عبارات مورد جستجو در ۷۸۷ گوهر پیدا شد:
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل چهارم - خوف از خدا عالی ترین درجه خوف
بدان که مرتبه خوف از خدا از مراتب رفیعه و درجات منیعه است و صفت خوف افضل فضائل نفسانیه و اشرف اوصاف حسنه است، زیرا که فضیلت هر صفتی به قدر اعانت کردن آن است بر سعادت و هیچ سعادتی بالاتر از ملاقات پروردگار و رسیدن به مرتبه قرب او نیست و آن حاصل نمی شود مگر به تحصیل محبت و انس با خدا، و آن موقوف است به معرفت او، و معرفت و محبت و انس هم نمی رسد مگر به فکر و ذکر او، و مواظبت بر فکر و ذکر نیز متحقق نمی شود مگر به ترک دوستی دنیا و لذتها و شهوتهای آن.
و هیچ چیز مانند خوف، قلع و قمع لذت و شهوت دنیا را نمی کند و از این جهت است که آیات و اخبار در فضیلت این صفت متواتر و متکاثرند و خدای تعالی از برای اهل خوف، علم و هدایت و رضوان و رحمت را که مجمع مقامات اهل بهشت است جمع نموده و فرموده: «انما یخشی الله من عباده العلماء» یعنی «خوف و خشیت از خدا برای اهل علم است و بس».
و فرموده: «هدی و رحمه للذین هم لربهم یرهبون» یعنی «هدایت و رحمت از برای کسانی است که ایشان از پروردگار خود خائف و ترسانند» و دیگر فرموده اند: «رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربه» یعنی «خدا از ایشان راضی و خشنود و ایشان از خدا راضی و خشنودند» و این مرتبه از برای کسی است که از پروردگار خود بترسد و از بسیاری از آیات مستفاد می شود که خوف از خدا از لوازم ایمان است، و کسی که نترسد از ایمان بی نشان است چناچه که فرموده اند: «انما المومنون الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم» یعنی «جز این نیست که مومنان کسانی هستند که چون نام خداوند مذکور شد دلهای ایشان خوفناک گردد» و فرموده اند که «و خافون ان کنتم مومنین» یعنی «اگر از اهل ایمان هستید از من بترسید» و از برای خائفین، بهشت را وعده فرموده اند که «و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی» یعنی «هرکه از پروردگار خود بترسد، و خود را از هوا و هوس باز دارد، بهشت مأوی و منزل اوست» و می فرماید: «و لمن خاف مقام ربه جنتان» یعنی «هر که از پروردگار خود بترسد از برای او دو بهشت است» و در خبر قدسی وارد شده است که «به عزت خودم قسم، که بر هیچ بنده ای دو ترس را جمع نمی کنم، و از برای هیچ بنده دو امن را قرار نمی دهم پس هر که در دنیا ایمن باشد ازمن در روز قیامت، او را خواهم ترسانید و هر که در دنیا از من بترسد، در روز قیامت او را ایمن خواهم ساخت» و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «هر که از خدا بترسد خدا همه چیزها را از او می ترساند و هر که از خدا نترسد خدا او را از همه چیز می ترساند».
روزی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به ابن مسعود فرمودند که «اگر می خواهی در روز قیامت با من ملاقات کنی بعد از من از خدا خائف باش».
از لیث بی أبی سلیم منقول است که گفت: «از مردی از انصار شنیدم که روزی بسیار گرم، در خدمت جناب رسول صلی الله علیه و آله و سلم در سایه درختی نشسته بودیم که مردی آمد و جامه از بدن خود کند و خود را بر روی ریگ تفتیده افکند، و بر روی آن می غلطید، گاهی پشت خود را داغ می کرد، و گاهی شکم خود را، و می گفت: ای نفس بچش حرارت این ریگ را، که عذاب خدا از آنچه با تو کردم بالاتر و شدیدتر است، و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به او نظر می کرد پس چون جامه خود را پوشید حضرت به دست مبارک اشاره کرد و او را طلبید و فرمود: ای بنده خدا چه تو را بر آن داشت که چنین کردی؟ عرض کرد که: خوف خدا حضرت فرمود که به تحقیق که حق خوف را به جا آوردی، به درستی که خدا به تو مباهات نمود با اهل آسمان پس حضرت روی مبارک به اصحاب خود کرد و فرمود که: «نزدیک این مرد روید تا دعا کند از برای شما» و نیز از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که فرمودند: «هیچ بنده مومنی نیست که از چشم او از خوف خدا اشکی بیرون آید اگر چه به قدر سر مگسی باشد، و بر روی او ریزد مگر اینکه خدا آتش جهنم را بر روی او حرام می کند» و باز فرمودند که «چون دل مومن از خوف خدا بلرزد، گناهان او می ریزد، مانند برگی که از درخت فرو ریزد» و نیز فرمودند که «کسی که از خوف خدا بگرید داخل جهنم نمی شود تا شیری که از پستان دوشد به پستان باز گردد» آری:
در پس هر گریه آخر خنده ای است
مرد آخر بین مبارک بنده ای است
ز ابر گریان شاخ سبز و تر شود
نور شمع از گریه روشنتر شود
ای خنک چشمی که آن گریان اوست
وی همایون دل که آن بریان اوست
از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «در وقتی که حضرت امیرالمومنین علیه السلام در عراق بودند روزی نماز صبح را با مردم گزاردند، چون فارغ شدند موعظه فرمودند و گریستند و مردم را گریانیدند از خوف خدا، سپس فرمودند: به خدا قسم که در عهد خلیل خودم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قومی را دریافتم که صبح و شام گریه می کردند، ژولیده مو، غبار آلوده، با شکمهای گرسنه، از کثرت سجده پیشانی ایشان مانند زانوی شتر پینه کرده، شبها را به سر می بردند در قیام و سجود، گاهی بر پا ایستاده عبادت می کردند، و زمانی به سجده می رفتند، و با پروردگار خود مناجات می کردند، و خلاصی از آتش جهنم را مسئلت می نمودند، به خدا قسم که با وجود این حالت، دیدم که ایشان خائف و ترسناک بودند، گویا صدای آتش جهنم در گوشهای ایشان بود، و چون نام خدا در پیش ایشان مذکور می شد می لرزیدند چنانچه درخت می لرزد پس حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمودند که دیگر کسی آن حضرت را خندان ندید تا از دنیا مفارقت نمودند».
و نیز از آن حضرت مروی است که «مومن همیشه میان دو ترس است: یکی ترس از گناهی که کرده است و گذشته است و نمی داند که خدا با او در آن چه خواهد کرد و یکی دیگر ترس ازعمری که باقی مانده است و نمی داند که خود در آن چه خواهد کرد پس هیچ روزی را صبح نخواهد کرد مگر خائف و ترسان» و باز از آن حضرت مروی است که «از خدا بترس که گویا تو او را می بینی، و اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند و اگر چنین می دانی که او تو را نمی بیند پس کافری و اگر چنین می دانی که تو را می بیند و باز معصیت او را می کنی پس او در نظر تو از همه بینندگان پست تر است» زیرا که اگر دیگری بر معصیت تو مطلع شود البته از معصیت احتراز می کنی.
و اخبار در امر به خوف و فضیلت آن بی شمار و ذکر همه آنها باعث اطناب بلکه محتاج به کتاب علیحده ای است
و آنچه از اخبار که در فضیلت علم و تقوی و ورع و گریه و رجاء وارد شده است دلالت بر فضیلت خوف می کند، زیرا که بعضی از آنها سبب خوف و بعضی مسبب و اثر آن اند، و بعضی لازم آن زیرا که علم و معرفت، سبب خوف است، و تقوی و ورع و بکاء اثر آن، و رجاء لازم آن، زیرا که تا کسی امید به چیزی نداشته باشد خوف از حرمان آن نمی دارد
و مخفی نماند که آنچه در فضیلت و مدح خوف مذکور شد در وقتی است که از حد تجاوز نکند، و اگر از حد شایسته تجاوز نماید مذموم است و توضیح این، آن است که خوف از خدا حکم تازیانه دارد که بندگان را می راند به سوی مواظبت بر علم و عمل و طاعت و عبادت، تا به واسطه آنها به رتبه قرب الهی فایز، و لذت محبت و انس به خدا ایشان را حاصل گردد و همچنان که تازیانه ای که به وسیله آن اطفال را تأدیب می کنند، یا مرکب را می رانند حدی دارد معین، که اگر از آن کمتر باشد در تادیب طفل و راندن مرکب نفعی نمی بخشد و اگر از آن تجاوز کند طفل یا مرکب را هلاک می سازد، پس همچنین خوف، که تازیانه خداست حدی دارد، و آن قدری است که آدمی را به مقصدی که مذکور شد برساند.
پس اگر از آن حد کمتر باشد کم فایده بلکه بی اثر است، مانند چوب بسیار باریکی که به مرکب قوی زنند که اصلا متأثر نمی گردد و این خوف، مانند رقت قلبی است که از برای زنان است، که به مجرد شنیدن سخن سوزناکی گریان می شوند و تا سخن قطع شد به حالت اول برمی گردند یا مثل خوف آدمی است که در وقتی که چیز مهیب و هولناکی را مشاهده نماید و به محض اینکه از نظر غایب شد دل از آن غافل می شود و این خوفی است بی فایده، و علامت آن، آن است که گاهی اگر حدیث مرگ و دوزخ را شنید فی الجمله تأثیری در دل او می کند و لیکن اثر در اعضا و جوارح نمی کند و آنها را مقید به طاعت نمی نماید و از معاصی باز نمی دارد و چنین خوفی، خوف نیست بلکه حدیث نفس و حرکت خاطر است و وجود و عدم آن مساوی است و اگر از حد خود متجاوز شود و به حد افراط رسد بسا باشد که منجر به ناامیدی و یاس از رحمت خدا گردد، و این حد ضلال و کفر است «لا ییأس من روح الله الا القوم الکافرون» و شکی نیست که چون خوف به این حد رسد آدمی را از عمل و طاعت باز می دارد، زیرا که تا امید نباشد خاطر را نشاطی، و دل را شوقی نیست و چون نشاط و شوق برطرف شد کسالت روی می دهد و آدمی از عمل باز می ماند و چنین خوفی محض فساد و نقصان، و در نزد عقل و شرع مذموم است بلکه اصل خوف بالحقیقه چون ناشی از عجز و بیچارگی، و از جهل به عاقبت کار خود حاصل است، عین نقص و قصور است، زیرا که کمال حقیقی، چیزی است که از برای خدا نتوان ثابت کرد، مانند علم و قدرت و امثال اینها و لیکن هرگاه واسطه برطرف شدن نقصی بدتر که ارتکاب معاصی و رسیدن به فضائل دیگر شود به این جهت کمال می شود.
