب ملت و آئین گردد
عذرش بگذارید و ملامت نکنید
کز جبر بود که مرد بیدین گردد
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
صورت نگران به بندگی خویش درند
معنی سپران بر از خدا بی خبرند
زین هر دو گره میانه خود و خدای
انصاف بده کدام...ترند
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
گاوان گلین که نفس شاخ و لگدند
نه کار خدا نه بار خود را مددند
پس چون خردیزه سخت در سست رگی
راضی به زیان صاحب و مرگ خودند