عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
یغمای جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۴۳
تیره خط در طی روشن روی پنهان پروری
آشکارا اهرمن در جیب یزدان پروری
خط بر آرائی به لعل از طره بطرازی جمال
چند هستی با عدم واجب به امکان پروری
تا به سختی بر درد زنجیر آهن خای عقل
زان خط پولاد پیکر نرم سوهان پروری
گشت ازین آئینه گون دل سنگ تر آهن دلت
نادر اعجازی است این کز شیشه سندان پروری
گر یکی گوید خدای از نیست چون آورد هست
زان دو جان پرور لبش هفتاد برهان پروری
پشت ها خم زان ذقن سرها به پازان طره راست
هم به چوگان گوی هم از گوی چوگان پروری
باردم دریای لعل آن گوهرین دندان ز جزع
عکس عادت را به مروارید نیسان پروری
عقل کل را یوسف آسا چاه در راه است و بند
تا تو از زلف و زنخ زنجیر و زندان پروری
تنگ میدانی است با جولان سردار ای شگفت
گر ز پهنه نه فلک هفتاد میدان پروری
یغمای جندقی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲
هفتاد و دو ملت را نه کفر و نه دین باید
دین چه و کفر چه، ...چنین باید
آنرا که گهر خاکی با دعوی افلاکی
بالای سپهر ار جای، در زیرزمین باید
صوفی که گه او جوید مفتی که گه من گوید
...ترند این دو نه آن و نه این باید
یغمای جندقی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴
آنچه در روی زمین زنده ز جنس بشرند
غیر یک تن همه... تر از یک دگرند
یغمای جندقی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶
جهان و آنچه اندرو یکسریکی ...خوانستی
بر این ...خوان...کیهان میهمانستی
فلان...گفتم مرد ارواح است چون دیدم
کمند او و این بام آسمان و ریسمانستی
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱
کثرت افزود، وحدت ار کاست ترا
جرم از سیه و سفید اشیاست ترا
گادن بینی ولی معطل دارد
این طرفه سیاه دانه و ماست ترا
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۲
جائی که خورد ناخن مطرب به رباب
و آنجا که بود به دست ساقی می ناب
صد کله کاووس به یک کاسه چنگ
صد جامه جمشید به یک جام شراب
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۶
آنجا که زیاد و کم قدح نوش شراب
ساقی به حریف سفله پیما می ناب
خردی و بزرگی منگر می ده از آنک
به یک ده آباد ز صد شهر خراب
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۸
می کرد ز قسمت ازل بخت خراب
با دیده جدل قرعه زدند اصل صواب
افتاد به دیده روز و شب بیداری
شد قسمت بخت جاودان قرعه خواب
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
در معرفت مفتی عرفان پرداخت
تا چیست علامتت چو دستار انداخت
آن دیده بجو که بی نشان فهم کنی
تا کی خواهی خر نر از خایه شناخت
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
مفتی بر آن کش همه جهل آئین است
با کفر کذا حدیث علم و دین است
این دور ز نفس کار و آن دیر نفس
افسانه لاف در غریبی این است
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
صوفی کش از ارواح مکرم سخن است
ز نقحبه ز فرق تا قدم ما و من است
با دعوی آنکه جامه جانش قباست
هفتاد و دو ملت به یکی پیرهن است
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
سرمایه کاستی فزود من و تو است
پیرایه ملعنت درود من و تو است
دور از من و تو اگر حقیقت خواهی
ز نقحبه واقعی وجود من و تو است
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
امکان که به واجب از سلاله طین است
نقش دو یمین دیده وارون بین است
هستش همه چیز و نیست هیچش آری
ضرب المثل پیه و پیازک این است
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
بس مردم دیده در هوای تو گریست
چو آذر در گل نقش بر... زیست
سردار اگرت مردمک این است و سرشک
تا چشم زنی جای تر است و بچه نیست
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
آنرا که نه با غیر و نه با خود کار است
مطلق به مراد خویشتن هنجار است
وان کش دم گاوی به کف از کون خوی
مجبورش ستای ارچه همی مختار است
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
ز نقحبه ای ار زهر اجل در نوشد
تشریف بر افکند کفن در پوشد
زن قحبه تنش نرفته در خاک هنوز
زنقحبه تری به جای او برجوشد
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
می خور که روانت حکمت افزون روید
راز تن و سر دل به قانون روید
زان خم که مراست کاسه گر جام کشی
خاکت عوض سبزه فلاطون روید
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
هر فیض که آب زندگانی بخشد
بر عکس شراب ارغوانی بخشد
آن زندگی جوان به پیری آرد
این پیران را زنوجوانی بخشد
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵
سردار پی زاهد خودبین گردد
واندر طلب ملت و آئین گردد
عذرش بگذارید و ملامت نکنید
کز جبر بود که مرد بیدین گردد
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۶۶
آدم مایه گسستن آمد ز وجود
احمد آویز بستن آورد ز جود
کی نقد عیار این دو با هم سنجند
وصل آنکه ز فضل داند از خسران سود