پس هر خوفی که این فواید بر او مترتب نگردد مذموم خواهد بود بلکه بسا باشد که باعث موت یا مرض یا فساد عقل گردد و این مانند آن است که در تأدیب هر طفل او را چنان بزنند که بمیرد یا عضوی از آن را بشکنند.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
یأس و ناامیدی از رحمت خدا
صفت سیم یأس از روح الله و این صفت از جمله مهلکات عظیمه بلکه گناهان کبیره است و در کتاب کریم نهی صریح از آن شده، چنانچه می فرماید: «یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله» یعنی «یعنی ای بندگان من که بر خود ستم و اسراف کرده اید از رحمت خدا ناامید نشوید» و باز می فرماید: «و من یقنط من رحمه ربه الا الضالون» یعنی «کیست که ناامید از رحمت خدا شود، مگر گمراهان و اهل ضلالت» بلکه از بعضی آیات معلوم می شود که یأس از رحمت خدا موجب کفر است، چنانکه می فرماید: «لا ییأس من روح الله الا القوم الکافرون» یعنی «مأیوس نمی شود از رحمت خدا مگر کفار» و مروی است که «مردی از بسیاری گناهان، این قدر خائف شده بود که از آمرزش خود ناامید بود حضرت امیرالمومنین علیه السلام به او فرمودند: ای مرد مأیوسی تو از رحمت خدا بدتر است از گناهانی که کرده ای» و روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «اگر بدانید آنچه را من می دانم، کم خواهید خندید و بسیار خواهید گریست و به بیابانها و صحراها بیرون خواهید رفت و بر سینه های خود خواهید زد و پناه به پروردگار خود خواهید برد» پس جبرئیل علیه السلام نازل شد و گفت: پروردگارت می فرماید که بندگان مرا از من ناامید مکن» و مروی است که «مردی بود در بنی اسرائیل که مردم را از رحمت خدا ناامید می کرد و ایشان را بسیار می ترسانید در روز قیامت خدا به او خواهد فرمود که: امروز من تو را از رحمت خود مأیوس می کنم، همچنان که تو بندگان مرا از من ناامید می ساختی»
و همین قدر بس است در مذمت صفت یأس، که آدمی را از محبت خدا که سر همه فضایل و بالاترین آنهاست باز می دارد، زیرا که تا کسی به دیگری امیدوار نباشد او را دوست نمی دارد و همچنین این صفت باعث بازماندن از طاعت و عبادت می شود، زیرا که باعث بر عمل، نشاط خاطر و امیدواری به مکافات آن است و آنچه رسیده است در مذمت ظن بد به خدا دلالت بر مذمت این صفت نیز می کند پس بر هر کسی لازم است که از این صفت مجتنب باشد و علاج آن به تحصیل ضد آن است، که صفت رجاء و امیدواری به رحمت خداست، چنانکه بیاید.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
بی غیرتی و بی حمیتی
صفت ششم بی غیرتی و بی حمیتی است و آن، کوتاهی و اهمال کردن است در محافظت آنچه نگاهبانی آن لازم است از دین و عرض و اولاد و اموال و این مرض، از مهلکات عظیمه، و صفات خبیثه است و بسا باشد که به دیوثی منجر شود
حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که: «دل مرد بی غیرت سرنگون است» و فرمودند که «اگر مردی در اهل خانه خود امری ببیند که منافی غیرت باشد و به غیرت نیاید خدا مرغی را می فرستد که آن را قفندر گویند و چهل روز بر در خانه او می نشیند و فریاد می کند که: خدا غیور است و هر صاحب غیرت را دوست دارد و اگر آن مرد به غیرت آمد و آنچه منافی غیرت است از خود دور کرد فبها، و الا پرواز می کند و بر سر او می نشیند و فریاد می کند، و پرهای خود را بر چشمهای او می زند و می پرد، و بعد از آن، روح ایمان از آن مرد مفارقت می کند، و ملائکه او را دیوث می نامند» و حضرت امیرالمومنین علیه السلام در وقتی که در عراق بودند فرمودند: «ای اهل عراق شنیده ام که زنان شما در راهها با مردان مدافعه می کنند، یعنی: شانه به یکدیگر می زنند که راه بدهند، آیا حیا نمی کنید؟» و باز فرمودند که «چرا حیا نمی کنید و به غیرت نمی آئید که زنان شما به بازارها می روند و با کفار شانه به هم می زنند که راه بیابند؟» و ضد این صفت، غیرت و حمیت است و آن نتیجه شجاعت و قوت نفس است، و از شرایف ملکات و فضایل صفات است.
و کسی که از این صفت خالی است از زمره مردان خارج، و نام مردی بر او نالایق است.
و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که «خداوند تبارک و تعالی غیور است، و صفت غیرت را دوست می دارد، و از غیرت اوست که همه اعمال ناشایسته ظاهریه و باطنیه را حرام کرده است».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
سوء ظن به خدا و خلق
صفت هشتم سوء ظن و بددلی است به خدا و خلق و این صفت رذیله نتیجه جبن و ضعف نفس است، زیرا که هر جبان ضعیف النفسی، هر فکر فاسدی که به خاطرش می گذرد و به قوه واهمه او درمی آید اعتقاد می کند و پی آن می رود و این صفت خبیثه از مهلکات عظیمه است خداوند عالم می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم» یعنی «ای گروه مومنین، اجتناب کنید از بسیاری از گمان ها بدرستی که بعضی از گمانها گناه است» و دیگر می فرماید: «و ظنتم ظن السوء و کنتم قوما بورا» یعنی گمان بد بردید، و شما قومی بودید به هلاکت رسیده» و حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرماید که «باید امر برادر مومن خود را به بهترین محامل حمل کنی و باید به سخنی که از برادر تو سرزند گمان بد نبری مادامی که محمل خوبی از برای آن بیابی» و مروی است که «خدای تعالی حرام کرده است از هر مسلمی خون او را و عرض او را و ظن بد به او بردن را» و همین مذمت از برای ظن بد کافی است که آن را قرین کشتن مسلم و دست اندازی به حریم و عرض او نموده و شکی نیست که هر که در باطن، بد به دیگری برد و او را به شر و فساد نسبت دهد در ظاهر به نظر حقارت او را می بیند، و اکرام او را کما ینبغی بجا نمی آورد و در حقوق او کوتاهی می کند بلکه مضایقه از غیبت، و اظهار آنچه گمان به او برده نمی کند و همه این امور منشأ هلاکت او می شود.
و شبهه ای نیست در اینکه هر که ظن بد به مسلمانان می برد خبیث النفس و بد باطن است، و هر کسی را مثل خود می داند و خباثت باطن او به ظاهرش نیز سرایت می کند و دل هر مومن پاک طینتی نسبت به همه خلایق، پاک و صاف است و ظن بد به احدی نمی برد.
آری، آری: از کوزه همان برون تراود که در اوست
مرا پیر دانای مرشد شهاب
دو اندرز فرمود بر روی آب
یکی آنکه بر خویش خوش بین مباش
دگر آنکه بر خلق بدبین مباش
و سر اینکه ظن بد به مردم بردن علامت خباثت نفس است و شارع از آن نهی فرموده آن است که آن نمی باشد مگر از القای شیطان خبیث، زیرا که بجز علام الغیوب احدی از باطن دیگری آگاه نیست، و هیچ دلی را به دل دیگر راه نمی باشد
پس چگونه می توانید شد که کسی چیزی را ندانسته، و به چشم خود مشاهده نکرده، و از گوش خود نشنیده، در حق غیر اعتقاد کند؟ پس ظن بدی که آدمی می کند امری است که از راهی که نمی داند به دل او افتاده و نیست آن راه، مگر راه شیطان پس شیطان آن گمان را به دل او انداخته و به آنچه گمان برده و خبر داده و آدمی چگونه خبری که شیطان داده باشد قبول می کند و حال آنکه شیطان از هر فاسقی فاسق تر است.
و خدا می فرماید: «ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا» یعنی «اگر فاسقی شما را خبری آورد تبین کنید و آن را قبول نکنید» پس از برای اهل ایمان جایز نیست که تصدیق آن لعین را کنند اگر چه بعضی قرائن خارجیه به آن ضم شود، تا به سر حد یقین رسد.
پس هرگاه عالمی را در خانه امیر ظالمی ببینی شیطان به گمان تو می اندازد که او به جهت طمع به آنجا رفته، تو باید آن را به دل خود راه ندهی، زیرا که شاید باعث رفتنش اعانت مظلومی باشد و اگر از دهن مسلمانی بوی شراب یابی باید جزم به اینکه او شراب حرام نوشیده است نکنی، زیرا که می شود که مزمزه کرده باشد و ریخته باشد، یا بر آشامیدن آن مجبور بوده باشد، یا به تجویز طبیب حاذقی به جهت مداوائی آشامیده باشد و بالجمله باید حکم تو بر افعال مسلمین چون حکم و شهادت بر اموال ایشان باشد و همچنان که در مال حکم نمی کنی مگر به آنچه دیده ای، یا با اقرار شنیده ای، یا دو شاهد عادل در نزد تو شهادت داده اند، همچنین در افعال ایشان باید چنین باشی.
و اگر عادل، بدیی از مسلمی نقل کند باید توقف کنی نه تکذیب آن عادل را کنی، و حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که «هر که خود را در محل تهمت درآورد ملامت نکند کسی را که به او بدگمان شود» و از حضرت امام زین العابدین علیه السلام مروی است که صفیه دختر حی بن اخطب، حرم محترم حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم حکایت کرد که «وقتی حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد معتکف بودند من به دیدن او رفتم و بعد از شام از پیش آن حضرت مرخص شده روانه منزل شدم آن عالی جناب قدری راه همراه من آمد و تکلم می کرد، شخصی از انصار برخورد و گذشت، حضرت او را آواز داده فرمود: این زن من صفیه است آن شخص عرض کرد چه جای این سخن بود، حاشا که من به شما ظن بد برم حضرت فرمود: شیطان در رگ و خون بنی آدم جا دارد ترسیدم بر شما داخل شود و باعث هلاک شما شود» و در این فعل پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دو ارشاد عظیم از برای امت است: یکی اینکه باید نهایت احتراز از ظن بد کرد دوم اینکه هر کسی اگر چه مثل پیغمبر خدا باشد باید خود را از محل تهمت نگاه دارد.
پس کسی که عالم پرهیزکار باشد و در میان مردم معروف به صلاح و دیانت باشد مغرور نشود که کسی به من ظن بد نمی برد، و به این جهت خود را از محل تهمت محافظت نکند، زیرا که هر فردی از انسان اگر چه اورع و اعلم جمیع مردم باشد همه کس او را به یک نظر نمی بیند بلکه اگر جمعی کثیر او را ظاهر و باطنا خوب دانند و همه افعال او را حمل بر صحت نمایند، جمعی دیگر هستند که طالب عیب او باشند و اعتقاد تمام به او نداشته باشند و ایشان البته در محل تهمت زدن به او می باشند.
و عین الرضا عن کل عیب کلیله
و لکن عین السخط تبدی المساویا
یعنی چشم دوستی از دیدن هر عیبی کند است، اما چشم عداوت و دشمنی، بدیها را ظاهر می کند و هر دشمن حسودی نگاه نمی کند مگر به چشم دشمنی پس آنچه خوبی که از آدمی دید می پوشاند و در تجسس بدیها برمی آید و هر بدی، البته به دیگران گمان بد می برد و ایشان را چون خود می داند و هر معیوب رسوائی، دیگران را مانند خود رسوا و عیبناک می خواهد، عیوب ایشان را در میان مردم ظاهر می کند تا مردم از فکر او بیرون روند و زبان ایشان از او کوتاه گردد «و البلیه اذا عمت طابت» یعنی «هر بلائی که عمومیت هم می رساند گوارا می شود».
پس بر هر مومنی لازم است که خود را از مواضع تهمت دور دارد تا بندگان خدا گمان بد به او نبرند و به معصیت نیفتند و این شخص هم در معصیت ایشان شریک باشد، زیرا که هر که سبب معصیت دیگری شود او هم در گناه با او شریک خواهد بود.
و از این جهت خداوند عالم فرموده: «دشنام مدهید به کسانی که غیر خدا را می خوانند، که ایشان هم خدا را دشنام دهند» و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «چگونه می بینید حال کسی را که پدر و مادر خود را دشنام می دهد؟ عرض کردند که آیا کسی پدر و مادر خود را دشنام می دهد؟ فرمود: بلی کسی که پدر و مادر غیر را دشنام دهد، آن غیر هم پدر و مادر او را دشنام دهد».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - حلم و کظم غیظ
بدان که ضد غضب، «حلم» است، که عبارت است از اطمینان نفس، به حیثی که قوه غضب به آسانی او را حرکت ندهد و مکاره روزگار او را به زودی مضطرب نگرداند .
و «کظم غیظ»، که عبارت است از فرو بردن خشم، و خود را در حالت غضب نگاهداشتن، اگر چه حلم نیست و لیکن آن نیز ضدیت با غضب دارد که نمی گذارد آثار غضب ظهور نماید.
پس این دو صفت شریفه، ضد غضبند و هر دو از اخلاق حسنه و صفات فاضله اند اما صفت حلم: پس آن اشرف کمالات نفسانیه است بعد از صفت علم، بلکه علم را بدون حلم نفعی و اثری و شجره دانائی را بی باغبانی بردباری ثمری نیست و از این جهت است که هر وقت که مدح علم می شود حلم نیز با او ذکر می شود.
و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «خداوند مرا به سبب علم، بی نیاز کن و به صفت حلم، مرا زینت ده» و باز آن حضرت فرمودند که «پنج چیز از طریقه پیغمبران مرسل است، یکی از آنها را صفت حلم شمرده اند» و نیز فرمودند که «طلب کنید مرتبه بلند را در نزد خدا عرض کردند که به چه چیز حاصل می شود؟ فرمودند: هر که دوستی تو را قطع کند تو با او پیوند کن و هر که از نیکی خود تو را محروم سازد تو با او نیکی و احسان کن و هر که به نادانی با تو رفتار کند تو حلم بورز» و فرمود که «بنده مسلم به واسطه حلم، به مرتبه کسی می رسد که روزها را روزه می گیرد و شبها را به عبادت به سر می برد» و فرمودند که «خدا دوست دارد بنده حلیم را و دشمن دارد فحش گوی بی مبالات را» و فرمودند که «سه چیز است که هر یکی از آنها را نداشته باشد هیچ عملی او را فائده نمی بخشد: یکی: تقوائی که او را از معاصی باز دارد دوم: حلمی که به آن زبان سفها را از او کوتاه کند سیم: خلق نیکی که در میان مردم زندگانی کند و از آن جناب مروی است که چون خلایق در روز قیامت جمع شوند منادی ندا کند که کجایند اهل فضل؟ پس طایفه ای برخیزند و به شتاب به جانب بهشت خرامند ملائکه به ایشان برخورند و گویند چرا به شتاب به جانب بهشت روانه اید؟ گویند: ما اهل فضل هستیم گویند: چه فضل و مزیتی از برای شما بود؟ گویند: هر وقت که ظلمی به ما می رسید صبر می کردیم و کسی که به ما بدی می کرد از او عفو می کردیم و کسی که به ما نادانی می کرد حلم می نمودیم ملائکه گویند: بلی اهل فضل هستید، داخل بهشت شوید» و باز آن حضرت فرمودند که «هرگز خدا به جهالت و نادانی کسی را عزیز نکرد و هرگز با حلم و بردباری کسی را ذلیل نگردانید» و از حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه مروی است که «خیر و خوبی این نیست که مال و اولاد کسی زیاد شود، بلکه آن است که عمل او بسیار، و حلم او عظیم گردد» و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که ناصر و یاور از برای هر کسی حلم او کافی است و اگر حلم نداشته باشد خود را بر حلم بدارد» و آن حضرت فرمودند که «چون میان دو نفر نزاعی واقع می شود دو ملک نازل می شوند و به هر کدام که بی خردی و سفاهت می کند می گویند: گفتی و گفتی، و خود سزاواری به آنچه گفتی، و جزای آن به تو خواهد رسید و به آن یک که حلم ورزید می گویند: حلم ورزیدی و صبر کردی، زود باشد که خدا تو را بیامرزد، اگر حلم خود را به انجام رسانی» «و روزی آن حضرت غلامی را از پی شغلی فرستادند، آن غلام دیر کرد، از عقب او آمدند، دیدند در مکانی خوابیده، حضرت بر بالین او نشستند و او را باد زدند تا بیدار شد، فرمود: این غلام به خدا قسم که این قدر اختیار نداری که شب و روز بخوابی، شب از توست و روز از ماست».
و اما کظم غیظ: اگر چه فضیلت و شرافت آن بقدر حلم نباشد، لیکن هرگاه کسی بر آن مداومت نماید معتاد می شود و صفت حلم از برای او هم می رسد و از این جهت حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «علم، به تعلم هم می رسد و حلم به تحلم، که کظم غیظ باشد» و خداوند عظیم در کتاب کریم خود مدح فرموده است کسانی را که خشم خود را فرو می برند» و اخبار در شرافت و بسیاری اجر و ثواب آن بی نهایت است از جناب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «هر که خشم خود را فرو برد در جائی که هرگاه خواهد تواند خشم گیرد خدا در روز قیامت دل او را از خشنودی و رضا مملو خواهد ساخت» و آن حضرت فرمودند که «هیچ بنده ای جرعه ای نیاشامید که اجر آن بیشتر باشد از جرعه غیظی که از برای خدا فرو برد» و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: که «هیچ بنده ای خشم خود را فرو نبرد مگر اینکه خدا در دنیا و آخرت عزت او را زیاد می کند» و مروی است که «صبر کن بر دشمنان نعمت خود، به درستی که کسی که در حق تو معصیت خدا را کند هیچ مکافاتی بالاتر و بهتر از آن نیست که تو اطاعت خدا را در حق او کنی».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
معالجه کج خلقی
و معالجه این صفت ذمیمه نیز مانند سایر صفات آن است که مفاسد دنیویه و اخرویه آن را متذکر شود و ملاحظه کند که این صفت، خالق و خلایق را با او دشمن می کند، پس مهیای این گردد که این را از خود دفع نماید بعد از آن در وقت هر سخنی و حرکتی در فکر باشد که کج خلقی از او سر نزند و خود را محافظت کند و به حسن خلق بدارد تا حسن خلق ملکه او گردد و از برای او معتاد شود.
ضد این صفت مهلکه حسن خالق است که از شرایف صفات و فضائل ملکات است و عقل و نقل دلالت بر مدح و خوبی آن می کنند.
پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «در کفه میزان اعمال در روز قیامت، چیزی بهتر از حسن خلق نیست» و روزی به بنی اعمام خود فرمودند که «ای فرزندان عبدالمطلب اگر وسعت آن را ندارید که مردم را به اموال خود وسعت دهید پس با ایشان به گشاده روئی ملاقات کنید» و نیز آن حضرت فرمودند که «خدا دین اسلام را خالص از برای خود گردانید و صلاحیت ندارد از برای این دین مگر سخاوت و حسن خلق پس دین خود را به این دو زینت دهید» و به آن جناب عرض کردند که «ایمان کدام یک از مومنین افضل است؟ فرمودند: هر کدام که خوش خلق ترند» و باز فرمودند که «دوست ترین شما در نزد من و نزدیک ترین شما در روز قیامت به من، خوش خلق ترین شماست» و نیز فرمودند که «حسن خلق، گناه را می گدازد هم چنانکه خورشید یخ را می گدازد» و از آن بزرگوار مروی است که «بنده ای می شود کم عبادت باشد ولی به واسطه حسن خلق در آخرت به درجات عظیم و اشرف منازل برسد» و به ام حبیبه که زوجه آن حضرت بود فرمودند که «آدم خوش خلق، خوبی دنیا و آخرت را گرفت» و مروی است از آن حضرت که فرمودند: «حسن خلق، صاحبش را می رساند به درجه کسی که روزها روزه و شبها به عبادت مشغول باشد» و نیز آن حضرت فرمودند که «نیکان شما خوش خلقان اند، که مردم به دور و کنار آنها جمع می شوند، و با ایشان الفت و انس می گیرند، و ایشان نیز با مردم انس می گیرند» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «مردی به خدمت حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد که یا رسول الله مرا وصیتی کن حضرت او را وصایای چند فرمودند و از جمله آنها این بود که با برادر مومن با گشاده رویی ملاقات کن» و حضرت امام همام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام فرمودند که «نیکی و خوش خلقی، ولایات را آباد می گرداند و عمرها را زیاد می کند» و فرمودند که «به درستی که خدای تعالی بنده را به حسن خلق ثواب کسی می دهد که صبح و شام مشغول جهاد در راه خدا بوده باشد» و نیز از آن حضرت مروی است که «نیکی و احسان کردن با مردم و خوشروئی با ایشان، باعث دوستی مردم می شوند، و آدمی را از این جهت داخل بهشت می نمایند و بخل و عبوس، صاحب خود را از خدا دور می کنند و داخل آتش می کنند» و کسی که در این اخبار، و سایر اخباری که در این خصوص وارد شده است تأمل کند و به وجدان خود و تجربیات رجوع کند، و احوال کج خلقان و خوش خلقان را تتبع کند می یابد که هر بد خلقی از خدا و رحمت او دور، و مردم از او متنفر می گردند، و با او دشمن اند و به این سبب از بذل و عطای دیگران هم محروم است و هر خوش خلقی را خدا و خلق دوست دارند و همیشه محل فیض و رحمت خدا، و مرجع بندگان خداست.
مومنان از او منتفع می گردند و خیر او به ایشان می رسد و مقاصد و مطالب بندگان خدا از او برآورده می شود و از این جهت خدا هیچ پیغمبری را برنیانگیخت مگر اینکه این صفت در او کامل و تام بود بلکه صفت خوش خلقی افضل صفات پیغمبران، و اشرف اخلاق برگزیدگان است.
و از این جهت خداوند عالم به جهت اظهار نعمت خود از برای حبیب خودش در مقام ثنا و مدح او فرمود: «و انک لعلی خلق عظیم» یعنی «در حقیقت تو بر نیکو خلقی عظیم آراسته ای» و از کثرت شرافت این صفت فاضله، سرور پیغمبران و سید انس و جان در این صفت به غایت رسیده بودند، و در نهایت آن متمکن شده بودند حتی اینکه وارد شده است که «روزی آن سرور در مسجد با جماعتی از اصحاب نشسته بودند و مشغول تکلم بودند، کنیزکی از شخصی از انصار داخل شد و خود را به آن حضرت رسانید، پنهانی گوشه جامه آن کوه حلم و وقار را گرفت چون آن حضرت مطلع شد برخاست و گمان کرد که او را به آن حضرت شغلی است چون آن حضرت برخاست کنیزک هیچ سخنی نگفت و حضرت نیز با او سخنی نفرمودند و در جای مبارک خود نشستند باز کنیزک آمده گوشه جامه حضرت را برداشت و آن بزرگوار برخاست تا سه دفعه آن کنیزک چنین عملی کرد و آن حضرت برخاست و در دفعه چهارم که حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم برخاستند آن کنیزک از عقب آن حضرت قدری از جامه آن حضرت را جدا کرده، برداشت و روانه شد مردمان گفتند: ای جاریه این چه عملی بود که کردی؟ حضرت را سه دفعه برخیزاندی و سخن نگفتی مطلب تو چه بود؟ کنیزک گفت: در خانه ما شخصی مریضی بود، اهل خانه مرا فرستادند که پاره ای از جامه حضرت را ببرم که آن را به مریض بندند تا شفا یابد، پس هر مرتبه که خواستم قدری از جامه حضرت را بگیرم چنین تصور فرمودند که مرا با ایشان شغلی است، من حیا کردم و بر من گران بود که از آن حضرت خواهش کنم قدری جامه خود را به من دهند».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
نفرین به مسلمان
و مخفی نماند که دعای بد و نفرین به مسلمانان کردن نیز مانند لعن کردن است و مذموم است و خوب نیست حتی بر ظلمه، مگر در صورتی که از شر و ضرر او آدمی مضطر و ناچار گردد.
و در حدیث است که گاه است مظلوم این قدر نفرین ظالم می کند که مکافات ظلم او می شود و زیاد می آید، و این زیادتی از برای ظالم باقی می ماند و روز قیامت مطالبه می کند» و اما ضد این، که دعای خیر باشد از برای برادر دینی بهترین طاعات و فاضل ترین عبادات است و فایده آن بی حد، و ثواب آن خارج از حیز عد است بلکه در حقیقت کسی که دعا به دیگری کند دعا به خود کرده حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «چون کسی در غیاب برادر خود به او دعا کند فرشته گوید: از برای تو هم مثل این باشد» و فرمودند که «در حق برادر مستجاب می شود دعائی که در حق خود مستجاب نمی شود» و از حضرت امام زین العابدین علیه السلام مروی است که «چون ملائکه بشنوند که بنده مومن برادر خود را دعا می کند در غیاب او، یا او را به خوبی یاد می کند، گویند: خوب برادری هستی از برای برادرت، دعای خیر به او می کنی و حال اینکه او حاضر نیست، و او را به خیر یاد می کنی خدا به تو داد دو مقابل آنچه از برای او خواستی و ثنا کرد بر تو دو مقابل آنچه ثنا کردی بر او و از برای تو است فضیلت بر او» و اخبار در این خصوص بی حد است و چه کرامتی از این بالاتر است که هدایه ای از دعا و طلب آمرزش از تو به برادر مومنت رسد و حال آنکه او در زیر طبقات خاک خوابیده.
و تأمل کن که روح او به چه حد از تو شاد می شود که اهل و فرزندانش میراث او را قسمت می کنند و در مال او عیش و تنعم می نمایند و تو او را در تاریکی های شب یاد می کنی و از خدا آمرزش او را می طلبی و هدیه از برای او می فرستی و پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «میت در قبر مانند کسی است که به دریا غرق شده باشد، هر چه را دید چنگ به آن می زند که شاید نجات یابد و منتظر دعای کسی است که به او دعا کند از فرزند و پدر و برادر خویش و از دعای زندگان نورهائی مانند کوهها داخل قبور اموات می شود و این مثل هدیه ای است که زندگان از برای یکدیگر می فرستند پس چون کسی از برای میتی استغفاری یا دعائی کرد فرشته ای آن را بر طبقی می گذارد و از برای میت می برد و می گوید این هدیه ای است که فلان برادرت یا فلان خویشت از برای تو فرستاده است و آن میت به این سبب شاد و فرحناک می شود».
و اما طعن زدن بر مسلمین و آن نیز از اعمال ذمیمه و افعال سیئه است، و باعث ضرر دنیوی و عذاب اخروی می گردد
و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمودند که «هیچ کس بر مومنی طعنه نمی زند مگر اینکه می میرد.
به بدترین مردنها» و بدان که اینها که مذکور شد از فحش و لعن و طعن، از آفات زبان است و از برای زبان آفات بسیار است از: غیبت، دروغ، سخریه، استهزاء، شوخی، و غیر اینها، و ضد همه اینها سکوت و صمت است و تفصیل اینها خواهد آمد إن شاء الله.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
تجسم متکبرین در قیامت
و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «داخل بهشت نمی شود هر که به قدر یک دانه خردل کبر در دل او باشد و هر که خود را بزرگ شمارد و تکبر کند در راه رفتن، ملاقات خواهد کرد پروردگار را در حالتی که بر او غضبناک باشد» و فرمودند که «خداوند عالم فرموده: کبریا و بزرگی ردای من است، و عظمت و برتری سزاوار من، هر که خواهد در یکی از اینها با من برابری کند او را به جهنم خواهم افکند» و فرمودند که «در روز قیامت از آتش جهنم گردنی بیرون خواهد آمد که دو گوش داشته باشد و دو چشم و یک زبان، و خواهد گفت که من موکل به سه طایفه هستم: یکی متکبرین، دیگری کسانی که با خدا، خدای دیگری را خوانده اند و سوم کسانی که صورت، نقش می کرده اند» و فرمودند که «سه نفرند که خدای تعالی در روز قیامت با ایشان سخن نخواهد فرمود، و عمل ایشان را پاک نخواهد ساخت، و عذاب دردناک از برای ایشان خواهد بود: پیر زناکار، و پادشاه جبار، و متکبر بی خبر» و نیز از آن حضرت مروی است که «بد بنده ای است بنده ای که تکبر کند و از حد خود متجاوز نماید، و پروردگار جبار اعلی را فراموش کند و خداوند کبیر متعال را فراموش نماید و بد بنده ای است بنده ای که به سهو و لهو بگذراند و گورستان و پوسیدن بدن ها را در آنجا فراموش کند» و نیز از آن جناب روایت شده است که «دشمن ترین شما به سوی ما، و دورترین شما از ما در روز آخرت، پرگویان، نازک گویان و متکبران اند» و فرمودند که «متکبرین را در روز قیامت محشور خواهند کرد به صورت مورچه های کوچک، که به جهت بی قدری که در نزد خدا دارند پایمال همه مردم خواهند شد» و فرمودند که «در جهنم وادیی است که او را هبهب گویند و بر خدا ثابت است که هر جبار متکبری را در آن جای دهد» و از کلام عیسی بن مریم علیه السلام است که «همچنان که زرع در زمین نرم می روید و بر سنگ سخت نمی روید، همچنین دانائی و حکمت جای می گیرد در دل اهل تواضع و فروتنی و جای نمی گیرد در دل متکبر نمی بینید که هر که سر می کشد و سر خود را بلند می کند که به سقف رسد، سقف سر او را می شکند؟ و هر که سر خود را به زیر افکند، سقف بر سر او سایه می افکند و او را می پوشاند؟» چون حضرت نوح علیه السلام را هنگام رحلت رسید فرزندان خود را طلبید و گفت: شما را به دو چیز امر می کنم و از دو چیز منع می کنم: منع می کنم از شرک به خدا و کبر و امر می کنم به گفتن «لا اله الا الله و سبحان الله و بحمده» و روزی که حضرت سلیمان بن داود علیه السلام امر کرد که مرغان و جن و انس بیرون آیند، پس بر بساط نشست ودویست هزار نفر از بنی آدم و دویست هزار نفر از جنیان با او بودند و بساط او به قدری بلند شد که صدای تسبیح ملائکه را در آسمان ها شنید سپس این قدر میل به پستی کرد که کف پای او به دریا رسید پس صدائی بلند شد که کسی می گوید: اگر در دل صاحب شما به قدر ذره ای کبر می بود او را به زمین فرو می بردند بیشتر از آنچه بلند کردند او را» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «از برای متکبرین، در جهنم وادیی است که آن را «سقر» نامند و از شدت حرارت خود به خدا شکایت کرد و رخصت طلبید که یک نفس بکشد، پس نفس کشید، از نفس او جهنم بسوخت» و فرمود که «متکبرین را در روز قیامت به صورت مورچگان محشور خواهند کرد و مردم ایشان را پایمال خواهند نمود تا خدا از حساب بندگان فارغ شود» و فرمود که «هیچ کس نیست که تکبر کند مگر اینکه در خود پستی می بیند، که می خواهد با تکبر آن را بپوشاند» و فرمود که «دو ملک در آسمان هستند که موکل بندگانند که هر که تواضع کند او را بلند مرتبه کنند، و هر که تکبر نماید او را پست مرتبه نمایند» و فرمود که «جبار ملعون، کسی است که به حق جاهل باشد و مردم را حقیر شمارد» و فرمود که «هیچ بنده ای نیست مگر اینکه او را حکمت و دانای است و ملکی است که گناه می دارد آن حکمت را از برای او، پس اگر تکبر کرد می گوید: ذلیل شو، که خدا تو را ذلیل گردانید، پس او را در پیش خود از همه کس بزرگتر، و در نظر مردم از همه کس کوچکتر می شود.
و اگر تواضع و فروتنی نمود می گوید: بلند مرتبه شو که خدا تو را بلند کرد، پس او در دل خود از همه کس کوچکتر می شود و در چشم مردم از همه کس بلندتر می گردد».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - تواضع و فروتنی
مذکور شد که ضد صفت کبر، تواضع است و آن عبارت است از شکسته نفسی، که نگذارد آدمی خود را بالاتر از دیگری بیند و لازمه آن، کردار و گفتار چندی است که دلالت بر تعظیم دیگران، و اکرام ایشان می کند و مداومت بر آنها اقوی معالجه است از برای مرض کبر و این از شرایف صفات، و کرایم ملکات است و اخبار در فضلیت آن بی نهایت است
حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «هیچ کس تواضع نکرد مگر اینکه خدا او را بلند گردانید».
ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر به خاک اندر اندازدت
به عزت هر آنکو فروتر نشست
به خواری نیفتد ز بالا به پست
بگردن فتد سرکش و تند خوی
بلندیت باید بلندی مجوی
مروی است که «خداوند یگانه به موسی علیه السلام وحی کرد که من قبول می کنم نماز کسی را که از برای عظمت من تواضع کند و بر مخلوقات من تکبر نکند و در دل خود خوف مرا جای دهد و روز را به ذکر من به پایان رساند و به جهت من خود را از خواهشهای نفس باز دارد».
روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به اصحاب خود فرمودند که «چرا من حلاوت عبادت را در شما نمی بینم؟ عرض کردند که چه چیز است حلاوت عبادت؟ فرمود که تواضع» و از آن حضرت مروی است که «چهار چیز است که خدا کرامت نمی کند مگر به کسی که خدا او را دوست داشته باشد: یکی صمت و خاموشی، و آن اول عبادت است دوم توکل بر خدا سیم تواضع چهارم زهد در دنیا» و نیز از آن جناب مروی است که «هر که فروتنی کند از برای خدا، خدا او را برمی دارد و هر که تکبر کند خدا او را می افکند و هر که قناعت کند خدا او را روزی می دهد و هر که اسراف کند خدا او را محروم می گرداند و هر که بسیار یاد مرگ کند خدا او را دوست می دارد و هر که بسیار یاد خدا کند خدا او را در بهشت در سایه خود جای دهد» حضرت عیسی علیه السلام فرموده است که «خوشا به حال تواضع کنندگان در دنیا، که ایشان در روز قیامت بر منبرها خواهند بود» خدای تعالی به داود علیه السلام وحی فرمود که «همچنان که نزدیکترین مردم به خدا متواضعانند، همچنین دورترین مردم از خدا متکبرانند» مروی است که «سلیمان پیغمبر علیه السلام هر صبح بر بزرگان و اغنیاء و اشراف می گذشت تا می آمد، به نزد مساکین، پس با ایشان می نشست و می گفت: مسکینی هستم با مساکین نشسته» و مروی است که «پدر و پسری از مومنین بر حضرت امیرالمومنین علیه السلام وارد شدند، حضرت برخاست و ایشان را اکرام نمود و بر صدر مجلس نشانید و خود در برابر آنها نشست و فرمود که طعامی آوردند و خوردند سپس قنبر آفتابه و طشتی آورد تا دست ایشان را بشوید، حضرت از جای برجست و آفتابه را گرفت که دست آن مرد را بشوید، آن مرد خود را بر خاک مالید و عرض کرد که یا امیرالمومنین: چگونه راضی شوم که خدا ما را بیند و تو آب به دست من بریزی؟ حضرت فرمود: بنشین و دست خود را بشوی خدا تو را و برادری از شما را می بیند که هیچ فرقی ندارید و برادرتان می خواهد به جهت خدمت تو در بهشت ده برابر همه اهل دنیا به او کرامت شود پس آن مرد نشست پس حضرت فرمود که قسم می دهم تو را به حق عظیمی که من بر تو دارم که مطمئن دست خود را بشوی همچنان که اگر قنبر آب به دست تو می ریخت پس حضرت دست او را شست».
از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که تواضع، اصل در هر شرف و بزرگی نفیس، و مرتبه بلندی است و اگر تواضع را زبانی بود که مردم می فهمیدند، از حقایق عاقبتهای پنهان خبر می داد و تواضع آن است که از برای خدا و در راه خدا باشد و ماسوای این مکر است و هر که از برای خدا تواضع و فروتنی کند خدا او را شرف و بزرگی می دهد بر بسیاری از بندگانش و از برای اهل تواضع، سیمائی است که ملائکه آسمان ها و دانایان اهل زمین ایشان را می شناسند و از برای خدا هیچ عبادتی نیست که آن را بپسندد و قبول کند مگر اینکه در آن تواضع است و نمی شناسد آنچه در حقیقت تواضع است مگر بندگان مقربی که به وحدانیت خدا رسیده اند.
خدای تعالی می فرماید که بندگان خدا کسانی اند که در روزی زمین با تواضع راه می روند و خداوند عزوجل بهترین خلق خود را به تواضع امر فرمود و گفت: «و اخفض جناحک لمن اتبعک من المومنین» و تواضع مزرعه خشوع و خضوع و خشیت و حیاست و شرف تام حقیقی سالم نمی ماند مگر از برای کسی که متواضع باشد در نزد خدا» و حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرمود که «هر که تواضع کند در دنیا از برای برادر مومن خود پس او در نزد خدا از جمله صدیقان است و حقا که او از شیعیان علی بی أبی طالب علیه السلام است».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت شانزدهم - تفاخر و مذمت آن
و آن مباهات کردن است به زبان به واسطه چیزی که آن را کمال خود توهم کند و فی الحقیقه این نیز بعضی از اقسام تکبر است پس آنچه دلالت بر مذمت تکبر می کند دلالت بر مذمت آن نیز می کند و آنچه به آن، علاج تکبر می شود، علاج آن نیز می شود و آن نیز مانند تکبر، ناشی از محض جهل و سفاهت است.
و حضرت سید الساجدین علیه السلام فرموده است: «عجب از متکبر افتخار کننده، که دیروز نطفه بود و فردا مرداری می شود» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «در روز فتح مکه حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بر بالای منبر آمد و فرمود: ای مردمان به درستی که خدای تعالی نخوت جاهلیت، و تفاخر کردن به پدران را از شما برداشت، آگاه باشید که شما همه از آدم هستید و آدم از خاک است، به درستی که بهترین بنده خدا بنده ای است که تقوی را شعار خود سازد».
منقول است که «روزی قریش تفاخر بر یکدیگر می کردند و سلمان در آنجا حاضر بود، گفت: اما من خلق شده ام از نطفه ای نجس، و مردار گندیده خواهم شد پس به نزد میزان اعمال خواهم رفت اگر ترازوی عملم سنگین باشد من کریم خواهم بود و اگر سبک باشد لئیم خواهم بود».
و ضد این صفت، آن است که به زبان و قول، خود را حقیر شماری و دیگران را بر خود ترجیح دهی.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت نوزدهم - عصبیت
و آن عبارت است از سعی نمودن در حمایت خود یا چیزی که به خود نسبت دارد، از دین و مال و قبیله و عشیره و اهل شهر یا اهل صنعت خود و امثال اینها، به قول یا فعل و این بر دو قسم است، زیرا که آن را که حمایت می کند و سعی در دفع بدی از آن می کند اگر چیزی است که حفظ و حمایت آن لازم است و در حمایت کردن، از حق متجاوز نمی کند و انصاف را از دست نمی دهد این قسم ممدوح و پسندیده، و از صفات فاضله است و آن را غیرت گویند، چنانکه گذشت
و اگر چیزی را که حمایت می کند، چیزی است که حمایت آن شرعا خوب نیست، یا در حمایت، از حق و انصاف تجاوز می کند و به باطل داخل می شود، این قسم عصبیت مذموم است و از رذایل صفات متعلقه به قوه غضبیه است.
و به این اشاره فرمودند حضرت سید الساجدین علیه السلام وقتی که از عصبیت از او پرسیدند پس فرمود: «عصبیتی که صاحب آن گناهکار است آن است که آدمی بدان قبیله خود را بهتر از نیکان قبیله دیگر ببیند و عصبیت، آن نیست که کسی قبیله خود را دوست داشته باشد، و لیکن آن است که آدمی اعانت بکند قبیله خود را بر ظلم» و عصبیت را که در اخبار و احادیث اطلاق می کنند این قسم را مذموم می خوانند و آن از صفات مهلکه و آدمی را به شقاوت ابدی گرفتار می کند.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هر که تعصب بکشد یا تعصب از برای او بکشند رشته اسلام از گردن او جدا می شود» و فرمود که «هر که به قدر حبه خردلی عصبیت در دل او باشد خدا در روز قیامت او را با اعراب جاهلیت برخواهد انگیخت» و از حضرت سیدالساجدین علیه السلام مروی است که «هیچ حمیتی داخل بهشت نمی شود مگر حمیت حمزه بن عبدالمطلب علیه السلام در آن وقت که مشرکین بچه دان شتر را در حالت سجود معبود همایون بر سر سید کاینات افکندند غضب و حمیت، حمزه را بر آن داشت که دین اسلام را قبول نمود» و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که «فرشتگان چنان پنداشتند که ابلیس از ایشان است و خدای می دانست که از ایشان نیست پس حمیت و غضب، او را بر آن داشت که حقیقت خود را ظاهر کرده گفت: مرا از آتش خلق کردی و آدم را از خاک».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - صفت انصاف
ضد عصبیت و کتمان حق، انصاف و ایستادن بر حق است و این دو، از صفات کمالیه اند و صاحب آنها در دنیا و آخرت عزیز و محترم، و در نزد خالق و خلق، مقبول و مکرم است.
