عبارات مورد جستجو در ۴۳۳ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۲۵- سورة الفرقان- مکیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً با برکت آن خداى که در آسمان برجها کرد وَ جَعَلَ فِیها سِراجاً و در آن چراغى نهاد، وَ قَمَراً مُنِیراً (۶۱) و ماهى تابنده.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً او آنست که شب و روز را روان پیاپى کرد گذرنده پس یکدیگر، لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ آن را تا هر که خواهد.، أَوْ أَرادَ شُکُوراً (۶۲) یا سپاس خواهد داشت دارد.
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ و بندگان رحمن، الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً آنند که میروند در زمین بکم آزارى، وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ و چون نادانان در روى ایشان نادانى گویند، قالُوا سَلاماً (۶۳) گویند ما از سخن نادانان بیزاریم.
وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ، و ایشان که در شبها خداوند خویش را سُجَّداً وَ قِیاماً (۶۴) بسجود باشند و بپاى.
وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا و ایشان که گویند خداوند ما اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ بگردان از ما عذاب دوزخ، إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً (۶۵) که عذاب آن کافر را ستوهى نماى است جاوید.
إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (۶۶) و آن بد آرامگاهى است و بودنى جاى.
وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا و ایشان که آن گه که نفقه مى‏کنند، لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا نه گزاف کنند و نه به تنگى زیند، وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً (۶۷) و میان این و آن راست باز ایستند.
وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ و اینان که با اللَّه خدایى دیگر نخوانند، وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ و نکشند تنى که اللَّه خون آن حرام کرد مگر بحقّ، وَ لا یَزْنُونَ و زنا نکنند، وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ و هر که از این افعال چیزى کند، یَلْقَ أَثاماً (۶۸) پاداش بزه‏کارى خویش بیند.
یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ توى بر توى کند او را عذاب روز رستخیز، وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً (۶۹)، و در آن عذاب جاوید ماند خوار کرده بنومیدى.إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ مگر او که باز گردد و بگرود، وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً و کردار نیک کند، فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ ایشان‏اند که اللَّه تعالى ایشان را بجاى بدیهاى ایشان نیکیها دهد، وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (۷۰) و اللَّه آمرزگار است مهربان همیشى.
وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً و هر که باز گردد با خداوند خویش و کردار نیک کند، فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً (۷۱) او را به نزدیک خداوند خویش بازگشتن‏گاه است هر گه بازگردد.
وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ و ایشان که گواهى دروغ ندهند، وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ و هر گه که بناپسند و سخن بیهوده بگذرند، مَرُّوا کِراماً (۷۲) آزاد و نیکو برگذرند.
وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ و ایشان که چون پند دهند ایشان را بسخنان خداوند ایشان، لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً (۷۳) بر وى نیفتد چون کر و نابینا.
وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا و ایشان که میگویند خداوند ما هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا بخش ما را از جفتان ما و فرزندان ما قُرَّةَ أَعْیُنٍ روشنایى چشمها وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً (۷۴) و ما را پیشوایان پرهیزگاران کن.
أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا ایشانند که پاداش دهند ایشان را بهشت، بشکیبایى که میکردند. وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً (۷۵) و ایشان را بروى مى‏آرند و مى‏نمایند، در بهشت نواخت و درود.
خالِدِینَ فِیها جاوید ایشان در آن، حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (۷۶) چون نیکوسراى آرامش را و بنگاه بودن را.
قُلْ بگوى اى محمد (ص) ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی چه سازد بشما خداوند من، لَوْ لا دُعاؤُکُمْ اگر نه از بهر آنید که شما گوئید فَقَدْ کَذَّبْتُمْ اکنون پس که پیغام بدروغ فرا داشتید، فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً (۷۷) با هم بر آویختنیى بود تا از آن چه بینید.
رشیدالدین میبدی : ۲۹- سورة العنکبوت- مکّیّة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ نمى‏بینند که اللَّه چون در مى‏گیرد کار و چون مى‏آفریند آفریده و از نیست هست میکند ثُمَّ یُعِیدُهُ آن گه باز ایشان را از خاک بیرون آرد إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (۱۹) و آن بر خداى آسانست.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ و بنگرید که چون آفرید جهان و جهانیان را ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ پس اللَّه باز فردا بآفرینش پسین خلق را زنده کند إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۲۰) که اللَّه بر همه چیز توانا است.
یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ عذاب کند او را که خواهد وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ ببخشاید او را که خواهد وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (۲۱) و با او گرداند شما را.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ و شما پیش نشوید ازو، نه در زمین و نه در آسمان، وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ و نیست شما را فرود از اللَّه مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (۲۲) نه خداوندى نه کار سازى نه یارى دهى.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ و ایشان که کافر شدند بسخنان خداى وَ لِقائِهِ و نشانهاى دیدن او و دیدن پاداش او أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی ایشان‏اند که نومید ماندند از بخشایش من وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۳) و ایشان‏اند که‏ ایشان را است عذابى دردنماى.
فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ نبود پاسخ قوم وى او را إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنچه گفتند: اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ بکشید او را یا بآتش سوزید او را فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ تا برهانید اللَّه او را از آتش ایشان إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۲۴) درین نشانهایى است آشکارا گروهى را که بگروند.
وَ قالَ گفت: إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً آنچه گرفتید از بتان فرود از اللَّه بخدایى مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا مهریست میان شما درین جهان ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ پس آن گه روز رستاخیز شما بایشان کافر شوید و ایشان بشما وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً و شما بر ایشان نفرینید و ایشان بر شما وَ مَأْواکُمُ النَّارُ و پس آن گه جایگاه شما آتش است وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۲۵) و شما را فریاد رسى نه و یارى دهى.
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ ایمان آورد باو لوط وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى‏ رَبِّی گفت من از هر معبودى فرود از اللَّه با اللَّه بریدم و از هر کیشى جز توحید با اللَّه بریدم إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۲۶) که اللَّه اوست که تواناست داناى فراخ توان راست دان.
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ و او را اسحاق بخشیدیم و یعقوب وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ و در نژاد او پیغامبرى نهادیم و حکم و دین وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا و مزد او باو دادیم درین جهان وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (۲۷) و در آن جهان از نیکان و شایستگان است.
وَ لُوطاً و فرستادیم لوط را إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ آن گه که قوم خویش را گفت: إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ شما آن کار زشت میکنید ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ (۲۸) هیچ کس بر شما پیشى نکرد با آن از جهانیان.
أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شما با مردان میگرائید وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ و راه نسل و فرزند مى‏ببرید وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ و در انجمن ناپسندها و ناشایست‏ها میکنید. فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ نبود پاسخ قوم او او را إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنچه گفتند ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ عذاب خداى بما آر إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۲۹) اگر مى راست گویى که پیغامبرى.
قالَ رَبِّ انْصُرْنِی گفت خداوند من یارى ده مرا عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ (۳۰) برین قوم تباه‏کاران.
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ چون در آمد فرستادگان ما بر ابراهیم بِالْبُشْرى‏ بشارت دادن او را قالُوا گفتند إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ ما هلاک خواهیم کرد مردمان این شهر را إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمِینَ (۳۱) که مردمان آن بر خویشتن ستمکاران‏اند و گناه ایشان را.
قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً گفت لوط در آن است قالُوا گفتند نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها ما از توبه دانیم که در آن کیست لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ برهانیم او را و کسان او را إِلَّا امْرَأَتَهُ مگر زن او را کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (۳۲) آن زن از ایشان بود که مى‏باز بایست ماند با هلاک شدگان.
وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً و چون فرستادگان ما بلوط آمد سِی‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً رنجه شد او و اندوهگین از قوم خویش وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ گفتند مترس و اندوهگین مباش إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ ما رهاننده توایم و کسان تو مگر زن تو کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (۳۳) آن زن از ایشان بود که از نجات باز ماندند و در میان تباه شدگان بماند.
إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى‏ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ ما فرو خواهیم آورد بر مردمان این شهر رِجْزاً مِنَ السَّماءِ عذابى از آسمان بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (۳۴) بآن تباه‏کارى و بدى که میکردند.
وَ لَقَدْ تَرَکْنا و آن گه باز گذاشتیم مِنْها از آن آیَةً بَیِّنَةً نشانى روشن لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۳۵) گروهانى را که خرد دارند و عبرت دریابند.
وَ إِلى‏ مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً و فرستادیم باهل مدین مرد ایشان شعیب فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ گفت اى قوم اللَّه را پرستید وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ و از روز پسین بترسید وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (۳۶) و بگزاف و تباهى در زمین مروید بدکاران.
فَکَذَّبُوهُ دروغ‏زن گرفتند شعیب را فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ زلزله ایشان را فرا گرفت فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ (۳۷) تا هم در خان و مان خویش فراهم افتادند مرده.
وَ عاداً وَ ثَمُودَ یاد کن عاد و ثمود را وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ و شما را پیدا مانده است از خان و مان و نشستگاههاى ایشان چیزى وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ و دیو بر آراست ایشان را کارهاى ایشان فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ و ایشان را برگردانید از راه راست وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ (۳۸) گروهى بودند چست‏کار و باریک‏بین و زیرک‏دست.
وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ و یاد کن قارون را و فرعون را و هامان را وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى‏ بِالْبَیِّناتِ بایشان آمد موسى بپیغامها و نشانهاى روشن فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ گردن کشیدند در زمین وَ ما کانُوا سابِقِینَ (۳۹) پیش نشدند از ما و با ما برنیامدند و با ما نتاوستند.
فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ همه را بگناه ایشان گرفتیم فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً از ایشان بود که بر ایشان باران سنگ فرو هشتیم وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ و از ایشان بود که بانگ بگرفت ایشان را تا زهره چکید وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ و از ایشان بود که بزمین فرو بردیم وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا و از ایشان بود که بآب بکشتیم، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ و اللَّه بیدادگر نبود تا بر ایشان بیداد کند وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۴۰) لیکن ایشان بر خود بیداد کردند.
مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ مثل و سان ایشان که فرود از اللَّه خدایان گرفتند کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً چون مثل و سان عنکبوت است که خانه گرفت وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ و سست‏تر همه خانه‏ها خانه عنکبوت است که نه گرما باز دارد نه سرما لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۴۱) اگر دانندى
إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ اللَّه میداند ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ آنچه فرود ازو خداى میخوانند وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۴۲) و او توانا است دانا است.
وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ و این مثل، و سانها مى‏زنیم مردمان را وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ (۴۳) و در نیابد آن را مگر دانایان.
خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ اللَّه بیافرید آسمانها و زمینها را ب «کن» و سخن روان إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (۴۴) در آفرینش آن نشانى روشن است گرویدگان را.
اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ میخوان آنچه پیغام دادند بتو ازین نامه‏ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ و بپاى‏دار نماز بهنگام إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ که نماز باز زند از زشتى و ناپسند وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ و یاد اللَّه بزرگست و مه است از یاد رهى او را وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ (۴۵) و اللَّه میداند آنچه میکنند.
وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ و پیکار مکنید، با اهل کتاب گزیت پذیرفته‏اند إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ مگر بوفا کردن ایشان را إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ لکن با اهل شرک میکاوید و جنگ مى‏پیوندید وَ قُولُوا و گوئید آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ بگرویدیم بآنچه فرو فرستادند بر ما و آنچه فرو فرستادند بر شما وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ و خداوند ما و خداوند شما یکیست وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (۴۶) و ما او را گردن نهادگانیم.
وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ و هم چنان بر تو قرآن فرو فرستادیم فَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ ایشان که ایشان را تورات دادیم باین قرآن گرویده‏اند وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ و از اینان هم کس است که گرویده است بآن وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الْکافِرُونَ (۴۷) و باز ننشیند از پذیرفتن سخن ما مگر ناگرویدگان.
رشیدالدین میبدی : ۲۹- سورة العنکبوت- مکّیّة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ تو پیش از این هیچ نامه‏اى نخواندى وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ و بدست خویش هرگز ننوشتى إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ (۴۸) اگر چنان بودى که تو نویسنده بودى آن گه در گمان افتادندى کژراهان و کژروان.
بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ بل که این نامه سخنانى است روشن پیدا بى‏گمان، فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ در دلهاى ایشان که ایشان را دانش داده‏اند، وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ (۴۹) و باز نه نشیند از پذیرفتن سخنان ما مگر ستمکاران.
وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ گفتند چرا برو از خداوند او نشانهایى فرو نیاید قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ گوى نشانها بنزدیک اللَّه است، وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۵۰) و من رساننده بیم نمایم آشکارا.
أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ بسنده نیست ایشان را، أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ که ما فرو فرستادیم بر تو این نامه، یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ تا میخوانند بر ایشان، إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً درین نامه براستى که بخشایشى است وَ ذِکْرى‏ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۵۱) و یادگارى گرویدگان را.
قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ بگو اللَّه بسنده است، بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً میان من و میان شما گواه راست، یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ میداند او که در آسمان و زمین، وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ این مشرکان‏اند که بگرویدند بچیز ناچیز، وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ و بخداى کافر شدند أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (۵۲) ایشان آنند که زیان‏کاران‏اند.
وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ مى‏شتابانند ترا بعذاب آوردن، وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى و اگر نه هنگامى نام زد کرده‏اید لَجاءَهُمُ الْعَذابُ عذاب آمدى بایشان، وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً و حقا که آخر بایشان آید ناگاه، وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۵۳) و ایشان نمیدانند.
یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ مى‏شتابانند ترا بعذاب آوردن وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ (۵۴) و دوزخ بکافران فرو گیرد گرد ایشان.
یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ آن روز که در آید عذاب بر ایشان، مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ و فرو گیرد ایشان را از زبر ایشان و از زیر پایهاى ایشان، وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۵۵) و گویند چشید آنچه میکردید.
یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا اى رهیگان من که گرویدگانید، إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ‏ (۵۶) زمین من فراخ است مرا پرستید.
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ هر تنى چشنده مرگ است، ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (۵۷) آن گه با ما خواهند آورد شما را همگان.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند، لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ براستى که ایشان را جایگاه و درنک گاه سازیم از بهشت، غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ غرفه‏هاى زیر درختان آن جویها روان، خالِدِینَ فِیها و ایشان جاویدان در آن، نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ (۵۸) نیک مزدى کارگران را.
الَّذِینَ صَبَرُوا آن کارگران که شکیبایى مى‏کنند، وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (۵۹) و بر خداوند خود توکل میکنند و کار باو مى‏سپارند.
وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اى بسا جانورا که روزى خود برنمیدارد اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ اللَّه روزى دهد ایشان را و شما را، وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۶۰) و اوست آن شنواى دانا.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى مشرکان را، مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ که که آفرید آسمانها و زمینها را وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و که نرم کرد آفتاب و ماه را، لَیَقُولُنَّ اللَّهُ همه گویند که اللَّه فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ (۶۱) پس ایشان را از راه راست چون مى‏برگردانند.
اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ اللَّه مى‏گستراند فراخ روزى او را که خواهد از بندگان خویش وَ یَقْدِرُ لَهُ و تنگ میدارد بر ایشان او را که خواهد إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ (۶۲) اللَّه به همه چیز دانا است.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى از ایشان، مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً کیست که فرو فرستاد از آسمان آبى، فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها تا زنده کرد بآن زمین را پس مرگ آن، لَیَقُولُنَّ اللَّهُ براستى که گویند که اللَّه، قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ گوى ستایش بسزا اللَّه را بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (۶۳) بلکه بیشتر ایشان درنمى‏یابند.
وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا نیست زندگانى این جهانى، إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ مگر ناکارى و بازى، وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ و سراى پسین آن جهانى براستى که آن پاینده است و با زندگانى، لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۶۴) اگر ایشان دانندى ایشان را به بودید.
فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ چون در کشتى نشینند، دَعَوُا اللَّهَ هم اللَّه را خوانند، مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ خواندنى از دل براستى و کسى دیگر را نخوانند فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ چون ایشان را رهانید با خشک و دشت، إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ (۴۷) ایشان با اللَّه انباز خواندن درگیرند.
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ تا کفر فزایند بآنچه ایشان را دادیم وَ لِیَتَمَتَّعُوا و تا روزگارى گذارند درین جهان فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۶۶) آرى آگاه شوند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً نمى‏بینند که ایشان را شهرى را دادیم با آزرم بى‏بیم وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ و مردمان میربایند گرد بر گرد ایشان أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ بنار است و ناچیز مى‏گروند؟ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ (۶۷) و بنعمت خداى کافر مى‏شوند؟
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً آن کیست ستمکارتر از آن کس که بر خداى انباز سازد بدروغ؟، أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ یا دروغ‏زن گیرد چیزى راست که آمد باو، أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ (۶۸) در دوزخ جایگاهى بسنده نیست کافران را؟
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا و ایشان که میکوشند از بهر ما لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا براستى که ایشان را راه نمائیم راههاى خویش وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ (۶۹) و براستى که اللَّه با نیکوکاران است.
رشیدالدین میبدی : ۳۰- سورة الرّوم مکّیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ حق خویشاوند او را ده وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ و درویش را و راه‏گذرى را ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ آن به است ایشان را که خداى را میخواهند و پاداش او میجویند وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۳۸) و ایشانند که پیروز آمدگان جاویداند.
وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً چیزى که دهید از ربا لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ تا بیفزاید در مال مردمان فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ آن بنزدیک خداى بنفزاید وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ و آنچه بخشید و دهید از زکاة تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ که بآن خداى را خواهید و پاداش او فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (۳۹) ایشان‏اند که بیکى‏اند باو نایند.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ اللَّه اوست که بیافرید شما را ثُمَّ رَزَقَکُمْ و پس روزى داد شما را ثُمَّ یُمِیتُکُمْ و پس میراند شما را ثُمَّ یُحْیِیکُمْ و پس زنده کند شما را هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ کس هست از این که انبازان خوانید شما؟ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ که ازین هیچ چیز کند سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۴۰) پاکى و بى‏عیبى او را و برترى از آن انبازى که وى را میگویند.
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ آشکارا گشت و فراوان تباهى در دشتها و شهرها بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ببد کرد دستهاى مردمان لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا تا بچشاند ایشان را پاداش لختى از آنچه کردند لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۴۱) تا مگر بازگردند.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ درنگرید چون بود سرانجام ایشان که ازین پیش بودند کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ (۴۲) که باللّه مى‏انبازان گرفتند.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ پس آهنگ و روى خود راست دار لِلدِّینِ الْقَیِّمِ این دین درست راست پاینده را مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ پیش از آن که روزى آید، لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ روزى که چون اللَّه آن را آورده بود با پس نبرد یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (۴۳) آن روز مى‏باز پراکنند در دو راه.
مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ هر که کافر شود گزند کفر او برو وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً و هر که نیکى کند فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (۴۴) خویشتن را مى‏نشستگاه سازد و مى بساط گستراند.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ تا پاداش دهد ایشان را که بگرویدند و نیکها کردند مِنْ فَضْلِهِ از بخشیده خویش إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (۴۵) که او دوست ندارد ناگرویدگان را.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانهاى اوست أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ که میفروگشاید از هوا بادهایى بشارت ده وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ و تا بچشاند شما را از بخشایش خویش وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ و تا بآن باد کشتى رود بفرمان او وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ و بآن بجوئید روزى او وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۴۶) تا مگر شکر کنید.
لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ‏ و فرستادیم پیش از توسُلًا إِلى‏ قَوْمِهِمْ‏ فرستادگانى بقوم ایشان‏جاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ‏ بایشان آوردند پیغامهاى روشن‏انْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا ما کین ستدیم از ایشان که کافر شدند کانَ حَقًّا عَلَیْنا و بر ما حق بود صْرُ الْمُؤْمِنِینَ‏ (۴۷) یارى دادن گرویدگان.
اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ اللَّه اوست که فرو مى‏گشاید بادها فَتُثِیرُ سَحاباً تا مى‏انگیزاند و فراهم میآرد میغ فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ و مى‏گستراند آن را در هوا چنان که میخواهد و وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً و آن را پاره پاره طبق طبق میکند، فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ تا باران بینى رگها که مى‏بیرون آید از رشحه‏هاى آن فَإِذا أَصابَ بِهِ چون رساند آن را، مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ بآن که خواهد از بندگان خویش، إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (۴۸) ایشان بآن رامش مى‏برند و شاد مى‏باشند.
وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ و هر چند که پیش از آنکه بر ایشان فرو فرستادند باران مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ (۴۹) از پیش هنگام باران فرو مانده بودند نومید.
فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ در نگر درین نشانهاى مهربانى اللَّه. کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها که چون زنده میکند زمین را پس مرگ آن إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى‏ او که آن میفرستد زنده کننده مردگان است وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۵۰) و او بر همه چیز تواناست.
وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً و اگر بادى گشائیم فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا تا آن را زرد گشته بینند لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ (۵۱) پس آن که آن چنان دیدند به نسپاسى و بد اندیشى کافر میشوند.
فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ پس میدان که تو نتوانى مردگان را شنوایى، وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ و نتوانى که کران را شنوانى إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (۵۲) آن گه که برگردند از خواننده و پشت کنند بر پیغام.
وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ و تو نابینایان را راه نماینده نیستى عَنْ ضَلالَتِهِمْ تا ایشان را از گمراهى بازدارى إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا نشنوانى تو مگر آن کس که بگرود به پیغام و سخنان ما فَهُمْ مُسْلِمُونَ (۵۳) ایشان‏اند که گردن نهاد گان‏اند ما را.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ اللَّه اوست که بیافرید شما را از چیزى سست ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً پس بعد آن جوانى داد و نیروى آفرید و کرد ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً پس بعد آن جوانى و نیروى سستى و پیرى آفرید و کرد یَخْلُقُ ما یَشاءُ مى‏آفریند چنان که خواهد وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ (۵۴) اوست آن تواناى دانا.
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ و آن روز که رستاخیز بپاى شود یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ سوگند خورند ناگرویدگان ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ جز از ساعتى نبودند کَذلِکَ هم چنان کانُوا یُؤْفَکُونَ (۵۵) در دروغ مى‏افکندند.
وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ و ایشان گویند، که اللَّه ایشان را دانش داد و ایمان، لَقَدْ لَبِثْتُمْ بودید در درنگ خویش فِی کِتابِ اللَّهِ در حکم و دانش و خواست خداى إِلى‏ یَوْمِ الْبَعْثِ تا روز انگیخت فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ اینک امروز روز انگیخت وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۵۶) لکن شما قومى بودید که ندانستید.
فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا آن روزى است سود ندارد ایشان را که کافر شدند مَعْذِرَتُهُمْ عذر گفتن ایشان وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (۵۷) و از ایشان خشنود نشوند و عذر نپذیرند.
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ و زدیم مردمان را درین قرآن از هر سانى وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ و اگر آرى بایشان پیغامى و نشانى، لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ناچاره کافران گویند إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ (۵۸) نیستید شما مگر کژ سخنان و دروغ‏سازان.
کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ هم چنین مهر بر نهد اللَّه عَلى‏ قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ (۵۹) بر دلهاى ایشان که نمیدانند.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ پس شکیبایى کن که وعده اللَّه راست است وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ و تراست خرد و نادان نیابند الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ (۶۰) ایشان که ناگرویدگان‏اند و بر پى گمانى نمى‏افتند.
رشیدالدین میبدی : ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدند اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ یاد کنید و یاد دارید نیکوکارى خداوند خویش بر خویشتن، إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ آن گه که بشما آمد سپاهها، فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً فرو گشادیم بر ایشان بادى، وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها و سپاهى که شما ایشان را نمى‏دیدید وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً (۹) و اللَّه بآنچه و میکردید بینا بود.
إِذْ جاؤُکُمْ آن گه که بشما آمدند، مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ از زبر شما و از زیر شما، وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ و آن گه که چشمها در چشم خانها از بیم بگشت و کژ گشت، وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ و خواستید دلها که بگلو رسید، وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (۱۰) و بخداى ظن مى‏بردید آنچه میبردید
هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ آنجا و آن گه که مؤمنان مى‏آزمودند، وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِیداً (۱۱) و بجنبانیدند ایشان را جنبانیدنى سخت.
وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ و آن گه که دورویان گفتند، وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ و ایشان که در دلهاى ایشان بیمارى بود، ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وعده نداد ما را خدا و رسول، إِلَّا غُرُوراً (۱۲) مگر مکر و فریب.
وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ و آن گه که گروهى از ایشان گفت، یا اهل یثرب اى مردمان مدینه، لا مُقامَ لَکُمْ نه جاى شماست ایدر، فَارْجِعُوا باز گردید، وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ و دستورى میخواهد جوقى از ایشان از پیغامبر، یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ و میگویند خانهاى ما خالى است، وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ و آن خانها خالى نیست و نااستوار، إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِراراً (۱۳) ایشان نمى‏خواهند مگر گریختن، وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها و اگر گرد بر گرد خانهاى ایشان فرو گیرند و بر ایشان در آیند، ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ آن گه از ایشان خواهند که از اسلام با پس آیند، لَآتَوْها بآن آیند وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلَّا یَسِیراً (۱۴) و ایشان آنجا هیچ درنگ نکنند مگر اندکى، وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ و نیز ایشان پیمان کرده بودند با خداى، پیش، لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ که پشتها برنگردانند، وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا (۱۵) و پیمان خداى کوشیدنى است، قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ گوى سود ندارد گریختن، إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ اگر گریزید از مرگ یا از کشتن، وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا (۱۶) و آن گه که گریزید زنده نگذارند شما را مگر اندکى.
قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ گوى آن کیست که بجاى دارد شما را و بکوشد از خداى، إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً اگر خداى بشما بدى خواهد، أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً یا اگر اللَّه بشما بخشایشى خواهد، وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ و ایشان خویشتن را نیابند فرود از اللَّه، وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (۱۷) نه کارسازى و نه یارى.
قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ میداند اللَّه کار در بندان از شما، وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ و ایشان که فرایاران خویش میگویند، هَلُمَّ إِلَیْنا که محمّد گذار و بما آى، وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا (۱۸) و بجنگ نیایند مگر اندکى.
أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ خویشتن و توان خویشتن دریغ میدارند از شما، فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ چون جنگ آید، رَأَیْتَهُمْ ایشان را بینى، یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ مینگرند بتو، تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ چشمهاى ایشان در چشم خانها میگردد، کَالَّذِی یُغْشى‏ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ چون کسى در بیهوشى جان کند، فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ چون جنگ بشود، سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ در شما گزارند زبانهاى تیز أَشِحَّةً عَلَى الْخَیْرِ سخت خشک و حریص و بخیل بر مال این جهانى، أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا ایشان آنند که دلهاى ایشان بنگروید، فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ اللَّه کردارهاى ایشان تباه کرد، وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً (۱۹) و آن بر خداى آسان بود
یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا منافقان میپندارند که سپاه دشمنان بنه رفته‏اند بهزیمت، وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ و اگر سپاههاى دشمنان باز آیند، یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ‏ منافقان چنان دوست دارند و خواهند که بیابانیان بودندى از ایشان دور، یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ خبرهاى شما مى‏پرسیدندى، وَ لَوْ کانُوا فِیکُمْ و اگر در میان شمایندى ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِیلًا (۲۰) باز جنگ نکنندى مگر اندکى.
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ در رسول خدا جاى بردن پى است و آساجستن نیکو، لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ آن کس را که مى‏ترسد از خداى و روز رستاخیز، وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً (۲۱) و خداى را یاد میکند فراوان، وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ و چون گرویدگان، راست سپاههاى دشمن دیدند، قالُوا گفتند، هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ این آنست که خدا ما را وعده داده بود و رسول او، وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ و راست گفت خدا و رسول او وَ ما زادَهُمْ و نیفزود آن بلا ایشان را، إِلَّا إِیماناً وَ تَسْلِیماً (۲۲) مگر گرویدن و گردن نهادن و خویشتن بسپردن.
رشیدالدین میبدی : ۳۴- سورة سبا- مکیة
۳ - النوبة الثانیة
قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ کفار قریش هر چند که شرک آوردند حوالت آفریدن و روزى دادن با هیچ کس نکردند جز اللَّه قال اللَّه تعالى: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ. اى محمد ایشان را بگوى: روزى گمار بندگان و روزى رسان از آسمان بباران و از زمین به نبات کیست؟ ناچار که گویند اللَّه؟ امّا تو بگوى که اللَّه که از تو دوستر دارم که شنوم. اکنون ایشان را گوى: چون میدانید که او را در خلق و در رزق شریک نیست، بدانید که در استحقاق عبادت و تعظیم او را هم شریک نیست.
وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلى‏ هُدىً أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ این سخن چنانست که دو کس در خصومت باشند یکى محقّ و یکى مبطل، محقّ گوید: احدنا کاذب از ما یکى دروغ زن است ناچار، و مقصود وى ازین سخن تکذیب مبطل باشد و تصدیق خویش، همانست که رسول اللَّه (ص) گفت متلاعنین که: اللَّه یعلم انّ احد کما کاذب فهل منکما تائب؟
معنى آیت آنست که از ما دو گروه یکى راست راهست و یکى گمراه، و شک نیست که پیغامبر و پس روان او بر راست راهى‏اند و مخالف وى در گمراهى و قیل: هذا على جهة الاستهزاء بهم و هو غیر شاک فى دینه و هداه کقول ابى الاسود:
بنو عمّ الرسول و اقربوه
احبّ الناس کلهم الیّا
فان یک حبّهم رشدا اصبه
و لست بمخطى ان کان غیّا
و روا باشد که او بمعنى و او نهند یعنى: انّا و ایّاکم لعلى هدى و فى ضلال مبین اى انّا لعلى هدى و انّکم فى ضلال مبین.
قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ هذا جواب نسبتهم رسول اللَّه و المسلمین الى الکذب و الفریة و قطیعة الرحم. و قیل: هو منسوخ بآیة السیف.
قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنا رَبُّنا یعنى یوم القیامة کقوله: وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً. و فى الخبر: یحشر الناس یوم القیامة حفاة عراة غرلا، قالت عائشة: یا رسول اللَّه النساء و الرّجال ینظر بعضهم الى بعض، فقال: یا عائشة الامر اشدّ من ان ینظر بعضهم الى بعض.
و روى انّ رجلا قال: یا نبى اللَّه یحشر الکافر على وجهه یوم القیامة؟ قال: أ لیس الذى امشاه على الرجلین فى الدنیا قادر على ان یمشیه على وجهه یوم القیامة؟!
ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنا اى یقضى و یحکم بیننا، وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ الفتّاح عند العرب هو القاضى و منه قوله: رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ فَافْتَحْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً، و قال اهل المعانى: الفتّاح الذى بعنایته ینفتح کلّ منغلق و بهدایته ینکشف کل مشکل فتارة یفتح الممالک لأنبیائه و یخرجها من ایدى اعدائه و بقول: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً، و تارة یرفع الحجاب عن قلوب اولیائه و یفتح لهم الأبواب الى ملکوت سمائه و جمال کبریائه و یقول: ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها. و قیل: الفتّاح الذى بیده مفاتیح الغیب و بیده مفاتیح الرزق کقوله تعالى: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ.
قُلْ أَرُونِیَ الَّذِینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکاءَ یعنى الملائکة، و قیل: یعنى الاصنام. معنى آنست که اى محمد این انباز گیران را گوى که بتان را بانبازى در ما بسته‏اند بمن نمائید که این بتان هیچیز آفریدند در زمین یا در آسمان، همانست که جاى دیگر فرمود: ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ؟ آن گه گفت: کَلَّا نیست انبازى و دعوى که میکنند باطل است و دروغ، بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ المنتقم ممّن کفر به و خالفه الْحَکِیمُ فى تدبیره لخلقه فانّى یکون له شریک فى ملکه؟
وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً هى الجامعة للشى‏ء المانعة عن التفرّق له و منه الکفاف من العیش و قولک: کف یدک، اى اجمعها الیک، و المعنى: و ما ارسلناک الا عامة للنّاس کلّهم العرب و العجم و الاحمر و الاسود و الجنّ و الانس و تقدیره: و ما ارسلناک الّا للنّاس کافّة،کقول النبى (ص): ختم بى النبیون و ارسلت الى الناس کافة عن ابن عباس عن النبى (ص) قال: «اعطیت خمسا و لا اقول فخرا: بعثت الى الاحمر و الاسود و جعلت لى الارض طهورا و مسجدا و احلّ لى المغنم و لم یحلّ لاحد کان قبلى و نصرت بالرّعب فهو یسیر من امامى مسیرة شهر و اعطیت الشّفاعة فادّخرتها لامّتى یوم القیامة و هى ان شاء اللَّه نائلة من لا یشرک باللّه شیئا».
و قیل: معناه کافّا للنّاس تکفّهم عمّا علیه من الکفر و تدعوهم الى الاسلام و الهاء فیه للمبالغة، بَشِیراً بالجنّة لمن آمن، «و نذیرا من النار لمن کفر، وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ یعنى اهل مکة لا یَعْلَمُونَ لا یصدّقون.
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ هذا حکایة عن منکرى البعث و معنى الْوَعْدُ القیامة، قُلْ لَکُمْ مِیعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ الوعد و المیعاد و الموعدة واحد.
قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى کفّار مکة: لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ‏ من الکتب ثمّ اخبر عن حالهم فى مآلهم فقال تعالى: وَ لَوْ تَرى‏ یا محمد إِذِ الظَّالِمُونَ اى الکافرون مَوْقُوفُونَ محبوسون عِنْدَ رَبِّهِمْ جواب «لو» محذوف، التأویل.
لَوْ تَرى‏ لترى امرا فظیعا هائلا، «یرجع بعضهم الى بعض القول» اى یجیب بعضهم بعضا و یردّ بعضهم بعضا یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا اى قهروا و هم السفلة، لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا یعنى تعظّموا عن الایمان و هم القادة: لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ بمحمد و القرآن.
قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدى‏ اى عن الایمان، بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ محمد بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ مشرکین قبل مجى‏ء محمد.
وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ معناه: بل مکرکم باللیل و النهار اذ تأمروننا ان نکفر باللّه و نجعل له اندادا « مفسران گفتند: معنى آیت آنست که سفله و پس روان گفتند: مهتران خویش را و سروران کفر را که: ساز بد شما بود و کوشش کژ شما که ما را بکفر و شرک میفرمودید. قومى گفتند که: این سخنى است که ایشان بر عادت دنیا گویند چنانک مردم از روزگار بد شکایت کند و ذمّ دهر گوید و برین قول معنى آنست که: بد سازى جهان بود با ما و بدنهادى شبانروز ما را و در شواذّ خوانده‏اند: بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ من الکرور بلکه روزگار میگذشت و شبانروز مى‏پیوست بر فرمودن شما ما را که تا باللّه کافر شویم و او را همتایان گوئیم.
الندّ و النّدید المثل. وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ الاسرار من الاضداد یکون بمعنى الاخفاء و یکون بمعنى الاظهار، یعنى: و اظهروا الندامة لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ کافران آن روز که عذاب بینند هم تابع و هم متبوع هم سفله و هم قاده پشیمانى نمایند چه آشکارا و چه نهان بآنچه کردند و گفتند، لکن سود ندارد پشیمانى آن روز، این هم چنان است که بگناه خویش معترف آیند کقوله: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ لکن اعتراف آن روز سود ندارد و ایشان را جواب دهند که: فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ، وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِی أَعْناقِ الَّذِینَ کَفَرُوا جایى دیگر گفت: إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا اى جعلنا فى ایدیهم اغلالا الى اعناقهم لان لا یکون فى العنق دون الید، هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ؟
وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ القریة المصر تقرى اهلها و تجمعهم إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها رؤساؤها و اغنیاؤها، التّرف الثراء و النعمة و فلان لا یزال فى ترفه من العیش اى فى رغد و ثروة. و قیل: المترف الموسع علیه عیشه القلیل فیه همّه و هو فى ذلک بطر، إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ جاهدون.
وَ قالُوا لرسلهم: نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً منکم و لو لم یکن راضیا بما نحن علیه من الدّبن و العمل لم یخوّلنا الاموال و الاولاد کافران پنداشتند و بباطل گمان بردند که مال و نعمت فراوان که ایشان را دادند و فرزندان بسیار دلیل رضاى خداست و نشان پسند وى، مى‏گفتند اگر از ما خشنود نبودى و دین و عمل ما نپسندیدى ما را در دنیا مال و فرزند ندادى و آن گه قیاس کردند که فرداى ما در عقبى همچون امروز بود نه ما را عذاب کنند نه نعمت از ما باز گیرند وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ فى الآخرة بذنبنا، همانست که جاى دیگر فرمود: وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى‏ رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً «وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى‏ رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى‏».
ربّ العالمین بجواب ایشان فرمود: قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ و لیس یدلّ ذلک على العواقب و المنقلب اى محمد بگوى خداوند من در دنیا روزى میگستراند فراخ برو که خواهد و باندازه مى‏بخشد او را که خواهد و این دلیل نیست که فردا همچنین خواهد بود، دنیا خواسته‏ایست که از دوست و دشمن دریغ نیست برخورداریى اندک است آشنا و بیگانه از ان میخورد، مصطفى (ص) فرمود: «الدنیا عرض حاضر یأکل منها البرّ و الفاجر و الآخرة وعد صادق یحکم فیها ملک قاهر».
و قال (ص): «لو کانت الدنیا تعدل عند اللَّه جناح بعوضة ما سقى کافرا منها شربة».
آن گه گفت هم بجواب ایشان: وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفى‏ جایى دیگر فرمود یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ روز قیامت نه مال بکار آید نه فرزند نه خویش و نه پیوند، إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً. تاویله: الا ایمان من آمن و عمل من عمل صالحا»، هذا کقوله: وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ یعنى: و لکنّ البرّ برّ من آمن باللّه و کقوله: أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ اى کفعل من آمن باللّه میگوید: نه مال شما را بما نزدیک کند و نه فرزند مگر کسى که ایمان آرد و کار نیک کند تا ایمان او و کردار نیک وى او را بما نزدیک کند، «فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ» من الثواب بالواحد عشرة، قرأ یعقوب جزاء منصوبا منوّنا الضعف رفع مجازه فاولئک لهم الضعف جزاء على التقدیم و التأخیر، وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ اى فى الدرجات آمِنُونَ من الموت. قرأ حمزة: «فى الغرفة» على الوحدة.
«وَ الَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیاتِنا» اى یعملون فى ابطال حجّتنا و کتابنا، مُعاجِزِینَ معاونین معاندین یحسبون انّهم یفوتوننا بانفسهم و یعجزوننا، أُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ.
قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ یبسطه على من یشاء و هو مکر منه و یقدره على من یشاء و هو نظر منه. و فى الخبر یقول اللَّه عزّ و جلّ: ا یفرح عبدى اذا بسطت له رزقى و صببت علیه الدنیا صبّا او ما یعلم عبدى انّ ذلک منّى قطع و بعد أ یحزن عبدى اذا منعت عنه الدنیا و رزقته قوت الوقت او ما یعلم عبدى انّ ذلک منّى قرب و وصل و ذلک من غیرتى على عبدى».
«وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ» قال سعید: ما کان فى غیر اسراف و لا تقتیر فهو یخلفه. و قال الکلبى: ما تصدّقتم من صدقة و انفقتم فى الخیر و البرّ من نفقة فهو یخلفه امّا ان یعجّله فى الدّنیا و امّا ان یؤخّر له فى الآخرة.
قال رسول اللَّه (ص): «انّ اللَّه عزّ و جلّ قال لى انفق علیک».
و عن انس عن النبى (ص) قال: «ینادى مناد کلّ لیلة: لدوا للموت و ینادى آخر: ابنوا للحزاب، و ینادى مناد: اللّهم هب للمنفق خلفا و ینادى مناد: اللّهم هب للممسک تلفا و ینادى مناد: لیت الناس لم یخلقوا و ینادى مناد: لیتهم اذ خلقوا فکّروا فیما له خلقوا».
و قال عمر لصهیب: انّک رجل لا تمسک شیئا، قال انّى سمعت اللَّه عزّ و جلّ یقول: وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ. و عن جابر قال قال رسول اللَّه (ص): «کلّ معروف صدقة و کلّ ما انفق الرّجل على نفسه و اهله کتب له صدقة و ما وقى الرّجل به عرضه فهو صدقة و ما انفق المؤمن من نفقة فعلى اللَّه خلفها ضامنا الّا ما کان من نفقة فى بنیان او معصیة»
، قال بعض رواة هذا الحدیث: ما وقى به عرضه یعنى: ما اعطى الشاعر و ذا اللسان المتّقى. قال مجاهد اذا کان فى ید احدکم شى‏ء فلیقتصد و لا تحملنّه هذه الایة على ترک الاقتصاد فى النّفقة فانّ الرّزق مقسوم فلعلّ رزقه قلیل و هو ینفق نفقة الموسّع علیه، و معنى الایة: ما کان من خلف فهو منه و دلیل هذا التّأویل‏
قول النبى (ص): «ایّاکم و السرف فى المال و النفقة و علیکم بالاقتصاد فما افتقر قوم قطّ اقتصدوا».
و قال (ص): «ما عال من اقتصد و قال من فقه المرء رفقه فى معیشته»، وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ انّما جاز الجمع لانه یقال رزق السلطان الجند و فلان یرزق عیاله کأنّه قال و هو خیر المعطین.
و یوم نحشرهم جمیعا قرأ حفص: یَحْشُرُهُمْ بالیاء ثمّ یقول بالیاء کذلک یعنى یحشرهم اللَّه جمیعا و هؤلاء المحشورون هم قبائل من العرب کانوا یعبدون الملائکة و هم یزعمون انهم بنات اللَّه لذلک سترهم و هو قوله عزّ و جلّ: وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً ثمّ یقول اللَّه للملائکة: أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ فى الدّنیا، هذا استفهام تقریر کقوله عزّ و جلّ لعیسى: أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ فتتبّرء منهم الملائکة و یقولون: سُبْحانَکَ تنزیها لک أَنْتَ وَلِیُّنا ربنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ اى یطیعون ابلیس و ذرّیته و اعوانه فى معصیتک أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ مصدّقون.
فَالْیَوْمَ لا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً اى شفاعة وَ لا ضَرًّا اى عذابا، وَ نَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا اشرکوا: ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ فى الدّنیا فقد وردتموها.
وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ بالامر و النّهى قالُوا ما هذا إِلَّا رَجُلٌ یعنون محمدا (ص) یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ اى یصرفکم، عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ من الآلهة، وَ قالُوا ما هذا الّذى یقول إِلَّا إِفْکٌ مُفْتَرىً اى کذّب مختلق یعنون القرآن وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى کفار مکة لِلْحَقِّ اى للقرآن لَمَّا جاءَهُمْ اى حین جاءهم محمد: إِنْ هذا اى ما هذا سِحْرٌ مُبِینٌ.
وَ ما آتَیْناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یعنى به العرب کلّها یَدْرُسُونَها اى یقرءونها فیما یقولون وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ یا محمد مِنْ نَذِیرٍ رسول مخوّف.
وَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ اى من قبل قریش کذبت الامم رسلنا و تنزیلنا وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ اى ما بلغت قریش عشر ما بلغت الامم الخالیة من القوّة و النّعمة و طول العمر و کثرة الاموال و الاولاد فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ اى کیف کان انکارى و تغییرى علیهم بالعذاب فحذر کفّار هذه الامّة عذاب الامم الماضیة.
رشیدالدین میبدی : ۳۶- سورة یس - مکیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ نمى‏بینند که چند تباه کردیم پیش ازیشان گروه گروه، أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ (۳۱) که کسى ازیشان باز نمى‏آید؟
وَ إِنْ کُلٌّ و نیستند ایشان همه، لَمَّا جَمِیعٌ مگر همه بهم، لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (۳۳) نزدیک ما حاضر کردگان.
وَ آیَةٌ لَهُمُ و یک نشان الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها زمین مرده است که بباران زنده گردانیم، وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا و بیرون آریم ازین زمین دانه درودنى، فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ (۳۳) تا از ان میخورند.
وَ جَعَلْنا فِیها جَنَّاتٍ و در ان زمین بوستانها کردیم و آفریدیم، مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ ازین خرمابنان ورزان، وَ فَجَّرْنا فِیها مِنَ الْعُیُونِ (۳۴) و برگشادیم در ان زمین چشمه‏هاى روان.
لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ تا میخورند از میوه‏هاى آن، وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ و از آنچه ایشان کشتند و نشاندند، أَ فَلا یَشْکُرُونَ (۳۵) بآزادى نباشند و کردگار را نپرستند؟
سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها پاکى و بى‏عیبى آن خداى را که بیافرید همه گونها را از آفریدگان جفت جفت، مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ از آنچه زمین میرویاند، وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ و از تنهاى مردمان و دیگر همه جانوران وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ (۳۶) و از آنچه آفریدگان ندانند.
وَ آیَةٌ لَهُمُ و نشانى است ایشان را، اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ این شب که مى‏درکشیم ازو روز، فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ (۳۷) تا ایشان در تاریکى میشوند.
وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها و خورشید میرود آرامگاه خود را، ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (۳۸) آن راست داشته و باز انداخته خداى تواناى داناست.
وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ و ماه اندازه کردیم آن را در رفتن منزلها در شبانروز، حَتَّى عادَ تا آن گه که باز گردد، کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ (۳۹) چون شاخ خرما بن یک ساله خشک.
لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها نه آفتاب را سزد، أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ که ماه را دریابد، وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ و نه شب روز را کم آرد و عاجز، وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (۴۰) و هر دو در فلک فراخ میروند.
وَ آیَةٌ لَهُمْ و نشانى است ایشان را، أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ که ما برداشتیم پدران ایشان را که فرزندان را زادند، فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (۴۱) در آن کشتى گران بار پر کرده.
وَ خَلَقْنا لَهُمْ و بیافریدیم ایشان را، مِنْ مِثْلِهِ از هم مانند کشتى نوح، ما یَرْکَبُونَ (۴۲) آنچه مى‏برنشینند بران.
وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ و اگر خواهیم ایشان را در آب کنیم، فَلا صَرِیخَ لَهُمْ فریادرس نبود ایشان را، وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ (۴۳) و ایشان را نرهانند.
إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا مگر بخشایشى از ما، وَ مَتاعاً إِلى‏ حِینٍ (۴۴) و برخوردارییى تا فراسرانجام.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ چون ایشان را گویند: اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ بپرهیزید از پاداش گناهان که کردید از پیش، وَ ما خَلْفَکُمْ و گناهان که خواهید کرد ازین پس لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۴۵) مگر ببخشایند بر شما.
وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ نیاید بایشان هیچ نشانى از نشانهاى خداوند ایشان، إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ (۴۶) مگر از ان روى گردانیده میباشند.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا و چون ایشان را گویند نفقه کنید بر درویشان، مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ از آنچه اللَّه شما را روزى داد، قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا ناگرویدگان ایشان گویند گرویدگان را: أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ ما طعام دهیم کسى را که اگر اللَّه خواهد او را خود طعام دهد؟ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۴۷) نیستید شما مگر در گمراهیى آشکارا.
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ و میگویند این هنگام رستاخیز کى خواهد بود؟ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۴۸) اگر راست مى‏گویید.
ما یَنْظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً چشم نمیدارند مگر یک بانک، تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (۴۹) که فرا گیرد ایشان را و ایشان با هم بر آویخته.
فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً نه اندرزى توانند که کنند، وَ لا إِلى‏ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (۵۰) و نه توانند که با خاندان خویش آیند.
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ و دردمند در صور، فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى‏ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ (۵۱) ایشان از گورها بسوى خداوند خویش مى‏پویند شتابان.
قالُوا یا وَیْلَنا گویند اى ویل و نفریغ و هلاک بر ما، مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا که بیدار کرد و بینگیخت ما را از این خوابگاه ما؟! هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ این آنست که رحمن وعده داده بود ما را، وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (۵۲) و فرستادگان او راست گفتند.
إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً نبود مگر یک بانک، فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ که ایشان را همه بهم، لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (۵۳) نزدیک ما حاضر کردگان باشند.
فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً امروز بیداد نکنند بر هیچکس، وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۵۴) و پاداش ندهند شما را مگر آنچه میکردید.
رشیدالدین میبدی : ۶۲- سورة الجمعة- مدنیة
النوبة الثانیة
این سورة الجمعة یازده آیتست، صد و هشتاد کلمه هفتصد و بیست حرف، جمله به مدینه فرو آمد، باجماع مفسّران، و در مدنیّات شمرند. و درین سوره نه ناسخ است نه منسوخ. در فضیلت سوره مصطفى (ص) گفت بروایت ابىّ بن کعب: «من قرأ سورة الجمعة کتب له عشر حسنات بعدد من ذهب الى الجمعة فی مصر من امصار المسلمین و من لم یذهب».
یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ، التسبیح: تنزیه اللَّه من کلّ سوء، و قیل: المعنى یذکّر اللَّه ما فی السّماوات و ما فی الارض من شى‏ء غیر کفّار الجنّ و الانس.
ثمّ نعت الربّ عزّ و جلّ نفسه فقال: الْمَلِکِ اى الّذى یملک کلّ شى‏ء و لا یملک فی الحقیقة سواه. الْقُدُّوسِ اى الطاهر عمّا یخلوه من الشریک و الصاحبة و الولد و الْقُدُّوسِ و الْقُدُّوسِ بضمّ القاف و فتحها واحد و قد قرئ بهما قرأه ابو السماک.
و زید بن على و غیرهما قال: رؤبة:
دعوت ربّ العزّة القدّوسا
دعاء لا یعبد الناقوسا.
و القدس، الطهر، و القدس فوق القدح کالسطل. و التقدیس: التّنزیه و قیل لعبد اللَّه بن المبارک: سئل عن خبر فروى انّ العدس قدّسه سبعون نبیّا، فقال: لا و لا نصف نبى! فمعنى هذا التقدیس الثناء و قال عطاء بن السائب عن میسرة هذه الآیة یُسَبِّحُ لِلَّهِ الى قوله: الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ فى التوریة سبع مائة آیة.
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ اى فی العرب. رَسُولًا مِنْهُمْ یعنى: محمدا (ص) و سمّى العرب امیّین لانّه لم یکن لهم کتاب قبل القرآن، لذلک سمّى الیهود و النصارى، اهل الکتاب، لیمتازوا عنهم و قیل: سمّیت العرب امیّین لانّهم کانوا على نعت امیّتهم مذ کانت بلا خطّ و لا کتاب نسبوا الى ما ولدوا علیه من امّهاتهم لانّ الخطّ و القراءة بالتعلیم دون ما جبل الخلق علیه و من یحسن الکتابة من العرب فانّه ایضا امّى، لانّه لم یکن لهم فی الاصل خطّ و کتابة الّا فی ثقیف اهل الطائف تعلموه من اهل الحیرة، و قیل: تعلمه اهل الحیرة من اهل الانبار و لم یکن فی اصحاب رسول اللَّه (ص) کاتب الّا حنظلة الّذى یقال له: غسیل الملائکة، و یسمّى حنظلة الکاتب. ثمّ ظهر الخطّ فی الصحابة بعد و کان معاویة بن ابى سفیان. و زید بن ثابت یکتبان لرسول اللَّه (ص) و کان ابن ابى سرح یکتب له ثمّ ارتدّ. هو الّذى قال سانزل مثل ما انزل اللَّه و هو من النفر الّذى امر رسول اللَّه (ص) یوم فتح مکة بقتلهم.
و کتب کتاب الصلح بین رسول اللَّه و بین قریش یوم الحدیبیة على بن ابى طالب (ع). و لمّا عرضت المصاحف على عثمان (رض) رأى فیه اشیاء لحن فیها الکاتب، فقال: ارى فیه لحنا و ستقیمه العرب بالسنتهم. و قال بعض العلماء: کان عثمان و على، رضى اللَّه عنهما، یکتبان الوحى بین یدى رسول اللَّه فاذا غابا کتب ابىّ بن کعب و زید بن ثابت و کان خالد بن سعید بن العاص و معاویة بن ابى سفیان یکتبان بین یدیه فی حوائجه و کان المغیرة بن شعبة ینوب عنهما اذا لم یحضرا و کان عبد اللَّه بن الارقم و العلاء بن عتبة یکتبان بین الناس فی قبائلهم و میاههم و فی دور الانصار بین الرّجال و النساء و کان حذیفة بن الیمان یکتب خرص تمر الحجاز و کان زید بن ثابت یکتب الى الملوک مع ما کان یکتب من الوحى. و کان حنظلة بن الربیع الکاتب خلیفة کلّ کاتب من کتّاب رسول اللَّه غاب عن عمله و کان النبى (ص) یضع عنده خاتمه. و اختلفوا فی رسول اللَّه (ص) انّه هل تعلم الکتابة بآخرة من عمره أم لا؟ لعلمائنا.
فیه وجهان و لیس فی کونه حدیث یصحّ. قوله: یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ اى یطهّرهم من الذنوب و الشّرک، و قیل: یأخذ زکاة اموالهم. وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ الکتاب: القرآن، و الْحِکْمَةَ: السنن. و قیل: الْحِکْمَةَ، الفقه فی دین اللَّه و معرفة الحلال و الحرام. وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ اى من قبل بعثة محمد (ع) لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ: کفر و جهالة.
قوله: وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ فى محلّ قوله آخرین و جهان: احدهما انّه فی محلّ الخفض، اى بعث فی الامیّین و فی آخرین رسولا منهم، اى من المبعوثین الیهم.
الثانى، انّه فی محل النصب و المعنى: یعلّمهم الکتاب و یعلم آخرین و اختلف العلماء فیهم فقال قوم: هم العجم و هو قول ابن عمر و سعید بن جبیر و مجاهد و الدلیل علیه ما روى ابو هریرة قال: کنّا جلوسا عند النّبی (ص) اذ نزلت علیه سورة الجمعة، فلمّا قرأ: وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ قال رجل: من هؤلاء یا رسول اللَّه! فلم یراجعه النّبی (ص) حتى سأله مرّتین او ثلاثا، قال: و فینا سلمان الفارسى. قال: فوضع النّبی (ص) یده على سلمان ثمّ قال: «لو کان الایمان عند الثّریا لناله رجال من هؤلاء.
و فی روایة اخرى: «لو کان الدّین عند الثّریا لذهب الیه رجال من ابناء فارس حتى یتناولوه».
و قال ابن زید: هم جمیع من دخل فی الاسلام بعد النبى (ص) الى یوم القیامة لانّ النبى (ص) کان مبعوثا الى کافّة الخلق الى یوم القیامة و فی الخبر عن النّبی (ص): «انّ فی اصلاب الرجال من اصحابى رجالا و نساء یدخلون الجنّة بغیر حساب، ثمّ قرأ: آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ‏ و عن ابن ابى لیلى عن رجل من اصحاب رسول اللَّه (ص) قال قال النّبی (ص): رأیتنى یتّبعنى غنم سود ثم اتبعها غنم سود، ثمّ اتّبعها غنم عفر، اوّلها یا با بکر قال: امّا السود فالعرب و امّا العفر فالعجم یتبعک بعد العرب.
کذلک عبّرها الملک سجر العفرة فی اللّون بیاض کلون الظّبى. لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ اى لم یدرکوهم و لکنّهم یکونون بعدهم. و قیل لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ فى الفضل و السابقة لانّ التابعین لا یدرکون شأو الصحابة و کذلک العجم مع العرب. و من شرائط الدّین معرفة فضل العرب على العجم و حبّهم لمکان القرآن و الرّسول و القبلة و الحجّ بمشاعره و الاذان و الخطبة و لفظة النّکاح و الصّید و هو الحکم العربیّ، و القیافة و السّلم و ضرب الدنانیر و الدّراهم. امر رسول اللَّه بحبّهم و معرفة حقّهم، و فی الآیة دلیل على انّ رسول اللَّه (ص) رسول نفسه و بلاغة حجّة لاهل زمانه، و من بلغ لقوله عزّ و جلّ و من یکفر به من الاحزاب فالنّار موعده. وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ اى الّذى بعث هو العزیز الحکیم.
ذلِکَ یعنى: النبوّة. فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ على محمد و ذو الفضل العظیم على الخلق بارسال محمد الیهم و توفیقهم لمتابعته.
مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها یعنى: الیهود امروا بقبولها فلم یقبلوها و کلف العمل بما فیها فلم یفعلوا ما امروا فیها من اظهار صفة محمد و نعته بل غیّروها و حرّفوا الکلم عن مواضعها. کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً فکما انّ‏ الحمار لا ینتفع بما یحمله من الکتب کذلک الیهود یقرءون التوراة و لا ینتفعون بما فیها. و الاسفار الکتب الکبار، واحدها: سفر. بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ اى بئس المثل مثلهم، بئس القوم قوم هذا مثلهم وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ اى لا یهدى من سمّاه فی علمه ظالما.
قُلْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا اى عدلوا و مالوا سمّیت الیهود یهود لانّهم عدلوا عن الدّین المستقیم. إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ الزّعم: قول عن ظنّ. اى ان قلتم ظنّا انّکم أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ اى من دون محمد (ص) و ذلک انّ یهود المدینة کتب الى یهود خیبر، انّ محمدا یدعونا الى دینه فما تقولون انتم؟ فقالت یهود خیبر: و نحن اولاد الانبیاء و ابناء اللَّه و احبّاؤه، فلا ندخل فی دینه فانزل اللَّه عزّ و جلّ هذه الآیة. قوله: فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ اى فادعوا على انفسکم بالموت. إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ انّکم ابناء اللَّه و احبّاؤه فانّ الموت هو الّذى یوصلکم الیه.
فقال النّبی (ص): «و الّذى نفس محمد بیده لا یقولها احد منهم فیقوم من مقامه حتّى یغصّ بریقه فتخرج نفسه فأبوا ان یقولوها و علموا انّهم ان قالوا ماتوا، فقال اللَّه تعالى: وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ من الذّنوب و المعاصى وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ اى بالیهود انّهم کذبة فی زعمهم نحن أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ و فی ذلک دلالة على صدق الرّسول و صحّة القرآن لانّه اخبر انّهم لا یتمنّون الموت فکان کما اخبر.
روى عن ابى هریره قال: قال رسول اللَّه (ص): «لا یتمنّینّ احدکم الموت امّا محسنا فان یعش یزدد خیرا فهو خیر له، و امّا مسیئا فلعلّه ان یستعتب».
قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ هذا کقوله: قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلى‏ مَضاجِعِهِمْ و الفاء فی قوله فانّه جلبها ضمیر کانّه قال: إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ و ان امعنتم فی الفرار و استقصیتم فی الحذر فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ اى الى اللَّه الّذى یعلم ما غاب عن العباد و ما شاهدوه فیخبرکم بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فى الدّنیا و یجازیکم علیه.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ اى فی یوم الجمعة. کقوله: «أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ» اى فی الارض و اراد بهذا النّداء، الاذان عند قعود الامام على المنبر للخطبة. لما روى الزهرى عن السائب بن یزید قال: کان النّداء یوم الجمعة اوّله اذا جلس الامام على المنبر على عهد النّبی (ص) و ابى بکر و عمر، فلمّا کان عثمان و کثر النّاس و بعدت المنازل، زاد اذانا فامر بالتّأذین الاوّل على دار له بالسّوق، یقال له الزوراء، لیسمع النّاس فیما غابوه على ذلک و اوّل جمعة جمعت بالمدینة کانت قبل قدوم رسول اللَّه (ص) قالت الانصار انّ للیهود یوما یتعبّد فیه و هو السّبت.
و انّ للنّصارى یوما و هو یوم الاحد. فنحبّ ان یکون لنا یوم. فقال لهم اسعد بن زرارة اختاروا العروبة و هو یوم الجمعة فسمّوها جمعة لاجتماع النّاس فیه فاختاروا العروبة، فجمعهم اسعد بن زرارة و صلّى بهم یومئذ رکعتین و ذبح لهم اسعد بن زرارة کبشا و کانوا قدر ما یشبعهم کبش و ذلک لقلّتهم. ثمّ انزل اللَّه عزّ و جلّ فی ذلک بعد إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ الآیة... فهذه اوّل جمعة جمعت فی الاسلام، فامّا اوّل جمعة جمعها رسول اللَّه (ص) باصحابه ما قال اهل التواریخ: قدم رسول اللَّه (ص) مهاجرا حتى نزل بقبا على بنى عمر و بن عوف و ذلک یوم الاثنین لاثنى عشر لیلة خلت من شهر ربیع الاوّل حین ارتفع النّهار فاقام بقبا یوم الاثنین لاثنى عشرة لیلة و یوم الثلاثاء و یوم الاربعاء و الخمیس ثمّ خرج من بین اظهرهم یوم الجمعة عامدا المدینة فادرکته صلاة الجمعة فی بنى سالم بن عوف فى بطن و ادلهم و هى اوّل الجمعة جمعها رسول اللَّه (ص) فخطب فقال: الحمد للَّه احمده و استعینه و استغفره و استهدیه و او من به و لا اکفره و اعادى من یکفر، و اشهد ان لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له و انّ محمدا عبده و رسوله، اوصیکم بتقوى اللَّه فانّه خیر ما اوصى به المسلم المسلم و احذروا ما حذرکم اللَّه من نفسه فانّه من یتّق اللَّه یکفّر عنه سیّآته و یعظم له اجرا و احسنوا کما احسن اللَّه الیکم و جاهدوا فی اللَّه حقّ جهاده هو اجتبیکم و اعملوا لما بعد الیوم فانّه من یصلح ما بینه و بین یکفّه اللَّه بینه و بین النّاس و لا قوّة الّا باللّه العظیم.
و اختلفوا فی تسمیة هذا الیوم جمعة: فمنهم من قال لانّ اللَّه تعالى جمع فیها خلق آدم علیه السّلام و به‏
قال النّبیّ (ص) فی روایة سلمان: «انّما سمّیت الجمعة لانّ آدم علیه السلام جمع فیها خلقه، و قیل: لانّ اللَّه تعالى فرغ فیه من خلق الاشیاء فاجتمعت فیه المخلوقات و قیل: لاجتماع الناس فیه للصّلوة. قرأ الاعمش من «یوم الجمعة» بسکون المیم.
و قراءة العامّة بضمّ المیم، و قیل: اوّل من سمّاها جمعة کعب بن لؤى و کان یقول له یوم العروبة و اوّل جمعة جمعت بعد الجمعة بالمدینة بقریة یقال لها جواثا من ارض البحرین.
قوله: فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ اى فامضوا الیه و اعملوا له . لیس المراد من السعى الاسراع، انّما المراد منه العمل و الفعل. و کان عمر بن الخطاب رضى اللَّه عنه یقرأ «فامضوا الى ذکر اللَّه» و کذلک هى فی قراءة عبد اللَّه بن مسعود و یقول: لو قرأت فَاسْعَوْا لعدوت حتى یسقط ردائى و قیل: السّعى ها هنا قصّ الشّارب و نتف الإبط و تقلیم الظفار و الغسل و التطییب للجمعة و لبس افضل الثیاب. و السّعى فی اللّغة على ضربین احدهما العدو و الاسراع فی المشى کالسّعى بین الصفا و المروة. و الثانى القصد و العمل کقوله عزّ و جلّ: إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّى و سعى لها سعیها و هو مؤمن. فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ و فی الخبر الصّحیح عن ابى هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): اذا اقیمت الصّلاة فلا تأتوها تسعون و لکن ائتوها تمشون و علیکم السّکینة فما ادرکتم فصلّوا و ما فاتکم فاتمّوا
قوله: فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ فالذّکر ها هنا الخطبة على قول الجمهور، و قیل: هو صلاة الجمعة و المعنى: اجیبوا و اقصدوا الى صلاة الجمعة غیر متثاقلین. وَ ذَرُوا الْبَیْعَ یعنى: البیع و الشّرى لانّ اسم البیع یتناولهما جمیعا و انّما یحرم البیع و الشّرى عند الاذان الثّانی و قال الزهرى و عند خروج الامام و کان ینادى فی الاسواق فی الزّمان الاوّل اذا اذن للجمعة حرم البیع و راى القاسم بن محمد بن ابى بکر امرأته تشترى عطرا فخرج القاسم الى الجمعة فوجد الامام قد خرج، فلمّا رجع امر اهله بردّ البیع. و مذهب الفقهاء انّ البیع یصحّ و ان کان محرّما. و قال عطاء بن ابى رباح: یحرم البیع و الرّقاد و اللّهو و الضیعاة و ان یکتب کتابا و ان یأتى الرجل اهله. ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ اى ذلک الّذى ذکرت من حضور الجمعة و ترک البیع و الاستماع الى الخطبة و اداء الفریضة خیر لکم من المبایعة. إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ مصالح انفسکم.
روى عن ابن عمر و ابى هریرة انّهما سمعا رسول اللَّه (ص) یقول و هو على اعواد منبره لینتهینّ اقوام عن ودعهم الجمعات او لیختمنّ اللَّه على قلوبهم ثمّ لیکوننّ من الغافلین.
و عن جابر انّ رسول اللَّه (ص) قال: «من ترک الجمعة ثلاثا من غیر ضرورة طبع اللَّه على قلبه».
و روى انّه صلّى اللَّه علیه و سلّم خطب فقال: «انّ اللَّه قد افترض علیکم الجمعة فی یومى هذا، فی مقامى هذا، فمن ترکها فی حیاتى و بعد مماتى و له امام عادل او جائر من غیر عذر فلا بارک اللَّه له و لا جمع اللَّه شمله الا فلا حجّ له الا فلا صوم له و من تاب تاب اللَّه علیه».
و عن میمون ابن ابى شبیب قال: اردت الجمعة زمن الحجّاج. قال: فتهیّأت للذّهاب ثمّ قلت این اذهب اصلّى خلف هذا؟ فقلت: مرّة اذهب و مرّة لا اذهب. فنادانى مناد من جانب البیت: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ.
فصل
اختلف اهل العلم فی موضع اقامة الجمعة و فی العدد الّذى تنعقد بهم الجمعة و فی المسافة الّتى یجب ان یؤتى منها. امّا الموضع فذهب قوم الى انّ کلّ قریة اجتمع فیها اربعون رجلا من اهل الکمال بان یکونوا احرارا عاقلین بالغین مقیمین لا یظعنون عنها شتاء و لا صیفا الّا ظعن حاجة، تجب علیهم اقامة الجمعة فیها. و هو قول عبید اللَّه بن عبد اللَّه و عمر بن عبد العزیز و به قال الشافعى و احمد و اسحاق. و قالوا: لا تنعقد الجمعة باقلّ من اربعین رجلا على هذا الصّفة و شرط عمر بن عبد العزیز مع عدد الاربعین ان یکون فیهم وال. و الوالى غیر شرط عند الشافعى. و قال على (ع): «لا جمعة الّا فی مصر جامع.
و هو قول اصحاب الرأى. ثمّ عند ابى حنیفة تنعقد باربعة و الوالى شرط.
