عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
مفاتیح الجنان : ذکر مساجد معظمه در مدینه منوره
تکالیف زوار در مدینه طیبه
مؤلّف گوید: ما در کتاب «هدیة الزائرین» در بیان تکالیف زائران در مدینه طیبه نوشتیم: از چیزهایی که برای ایشان مهم است این است که تا در مدینه معظّمه هستند فرصت را غنیمت دانسته، در «مسجد رسول خدا»(صلی اللّه علیه و آله) بسیار نماز بجای آورند که نماز در آنجا برابر ده هزار نماز است که در جای دیگر خوانده شود و بهترین مکان های مسجد، «روضه شریفه» است که بین قبر و منبر قرار دارد.
بدان که شیخ ما حاجی نوری در «تحیه» فرموده است: ارزش جای جسد مبارک پیامبر(صلی اللّه علیه و آله) و ائمۀما(صلوات اللَّه علیهم اجمعین) از کعبه معظّمه به اتفاق جمیع فقها چنان که شهید (ره) در کتاب «قواعد» به آن تصریح نموده اشرف است.
در حدیث حَسَن، از حضرمی روایت شده است: که امام صادق(علیه السلام) مرا امر فرمود: در «مسجد رسول خدا»(صلی اللّه علیه و آله) تا می توانم بسیار نماز بخوانم و فرمود: همیشه ترا میسّر نمی گردد به این مکان شریف بیایی. . . تا آخر خبر.
شیخ(رحمة الله علیه) در کتاب «تهذیب» به سند معتبر از مرازم روایت کرده است: که امام صادق(علیه السلام) فرمود: روزه گرفتن در «مدینه» و نماز خواندن نزد ستون ها واجب نیست، بلکه واجب همان نمازهای پنج گانه و روزه ماه رمضان است، ولی اگر کسی بخواهد روزه بگیرد برای او بهتر است؛ و فرمود در این مسجد شریف تا بتوانید بسیار نماز بخوانید که برای شما بهتر است. بدانید آدمی گاه می شود که در دنیا زیرک است و مردم او را مدح می کنند که فلانی چه بسیار زیرک است، پس امر کسی که در کار آخرت زیرک باشد چگونه است؟
و رسول خدا و ائمه بقیع(صلوات اللَّه علیهم اجمعین) را در هر روز به اندازه ای که برای تو ممکن است به طور مکرّر زیارت کن و هرگاه «حجره رسول الهی» را مشاهده کردی بر آن حضرت سلام بده و تا در مدینه هستی مواظب خود باش و خویش را از گناهان و مظالم حفظ کن و تدبّر و تفکر کن در شرافت آنجا، به خصوص در «مسجد شریف» که قدم های مبارک رسول خدا(صلی اللّه علیه و آله) بر آن زمین ها گذاشته شده و آن بزرگوار در کوچه و بازار آن رفت و آمد کرده و در آن مسجد نماز خوانده و آنجا جایگاه وحی و تنزیل است و جبریل امین و ملائکه مقرّب در آنجا نازل می شدند و چه خوب گفته شده:
أَرْضٌ مَشَی جِبْرِیلُ فِی عَرَصَاتِهَا
وَ اللَّهُ شَرَّفَ أَرْضَهَا وَ سَمَاءَهَا
زمینی که جبریل در عرصاتش راه رفته
و خدا زمین و آسمانش را شریف گردانده
و تا ممکن شود در مدینه صدقه بده، به خصوص در مسجد و مخصوصا به سادات و ذرّیه رسول خدا(صلی اللّه علیه و آله) که ثواب جزیل و اجر عظیم بر آن مترتّب است.
علاّمه مجلسی فرموده: در روایت معتبر وارد شده: درهمی که در آنجا صدقه دهند برابر است با ده هزار درهم صدقه در جای دیگر و اگر برایت ممکن باشد مجاورت آن شهر پاک را اختیار کن که مجاورت در مدینه مستحب است و احادیث مستفیضه در فضیلت آن وارد شده است.
سَقَی اللَّهُ قَبْرا بِالْمَدِینَةِ غَیثَهُ
فَقَدْ حَلَّ فِیهِ الْأَمْنُ بِالْبَرَکاتِ
خدا قبری را در مدینه با بارانش سیراب کند
که در آن فرود آمده امنیت با برکت ها
نَبِی الْهُدَی صَلَّی عَلَیهِ مَلِیکهُ
وَبَلَّغَ عَنَّا رُوحَهُ التُّحَفاتِ
پیامبر هدایت که خدایش بر او درود فرستد
و برساند از ما به روان او هدیه ها
وَ صَلَّی عَلَیهِ اللَّهُ مَا ذَرَّ شَارِقٌ
وَلاحَتْ نُجُومُ اللَّیلِ مُبْتَدِراتِ
درود فرستد خدا بر او تا خورشید می تابد
و می درخشد ستارگان شب شتابان
بدان که شیخ ما حاجی نوری در «تحیه» فرموده است: ارزش جای جسد مبارک پیامبر(صلی اللّه علیه و آله) و ائمۀما(صلوات اللَّه علیهم اجمعین) از کعبه معظّمه به اتفاق جمیع فقها چنان که شهید (ره) در کتاب «قواعد» به آن تصریح نموده اشرف است.
در حدیث حَسَن، از حضرمی روایت شده است: که امام صادق(علیه السلام) مرا امر فرمود: در «مسجد رسول خدا»(صلی اللّه علیه و آله) تا می توانم بسیار نماز بخوانم و فرمود: همیشه ترا میسّر نمی گردد به این مکان شریف بیایی. . . تا آخر خبر.
