عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
این جنس دو پا گر همه گل خار ارزد
ور مهره به فر خاصیت مار ارزد
گر نیست عدم به از وجودش به چه وجه
چون کشته شود هزار دینار ارزد
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
مشنو که ز نیست هست و بودی زاید
یا نقد دغل ضنت و جودی زاید
سودای وجودی به عدم فرض انگار
تابو که از این زیانت سودی زاید
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۷۱
تا از مژه آب خاک فرسود آید
از دل همه باد آذر اندود آید
تا آن در نم به تاب اگر این نشگفت
رسم است که از هیزم تر دود آید
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۷۶
هستی باغی و ممکن نیست گهر
بر رسته در او هیچ خسی پوچ ثمر
لیکن نتوان درودش چون نتوان یافت
گلبن بی خار و بوستان بی سر خر
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
با قد بلند یار پستی خوشتر
زان نرگس هوشخواره مستی خوشتر
از هستی این دو نیست شو در دهنش
کآن نیستی از هزار هستی خوشتر
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
غم ایلاوس و رنج آنم افسوس
دارد ز نشاط زندگانی مایوس
می خور که به فتوای فلاطون خرد
از باده کنند چاره ایلاوس
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
با یک هستی چه گوئی ای سرد نفس
چون نیست بود آن همه چیز این همه کس
...بگی ار ز این و آن سلب آرند
پیدا پنهان بار خدا ماند و بس
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۸۷
سردار مر این دفتر تحقیق اساس
هرسو چه پراکنی به تخمین و قیاس
ز آن طایفه بستان و به این سلسله بخش
...ز ارواح مکرم بشناس
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۲
سردار اسرار مسالک آن سه مقام
کآن هر سه نشان بر بدل افتادش بنام
این جمع ندانند مگر وایابی
از تفرقه و سوخته وپخته و خام
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۷
از آتش نی دوزخی افروخته‌ام
وز آن آتش بهشت‌ها توخته‌ام
این پایگه بلند از آن خدمه پست
زآن است که... در او سوخته‌ام
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۶
تا کی گوئی قطره فروهل یم جو
گشتم خفه زین پر نفسی ها کم گو
گفتی که خداست آدم آری آری
... شغال مرده سگ آدم کو
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
گیتی همه پیدا و نهان...به
در بسته زمین و آسمان...به
معذورم دار اگر همی مقهورم
یک تن چه کند به یک جهان...به
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۲
جز ما و دل وین خرد بیگانه
وان طره که تیره چاه زندان خانه
یک حلقه که دید و حلقه ها زنجیری
یک سلسله و سلسله ها دیوانه
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
خیام که داشت پیشی از ما قدمی
از می نگذاشت در جهان بیش و کمی
هم پیش از ما بدان جهان شد ترسم
درخلد برین نماند از باده نمی
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۶
از آن لب جان فروز دم دم بکشی
وز آن خط مهرسوز کم کم بکشی
این است اگر دهان و خطی که تراست
ترسم که به هیچ و پوچ عالم بکشی
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۷
گر زاهد خشک بالمثل تر بودی
صد گونه خلل به حکمت اندر بودی
با آن همه احتراز شرع از ارجاس
کی کیش معاشرت میسر بودی
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۸
تا کی پی فردوس سراپا پوئی
گه بسته رنگ و گاه خسته بوئی
سردار تو از اصل مپرداز به فرع
رو خربزه خورباش چه بستان جوئی
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
بر کرده غراب چند از یاوه پری
بال و پری از کاغذ تازی و دری
غافل که پریدن نتوان زین پر و بال
جز تا شرفات بام...تری
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۶
گر فضل به علم و خط و دفتر بودی
وز خلق اگر سواد برتر بودی
مفتی بایستی آنکه سردار آید
عثمان بایست تا پیمبر بودی
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۵
گر نفس جنون ار گهر فرهنگی
تا نامت به عشق برنیاید ننگی
این مرتبه را دنگی و شوری باید
من گویم و خود تو نشنوی شوردنگی