و قال الاوزاعى و ابو یوسف: تنعقد بثلثة اذا کان فیهم وال. و قال الحسن و ابو ثور: تنعقد باثنین کسائر الصّلوات. و قال ربیعة: تنعقد باثنى عشر رجلا و الدّلیل على اقامتها فی القرى ما روى عن ابن عباس قال: انّ اوّل جمعة جمعت بعد جمعة فی مسجد رسول اللَّه (ص) فی مسجد عبد القیس بجواثا من البحرین. و اذا کان الرّجل مقیما فی قریة لا تقام فیها الجمعة. او کان مقیما فی برّیّة فذهب قوم الى انّه کان یبلغهم النداء و من موضع الجمعة یلزمهم حضور الجمعة و ان کان لا یبلغهم النداء فلا جمعة علیهم و من هذا قول الشافعى و احمد و اسحاق. و الشرط ان یبلغهم نداء مؤذّن جهورىّ الصّوت، یؤذن فی وقت تکون الاصوات هادئة و الریاح ساکنة. فکلّ قریة تکون من موضع الجمعة فی القرب على هذا القدر یجب على اهلها حضور الجمعة. و قال سعید بن المسیّب یجب على من آوه المبیت. و قال الزّهرى یجب على من کان على ستّة امیال. و قال ربیعة: على اربعة امیال. و قال مالک و اللیث: ثلاثة امیال و قال ابو حنیفة: لا جمعة على اهل سواد قریة کانت القریبة او بعیدة. و کلّ من یلزمه صلاة الجمعة لا یجوز ان یسافر یوم الجمعة بعد الزّوال قبل ان یصلّى الجمعة، امّا قبل الزّوال بعد طلوع الفجر، یجوز غیر انّه یکره الّا ان یکون سفره سفر طاعة من حجّ او غزو، و ذهب بعضهم الى انّه اذا اصبح یوم الجمعة مقیما فلا یسافر حتى یصلّى الجمعة. و الدّلیل على جوازه، روى عن ابن عباس، قال: بعث النّبی (ص) عبد اللَّه بن رواحة فی سریّة، فوافق ذلک الیوم الجمعة فغدا اصحابه و قال: اتخلف فاصلّى مع رسول اللَّه (ص). ثمّ لحقهم. فلمّا صلّى مع النّبی (ص) رآه، فقال: «ما منعک ان تغدو مع اصحابک»؟ قال: اردت اصلّى معک. ثمّ الحقهم فقال: «لو انفقت ما فی الارض، ما ادرکت فضل غدوتهم».
و روى انّ عمر بن الخطّاب سمع رجلا علیه هیأت السّفر یقول: لو لا انّ الیوم یوم الجمعة، لخرجت.
فقال عمر: اخرج فانّ الجمعة لا تحبس عن سفر.
امّا فضل یوم الجمعة. فقد روى عن ابى هریرة قال: خرجت الى الطور، فلقیت کعب الاحبار، فجلست معه. فحدّثنى عن التوراة. و حدّثته عن رسول اللَّه (ص). فکان فیما حدّثته ان قلت له: قال رسول اللَّه (ص): «خیر یوم طلعت علیه الشمس یوم الجمعة فیه خلق آدم و فیه اهبط و فیه مات و فیه تیب علیه و فیه تقوم الساعة. و ما من دابّة الّا و هی مسیخة یوم الجمعة من حین تصبح حتى تطلع الشمس شفقا من السّاعة الا الجنّ و الانس و فیه ساعة لا یصادفها عبد مسلم و هو یصلّى یسأل اللَّه تعالى شیئا الّا اعطاه ایّاه»
و قال کعب: ذلک فی کل ستّة یوم. فقلت بل فی کلّ جمعة.
قال: فقرأ کعب التوراة. فقال: صدق رسول اللَّه. قال ابو هریرة: ثمّ لقیت عبد اللَّه بن سلام. فحدّثته بمجلسى مع کعب الاحبار. و ما حدّثته فی یوم الجمعة، قال عبد اللَّه بن سلام قد علمت ایّة ساعة هى؟ هى آخر ساعة فی یوم الجمعة. قال ابو هریرة: و کیف تکون آخر ساعة فی یوم الجمعة و قد قال رسول اللَّه (ص): «لا یصادفها عبد مسلم و هو یصلّى و تلک ساعة لا یصلّى فیها»؟
فقال عبد اللَّه بن سلام: الم یقل رسول اللَّه (ص): «من جلس مجلسا ینتظر الصّلاة فهو فی صلاة حتى یصلّیها»؟
قال ابو هریرة: بلى. قال: فهو ذلک. و روى مرفوعا، قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «السّاعة الّتى یستجاب فیها الدّعاء یوم الجمعة بعد العصر الى غروب الشّمس اغفل ما یکون النّاس».
و فی روایة اخرى. قال: «التمسوا الساعة الّتى فی الجمعة بعد العصر الى غیبوبة الشمس»
و قال: «اذا طلب احدکم حاجة فلیطلبها قبل مغیب الشّمس یوم الجمعة».
و فی روایة ابى بردة عن ابى موسى عن رسول اللَّه (ص): «تلک الساعة ما بین ان تجلس الامام الى انقضاء الصّلاة»
و عن عبد اللَّه بن رافع عن ابى هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «الیوم الموعود: یوم القیامة، و المشهود: یوم عرفة، و الشاهد: یوم الجمعة لا طلعت الشّمس و لا غربت على یوم افضل من یوم الجمعة لا یوافقها عبد مسلم یسأل اللَّه فیها خیرا الّا اعطاه و لا یستعیذ من شى‏ء الّا اعاذه).
و عن اوس بن اوس قال: قال النّبی (ص): «انّ من افضل ایّامکم یوم الجمعة، فیه خلق آدم و فیه قبض و فیه النفخة و فیه الصعقة، فاکثروا علىّ من الصّلاة فیه. فانّ صلوتکم معروضة علىّ»: فقالوا: یا رسول اللَّه، و کیف تعرض صلوتنا علیک و قد ارمت؟ فقال: «انّ اللَّه عزّ و جلّ حرّم على الارض ان تأکل اجساد الانبیاء».
و قال (ص) «اذا کان یوم الجمعة نادت الطیر الطیر، و الوحوش الوحوش، و السباع السباع، سلام علیکم، هذا یوم صالح کریم».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «انّ لیلة الجمعة و یوم الجمعة اربعة و عشرون ساعة للَّه فی کلّ ساعة ستّمائة الف عتیق من النّار».
و عن انس بن مالک قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «اتانى جبرئیل (ع) و فی یده کهیئة المرأة البیضاء فیه نکتة سوداء فقلت: ما هذه یا جبرئیل؟ قال: هذا لجمعة بعث فیها الیک ربّک عزّ و جلّ تکون لک عیدا و لامّتک من بعدک و قلت: ما لنا فیها؟ قال: خیرا کثیرا انتم الآخرون السّابقون یوم القیامة و فیها ساعة لا یوافقها عبد یصلّى یسأل اللَّه شیئا الّا اعطاه ایّاه. فقلت: ما هذه النکتة السوداء؟ قال: هذه السّاعة تقوم یوم الجمعة و نحن نسمّیه عندنا یوم المزید. قلت: و ما المزید؟ قال: انّ ربّک اتّخذ فی الجنّة وادیا افیح من مسک ابیض، فاذا کان یوم الجمعة من ایّام الآخرة هبط الرّبّ تبارک و تعالى عن عرشه الى کرسیه. و حفّ الکرسى بمنابر من نور فجلس علیها النّبیّون و حفّت المنابر بکراسىّ من ذهب فجلس علیها الشّهداء. و یهبط اهل الغرف من غرفهم فیجلسون على کثبان المسک لا یرون لاهل الکرسىّ و المنابر علیهم فضا فی المجلس و یبدو لهم ذو الجلال و الاکرام فیقول: «سلونى» فیقولون: نسألک الرضا یا ربّ فیقال: «رضاى احلّکم دارى و انا لکم کرامتى» ثمّ یقول: «سلونى» فیقولون باجمعهم نسألک الرّضا، فیشهد لهم على الرّضا. فیقول: «یا اهل الجنّة انّى لو لم ارض عنکم لم اسکنکم جنّتى؟ فهذا یوم المزید. فسلونى فیجتمعونى على کلمة واحدة قد رضینا فارض عنّا» قال: ثمّ یتبعها علیهم «ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر» .
و عن ابى هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «اذا کان یوم الجمعة کان على کلّ باب من ابواب المسجد ملائکة یکتبون النّاس على منازلهم: الاوّل فالاوّل فاذا خرج الامام طویت الصّحف و استمعوا الخطبة و المهجر الى الصّلاة کالمهدى بدنة ثمّ الّذى یلیه کالمهدى بقرة. ثمّ الّذى یلیه کالمهدى کبشا»
حتى ذکر الدّجاجة و البیض». و عن علقمة بن قیس قال: خرجت مع عبد اللَّه بن مسعود الى الجمعة.
فوجد ثلاثة قد سبقوه. فقال: رابع اربعة و ما رابع اربعة ببعید. ثمّ‏
قال سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «انّ النّاس یجلسون من اللَّه یوم القیامة على قدر رواحهم الى الجمعة الاوّل، ثمّ الثانى، ثم الثالث ثم الرّابع» و قال: «ما رابع اربعة ببعید».
و فی روایة ابن عباس عن النّبیّ (ص) قال: «انّ اهل الجنّة یزورون ربّهم عزّ و جلّ فی کلّ یوم جمعة فی رمال الکافور. و اقربهم منه مجلسا اسرعهم الیه یوم الجمعة و ابکرهم غدوّا».
فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ اى اذا فرغ من الصّلاة. فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ للتّجارة و التّصرّف فی حوائجکم. وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ یعنى الرّزق. و هذا امر اباحه کقوله: وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا. قال ابن عباس ان شئت فاخرج، و ان شئت فاقعد، و ان شئت فصل الى العصر. و قیل: فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ لیس لطلب الدنیا و لکن لعیادة مریض، و حضور جنازة و زیارة اخ فی اللَّه، و قیل: ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ هو طلب العلم. وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً اشکروه على ما وفّقکم لطاعته و اداء فرائضه.
لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ تظفرون بما تریدون.
وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً قیل فی التفسیر: اصاب اهل المدینة جوع و غلاء سعر فقدمت عیر دحیة بن خلیفة الکلبى من الشام و معه میرة و کان رجلا تاجرا. و کان ذلک قبل ان یسلم. فوافق قدومه وقت صلاة الجمعة. فانفضوا عن النّبی (ص) و ترکوه قائما فی الخطبة على المنبر و لم یبق مع النّبی (ص) الّا اثنى عشر رجلا. و فیهم ابو بکر و عمر و قیل: لم یبق معه الّا ثمانیة نفر.
فقال النّبی (ص): «و الّذى نفسى بیده لو ابتدرتموها حتى لا یبقى معى احد، لاشتعل الوادى علیکم نارا»
و انّما قال: أَوْ لَهْواً لانّ العیر کان یضرب بین یدیه الطّبل و المزامیر، یعنى: إِذا رَأَوْا تِجارَةً او شیئا یلهیهم و یشتغلهم عن الطّاعة و ذکر اللَّه انْفَضُّوا إِلَیْها اى الى التّجارة و تفرّقوا عنک و خصّ التجارة برجوع الکنایة الیها. لانّها هى الاهمّ لهم. و انّما الطبل تبع للتّجارة وَ تَرَکُوکَ اى على المنبر قائِماً تخطب. قال علقمة: سئل عبد اللَّه أ کان النّبی (ص) یخطب قائما او قاعدا؟ فقال: اما تقرأ وَ تَرَکُوکَ قائِماً
روى عن جابر بن عبد اللَّه قال: کان النّبی (ص) یخطب یوم الجمعة خطبتین قائما یفصل بینهما بجلوس.
و عن جابر بن سمرة قال: کنت اصلّى مع النّبی (ص) فکانت صلوته قصدا و خطبته قصدا
و فی بعض الاخبار فرضت الصّلاة فی الاصل رکعتین زیدت فی الحضر الّا فی الجمعة لمکان الخطبة.