شیخ(رحمة الله علیه) در کتاب «تهذیب» به سند معتبر از مرازم روایت کرده است: که امام صادق(علیه السلام) فرمود: روزه گرفتن در «مدینه» و نماز خواندن نزد ستون ها واجب نیست، بلکه واجب همان نمازهای پنج گانه و روزه ماه رمضان است، ولی اگر کسی بخواهد روزه بگیرد برای او بهتر است؛ و فرمود در این مسجد شریف تا بتوانید بسیار نماز بخوانید که برای شما بهتر است. بدانید آدمی گاه می شود که در دنیا زیرک است و مردم او را مدح می کنند که فلانی چه بسیار زیرک است، پس امر کسی که در کار آخرت زیرک باشد چگونه است؟
و رسول خدا و ائمه بقیع(صلوات اللَّه علیهم اجمعین) را در هر روز به اندازه ای که برای تو ممکن است به طور مکرّر زیارت کن و هرگاه «حجره رسول الهی» را مشاهده کردی بر آن حضرت سلام بده و تا در مدینه هستی مواظب خود باش و خویش را از گناهان و مظالم حفظ کن و تدبّر و تفکر کن در شرافت آنجا، به خصوص در «مسجد شریف» که قدم های مبارک رسول خدا(صلی اللّه علیه و آله) بر آن زمین ها گذاشته شده و آن بزرگوار در کوچه و بازار آن رفت و آمد کرده و در آن مسجد نماز خوانده و آنجا جایگاه وحی و تنزیل است و جبریل امین و ملائکه مقرّب در آنجا نازل می شدند و چه خوب گفته شده:
أَرْضٌ مَشَی جِبْرِیلُ فِی عَرَصَاتِهَا
وَ اللَّهُ شَرَّفَ أَرْضَهَا وَ سَمَاءَهَا
زمینی که جبریل در عرصاتش راه رفته
و خدا زمین و آسمانش را شریف گردانده
و تا ممکن شود در مدینه صدقه بده، به خصوص در مسجد و مخصوصا به سادات و ذرّیه رسول خدا(صلی اللّه علیه و آله) که ثواب جزیل و اجر عظیم بر آن مترتّب است.
علاّمه مجلسی فرموده: در روایت معتبر وارد شده: درهمی که در آنجا صدقه دهند برابر است با ده هزار درهم صدقه در جای دیگر و اگر برایت ممکن باشد مجاورت آن شهر پاک را اختیار کن که مجاورت در مدینه مستحب است و احادیث مستفیضه در فضیلت آن وارد شده است.
سَقَی اللَّهُ قَبْرا بِالْمَدِینَةِ غَیثَهُ
فَقَدْ حَلَّ فِیهِ الْأَمْنُ بِالْبَرَکاتِ
خدا قبری را در مدینه با بارانش سیراب کند
که در آن فرود آمده امنیت با برکت ها
نَبِی الْهُدَی صَلَّی عَلَیهِ مَلِیکهُ
وَبَلَّغَ عَنَّا رُوحَهُ التُّحَفاتِ
پیامبر هدایت که خدایش بر او درود فرستد
و برساند از ما به روان او هدیه ها
وَ صَلَّی عَلَیهِ اللَّهُ مَا ذَرَّ شَارِقٌ
وَلاحَتْ نُجُومُ اللَّیلِ مُبْتَدِراتِ
درود فرستد خدا بر او تا خورشید می تابد
و می درخشد ستارگان شب شتابان
مفاتیح الجنان : زیارات مطلقه امیرالمومنین (ع)
زیارت چهارم أمیرالمؤمنین (ع)
در کتاب «مستدرک الوسائل» از «مزار قدیم» نقل کرده است: که از مولای ما امام باقر(علیه السلام) روایت شده: با پدرم به زیارت قبر جدّم امیر المؤمنین در نجف رفتیم، پدرم نزد قبر مطهّر ایستاد و گریست و گفت:
السَّلامُ عَلَی أَبِی الْأَئِمَّةِ وَخَلِیلِ النُّبُوَّةِ وَالْمَخْصُوصِ بِالْأُخُوَّةِ، السَّلامُ عَلَی یعْسُوبِ الْإِیمانِ وَمِیزانِ الْأَعْمالِ وَسَیفِ ذِی الْجَلالِ، السَّلامُ عَلَی صالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَوارِثِ عِلْمِ النَّبِیینَ الْحاکمِ فِی یوْمِ الدِّینِ، السَّلامُ عَلَی شَجَرَةِ التَّقْوی، السَّلامُ عَلَی حُجَّةِ اللّهِ الْبالِغَةِ وَ نِعْمَتِهِ السَّابِغَةِ وَ نِقْمَتِهِ الدَّامِغَةِ، السَّلامُ عَلَی الصِّراطِ الْواضِحِ وَالنَّجْمِ اللَّائِحِ وَالْإِمامِ النَّاصِحِ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ.