و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «ایمان بنده، کامل نیست تا در او سه خصلت بوده باشد: انفاق در راه خدا با وجود تنگدستی و انصاف دادن از خود و سلام کردن» و فرمود که «سید و آقای جمیع اعمال، انصاف دادن از خود است» و فرمود که «هر که مواسات کند فقیری را از مال خود، و انصاف دهد مردمان را، پس حقا که آن مومن است» و از حضرت امیرالمومنین علیه السلام مروی است که «آیا هر که انصاف بدهد، و آنچه حق است بگوید خدا زیاد نکند از برای او مگر عزت را» و همین حدیث، کافی است از برای کسانی که از برای توهمات فاسده چشم از حق می پوشند.
حضرت صادق علیه السلام فرمود که «خبر دهم شما را از اشد چیزهائی که خدا بر خلقش واجب کرده است پس سه چیز را ذکر کردند که اول آنها انصاف بود» و فرمود که «هر که انصاف بدهد مردم را از خود، می پسندند او را که از برای دیگران حکم باشد» و نیز فرمود که «هرگز دو نفر در امری نزاع نکردند که یکی از آنها انصاف بدهد از برای آن دیگری و آن قبول نکند مگر اینکه آن دیگری مغلوب می گردد» و فرمود که «از برای خدا بهشتی است که داخل آن نمی شود مگر سه نفر: یکی از آنها کسی است که در حق خود حکم به حق نماید».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - مذمت مال و مالداری
چون دانستی که یکی از شعب دنیا مال است پس بدان که در قرآن و احادیث مذمت مال و بدی محبت آن بسیار وارد شده است خداوند عالم می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله و من یفعل ذلک فأولئک هم الخاسرون» یعنی «ای کسانی که ایمان آورده اید مشغول نسازد مالها و اولاد شما، شما را از یاد خدا و کسانی که چنین کنند ایشان اند زیانکاران» و باز می فرماید: «انما اموالکم و اولادکم فتنه» یعنی «جز این نیست که اموال و اولاد شما، فتنه اند از برای شما» که به آنها شما را امتحان می نمائیم.
و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «دوستی مال و بزرگی، نفاق را می رویاند، همچنان که آب گیاه را می رویاند و فرمود که «دو گرگ صیاد، که داخل حصار گوسفندی شوند این قدر از گوسفندان را فاسد نمی کنند که دوستی مال و جاه، دین مسلمانان را فاسد می کند» و فرمود: «بدترین امت من مالداران اند» و فرمودند که «دوستان فرزند آدم سه چیز است: یکی تا وقت مردن با او است، و آن مال است و دیگری تا لب گور، همراه او می آید، و آن اهل و عیال است و سوم، تا عرصه محشر همراهی او می کند، و آن اعمال است» و فرمود که «چون روز قیامت شود صاحب مالی را می آورند که مال خود را به مصرفی که خدا فرموده است رسانیده است، و مال او نیز در پیش روی او می آید و چون به صراط می رسد هر جا که می ایستد و رفتن بر او مشکل می شود مال او می گوید بگذر که تو حق خدا را در من به جا آوردی پس دیگری را می آورند که اطاعت خدا را ننموده است، و مال او در پشت سر او می آید چون به صراط رسد هر جا که ایستد مال او گوید وای بر تو که در حق خدا کوتاهی کردی پس چنین خواهد گفت تا او به جهنم افتد و هلاک شود» و نیز از آن حضرت مروی است که «دینار و درهم به هلاکت افکندند کسانی را که پیش از شما بودند و شما را نیز هلاک خواهند نمود» و در حدیثی دیگر از آن حضرت مروی است که «در روز قیامت مردی را بیاورند که از حرام در دنیا مال جمع نموده بود و در حرام صرف کرده بود، پس امر شود که او را به جهنم افکنند و دیگری را بیاورند که مال از حلال جمع کرده و در مصرف حرام خرج نموده خطاب رسد که او را هم به جهنم برند و مردی دیگر را بیاورند که مال از حرام جمع کرده و به مصرف حلال خرج نموده خطاب رسد که او را نیز به جهنم اندازند و مردی دیگر را بیاورند که مال از حلال جمع نموده و به حلال خرج نموده باشد خطاب رسد که او را بازدارید، شاید در طلب این مال ضرر به یکی از اموری که بر او واجب است رسیده باشد، مثل اینکه نمازی را از وقتش تأخیر انداخته یا کوتاهی در رکوع یا سجود یا وضوی آن نموده باشد عرض کند که پروردگارا از حلال کسب کردم و به حلال خرج کردم و هیچ یک از واجبات خود را ضایع نکردم خطاب رسد شاید به جهت این مال، بر اقران و امثال فخر کرده ای و به مرکبی یا جامه ای مباهات نموده باشی؟ عرض نماید: پروردگارا چنین عملی نیز از من سر نزد و خطاب رسد که شاید کوتاهی و منع نموده باشی حق کسانی را که من امر کردم که بدهی از سادات و یتیمان و مساکین و راه گذران؟ عرض کند که نه پروردگارا هیچ حقی را که امر فرموده بودی ضایع نکردم در این وقت این جماعت حاضر می شوند و در مقام مخاصمه با آن شخص برمی آیند و می گویند: خداوندا مال به او عطا کردی و او را غنی گردانیدی و به او امر فرمودی که به ما بدهد اگر از جواب مخاصمه آنها برآمد و معلوم شد که حق آنها را داده و هیچ فخری و مباهاتی نکرده و واجبی از او ضایع نشده خطاب می رسد که بایست و به جا بیاور شکر نعمتی را که به تو عطا فرموده ایم از آنچه خورده ای و آشامیده ای و لذتی که یافته ای» آه، آه ای جان برادر کسی که مداخل و مخارج او حلال، و همه واجبات خود را به جا آورده باشد، و حقوق الهی را ادا نموده باشد، به این دقت محاسبه او را می رسند
پس آیا چگونه خواهد بود حال امثال ما که غرق فتنه دنیا گشته ایم و خود را به حلال و حرام آن آغشته ایم؟ نه از شبهات آن اجتناب می کنیم و نه از شهواتش، نه از اموالش می گذریم و نه از لذاتش شکمهای گرسنه در جوار ما سر به بالین می نهند و انواع اطعمه را می خوریم،و به شکر آن نمی پردازیم.
آه چه بزرگ خواهد بود مصیبت ما و چه عظیم خواهد بود بلیه ما بسا حیرتها و پشیمانیها که به ما رو دهد و چقدر اندوه و ماتمها که از برای ما باشد در وقتی که هیچ سودی نبخشد، نمی دانیم که دنیا با ما چه خواهد کرد؟ و فردا در حضور پادشاه قهار، از عهده جواب چگونه برخواهیم آمد؟ خوشا به حال کسانی که از دنیا محروم و بی نصیب اند.
از زبان سوسن آزاده ام آمد به گوش
کاندرین دیر کهن حال سبک باران خوشست
حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلی است
تا نپنداری که احوال جهانداران خوشست
و از این جهت بود که بعضی از اصحاب سید مختار گفت که «راضی نیستم روزی هزار مثقال طلا از حلال کسب کنم و در راه خدا صرف کنم، با وجود اینکه از هیچ عبادتی مرا باز ندارد گفتند که چرا؟ گفت: می ترسم از آنکه روز قیامت مرا باز دارند و بپرسند که از کجا آوردی؟ و به چه مصرف رسانیدی؟ پس سزاوار مومن آن است که خود را به دنیا آلوده نسازد، و به قدر کفاف از دنیا بسازد و اگر زیادتی به او رسد به جهت خود پیش فرستد و اگر بعد بماند مفاسد و آفات بسیار دارد».
برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد ز پس تو پیش فرست
مروی است که «مروی به حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد که چرا من شوق به مرگ ندارم؟ حضرت فرمود: آیا مالی داری؟ عرض کرد: بلی یا رسول الله.
فرمود: مال خود را پیش روی خویش بفرست، زیرا که دل هر کسی همراه مال اوست، اگر پیش فرستاد می خواهد زود به آن برسد و اگر گذاشت می خواهد با آن باشد» حضرت امیرالمومنین علیه السلام درهمی به دست مبارک گرفتند و فرمودند: «تا تو از دست من بیرون نروی نفعی به جهت من نداری» در بعضی
روایات رسیده که «اول روزی که سکه درهم و دینار زده شد شیطان آنها را برداشت و بر روی خود گذاشت و بوسید و گفت: هر که شما را دوست دارد بنده بر حق من است» و بعضی از بزرگان گفته اند که «دو مصیبت است از برای بنده در مالش در وقت مردن، که اولین و آخرین مثل آنها را نشنیده اند: یکی آنکه همه آنها را از او می گیرند و دیگر آنکه محاسبه همه آن را از او می خواهند».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت سوم - حرص و مفاسد آن
صفت سیم حرص است و آن صفتی است نفسانیه، که آدمی را وامی دارد بر جمع نمودن زاید از آنچه احتیاج به آن دارد و این صفت، یکی از شعب حب دنیا، و از جمله صفات مهلکه، و اخلاق مضله است بلکه این صفت خبیثه، بیابانی است کران ناپیدا که از هر طرف روی به جایی نرسی و وادئی است بی انتها، که هر چند در آن فرو روی عمق آن را نیابی بیچاره ای که بر آن گرفتار شد گمراه و هلاک شد و مسکینی که به این وادی افتاد دیگر روی خلاصی ندید، زیرا که حریص، هرگز حرص او به جائی منتهی نمی شود و به حدی نمی ایستد اگر بیشتر اموال دنیا را جمع کند باز در فکر تحصیل باقی است و هر چه به دست او آید باز می طلبد و آن بیچاره مریض است و نمی فهمد و احمق است و نمی داند چگونه چنین نباشد و حال آنکه می بینیم حریصی را که هشتاد سال عمر کرده است و فرزندی ندارد و این قدر از اموال و املاک و خانه و مستغلات دارد که اگر به فراغت بگذراند صد سال دیگر او را کفایت می کند، و خود یقین دارد که بیست سال دیگر عمر او نیست، باز در صدد زیاد کردن مال است و تأمل نمی کند که فایده آن چیست؟ و چه ثمر دارد؟ اگر از برای خرج است، آنچه دارد گاهی است که منافع آن وفا به خرج مده العمر او می کند و اگر از برای احتیاط است، اگر آنچه دارد احتمال تلف می رود هر چه تحصیل کند چنین خواهد بود پس اگر این مرض، یا حمق نیست پس چه بلاست؟ و هر که به این مرض مبتلا شد خلاصی از آن مرض نهایت اشکال دارد.
