عبارات مورد جستجو در ۳۰۱۶ گوهر پیدا شد:
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۳
افسوس ز گام بر غلط هشته ی ما
وین رفته ز دست سود و سر رشته ی ما
در مزرع دل فشانده‌ام تخم امید
ای ابر کرم ببار بر کشته ی ما
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
گوید همه چیز و هر کس حق با ماست
چون نیک نظر کنی در او حق پیداست
حق نیست عیان ز دیده ی اهل شهود
پیدا شو و بین که هر چه پیداست خداست
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
از سر علی که جز علی آگاه است
کو نقطه تحت با بسم الله است
چون نقطه کند تنزل از رتبه خویش
گردد الف آنکه اول الله است
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۲۱
ای آنکه هر غمی توئی یار و مغیث
نالم بتو از وساوس نفس خبیث
گوش دل من بنطق خود کن شنوا
تا نشنوم از غیر تو یکبار حدیث
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
ساقی قدحی که او بود صیقلی روح
دارد اثر نجات از کشتی نوح
در ده که رهاندم ز طوفان هموم
چونانکه گشایدم بدل باب فتوح
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
بی‌مهر علی که هست میزان فلاح
سودی ندهد به هیچکس علم و صلاح
تا باب نجات بر تو گردد مفتوح
از نام علی بدست آور مفتاح
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
ا‌رب چو من ار گناهکاری باشد
غفران ترا در انتظاری باشد
عفوت ز پی گناهکاران گردد
چون یار که در سراغ یاری باشد
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
چون بود ظهور لازم ذات وجود
ظاهر شدنش هم از ره رحمت بود
امروز که شد بوصف رحمت ظاهر
نامی ز گنه نماند وین شد مشهود
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۷۶
ای آنکه مکمل عقولی و نفوس
هیچ از کرمت نگشته نفسی مایوس
از خواهش نفس و فتنه خلق بدار
در حصن امان خود صفی را محروس
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
بر بنده رو سیاه یارب تو ببخش
بر عاجز بی‌پناه یارب تو ببخش
از عفو و عطا ملول هرگز نشوی
من هر چه کنم گناه یارب تو ببخش
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
در خانه و شهر و خلوت و انجمنش
می‌جویم و نیست در میان جز سخنش
هر جا سخنی است می‌دهم دل که مگر
پی از سخنی برم بسر دهنش
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۶
ای شیر خدا ولی حق مالک دین
ای لنگر آسمان و مسمار زمین
دست من مبتلای درمانده بگیر
حال من بینوای بیچاره ببین
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۲
ای آنکه تو واقفی ز احوال صفی
تبدیل نما بخیر اعمال صفی
بد شیوه بنده است و عفو آیت حق
کن عفو یکی مپرس احوال صفی
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۴
ای آنکه فروزنده خورشید و مهمی
بر هستی ذات خود بوحدت گوهی
کن سوی صفی بچشم رحمت نگهی
کوراست امید عفو از هر گنهی
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۶
الله که کافی المهمات توئی
الله که سامع المناجات توئی
حاجات مرا بر آر کاندر همه حال
ذوالعفو و بر آرنده حاجات توئی
صفی علیشاه : متفرقات
شمارهٔ ۲
بنما رخ و فرخ کن ایمه می‌ مینو را
بنشین خوش و خلخ کن بفشان گل گیسو را
در زلف چسان بستی یک سلسله مجنونرا
در چشم کجا دادی جا اینهمه جادو را
چشمی که بگرداندی در دیده ما ماندی
یعنی که نه هر چشمی دارد رم آهو را
حرفی بزبان خود با طره مشکین کو
آور بزبان با دل مینای سخنگو را
صفی علیشاه : متفرقات
شمارهٔ ۴
خویش مکن زمانهان خیز و بیا سخن بگو
رمزی از آب لب و دهان بی‌لب و بی‌دهن بگو
عشق ترا چو سرجان از همه کس کنم نهان
نیست منی در این وصف رخت بمن بگو
از دل خویش بوی تو می‌شنوم بموی تو
می‌کشدم بسوی تو زلف تو زان‌شکن بگو
سر و قدا قیام کن در دل ما خرام کن
رخ بنما کلام کن گرد گل از چمن بگو
صفی علیشاه : متفرقات
شمارهٔ ۲۵
ز خیالت آن پریرو شده پیکرم خیالی
نگذشت از خیالم بلطافتت مثالی
صفی علیشاه : متفرقات
شمارهٔ ۲۶
بنیاد جهان چو یافت تأسیس
شد بوالبشر آشکار و ابلیس
باشد مثل اینکه گشت در رمل
شد خانه هشت جای انکیس
صفی علیشاه : متفرقات
شمارهٔ ۳۰
ای بار خدای مستعانم
ای خالق جسم و رب جانم
هر لحظه کنم گنه که هر دم
غفاری تو دهد امانم