آنگاه گفت:
أَنْتَ وَسِیلَتِی إِلَی اللّهِ وَذَرِیعَتِی وَلِی حَقُّ مُوالاتِی وَتَأْمِیلِی، فَکنْ شَفِیعِی إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی الْوُقُوفِ عَلَی قَضاءِ حاجَتِی وَهِی فَکاک رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ، وَاصْرِفْنِی فِی مَوْقِفِی هذَا بِالنُّجْحِ وَ بِمَا سَأَلْتُهُ کلَّهُ بِرَحْمَتِهِ وَقُدْرَتِهِ. اللّهُمَّ ارْزُقْنِی عَقْلاً کامِلاً، وَلُبّاً راجِحاً، وَقَلْباً زَکیاً، وَعَمَلاً کثِیراً، وَأَدَباً بارِعاً، وَاجْعَلْ ذلِک کلَّهُ لِی، وَلَا تَجْعَلْهُ عَلَی، بِرَحْمَتِک یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
السَّلامُ عَلَی أَبِی الْأَئِمَّةِ وَخَلِیلِ النُّبُوَّةِ وَالْمَخْصُوصِ بِالْأُخُوَّةِ، السَّلامُ عَلَی یعْسُوبِ الْإِیمانِ وَمِیزانِ الْأَعْمالِ وَسَیفِ ذِی الْجَلالِ، السَّلامُ عَلَی صالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَوارِثِ عِلْمِ النَّبِیینَ الْحاکمِ فِی یوْمِ الدِّینِ، السَّلامُ عَلَی شَجَرَةِ التَّقْوی، السَّلامُ عَلَی حُجَّةِ اللّهِ الْبالِغَةِ وَ نِعْمَتِهِ السَّابِغَةِ وَ نِقْمَتِهِ الدَّامِغَةِ، السَّلامُ عَلَی الصِّراطِ الْواضِحِ وَالنَّجْمِ اللَّائِحِ وَالْإِمامِ النَّاصِحِ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ.
آنگاه گفت:
أَنْتَ وَسِیلَتِی إِلَی اللّهِ وَذَرِیعَتِی وَلِی حَقُّ مُوالاتِی وَتَأْمِیلِی، فَکنْ شَفِیعِی إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی الْوُقُوفِ عَلَی قَضاءِ حاجَتِی وَهِی فَکاک رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ، وَاصْرِفْنِی فِی مَوْقِفِی هذَا بِالنُّجْحِ وَ بِمَا سَأَلْتُهُ کلَّهُ بِرَحْمَتِهِ وَقُدْرَتِهِ. اللّهُمَّ ارْزُقْنِی عَقْلاً کامِلاً، وَلُبّاً راجِحاً، وَقَلْباً زَکیاً، وَعَمَلاً کثِیراً، وَأَدَباً بارِعاً، وَاجْعَلْ ذلِک کلَّهُ لِی، وَلَا تَجْعَلْهُ عَلَی، بِرَحْمَتِک یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
مفاتیح الجنان : زیارت کاظمین (ع)
زیارت جناب حذیفه بن الیمان
[دومین وظیفه بعد از زیارت جناب سلمان در شهر مدائن] زیارت جناب حذیفة بن الیمان می باشد که از بزرگان اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و خاصان امیرمؤمنان(علیه السلام) است و در میان صحابه به شناختن منافقان و آگاهی بر اسامی آنان جایگاه خاصی داشت و اگر در نماز جنازه کسی حاضر نمی شد، حاکم دوم بر او نماز نمی خواند.
او از جانب حاکم دوم سال ها والی مدائن بود و پس از عزل کردنش جناب سلمان والی آنجا شد. چون سلمان از دنیا رفت دوباره حذیفه والی مدائن شد و ولایتش مستقر گشت تا نوبت خلافت به شاه ولایت(علیه السلام) رسید، از جانب حضرت از مدینه فرمانی مبارک به او و به اهل مدائن صادر شد که در آن فرمان مبارک، از خلافت خود و استقرار حکومت حذیفه بر مدائن اطلاع دادند. ولی حذیفه پس از حرکت آن حضرت از مدینه به جانب بصره، به خاطر دفع شرّ اصحاب جمل و پیش از نزول موکب همایون امیرمؤمنان به کوفه وفات یافت و در همان مدائن دفن شد.
از ابوحمزه ثمالی روایت شده است که: چون حذیفه نزدیک به وفات شد فرزند خود را خواست و او را به عمل کردن به این نصیحت های پرفایده وصیت کرد و فرمود: پسرجان من، آشکار کن ناامیدی خویش از آنچه را در دست مردم است که در این ناامیدی بی نیازی و توانگری است و از مردم حاجات خود را مخواه که در آن فقر آشکار است و همواره چنان باش که روزی که در آن هستی، از روز گذشته ات بهتر باشد و هرگاه نماز می خوانی، چنان بخوان که گویا نماز وداع و آخرین نماز توست و کاری مکن که از آن پوزش بخواهی.
و بدان که در کنار حرم جناب سلمان مسجد جامع مدائن می باشد که منسوب به حضرت عسکری است، معلوم نیست چه کسی آن را ساخته یا در آنجا نماز خوانده، شایسته است زائر در آن محل شریف خود را از فیض دو رکعت نماز تحیت محروم نکند.
او از جانب حاکم دوم سال ها والی مدائن بود و پس از عزل کردنش جناب سلمان والی آنجا شد. چون سلمان از دنیا رفت دوباره حذیفه والی مدائن شد و ولایتش مستقر گشت تا نوبت خلافت به شاه ولایت(علیه السلام) رسید، از جانب حضرت از مدینه فرمانی مبارک به او و به اهل مدائن صادر شد که در آن فرمان مبارک، از خلافت خود و استقرار حکومت حذیفه بر مدائن اطلاع دادند. ولی حذیفه پس از حرکت آن حضرت از مدینه به جانب بصره، به خاطر دفع شرّ اصحاب جمل و پیش از نزول موکب همایون امیرمؤمنان به کوفه وفات یافت و در همان مدائن دفن شد.
از ابوحمزه ثمالی روایت شده است که: چون حذیفه نزدیک به وفات شد فرزند خود را خواست و او را به عمل کردن به این نصیحت های پرفایده وصیت کرد و فرمود: پسرجان من، آشکار کن ناامیدی خویش از آنچه را در دست مردم است که در این ناامیدی بی نیازی و توانگری است و از مردم حاجات خود را مخواه که در آن فقر آشکار است و همواره چنان باش که روزی که در آن هستی، از روز گذشته ات بهتر باشد و هرگاه نماز می خوانی، چنان بخوان که گویا نماز وداع و آخرین نماز توست و کاری مکن که از آن پوزش بخواهی.
