عبارات مورد جستجو در ۹۶۶۸ گوهر پیدا شد:
کسایی مروزی : دیوان اشعار
بهار
زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزید
باد به گل بر بَزید گل به گل اندر غژید
یاسمن لعل پوش سوسن گوهر فروش
بر زنخ پیلگوش نقطه زد و بشکلید
دی به دریغ اندرون ماه به میغ اندرون
رنگ به تیغ اندرون شاخ زد و آرمید
سرکش بربست رود باربدی زد سرود
وز می سوری درود سوی بنفشه رسید
کسایی مروزی : دیوان اشعار
نیلوفر کبود
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آب داده و یاقوت آبدار
هم رنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
وز مِطرَف کبود ردا کرده و ازار
کسایی مروزی : دیوان اشعار
برف پیری
بنفشه زار بپوشد روزگار به برف
درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف
که برف از ابر فرود آید ، ای عجب ، هر سال
از ابر من به چه معنی همی بر آید برف ؟
از این زمانهٔ جافی و گردش شب و روز
شگرف گشت صبور و صبور گشت شگرف
گذشت دور جوانی و ، عهد نامهٔ او
سپید شد که نه خطش سیاه ماند ، نه حرف
غلاف و طرف رخم مشک بود و غالیه بود
کنون شمامهٔ کافور شد غلاف و طَرف
ایا کسایی ، کن از پای بند ژرف چنین
که بر طریق تو چاهی است سخت و محکم و ژرف
کسایی مروزی : دیوان اشعار
شکفتن لاله و قدح
شکفت لاله ، تو زیغال بشکفان که همی
ز پیش لاله به کف بر نهاده به زیغال
کسایی مروزی : دیوان اشعار
ای گلفروش ...
گل نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت
مردم کریم تر شود اندر نعیم گل
ای گلفروش ، گل چه فروشی برای سیم
وز گل عزیزتر ، چه ستانی به سیم گل ؟
کسایی مروزی : دیوان اشعار
مرغک سرود سرای
سرود گوی شد آن مرغک سرود سرای
چو عاشقی که به معشوق خود دهد پیغام
همی چه گوید ؟ گوید که : عاشقا ، شبگیر
بگیر دست دلارام و سوی باغ خرام
کسایی مروزی : دیوان اشعار
نوروز
نوروز و جهان چون بت نو آیین
از لاله ، همه کوه بسته آذین
کسایی مروزی : دیوان اشعار
دستش از پرده برون آمد ...
دستش از پرده برون آمد چون عاج سپید
گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه
پشت دستش به مثل چون شکم قاقم نرم
چون دم قاقم کرده سرانگشت سیاه
کسایی مروزی : دیوان اشعار
قطرهٔ باران
بر پیلگوش قطرهٔ باران نگاه کن
چون اشک چشم عاشق گریان همی شده
گویی که پرّ باز سپید است برگ او
منقار باز ، لؤلؤ ناسفته بر چده
کسایی مروزی : دیوان اشعار
عبرت
ای برکشیده منظره و کاخ تا سهیل
برده به برج گاو سر برج و کنگره
از پنجره تمام نگاه کن به بوستان
کان خانهٔ مقام تو را نیست پنجره
باز شکار جوی هزیمت شد از شکار
از کبر ننگرد به سوی کپک و کودره
کسایی مروزی : دیوان اشعار
ای طبع سازوار ...
ای طبع سازوار ، چه کردم تو را ، چه بود
با من همی نسازی و دایم همی ژکی
وایدون فرو کشی به خوشی این می حرام
گویی که شیر مام ز مادر همی مکی
کسایی مروزی : ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت
شمارهٔ ۲
آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود
میخ آن خیمه ستاک سمن و نسرینا
کسایی مروزی : ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت
شمارهٔ ۱۲
افراز خانه ام ز پی بام و پوشش
هر چم به خانه اندر ، سر شاخ و تیر بود
کسایی مروزی : ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت
شمارهٔ ۱۳
لاله به غَنجار ، سرخ کرده همه روی
از حسد خوید بر کشید سر از خوید
کسایی مروزی : ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت
شمارهٔ ۱۴
چندین حریر حُلّه که گسترد بر درخت
مانا که بر زدند به قُرقوب و شوشتر
کسایی مروزی : ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت
شمارهٔ ۱۵
هزار آوا همی بر گل سراید
بسان عاشقان بر روی دلدار
کسایی مروزی : ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت
شمارهٔ ۲۲
ای دریغا که مورد زار مرا
ناگهان باز خورد برف ِ وغیش
کسایی مروزی : ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت
شمارهٔ ۲۵
زواله اش چو شدی از کمان گروهه برون
ز حلق مرغ به ساعت فروچکیدی گِل
کسایی مروزی : ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت
شمارهٔ ۲۷
نادیده هیچ مشک و همه ساله مشکبوی
ناکرده هیچ لعل و همه ساله لعل فام
کسایی مروزی : ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت
شمارهٔ ۳۶
این گنبد گردان که برآورد بدینسان
...
ای منظره و کاخ برآورده به خورشید
تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان