عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
عاقل به حدیث نفس گمره نشود
بی سعی خرد نزاع کوته نشود
آهسته چنان بزی که چون راه روی
از رفتن تو سایه ات آگه نشود
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۶۶
شوخی که نگاه بر عذارش بندند
شمعی است که بر شعله تارش بندند
تا چند شکفته ماند آن دسته گل
کز شاخ بچینند و به خارش بندند
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
گوهر ز محیط راز می باید داد
از تحت سوی فراز می باید داد
دولاب شو ارنه چرخ چون برگردد
هرچیز کشیده باز می باید داد
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
رزقم همه از طبع گهر سنج آید
گنجیم به هر قدم به پا رنج آید
زان دم که درین مزرع دهقان گشتم
دایم سر بیلم به سر گنج آید
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
من خام قمارم و حریفم استاد
صدبار گشاد داده و بسته گشاد
از هستی من بغیر نامت نبود
همچون نقطه زیاده در نرد زیاد
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۷۹
رو جانب حق از همه سو باید بود
در کوشش نفی مو به مو باید کرد
از بهر ظهور تو نهان گشته تو را
در ستر خود و ظهور او باید بود
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
هرگز نشود دار فنا جای قرار
بی گریه کس از رحم نیاید به کنار
گل جامه دریده بر سر شاخ آید
از بس که به دامنش درآویزد خار
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
می آمد و صد سپاه ناز از دنبال
جولان به زمین و آسمانش پامال
یک دیدن و کشور از جنون شورانگیز
یک جلوه و عالم از پری مالامال
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
دنباله دو خاطر خودرای خودم
بی زحمت ره آبله پای خودم
صد پرده درم ز خود نیایم بیرون
صد مرحله پیمایم و بر جای خودم
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۸
نی بهر جهان نه بهر طاعت زادم
در کار نیم تا به چه حکمت زادم؟
بالغ نشدم اگرچه صد بار فزون
از بطن موالید طبیعت زادم
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱
پر می بینم که بینوا می آیم
بیگانه ز خویش و آشنا می آیم
ای کاش چو رفتنم ندانم به کجاست
می دانستم که از کجا می آیم؟
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۲
گر از مشهد اگر ز بلخ آمده ایم
از غره جاهلی به سلخ آمده ایم
همچون می کهنه سودمندیم به طبع
هرچند چو پند پیر تلخ آمده ایم
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۷
کم جو که به قیمتست سرمایه من
بنشین که بته نیفتی از پایه من
آهسته که راه بوالعجب باریکست
دوشی نخوری در روش سایه من
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۹
عیسی نفسی غبارت از دم بفشان
روحی ز وجود گرد آدم بفشان
وجدی کن و زین طلسم خاکی بدرآی
شوری کن و قید جسم از هم بفشان
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۱
خود را به رکاب آشنایی برسان
سعیی کن و خویش را به جایی برسان
چون غایت ره بغیر یک مقصد نیست
هر ره که روی به انتهایی برسان
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
ای فیض سپهر و نور اختر با تو
حسن صدف چهار گوهر با تو
فوق فلک و تحت سما در خور کیست
زیبنده تخت و فر افسر با تو
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۷
آویز به طره از خم و پیچ مگو
زان مصحف چهره گوی از زیج مگو
او تو شده است کار خود می سازد
تو هیچ نیی هیچ مجو هیچ مگو
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۳
تا نگذری از قشر منقا نشوی
تا رو نکنی به اصل بینا نشوی
تا در نزنی چنگ به هر چیز که هست
شیرازه جزو در کل اجزا نشوی
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۴
تا کی همه کوکنار آخر گزکی
شیرین تر ازین بسست شیرین ترکی
زین سفره عیش چند بی میل خوریم
گر نیست کباب پخته گرد نمکی
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
یک دم دل شاد را به صد دم ندهی
واندم به دم عیسی مریم ندهی
مرغان ضمیر از صفا رام شوند
جمع آی که از تفرقه شان رم ندهی