و بدان که در کنار حرم جناب سلمان مسجد جامع مدائن می باشد که منسوب به حضرت عسکری است، معلوم نیست چه کسی آن را ساخته یا در آنجا نماز خوانده، شایسته است زائر در آن محل شریف خود را از فیض دو رکعت نماز تحیت محروم نکند.
مفاتیح الجنان : زیارات جامعه
حکایت سید رشتى
شیخ ما در کتاب «نجم الثاقب» حکایتی نقل کرده که از آن استفاده می شود، باید به خواندن این زیارت [جامعه کبیره] مواظبت کرد و از آن غافل نشد و آن حکـایت چنین است:
جناب مستطاب تقی صالح، سید احمد بن سید هاشم بن سید حسن موسوی رشتی، تاجر ساکن رشت (ایده الله) تقریباً در هفده سال پیش (زمان مولف کتاب)، به نجف اشرف مشرّف شد و با عالم ربّانی و فاضل صمدانی، شیخ علی رشتی (طاب ثراه) که در حکایت آینده ان شاء الله ذکر خواهند شد به منزل حقیر آمدند؛ چون برخاستند، شیخ به صلاح و سداد سید احمد بن هاشم اشاره کرد و فرمود داستان شگفتی دارد، ولی در آن وقت مجال بیان نبود.
پس از چند روزی شیخ علی را ملاقات کردم، فرمود سید رفت، اما داستان را با بخشی از حالات سید برایم نقل کرد، از نشنیدن آن ها از خود او بسیار تأسف خوردم، گرچه مقام شیخ(رحمة الله علیه) بزرگ تر از آن بود که اندکی احتمال خلاف در نقل ایشان برود
از آن سال تا چند ماه قبل این مطلب در خاطرم بود تا در ماه جمادی الآخر این سال، از نجف اشرف برگشته بودم. در کاظمین سید صالح، سید احمد بن سید هاشم را ملاقات کردم که از سامره بازگشته، عازم ایران بود، پس شرح حال او را چنان که شنیده بودم پرسیدم، از آن جمله داستان معهود را مطابق شنیده من بیان کرد و آن داستان این است که گفت:
در سال هزار و دویست و هشتاد، به قصد حجّ بیت الله الحرام از دارالمرز رشت، به تبریز آمدم و در خانهٔ حاج صفرعلی تاجر معروف تبریزی منزل کردم، چون قافله نبود سرگردان ماندم تا حاجی جبّار حمله دار سدهی اصفهانی قافله ای را جهت رفتن به «طرابوزن» حرکت داد، به تنهایی از او مرکبی را کرایه نمودم و حرکت کردم.
وقتی به منزل اول رسیدیم، سه نفر دیگر به تشویق حاج صفرعلی به من پیوستند، حاج ملّا باقر تبریزی که به نیابت از جانب دیگران حج انجام می داد و نزد علما معروف بود و حاج سید حسین تاجر تبریزی و مردی به نام حاج علی که کارش خدمت به افراد بود، به اتفاق روانه شدیم تا به «ارزِنة الروم» رسیدیم و از آنجا عازم «طرابوزن» شدیم.
در یکی از منازل بین این دو شهر، حاجی جبّار حمله دار نزد ما آمد و گفت: این منزل که در پیش داریم بس ترسناک است، زودتر بار کنید که همراه قافله باشید، چون در سایر منازل غالباً با رعایت مقداری فاصله، به دنبال قافله حرکت می کردیم، ما هم حدود دو ساعت ونیم یا سه ساعت به صبح مانده به همراه قافله حرکت کردیم، به اندازهٔ نیم یا سه ربع فرسخ از محل حرکت دور شده بودیم که هوا تاریک شد و به طوری برف گرفت که دوستان هر کدام سر خود را پوشانده به سرعت راندند،
من هرچه تلاش کردم با آن ها بروم ممکن نشد تا آنکه آن ها رفتند و من تنها شدم، از اسب فرود آمده، در کنار راه نشستم، درحالی که به شدت مضطرب بودم، زیرا نزدیک به ششصد تومان برای مخارج راه همراه داشتم و نمی دانستم عاقبت کار چه خواهد شد؟!
پس از تأمّل و تفکر، بنا را بر این گذاشتم که در همین موضع بمانم تا سپیده طلوع کند، سپس به همان محلی که از آنجا حرکت کردیم بازگردم و از آنجا چند نفر نگهبان همراه خود برداشته، به قافله ملحق شوم، در آن حال در برابر خود باغی دیدم و در آن باغ باغبانی بیل به دست به درختان بیل می زد که برفش بریزد، به طرف من آمد، به اندازهٔ فاصلهٔ کمی ایستاد و فرمود: کیستی؟ عرض کردم: دوستان رفتند و من جا مانده ام، اطلاعی از جاده ندارم، مسیر را گم کرده ام،
به زبان فارسی فرمود: نافله بخوان تا راه را پیدا کنی، من مشغول نافله شدم، پس از فراغت از تهجّد، دوباره آمد و فرمود: نرفتی؟ گفتم: و الله راه را نمی دانم، فرمود: جامعه بخوان، من جامعه را حفظ نداشتم و تاکنون هم حفظ ندارم، با آنکه مکرّر به زیارت عتبات مشرّف شده ام، از جای برخاستم و تمام زیارت جامعه را از حفظ خواندم، باز نمایان شد و فرمود: نرفتی، هنوز هستی؟ بی اختیار گریستم و گفتم: هستم، راه را نمی دانم؛ فرمود: عاشورا بخوان و عاشورا را نیز از حفظ نداشتم و تاکنون نیز ندارم، پس برخاستم و از حفظ مشغول زیارت عاشورا شدم تا آنکه تمام لعن و سلام و دعای علقمه را خواندم، دیدم باز آمد و فرمود: نرفتی، هستی؟ گفتم: نه تا صبح هستم، فرمود: من اکنون تو را به قافله می رسانم.
