عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۷۶
هستی باغی و ممکن نیست گهر
بر رسته در او هیچ خسی پوچ ثمر
لیکن نتوان درودش چون نتوان یافت
گلبن بی خار و بوستان بی سر خر
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
ای بر به وجود عاریت مرکب ساز
تا کی متصرفانه این توسن تاز
روزی سه چهاری چو سوار خر غیر
... دو پای خود به یک سو انداز
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
مرد و زن آفاق سپردم پس و پیش
دیدم چپ و راست پادشه تا درویش
...خران و آستین بوس سگان
سردار و سجود گوشه دامن خویش
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۹۰
با نفس مصالحت به یزدان پرخاش
دین از تو به کفر اینت معاد آنت معاش
بالفطره چو ز ارواح مکرم نشدی
... به طبع این همه... مباش
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
در میکده گه جزو خدا نالان باش
گه در مسجد مرید خودبالان باش
تابو که کشی اسب مراد اندر زین
دوران همه هر که خر تواش پالان باش
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۹۴
گفتی که به مشت هاک من بعد هلاک
غفران بارد به عهد خود ایزد پاک
خاک است آری در خور بخشایش لیک
...تو کان آتشی نی کف خاک
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
ای صوفی و مفتی از من راست مقال
درگوهر و خوی خود مبافید سوال
دیوانه تری در همه حال از همه کس
...تری از همه کس در همه حال
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۹۷
از بنگه اعتقاد نز راه حیل
آنرا که موافق اوفتد گفت و عمل
کامل شمریم و رستگار اندیشیم
خود خویش پرست اگر خدای عزوجل
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
ایزد دهد ار دولت دارای ریم
وان گه بخلی فزون ز کاووس کیم
با بخل چنین دولت سرشار چنان
بینی به دو روز رهن یک جرعه میم
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
کج کج منگر در من شمشیر نیم
وحشت مکن از شکار من شیر نیم
با آنکه سگم، بر آستان بارم ده
بیگانه مشو که آشناگیر نیم
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۳
سردار ز روی ذوق نز سوق کلام
در مشرب من بهشت ره باده حرام
بی شاهد و بی ندامه با کار و به ترس
افراط می نه پخته با سفله خام
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
زین خر گله میش پوش افزون طلبان
بز گیر وجوه وقف روزان و شبان
غافل کش از این قوچ شدن مالد شاخ
سگ را چو اجل رسد خورد نان شبان
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱
نه شکوه ز مستقبل و نز ماضی کن
خود را به مکافات عمل راضی کن
خواهی بکنی چکمه و کفشت نبرند
...کلاه خویشتن قاضی کن
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۲
دنیا نکند ریع به کسب من و تو
عقبی نشود بیع به حسب من و تو
دست ار دهد آن جهان جان هر دو جهان
با هر چه در او به ...یر اسب من و تو
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۵
بفزای به انسان ز بهائم کم شو
هم بر پر از انسان به ملک همدم شو
ور منزلتی برتر از اینت باید
تنگ است مجال برتری آدم شو
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۹
زی آن ز نخم مراین دل نامه سیاه
ره کرد و نخست پی در افکند به چاه
خود نیز رهش چه شد از این بی راهی
آری به کنار ره بود صاحب راه
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۴
رازی رانم ترا به کس بر مسرای
گر بایدت آبرو فضیلت مدرای
جز روز مه روزه به شاهد منشین
الا شب آدینه به ساغر مگرای
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۰
دربند آویز اگر رهائی طلبی
پیوستن جوی اگر جدائی طلبی
گر بندگیت هوس، خداوندی خواه
رو بنده شو ار همی خدائی طلبی
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۱
چشمش نسبت به می پرستان چه دهی
با زال همی نسبت دستان چه دهی
گه خیره کشش خوانی، گه عربده باز
...سرود یاد مستان چه دهی
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۶
گر فضل به علم و خط و دفتر بودی
وز خلق اگر سواد برتر بودی
مفتی بایستی آنکه سردار آید
عثمان بایست تا پیمبر بودی