عبارات مورد جستجو در ۶۲۵۴ گوهر پیدا شد:
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱
قرب صدسال عمر من بگذشت
قصد موری نکرده ام به خدا
نان خود خورده ام ز کسب حلال
مال غیری نخورده ام به خدا
در خرابات عشق رندانه
روزگاری سپرده ام به خدا
به خدا زنده ام به حق رسول
گرچه از خویش مرده ام به خدا
موی هستی به تیغ سرمستی
از سر خود سترده ام به خدا
تا عزیز خدا و خلق شدم
ذاکرانه شمرده ام به خدا
نفس خود به یاد سید خویش
عزت کس نبرده ام به خدا
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۳۰
بر در غیر می روی حیف است
به عدم می روی چه آری هیچ
ای که گوئی که سیم و زر دارم
چون بمیری بگو چه داری هیچ
عمر عاشق خوشست با معشوق
عمر بی او اگر گذاری هیچ
ای که گوئی که مانده ام صد سال
نفسی چند می شماری هیچ
این همه علم کرده ای حاصل
باز فرما که در چه کاری هیچ
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۴۸
ای که پرسی ز حال میر تمور
با تو گویم که حال او چون است
گر چه چپ بود راست ره می رفت
راستی رفتنش به قانون است
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۷۹
ای که گویی فقیر مسکین مرد
اعتباری ز مرگ خود می‌ گیر
به یقینم که جان نخواهد برد
پادشاه و وزیر و میر و گزیر
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۰۸
دست در دست زن مزن خواجه
دست در دست شیرمردان زن
ملک توران گذار و خوش می باش
آتشی در وجود ایران زن
در خرابات رو خوشی بنشین
طعنه بر ملکت سلیمان زن
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۱۲
نیک و بد را به لطف خود بنواز
آنگهی خوش بزی و خوش می رو
این نصیحت قبول اگر نکنی
بگذر از این فقیر و خوش می رو
دست ریش دنیی دون زن
دم خر را بگیر و خوش می رو
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۳۱
بعضی طلبند مال فانی
بعضی جویند ملک باقی
زاهد طلبند نان و سرکه
رندان خواهند جام و ساقی
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۶
از عالم کفر تا به دین یک نفس است
وز منزل شک تا به یقین یک نفس است
این یک نفس عزیز را خوار مدار
کاین حاصل عمر ما همین یک نفس است
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۱
دیدم رندی که سید رندان است
از هر دو جهان گذشته و رند آن است
او گنج بقاست گر چه در کنج فناست
پیداست به ما وز دو جهان پنهان است
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۰
آب است که جان ما از او می یابد
وز دیدن او نور بسی افزاید
هر سو که روان شود حیاتی بخشد
هر نقش که او را بدهی برباید
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۷
گر قطره نماند آب باقی باشد
ور کوزه شکست بحر ساقی باشد
عطار به صورت از خراسان گر رفت
آمد عوضش شیخ عراقی باشد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۲
بگذر ز تجمل و تکبر بگذار
رو کهنه بپوش و با قناعت به سر آر
جایی که بود تجمل ذاتی او
زین نوع تجمل به چه کار آید یار
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۸
برخیز خوش و از سر عالم بگذر
وین جام به جم گذار وز جم بگذر
نتوان ز قدر گریخت اما ز قضا
بگریز ولی به حضرت سرّ قدر
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۲
این جام و شراب جسم و جان دریابش
آن غیب و شهادت جان دریابش
در هر چه نظر کنی نکو می بینش
در صورت و معنی این و آن دریابش
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۸
در کتم عدم سریر شاهی داریم
وان مملکت نامتناهی داریم
عالم همه داریم ولیکن چه کنیم
چون گنج معارف الهی داریم
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۸
گفتم چه کنم که می گو چه کنم
گفتم جویم گفت که می جو چه کنم
گفتا می رو چنانکه من می کارم
گفتــم آری اگر نــَرویم چه کنــــم
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۱۸
همه مستهلکند موج و حباب
نظری کن به چشم ما در آب
عین آبیم و آب می جوئیم
عین ما را به عین ما دریاب
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۹۰
عشق اگر در جان نباشد جان چه باشد هیچ هیچ
ور نباشد درد او درمان چه باشد هیچ هیچ
با وجود حضرت سلطان ما کرمان خوش است
بی حضور خدمتش کرمان چه باشد هیچ هیچ
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۱۶
بگذر از خوف و رجا با ما نشین
عاشقانه خوش درین دریا نشین
قصهٔ ماضی و مستقبل مگو
حالیا با ما به حال ما نشین
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۵۲
گر بمیری ز خود بقا یابی
ور کشی زحمتی عطا یابی
هر که مرد او دگر نخواهد مرد
گر بمیری ز خود بقا یابی