رفت بر الاغی سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و فرمود: ردیف من بر الاغ سوار شو. سوار شدم، آنگاه عنان اسب خود را کشیدم، مقاومت کرد و حرکت نکرد، فرمود عنان اسب را به من بده، دادم، پس بیل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را به دست راست گرفت و به راه افتاد، اسب در نهایت توانایی پیروی کرد، آنگاه دست خود را بر زانوی من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمی خوانید؟ «سه مرتبه» فرمود: «نافله، نافله، نافله» و باز فرمود: شما چرا عاشورا نمی خوانید؟ «سه مرتبه» فرمود: «عاشورا، عاشورا، عاشورا» و بعد فرمود: شما چرا جامعه نمی خوانید؟ «جامعه، جامعه، جامعه».
و در هنگام طی مسافت دایره وار راه را پیمود، یک مرتبه برگشت و فرمود: اینانند دوستان شما که در کنار نهر آبی فرود آمده، مشغول وضو برای نماز صبح هستند! من از الاغ پیاده شدم که سوار مرکب خود شوم ولی نتوانستم، پس آن جناب پیاده شد و بیل را در برف فرو برد و مرا بر مرکب نشاند و سر اسب را به جانب دوستان بازگرداند؛
من در آن حال به این خیال افتادم که این شخص کیست که با من به زبان فارسی حرف زد؟ و حال آنکه در آن حدود زبانی جز ترکی و غالباً مذهبی جز مذهب عیسوی نبود و او چگونه به این سرعت مرا به دوستانم رساند؟! پس به پشت سر خود نظر کردم، کسی را ندیدم و از او اثری نیافتم، آنگاه به دوستان خود پیوستم.
جناب مستطاب تقی صالح، سید احمد بن سید هاشم بن سید حسن موسوی رشتی، تاجر ساکن رشت (ایده الله) تقریباً در هفده سال پیش (زمان مولف کتاب)، به نجف اشرف مشرّف شد و با عالم ربّانی و فاضل صمدانی، شیخ علی رشتی (طاب ثراه) که در حکایت آینده ان شاء الله ذکر خواهند شد به منزل حقیر آمدند؛ چون برخاستند، شیخ به صلاح و سداد سید احمد بن هاشم اشاره کرد و فرمود داستان شگفتی دارد، ولی در آن وقت مجال بیان نبود.
پس از چند روزی شیخ علی را ملاقات کردم، فرمود سید رفت، اما داستان را با بخشی از حالات سید برایم نقل کرد، از نشنیدن آن ها از خود او بسیار تأسف خوردم، گرچه مقام شیخ(رحمة الله علیه) بزرگ تر از آن بود که اندکی احتمال خلاف در نقل ایشان برود
از آن سال تا چند ماه قبل این مطلب در خاطرم بود تا در ماه جمادی الآخر این سال، از نجف اشرف برگشته بودم. در کاظمین سید صالح، سید احمد بن سید هاشم را ملاقات کردم که از سامره بازگشته، عازم ایران بود، پس شرح حال او را چنان که شنیده بودم پرسیدم، از آن جمله داستان معهود را مطابق شنیده من بیان کرد و آن داستان این است که گفت:
در سال هزار و دویست و هشتاد، به قصد حجّ بیت الله الحرام از دارالمرز رشت، به تبریز آمدم و در خانهٔ حاج صفرعلی تاجر معروف تبریزی منزل کردم، چون قافله نبود سرگردان ماندم تا حاجی جبّار حمله دار سدهی اصفهانی قافله ای را جهت رفتن به «طرابوزن» حرکت داد، به تنهایی از او مرکبی را کرایه نمودم و حرکت کردم.
وقتی به منزل اول رسیدیم، سه نفر دیگر به تشویق حاج صفرعلی به من پیوستند، حاج ملّا باقر تبریزی که به نیابت از جانب دیگران حج انجام می داد و نزد علما معروف بود و حاج سید حسین تاجر تبریزی و مردی به نام حاج علی که کارش خدمت به افراد بود، به اتفاق روانه شدیم تا به «ارزِنة الروم» رسیدیم و از آنجا عازم «طرابوزن» شدیم.
در یکی از منازل بین این دو شهر، حاجی جبّار حمله دار نزد ما آمد و گفت: این منزل که در پیش داریم بس ترسناک است، زودتر بار کنید که همراه قافله باشید، چون در سایر منازل غالباً با رعایت مقداری فاصله، به دنبال قافله حرکت می کردیم، ما هم حدود دو ساعت ونیم یا سه ساعت به صبح مانده به همراه قافله حرکت کردیم، به اندازهٔ نیم یا سه ربع فرسخ از محل حرکت دور شده بودیم که هوا تاریک شد و به طوری برف گرفت که دوستان هر کدام سر خود را پوشانده به سرعت راندند،
من هرچه تلاش کردم با آن ها بروم ممکن نشد تا آنکه آن ها رفتند و من تنها شدم، از اسب فرود آمده، در کنار راه نشستم، درحالی که به شدت مضطرب بودم، زیرا نزدیک به ششصد تومان برای مخارج راه همراه داشتم و نمی دانستم عاقبت کار چه خواهد شد؟!
پس از تأمّل و تفکر، بنا را بر این گذاشتم که در همین موضع بمانم تا سپیده طلوع کند، سپس به همان محلی که از آنجا حرکت کردیم بازگردم و از آنجا چند نفر نگهبان همراه خود برداشته، به قافله ملحق شوم، در آن حال در برابر خود باغی دیدم و در آن باغ باغبانی بیل به دست به درختان بیل می زد که برفش بریزد، به طرف من آمد، به اندازهٔ فاصلهٔ کمی ایستاد و فرمود: کیستی؟ عرض کردم: دوستان رفتند و من جا مانده ام، اطلاعی از جاده ندارم، مسیر را گم کرده ام،
به زبان فارسی فرمود: نافله بخوان تا راه را پیدا کنی، من مشغول نافله شدم، پس از فراغت از تهجّد، دوباره آمد و فرمود: نرفتی؟ گفتم: و الله راه را نمی دانم، فرمود: جامعه بخوان، من جامعه را حفظ نداشتم و تاکنون هم حفظ ندارم، با آنکه مکرّر به زیارت عتبات مشرّف شده ام، از جای برخاستم و تمام زیارت جامعه را از حفظ خواندم، باز نمایان شد و فرمود: نرفتی، هنوز هستی؟ بی اختیار گریستم و گفتم: هستم، راه را نمی دانم؛ فرمود: عاشورا بخوان و عاشورا را نیز از حفظ نداشتم و تاکنون نیز ندارم، پس برخاستم و از حفظ مشغول زیارت عاشورا شدم تا آنکه تمام لعن و سلام و دعای علقمه را خواندم، دیدم باز آمد و فرمود: نرفتی، هستی؟ گفتم: نه تا صبح هستم، فرمود: من اکنون تو را به قافله می رسانم.
رفت بر الاغی سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و فرمود: ردیف من بر الاغ سوار شو. سوار شدم، آنگاه عنان اسب خود را کشیدم، مقاومت کرد و حرکت نکرد، فرمود عنان اسب را به من بده، دادم، پس بیل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را به دست راست گرفت و به راه افتاد، اسب در نهایت توانایی پیروی کرد، آنگاه دست خود را بر زانوی من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمی خوانید؟ «سه مرتبه» فرمود: «نافله، نافله، نافله» و باز فرمود: شما چرا عاشورا نمی خوانید؟ «سه مرتبه» فرمود: «عاشورا، عاشورا، عاشورا» و بعد فرمود: شما چرا جامعه نمی خوانید؟ «جامعه، جامعه، جامعه».
و در هنگام طی مسافت دایره وار راه را پیمود، یک مرتبه برگشت و فرمود: اینانند دوستان شما که در کنار نهر آبی فرود آمده، مشغول وضو برای نماز صبح هستند! من از الاغ پیاده شدم که سوار مرکب خود شوم ولی نتوانستم، پس آن جناب پیاده شد و بیل را در برف فرو برد و مرا بر مرکب نشاند و سر اسب را به جانب دوستان بازگرداند؛
من در آن حال به این خیال افتادم که این شخص کیست که با من به زبان فارسی حرف زد؟ و حال آنکه در آن حدود زبانی جز ترکی و غالباً مذهبی جز مذهب عیسوی نبود و او چگونه به این سرعت مرا به دوستانم رساند؟! پس به پشت سر خود نظر کردم، کسی را ندیدم و از او اثری نیافتم، آنگاه به دوستان خود پیوستم.
امام سجاد علیهالسلام : رساله حقوق
سخن آغازین
و اكبر حقوق الله عليك ما اوجبه لنفسه تبارك و تعالى من حقه الذي هو اصل الحقوق ومنه تفرع ؛ ثم (ما) اوجبه عليك لنفسك من قرنك الى قدمك على اختلاف جوارحك
فجعل لبصرك عليك حقا و لسمعك عليك حقا و للسانك عليك حقا و ليديك عليك حقا و لرجلك عليك حقا و لبطنك عليك حقا و لفرجك عليك حقا فهذه الجوارح السبع التى بها تكون الافعال
ثم جعل عزوجل لافعالك عليك حقوقا فجعل لصلاتك عليك حقا و لصومك عليك حقا و لصدقتك عليك حقا و لهديك عليك حقا ولافعالك عليك حقا
ثم تخرج الحقوق منك الى غيرك من ذى ( ذوى ) الحقوق الواجبة عليك و اوجبها عليك حق ائمتك ثم حقوق رعيتك ثم حقوق رحمك
فهذه حقوق يتشعب منها حقوق
فحقوق ائمتك ثلاثة اوجبها عليك ؛ حق سائسك بالسلطان ؛ ثم( حق ) سائسك بالعلم ؛ ثم حق سائسك بالملك ؛ و كل سائس امام
و حقوق رعيتك ثلاثة أوجبها عليك ؛ حق رعيتك بالسلطان ؛ ثم حق رعيتك بالعلم فان الجاهل رعية العالم ؛ و حق رعيتك بالملك من الازواج و ما ملكت من الايمان
و حقوق رحمك كثيرة متصلة بقدر اتصال الرحم فى القرابة ؛ فاوجبها عليك حق امك ؛ ثم حق ابيك ؛ ثم حق ولدك ؛ ثم حق اخيك ثم الاقرب فالاقرب و الاول فالاول
ثم حق مولاك المنعم عليك ؛ ثم حق مولاك الجارى نعمته عليك ( عليه نعمتك ) ثم حق ذى المعروف لديك ؛ ثم حق مؤذنك بالصلاة ؛ ثم حق امامك فى صلاتك ؛ ثم حق جليسك