و از این جهت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «هرگاه از برای فرزند آدم دو رودخانه طلا باشد باز رودخانه سوم را می طلبد و اندرون او را هیچ چیزی پر نمی کند مگر خاک» و فرمود که «آدمیزاد پیر می شود و دو چیز در او جوان می گردد و قوت می گیرد: یکی حرص و دیگر طول امل» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «حریص بر دنیا چون کرم ابریشم است، هر چه بیشتر بر دور خود می پیچد راه خلاص او دورتر می شود، تا از غصه بمیرد» بعضی از بزرگان گفته است که «از عجایب امر آدمی زاده؟ آن است که اگر او را خبر دهند که همیشه در دنیا خواهی بود حرص او بر جمع کردن مال زیادتر نخواهد شد از آنچه حال می داند که چند صباحی بیش زنده نیست در صدد جمع آن است» و این، از برای هر که تفحص کند در احوال مردم ظاهر و روشن است.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - فضیلت سخاوت
ضد صفت بخل، «سخاوت» است و آن از ثمره زهد و بی مبالاتی به دنیا است و مشهورترین صفات پیغمبران خدا و معروف ترین اخلاق اصفیا و اولیاء است از معالی اخلاق، و صاحب آن پسندیده اهل آفاق است.
چنان که حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که «من جاد ساد» یعنی «هر که جود ورزید بزرگ گردید».
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکوئی
تو داد و دهش کن فریدون توئی
از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «سخاوت درختی است از درختهای بهشت، که شاخهای خود را بر زمین آویخته است پس هر که یکی از آن شاخها را بگیرد، او را به بهشت می کشد» و فرمود که «سخی به خدا نزدیک، و به دلهای مردم نزدیک، و به بهشت نزدیک، و از آتش جهنم دور است» و فرمود که «خداوند عالم، مباهات می کند ملائکه را به کسی که اطعام مردمان کند» و فرمود: «خدا را بندگانی چند است که نعمت خود را مخصوص ایشان می گرداند، تا نفع به بندگان خدا رسانند پس هر کدام از ایشان که بخل نمایند در این منافع، خدا نعمت را از او به دیگری نقل می کند».
تو با خلق نیکی کن ای نیکبخت
که فردا نگیرد خدا بر تو سخت
و فرمود که «بهشت خانه اهل سخاوت است» و فرمود: «جوان سخی گناهکار، در نزد خدا محبوبتر است از پیر عابد بخیل» و از آن حضرت مروی است که «سخی را اهل آسمان ها دوست می دارند و اهل زمینها دوست دارند و طینت او از خاک پاک سرشته شده و آب چشم او از آب کوثر خلق شده و بخیل را اهل آسمانها و زمین ها دشمن دارند و خلقت او از خاک کثیف چرک آلود خلق شده و آب چشم او از آب عوسج مخلوق شده» «جمعی از اهل یمن بر حضرت فخر ذوالمنن وارد شدند و در میان ایشان مردی بود که بسیار سخن آور و حراف، و در گفتگو از همه عظیم تر، و مبالغه او در مباحثه با جناب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و حجت گرفتن بر آن سرور از همه بیشتر بود و به حدی مبالغه نمود که آن حضرت خشمناک گردید و رنگ مبارکش متغیر گشت و رگ پیشانی منورش پیچیده شد و چشم بر زمین انداخت، که جبرئیل آمد و گفت: خدایت سلام می رساند و می گوید که این مرد از اهل سخاوت، و نان ده است پس خشم آن حضرت فرونشست و سر بالا کرد و فرمود که: اگر نه این بود که مرا جبرئیل خبر داد که تو سخی نان دهی، ترا از خود می راندم و عبرت دیگران می کردم آن مرد گفت که خدای تو سخاوت را دوست دارد؟ فرمود: بلی آن مرد گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انک لرسول الله» به خدائی که تو را به حق برانگیخته است که هرگز احدی را از مال خود محروم برنگردانیدم مروی است که «چون حضرت موسی علیه السلام بر سامری دست یافت، خطاب عزت رسید که او را مکش، زیرا که او سخی است» و بالجمله فضیلت سخا، خود ظاهر و روشن، و صاحب آن در نزد خالق و خلق محبوب و مستحسن، و در دنیا در اکرام و اعزاز، و در عقبی سرافراز است و کدام عاقل، سرافرازی دو جهان را از دست می دهد و جمادی چند بر روی هم می نهد؟
بیا تا خوریم آنچه داریم شاد
درم بر درم چند باید نهاد
درین باغ رنگین درختی نرست
که ماند از قفای تبر زین درست
ملا احمد نراقی : باب چهارم
آداب مهمانی کردن
سوم: مهمانی کردن، و از برای آن ثواب جزیل، و اجر جمیل در شریعت مقدسه وارد شده است.
از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «کسی که مهمانی نکند، هیچ خیر در او نیست» و فرمود: «چون مهمانی بر قومی وارد شود، روزی با او از آسمان نازل می شود و چون چیزی می خورد خدا گناهان آن قوم را می آمرزد» و نیز فرمود که «هیچ مهمانی بر قومی داخل نمی شود مگر آنکه روزی او در آغوش اوست» و نیز از آن جناب مروی است که «چون خدا به قومی اراده خیر نماید، به جهت ایشان هدیه می فرستد عرض کردند: چه هدیه ای؟ فرمود: مهمان، با روزی خود می آید، و گناهان اهل خانه را برداشته می رود» و فرمود: «هر خانه ای که مهمان داخل آن نمی شود ملائکه نیز به آنجا نمی آیند» و از حضرت امیرالمومنین علیه السلام مروی است که «هیچ مومنی نیست که صدای پای مهمان را بشنود و به آن خوشحال شود مگر آنکه خدا همه گناهان او را می آمرزد، اگر چه میان زمین و آسمان را پرکرده باشد» و «روزی آن جناب گریست از سبب گریه او پرسیدند فرمودند: هفت روز است که میهمان به من وارد نشده، می ترسم که مرتبه من نزد خدا پست شده باشد» «و إبراهیم خلیل الحرمن علیه السلام چون می خواست چیزی بخورد به قدر یک میل یا دو میل راه بیرون می رفت که کسی را بیابد و با او غذا بخورد و او را «ابوالضیفان» یعنی پدر میهمانها گفتندی» و جمیع اخباری که در فضل و ثواب طعام دادن و آب دادن رسیده، دلالت بر فضیلت میهمانی نیز می کند و آن اخبار از حد، متجاوز است و وارد شده است که «هر که برادر مومن خود را اطعام کند تا سیر کند او را، و آب دهد تا سیر آب کند او را، خدا او را هفت خندق از آتش جهنم دور می کند، که ما بین هر خندق مسافت پانصد ساله راه باشد» و در روایتی دیگر رسیده است که «هر که اطعام کند مومنی را تا سیر کند او را، احدی از مخلوقات خدا قدر ثواب آن را نمی داند، نه ملک مقربی و نه نبی مرسلی، مگر خداوند عزوجل» و مخفی نماند که مهمانی که این همه ثواب از برای او رسیده است، نه آن است که متعارف اکثر اهل این زمان است، که به قصد ریا، یا افتخار، یا خودنمائی جمعی از اهل دنیا را بر دور هم جمع نموده به هرزه گوئی و غیبت مسلمین می گذرانند و انواع اسراف را مرتکب می شوند بلکه مهمانی است که مقصود از آن، تقرب به خدا، و اقتدای به سنت پیغمبر، و دلجوئی برادران و شاد کردن دل مومنان بود باشد، و قصد خودنمائی و فخر نداشته باشد و سزاوار آن است که فقرا و نیکان را مهمان کند، اگر چه مهمانی اغنیا و مطلق مردم نیز ثواب و فضیلت دارد.
و مستحب است که مهمانی خویشان و همسایگان را فراموش نکند و کسی را که بداند مهمانی رفتن بر او شاق است تکلیف نکند و زود غذا را حاضر کند.
و در حدیث است که «شتاب در هر کاری از شیطان است مگر در پنج چیز که شتاب در آنها طریقه پیغمبر خداست: طعام آوردن از برای مهمان و برداشتن میت و شوهر دادن دختر باکره و ادا نمودن قرض و توبه از گناه» و نیز سنت است که «طعام را به قدر کفایت حاضر کند نه کمتر باشد که موجب نقص آبرو و مروت است و نه زیادتر که تضییع مال و اسراف است و با مهمان گشاده روئی و خوش کلامی نماید و در وقت رفتن، تا در خانه، او را مشایعت کند» و در خدمت کردن، از میهمان تقاضای کار نکند.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
حق معلوم و حق حصاد
چهارم: حق معلوم و حق حصاد و حد او و اولی عبارت است: از آنچه که آدمی با خود قرار بگذارد که هر روز، یا هر هفته، یا هر ماه و یا هر سال، از مال خود به فقرا بدهد یا صله رحم به جا آورد، غیر از آنچه واجب است.
و دومی عبارت است از: پشته ای از خرمن، یا دسته ای از زرع، یا کفی از گندم یا خرما یا میوه، یا سایر محصولات، که در وقت درو، یا ضبط محصولات، آدمی به خوشه چینان و فقرائی که در آنجا حاضر می شوند بدهد و در ثواب هر یک از اینها اخبار بسیار وارد شده است.
از حضرت صادق علیه السلام مروی است که «خدای مقرر فرموده است از اموال اغنیا حقوقی چند غیر از زکوه، همچنان که در قرآن است که «و الذین فی اموالهم حق معلوم» و «حق معلوم»، غیر از زکوه است و آن چیزی است که آدمی قرار بدهد بر خود در مال خود، و لازم است بر او که به قدر وسع و طاقت خود این قرار را بدهد و آنچه را بر خود قرار می دهد بدهد، اگر خواهد هر روز، و اگر خواهد هر جمعه، و اگر خواهد هر ماه» و باید مداومت بر این گردد و اخبار به این مضمون بسیار است و نیز از آن حضرت مروی است که «در زراعت، دو حق است: یکی آنکه اگر ندهی از تو مواخذه می کنند دوم آنکه در دادن آن ثواب است.
اما حقی که مواخذه بر آن می شود، زکوه است و اما آنکه در دادن آن ثواب است، آن است که خدای تعالی می فرماید: «و آتوا حقه یوم حصاده» و حق زرع را روز درویدن به صاحبانش برسانید، یعنی از آنچه می دروید دسته دسته بدهید تا از درو فارغ شوید» و در حدیثی که خلاصه آن این است فرمود که «در شب، میوه مچینید، و درو مکنید، و تخم مکارید، و ناقه ها را ندوشید، که اگر چنین کنید فقرا بی نصیب می مانند».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
مهلت دادن به قرض دار یا حلال کردن او
ششم: مهلت دادن قرض داری است که نداشته باشد، یا حلال کردن او و این عمل نیز فضیلت بسیار دارد بلکه از جمله واجبات است.
حضرت صادق علیه السلام می فرماید که «هر که خواهد خدا سایه خود را بر سر او بیندازد در روزی که هیچ سایه ای به غیر از سایه او نباشد، مهلت دهد ناداری را، یا از حق خود بگذرد» و پیغمبر صلی الله و علیه و آله و سلم در روزی فرمود که «کیست که می خواهد که خدای او را از شعله جهنم در سایه خود بدارد؟ تا سه مرتبه در هر مرتبه مردم عرض کردند که یا رسول الله کیست؟ فرمود: آن کسی است که قرض دار خود را مهلت دهد، یا از حق خود بگذرد» و فرمود که «روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بر منبر آمد و حمد و ثنای الهی را به جای آورد و درود بر پیغمبر او فرستاد پس فرمود: ایهاالناس: حاضران شما به غایبان برسانند که هر که مهلت دهد قرض دار خود را که نداشته باشد، از برای او در نزد خدا هر روز، ثواب صدقه مثل مال اوست، تا طلب خود را بگیرد» و در این خصوص اخبار بسیار است پس بر اهل ایمان لازم است که چناچه طلبی از کسی داشته باشند و او بر ادای آن قادر نباشد او را مهلت دهند و بر او تنگ گیری ننمایند نه چون اغنیای تنگ چشم این زمان، که اگر دیناری از فقیری خواهند دنیا را بر او تنگ می کنند و شب و روز آن بیچاره را یکسان می نمایند و راه آمد و شد را بر او می بندند و در محافل و مجامع، زبان به غیبت او می گشایند و ایذا و اذیت می رسانند و گاه باشد او را مضروب و مجروح می کنند و ذمه خود را چندین مقابل طلب خود به واسطه دیه جراحت، مشغول می کنند و به جهت گرفتن قلیلی از مال خسیس دنیا، حرام بسیار را مرتکب می شوند.
هفتم: اعانت مسلمین نمودن در غیر آنچه مذکور شد، مثل: پوشانیدن ایشان، یا سکنی دادن و سوار کردن و عاریه دادن و امثال اینها و همه اینها را ثواب بی نهایت و فضیلت بی غایت است.
هشتم: آنچه را که آدمی به جهت حفظ آبرو و مراعات حرمت خود، و دفع شر اشرار، و منع ظلم ظالمین از خود می دهد، و این نیز از ثمره سخاوت است و بسا بخیلان که به واسطه بخل، به انواع مذلت و خواری رسیده و آبروی خود را بر باد داده اند.
و در بعضی اخبار وارد شده است که «بذل مال به جهت حفظ آبروی خود، حکم صدقه دارد».
نهم: ساختن مسجد و مدرسه و پل و رباط، و اجرای قنوات و نشاندن درختان و امثال اینهاست از چیزهائی که اثر آن در روزگار باقی می ماند تا قیامت و نفع آن روز به روز عاید صاحب آن می گردد از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که «هر که مسجدی بنا کند خدای تعالی برای او خانه ای در بهشت بنا کند» و نیز از آن حضرت مروی است که «شش چیز است که فیض و ثواب آن بعد از وفات به مومن می رسد: یکی: فرزندی که از برای او طلب آمرزش نماید دوم: مصحفی که بعد از خود بگذارد سوم: درختی که بنشاند چهارم: چاه آبی که حفر کند پنجم:صدقه جاری، که مستمر سازد و خود بعد از آن منتفع شود مثل ساختن پل و مدرسه و رباط، و وقف کردن مزارع و قرای و امثال آنها ششم: طریقه ای نیکو که بعد از او به آن عمل نمایند».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - فضیلت اجتناب از مال حرام
ضد عدم اجتناب از مال حرام، اجتناب و احتراز از آن است و آن یکی معنی ورع است و معنی دیگر آن، نگاه داشتن خود است از مطلق معاصی و منع نفس، از هر چه سزاوار نیست و تقوی نیز با ورع، یک معنی دارد و آن نیز بر دو معنی اطلاق می شود.
پس ضد گرفتن مال حرام، ورع و تقوی است، به یک معنی که معنی اخص باشد.
و اما ورع و تقوی به معنی اعم، ضد معصیت است و به هر حال شبهه نیست در اینکه ورع و تقوی، اعظم بواعث نجات، و عمده چیزی است که آدمی را به سعادات می رساند.
از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «هر که ملاقات کند خدا را در حالتی که از اهل ورع باشد، خدای تعالی به او عطا می فرماید کل ثواب اسلام را» و در بعضی از کتب سماویه وارد است که «حق تعالی فرمود که اما اهل ورع را من شرم می کنم که محاسبه ایشان را بکشم و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «نیست شیعه ما مگر کسی که پرهیزکاری را شعار خود کند و خدا را اطاعت کند پس بپرهیزید و عمل کنید به جهت امید آنچه در نزد خداست نیست در میان خدا و میان کسی خویشی و قرابتی، دوست ترین بنده در نزد خدا پرهیزکارترین و مطیع ترین ایشان است» و حضرت صادق علیه السلام فرمود: «کسی نمی رسد به آنچه در نزد خداست، مگر به ورع» و فرمود: «به درستی که خدا ضامن شده است از برای کسی که بپرهیزد از معصیت او، اینکه او را از حالتی که مکروه دارد نقل کند به آن حالی که دوست دارد و روزی او را برساند از جائی که گمان نداشته باشد» و فرمود: «عمل کم با تقوی، بهتر است از عمل بسیار بدون تقوی» و نیز از آن حضرت مروی است که «خدای تعالی هیچ بنده ای را نقل نکرد از ذلت معاصی به عزت تقوی، مگر اینکه او را بی مال غنی گردانید و بی عشیره و قبیله عزیز کرد و بی گشاده روئی به دلها نزدیک گردانید» و از آنجا که خوردن مال حرام، و احتراز نکردن از آن، باعث هلاکت، و وصول به سعادت، موقوف به تقوی و ورع بود و آدمی که در دنیا هست محتاج به خوراک و پوشاک و مسکن و مأوی بود، اخبار بسیار در فضیلت تحصیل مال حلال وارد شده حتی اینکه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «طلب حلال، واجب است بر هر مرد مسلم و زن مسلمه» «و هر که داخل شب شود در حالتی که خسته باشد به جهت طلب حلال، داخل شب شده است آمرزیده» و فرمود که «عبادت، هفتاد جزء است، و افضل همه اجزاء، طلب حلال است» و در حدیثی دیگر وارد است که «عبادت، ده جزء است، نه جزء آن در طلب حلال است» و فرمود که «هر که از رنج دست خود بخورد چون برق خاطف از صراط بگذرد» «و هر که از رنج دست خود بخورد خدا به نظر رحمت به او نظر می کند، و هرگز او را عذاب نمی کند» «و هر که از رنج دست خود بخورد خدا درهای بهشت را بر روی او می گشاید، تا از هر دری که خواهد داخل بهشت شود» «و هر که از رنج دست خود بخورد روز قیامت در شمار پیغمبران خواهد بود، و اجر پیغمبران خواهد گرفت» «و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم هرگاه مردی را می دید و او را از او خوش می آمد می فرمود: آیا کسبی دارد؟ پس اگر می گفتند نه می فرمود از چشم من افتاد.
عرض می کردند: به چه سبب؟ می فرمود که چون مومن را کسبی نباشد به دین خود مدارا و معاش می کند» و از آن حضرت مروی است که «هر که چهل روز حلال بخورد خدای تعالی دل او را روشن می کند، و چشمه های حکمت را از دل او بر زبانش جاری می سازد» روزی بعضی از صحابه از آن جناب طلب کرد که «از خدا بخواهد او را متسجاب الدعوده نماید حضرت به او فرمود که خوراک خود را پاک و حلال کن تا دعای تو مستجاب شود».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
خیانت و غدر در مال
صفت هفتم:خیانت و غدر است در مال یا عرض کسی، یا حرمت و آبروی او.
و از جمله افراد این صفت خبیثه است، مال مردم را پنهانی خوردن، و حبس مال مردم بدون عذر شرعی، و کم فروشی، و غش، و تدلیس، و غیر اینها و این صفت، از صفات مهلکه، و اخلاق خبیثه است و در خصوص حرمت و مذمت هر یک از افراد آن، اخبار بسیار وارد شده است.
و ضد این صفت، امانت و راستکاری است و آن، از جمله شرایف صفات، و فضایل ملکات، و باعث عزت و رستگاری در نزد خالق و خلق است.
راستی کن که راستان رستند
در جهان راستان قوی دستند
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که «خدا هیچ پیغمبری را مبعوث نکرد مگر به راستگوئی و ادای امانت به بر و فاجر» و نیز از آن بزرگوار مروی است که فرمود: «فریب مخورید از نماز و روزه مردم، به درستی که بسا باشد که مردی این قدر نماز و روزه کند که اگر آن را ترک کند وحشت می کند و لیکن امتحان کنید ایشان را در وقت راستگوئی و امانت گذاری» و نیز از آن حضرت منقول است که «ببین حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام به چه چیز در نزد حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به مرتبه ای که داشت رسید، آن چیز را ترک مکن به درستی که رسید به راستگوئی و اداء امانت» و فرمود: «سه چیز است که عذر احدی در ترک آنها مسموع نیست: اداء امانت به بر و فاجر، و وفای به وعده از برای بر و فاجر و نیکی به والدین، خواه خوب باشند یا بد» و فرمود که «پدرم می گفت که چهار چیز است که در هر که بوده باشد ایمان او کامل است، اگر چه سر تا قدم او را گناهان فرو گرفته باشد: راستی، و امانت گذاری، و حیا، و حسن خلق» روزی به آن حضرت عرض کردند که «زنی است در مدینه که مردم دختران را پیش در او می گذارند که تربیت کند و با وجود این کسب ضعیف، هیچ کس را ندیده ام که روزی بر آن ریخته شود مانند آن زن حضرت فرمود: او راستگو است و اداء امانت می کند و اینها روزی را وسیع می گرداند» و هر که ملاحظه احوال امینان را کند و عزت و احترام و وسعت ایشان را ببیند و مشاهده حال خیانتکاران و رسوائی و فضیحت و تهیدستی و بی اعتباری ایشان را کند، البته ترک صفت خیانت را می کند و به تجربه ثابت و واضح است که هر خیانتکاری تنگ دست و پریشان روزگار، و هر امینی غنی و مالدار است.