عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۷۴
نی باغ به بستان نه چمن می‌خواهم
نی سرو و نه گل نه یاسمن می‌خواهم
خواهم زخدای خویش کنجی که در آن
من باشم و آن کسی که من می‌خواهم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۷۵
سرمایهٔ غم ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم زدوست تا جان ندهم
از دوست که یادگار دردی دارم
آن درد به صد هزار درمان ندهم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۷۶
در کوی تو سر در سر خنجر بنهم
چون مهرهٔ جان عشق تو در بر بنهم
نامردم اگر عشق تو از دل بکنم
سودای تو کافرم گر از سر بنهم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۸۰
با یاد تو با دیدهٔ تر می‌آیم
وز بادهٔ شوق بی‌خبر می‌آیم
ایام فراق چون به سرآمده‌است
من نیز به سوی تو به سر می‌آیم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۸۵
هر چند که دل به وصل شادان کردیم
دیدیم که خاطرت پریشان کردیم
خوش باش که ما خوی به هجران کردیم
بر خود دشوار و بر تو آسان کردیم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹۰
ما جز به غم عشق تو سر نفرازیم
تا سر داریم در غمت دربازیم
گر تو سر ما بی سر و سامان داری
ماییم و سری در قدمت اندازیم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۰۵
رویت دریای حسن و لعلت مرجان
زلفت عنبر صدف دهان در دندان
ابرو کشتی و چین پیشانی موج
گرداب بلا غبغب و چشمت طوفان
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۰۸
آن دوست که هست عشق او دشمن جان
بر باد همی دهد غمش خرمن جان
من در طلبش دربدر و کوی به کوی
او در دل و کرده دست در گردن جان
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۱۵
یا رب تو مرا به یار دمساز رسان
آوازهٔ دردم بهم آواز رسان
آن کس که من از فراق او غمگینم
او را به من و مرا به او بازرسان
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۲۱
با گلرخ خویش گفتم: ای غنچه دهان
هر لحظه مپوش چهره چون عشوه دهان
زد خنده که: من بعکس خوبان جهان
در پرده عیان باشم و بی پرده نهان
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۲۵
سودت نکند به خانه در بنشستن
دامنت به دامنم بباید بستن
کان روز که دست ما به دامان تواست
ما را نتوان ز دامنت بگسستن
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۴۲
ای شمع چو ابر گریه و زاری کن
وی آه جگر سوز سپه‌داری کن
چون بهرهٔ وصل او نداری ای دل
دندان به جگر نه و جگرخواری کن
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۴۴
گفتم که: رخم به رنگ چون کاه مکن
کس را ز من و کار من آگاه مکن
گفتا که: اگر وصال ما می‌طلبی
گر میکشمت دم مزن و آه مکن
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۴۸
ای چشم من از دیدن رویت روشن
از دیدن رویت شده خرم دل من
رویت شده گل، خرم و خندان گشته
روشن مه من گشته ز رویت دل من
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۵۰
شد دیده به عشق رهنمون دل من
تا کرد پر از غصه درون دل من
زنهار اگر دلم بماند روزی
از دیده طلب کنید خون دل من
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۵۱
ای زلف مسلسلت بلای دل من
وی لعل لبت گره گشای دل من
من دل ندهم به کس برای دل تو
تو دل به کسی مده برای دل من
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۵۳
ای آنکه تراست عار از دیدن من
مهرت باشد بجای جان در تن من
آن دست نگار بسته خواهم که زنی
با خون هزار کشته در گردن من
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۵۶
زد شعله به دل آتش پنهانی من
زاندازه گذشت محنت جانی من
معذورم اگر سخن پریشان افتاد
معلوم شود مگر پریشانی من
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۵۸
رازی که به شب لب تو گوید با من
گفتار زبان نگرددش پیرامن
زان سر به گریبان سخن برنارد
پیراهن حرف تنگ دارد دامن
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶۲
تا گرد رخ تو سنبل آمد بیرون
صد ناله ز من چون بلبل آمد بیرون
پیوسته ز گل سبزه برون می‌آید
این طرفه که از سبزه گل آمد بیرون