ثم حق جارك ؛ ثم حق صاحبك ؛ ثم حق شريكك ؛ ثم حق مالك ؛ ثم حق غريمك الذى تطالبه ؛ ثم حق غريمك الذى يطالبك ؛ ثم حق خليطك ؛ ثم حق خصمك المدعى عليك ؛ ثم حق خصمك الذى تدعى عليه ؛ ثم حق مستشيرك ؛ ثم حق المشير عليك
ثم حق مستنصحك ؛ ثم حق الناصح لك ؛ ثم حق من هو اكبر منك ؛ ثم حق من هو اصغر منك ؛ ثم حق سائلك ؛ ثم حق من سألته ؛ ثم حق من جرى لك على يديه مسائة بقول او فعل او مسرّة بذلك بقول او فعل عن تعمد منه او غير تعمد منه ؛ ثم حق اهل ملتك عامة ؛ ثم حق اهل الذمة ثم الحقوق الجارية بقدر علل الاحوال و تصرف الاسباب فطوبى لمن اعانه الله على قضاء ما اوجب عليه من حقوقه و وفقه و سدده
فجعل لبصرك عليك حقا و لسمعك عليك حقا و للسانك عليك حقا و ليديك عليك حقا و لرجلك عليك حقا و لبطنك عليك حقا و لفرجك عليك حقا فهذه الجوارح السبع التى بها تكون الافعال
ثم جعل عزوجل لافعالك عليك حقوقا فجعل لصلاتك عليك حقا و لصومك عليك حقا و لصدقتك عليك حقا و لهديك عليك حقا ولافعالك عليك حقا
ثم تخرج الحقوق منك الى غيرك من ذى ( ذوى ) الحقوق الواجبة عليك و اوجبها عليك حق ائمتك ثم حقوق رعيتك ثم حقوق رحمك
فهذه حقوق يتشعب منها حقوق
فحقوق ائمتك ثلاثة اوجبها عليك ؛ حق سائسك بالسلطان ؛ ثم( حق ) سائسك بالعلم ؛ ثم حق سائسك بالملك ؛ و كل سائس امام
و حقوق رعيتك ثلاثة أوجبها عليك ؛ حق رعيتك بالسلطان ؛ ثم حق رعيتك بالعلم فان الجاهل رعية العالم ؛ و حق رعيتك بالملك من الازواج و ما ملكت من الايمان
و حقوق رحمك كثيرة متصلة بقدر اتصال الرحم فى القرابة ؛ فاوجبها عليك حق امك ؛ ثم حق ابيك ؛ ثم حق ولدك ؛ ثم حق اخيك ثم الاقرب فالاقرب و الاول فالاول
ثم حق مولاك المنعم عليك ؛ ثم حق مولاك الجارى نعمته عليك ( عليه نعمتك ) ثم حق ذى المعروف لديك ؛ ثم حق مؤذنك بالصلاة ؛ ثم حق امامك فى صلاتك ؛ ثم حق جليسك
ثم حق جارك ؛ ثم حق صاحبك ؛ ثم حق شريكك ؛ ثم حق مالك ؛ ثم حق غريمك الذى تطالبه ؛ ثم حق غريمك الذى يطالبك ؛ ثم حق خليطك ؛ ثم حق خصمك المدعى عليك ؛ ثم حق خصمك الذى تدعى عليه ؛ ثم حق مستشيرك ؛ ثم حق المشير عليك
ثم حق مستنصحك ؛ ثم حق الناصح لك ؛ ثم حق من هو اكبر منك ؛ ثم حق من هو اصغر منك ؛ ثم حق سائلك ؛ ثم حق من سألته ؛ ثم حق من جرى لك على يديه مسائة بقول او فعل او مسرّة بذلك بقول او فعل عن تعمد منه او غير تعمد منه ؛ ثم حق اهل ملتك عامة ؛ ثم حق اهل الذمة ثم الحقوق الجارية بقدر علل الاحوال و تصرف الاسباب فطوبى لمن اعانه الله على قضاء ما اوجب عليه من حقوقه و وفقه و سدده
امام سجاد علیهالسلام : رساله حقوق
حق الله
امام سجاد علیهالسلام : رساله حقوق
حق زبان
و اما حـق اللسان فاكـرامه عـن الخنى و تعويـده على الخيـر و حمله على الادب و اجمامه إلا لموضع الحاجة و المنفعة للدين و الدنيا و اعفائـه عـن الفضـول الشنعة القليلة الفائدة التى لا يؤمن ضررها مع قلة عائدتها و بعد شاهد العقل و الدليل عليه و تزين العاقل بعقله حسن سيرته فى لسانه و لا قوة الا بالله العلى العظيم .
امام سجاد علیهالسلام : رساله حقوق
حق گوش
امام سجاد علیهالسلام : رساله حقوق
حق چشم
امام سجاد علیهالسلام : رساله حقوق
حق پا
امام سجاد علیهالسلام : رساله حقوق
حق دست
و أما حــق يــدك فأن لاتبسطهـا إلى مالايحــل لك فتنال بما تبسطها إليه مــن الله العقوبة فى الآجل و من الناس بلسان اللائمة فى العاجل ؛ و لاتقبضها مما افتــرض الله عليها؛ و لكن توقرها بقبضها عـــن كثير مما لايحل لها و بسطها الى كثيـر مما ليس عليها؛ فاذا هى قد عقلت و شرفت فى العاجل وجب لها حسن الثواب فى الاجل
امام سجاد علیهالسلام : رساله حقوق
حق شکم
و اما حق بطنك فان لاتجعله وعاء لقليل من الحرام و لا لكثير و ان تـقـتصد لـه فـى الحلال و لاتخرجه من حد التقوية الى حد التهوين و ذهاب المروة و ضبطه اذا هــم بالجوع والظمأ فان الشبع المنتهى بصاحبه الى التخم مكسلة و مثبطة و مقطعة عن كل برّ و كرم و إن الرى المنتهى بصاحبه الى السكر مسخفـة و مجهلــة و مذهبـــة للمروة.
امام سجاد علیهالسلام : رساله حقوق
حق عورت
امام سجاد علیهالسلام : رساله حقوق
حق روزه
و أما حـق الصوم فأن تعلم أنــه حجاب ضربه الله على لسانك و سمعك و بصرك و فرجك و بطنـك ليستـرك بــه من النار ؛ و هكذا جاء فى الحـديث " الصوم جنــة من النـار " فإن سكنت اطرافـك فى حجبتها رجـوت أن تكون محجوبـا و إن أنت تركتها تضطرب فى حجابها و ترفع جنبات الحجاب فتطلع الى ما ليس لها بالنظرة الـداعية للشهوة و القوة الخارجة عن حد التقية لله لم تأمن أن تخرق الحجاب و تخرج منــه و لا قوة الا بالله
امام سجاد علیهالسلام : رساله حقوق
حق صدقه
و أما حق الصدقة فأن تعلم أنها ذخرك عند ربك و وديعتك التى لا تحتاج إلىالإشهاد فإذا علمت ذلك ؛ كنت بما استودعته سرا أوثق بما استودعته علانية و كنت جـديراً أن تكون أسررت إليه أمرا أعلنته و كان الأمر بينك و بينه فيها سرا على كل حال و و لم تستظهر عليه فيما استودعته منها بإشهاد الأسماع و الأبصار عليه بها كأنها أوثق فى نفسك ؛ لا كأنك لا تثق به فى تأدية وديعتك إليك ؛ ثم لم تمتن بها على أحد لأنها لك فإذا امتننت بها لم تأمن أن تكون بها مثل تهجين حالك منها إلى مــن مننت بها عليه ؛ لأن فى ذلك دليــلاً على أنــك لم تـرد نفسك بها؛ و لو اردت نفسك بهـــا لم تمتن بها على احد و لاقوة الا بالله
امام سجاد علیهالسلام : رساله حقوق
حق قربانی
وأما حـق الهدى ؛ فأن تخلص بها ألإرادة إلى ربك و التعـرض لرحمته و قبولـه و لا تريد عيون الناظرين دونه؛ فإذا كنت كذلك لم تكن متكلفا و لا متصنعا و كنت إنما تقصـد الى الله . واعلـم أن الله يـراد بـاليسير و لا يـراد بالعسيـر ؛ كما أراد بخـلقــه التيسير و لم يـرد بهـم التعسير و كذلك التذلل أولى بـك مـن التـدهقـن لأن الكلفـة و المؤونـة فى المتدهـقـنين فأما التذلل و التمسكن فلا كلفة فيهمـا و لا مـؤونة عليهما لأنهما الخلقة و هما موجودان فى الطبيعة ؛ و لاقوة إلا بالله
امام سجاد علیهالسلام : رساله حقوق
حق رهبر سیاسی
فأما حق سائسك بالسلطان فأن تعلم أنك جعلت لــه فتنة و أنــه مبتلى فيك بـما جعله الله له عليك من السلطان و أن تخلص له فى النصيحة و أن لا تماحكه و قــد بسطت يده عليك فتكون سبب هلاك نفسك و هلاكــه ؛ و تذلل و تلطف لإعطائـه من الرضى ما يكفك عنــك و لا يضر بــدينك و تستعين عليه فى ذلك بـالله ولا تعازّه ولا تعانــده فانك ان فعلت ذلك عققته وعققت نفسك فعرضتها لمكروهه و عرضته للهلكة فيك و كنت خليقا ان تكون معينا له على نفسك و شريكا له فيما أتى اليك و لا قوة الا بالله
امام سجاد علیهالسلام : رساله حقوق
حق استاد (رهبر علمی)
فأما حـق سائسك بالعلـم فالتعظيـم لـه و التوقيـر لمجلسه و حسن الاستمـاع اليـه و الإقبـال عليه و المعـونـة له على نفسـك فيما لا غنى بك عنه من العلـم بأن تفـرغ له عقلك و تحضره فهمك و تذكى له ( قلبك ) و تجلى له بصرك بترك اللذات و نقص الشهوات و أن تعلم انك فيما ألقى (إليك) رسوله إلى من لقيك من اهل الجهل فلزمك حسن التأدية عنه إليهم و لا تخنه فى تأدية رسالته و القيام بها عنـه إذا تقلدتها ولا حول و لاقوّة الا بالله
امام سجاد علیهالسلام : رساله حقوق
حق مالک
امام سجاد علیهالسلام : رساله حقوق
حق متعلم بر استاد يا حق جاهل بر عالم
وأما حق رعيتك بالعلم ؛ فأن تعلم أن الله قـد جعلك لهم فيما آتاك مـن العلم ؛ و ولاك من خزانة الحكمـة ؛ فإن أحسنت فيما ولاك الله من ذلك و قمت بـه لهم مقام الخازن الشفيق ؛ الناصح لمولاه فى عبيده ؛ الصابر المحتسب الذى إذا رأى ذا حاجة أخرج له من الاموال التى فى يديه كنت راشدا ؛ و كنت لذلك آملا معتقدا وإلا كنت له خائنا و لخلقه ظالما و لسلبه و عزه متعرضا