قُلْ یا محمد، ما عِنْدَ اللَّهِ ممّا اعدّه لاولیائه من الثواب. خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ اى تنفضّوا عن النّبی (ص) لطلب الرّزق وَ اللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ فایّاه فاسألوا و منه فاطلبوا فانّه الرّازق. على الحقیقة لانّه المبدع للرّزق المخرج له عن حدّ العدم.
رشیدالدین میبدی : ۷۵- سورة القیمة- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان‏
لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ (۱) سوگند میخورم بروز رستاخیز.
وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ (۲) و سوگند میخورم بتن نکوهنده.
أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ مى‏پندارد این مردم أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ (۳) که ما فراهم نیاریم اندامان و استخوانهاى او ؟
بَلى‏ قادِرِینَ آرى کنیم و آن را توانایانیم عَلى‏ أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ (۴) بر آنکه راست کنیم اندامان او تا بندهاى انگشتان او هم چنان که بود.
بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ (۵) آرى میخواهد این مردم که دروغ شمرد هر چه فرا پیش اوست.
یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ (۶) مى‏پرسد که روز رستاخیز کى؟
فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ (۷) آن گاه که چشم در چشم خانه روشن بتاود.
وَ خَسَفَ الْقَمَرُ (۸) و در چشم او ماه تاریک گردد.
کَلَّا نگریزد و نتواند لا وَزَرَ (۱۱) پناه جاى نیست او را.
وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ (۹) و روز و شب باو یکسان.
إِلى‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ (۱۲)
یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ مردم میگوید آن روز أَیْنَ الْمَفَرُّ (۱۰) کجا گریزم؟
با خداوند تو است آن روز شدن و آرامیدن و باز گشتن.
یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ آگاه کنند آن روز مردم را بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ (۱۳) بهر چه از پیش فرستاد از کرد و کار، یا از پس خویش گذاشت از نهاد بد یا نیک.
بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ (۱۴) این آدمى خود را نیک شناسد و در خود نیک داند.
وَ لَوْ أَلْقى‏ مَعاذِیرَهُ (۱۵) و هر چند که خود را مى‏حجّت و عذر آرد و مى‏سازد.
لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ (۱۶) زبان خود مجنبان شتابیدن را به قرآن.
إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ (۱۷) بر ما که قرآن بر تو خوانیم و در یاد تو داریم.
فَإِذا قَرَأْناهُ‏ چون ما بر تو خواندیم فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (۱۸) آن گه تو از پس وا میخوان.
ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ (۱۹) و آن گاه بر ما که احکام آن پیغام خویش ترا پیدا کنیم.
کَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ (۲۰) آرى شما مى‏دوست دارید این جهان نزدیک فرادست و شتابنده بخلق.
وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ (۲۱) و جهان پسین مى‏گذارید.
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ (۲۲) رویهاست آن روز از شادى تازه.
إِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ (۲۳) بخداوند خویش نگران.
وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ (۲۴) و رویهاست آن روز از اندوه گرفته و فراهم کشیده.
تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ (۲۵) که درست میداند که هر چه بتر بود باو ببود.
کَلَّا إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ (۲۶) براستى آن وقت که جان بچنبر گردن رسد
وَ قِیلَ مَنْ راقٍ (۲۷) و مى‏گویند کدام پزشک است که افسون کند؟
وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ (۲۸) و بدانست مردم که از دنیا مى‏جدا شود.
وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ (۲۹) و پاى او در کفن مى‏پیچیدند و گور را بساختند.
إِلى‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ او را بسوى خداوند تو راندند و با او بردند.
فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى (۳۱) صدقه و زکاة نداد و نماز نکرد.
وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (۳۲) لکن دروغ زن گرفت و از پذیرفتن برگشت.
ثُمَّ ذَهَبَ إِلى‏ أَهْلِهِ یَتَمَطَّى (۳۳) آن گه با کسان خویش شد خرامان.
أَوْلى‏ لَکَ فَأَوْلى‏ (۳۴) در رسید آنچه از آن میترسیدى گریز.
ثُمَّ أَوْلى‏ لَکَ فَأَوْلى‏ (۳۵) باز در رسید آنچه از آن مى‏ترسیدى گریز.
أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ مى‏پندارد مردم أَنْ یُتْرَکَ سُدىً (۳۶) که او را فرو گذارند ناانگیخت و ناپرسید؟
أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى‏ (۳۷) نه نطفه‏اى بود نخست که بیفکندند.
ثُمَّ کانَ عَلَقَةً آن گه پس از آن خونى بسته فَخَلَقَ فَسَوَّى (۳۸) خداوند تو آن را بیافرید و صورت و اندام راست کرد.
فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى‏ (۳۹) و از آن دو همتا آفرید نر و ماده.
أَ لَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى‏ (۴۰) او که آن را کرد نه توانا است و قادر بر آنکه مردگان را زنده کند.
رشیدالدین میبدی : ۸۰- سورة عبس- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
عَبَسَ وَ تَوَلَّى (۱) روى ترش کرد و روى برگردانید.
أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‏ (۲) که آن نابینا بوى آمد.
وَ ما یُدْرِیکَ و چه دانى تو و چه چیز ترا دانا کرد؟ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى (۳) مگر که این نابینا هنرى آید و پاک و حقّ پذیر.
أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرى‏ (۴) و بپذیرد تا پند او را سود دارد.
أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‏ (۵) امّا آن کس که خود را از اللَّه بى نیاز دید و فرود از او معبود پرستید.
فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى (۶) تو خویشتن فرا مى او دهى و همه مى او گردى و روى سوى او کنى.
وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى (۷) و چه آید بر تو، نیست باکى بر تو که پاک نگردد از شرک و هنرى نگردد باسلام.
وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى‏ (۸) و امّا آن کس که آمد بتو به نهیب و شتاب.
وَ هُوَ یَخْشى‏ (۹) و او میترسد
فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى (۱۰) تو خویشتن را از وى مشغول سازى و ناپرداخته باو «کَلَّا» نشاید و نپسندم إِنَّها تَذْکِرَةٌ (۱۱) این سخن پندى است.
فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ (۱۲) هر که خواهد آن را یاد کند و یاد دارد.
فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ (۱۳) در کراسه‏هاى گرامى کرده و نیکو داشته.
بِأَیْدِی سَفَرَةٍ بدستهاى نویسندگان و خوانندگان.
مَرْفُوعَةٍ قدر آن برداشته مُطَهَّرَةٍ (۱۴) از دروغ و باطل پاک داشته.
کِرامٍ بَرَرَةٍ (۱۵) گرامیان نیکان و پاکان.
قُتِلَ الْإِنْسانُ کشته باد این آدمى و نفریده ما أَکْفَرَهُ (۱۶) چون ناسپاس است او و ناگرویده.
مِنْ أَیِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ (۱۷) از چه چیز آفریده آفریدگار او را؟
مِنْ نُطْفَةٍ (۱۸) از یک آب پشت آفرید او را. خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (۱۹) اندازه نهاد او را که آب چند روز بود و خون چند روز بود و گوشت چند روز بود و کى بزاید!
ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ (۲۰) آن گه زادن او آسان کرد و کردار او درین جهان در دست او داد و آن کردار را آسان کرد و ساخته و بسر برنده.
ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ (۲۱) آن گه بمیرانید او را و در گور کرد او را.
ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ (۲۲) پس آن گه که خواهد برانگیزاند او را و زنده بپاى کند.
«کَلَّا» آگاه باشید لَمَّا یَقْضِ ما أَمَرَهُ (۲۳) براستى که مردم هرگز بنگزارد آنچه او را فرمودند چنانک سزد و شاید.
فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ (۲۴) گوى آدمى را تا در نگرد در خورش خویش.
أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا (۲۵) ما فرو ریختیم آب باران فرو ریختنى.
وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلًا (۲۹) و درختهاى زیتون و خرما.
ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا (۲۶) آن گه پس زمین شکافتیم شکافتنى.
وَ حَدائِقَ غُلْباً (۳۰) و بوستانهاى بزرگ و درختهاى ستبر.
فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا (۲۷) رویانیدیم در آن بآن آبدانهاى آرد.
وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا (۳۱) و میوه‏ها و گیازار.
وَ عِنَباً وَ قَضْباً (۲۸) و انگور و سبزیها.
مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (۳۲) داشت شما و داشت ستوران شما.
فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ (۳۳) آن گه که آن بانگ آید که همه گوشها آن بانگ را از همه آوازها کر گردد.
یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ آن روز که گریزد مرد مِنْ أَخِیهِ (۳۴) از برادر خویش.
وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ (۳۵) و از مادر و پدر خویش.
وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ (۳۶) و از جفت خویش و پسران خویش.
لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ (۳۷) هر مردى را ازیشان آن روزگاریست بسنده.
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (۳۸) ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (۳۹) رویها است آن روز نازان و روشن‏
و خندان و شادان.
وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ (۴۰) و رویهاى است آن روز گرد آلود.
تَرْهَقُها قَتَرَةٌ (۴۱) تاریکى خاک و سیاهى بر آن نشسته.
أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (۴۲) ایشانند آن ناگرویدگان بد کردان.
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۷
هر دم زا‌دمی‌ا خجسته دیدار تری
با خیل مخالفان نبرد آغازی
هرچند که مهتری نکوکارتری
سَرشان بَدَل گوی همی اندازی
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۸
دو ده گذشت ز ماه و ده دگر باقی ست
شکایت از ده باقی ز فرطِ مشتاقی ست
که می دهد سه قدح از پیِ دوگانۀ فرض
که عقل منتظرِ یک اشارتِ ساقی ست
ز برقِ پرتو مَی خاست جوهرِ آتش
وگرنه از چه درو روشنی و برّاقی ست
کسی که خوشۀ انگور می کند آونگ
به حکمِ فتویِ من کُشتنی و معلاقی ست
چراست سرزنشِ سیر خوردگان بر من
همین که عادتِ بیهوده گوی ایقاقی ست
زِ نان و آب دهان بسته و گشاده زبان
به فحش و غیبت و بد گفتن این چه رزّاقی ست
کهی حشیش فروریخته به وقتِ سحر
که فاضل از همه معجون هایِ تریاقی ست
من آخر آدمی ام تا کی انکر الاصوات
که گوشِ رغبتِ من بر نوایِ عشّاقی ست
محاسباتِ نزاری برون ز دفترهاست
حدیثِ عشق نه افسانه هایِ اوراقی ست
اگر متابعِ امری در آفرینشِ خاص
به خلق هیچ تصرّف مکن که خلّاقی ست
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۴۸۴
یار آن است که با یار موافق باشد
ایمن و ساکن و صافی دل و صادق باشد
یک جهت باید و یک دل که بود صاحبِ وجد
دو سری و دو دلی کارِ منافق باشد
هر چه پیش آیدش از نیک و بد و خوف و رجا
یار آن است که با یار موافق باشد
بی کم و کیف به هم داند و تسلیم کند
دوست را هر چه پسندیده و لایق باشد
بل که گر جان طلبد هیچ تفاوت ننهد
گر نهد عذر و کند دفع نه عاشق باشد
لایقِ عشق و محبّت نبود خاصه دلی
که سرآسیمه به انواعِ علایق باشد
عاشقِ سوخته خرمن چو نزاری باید
که به تشنیع در افواهِ خلایق باشد
همه شب بر سرِ کویِ صَنَمی گل رخ سار
با دلِ سوخته در خون چو شقایق باشد
سعدالدین وراوینی : باب اول
خطاب دستور با ملک زاده
دستور را از این سخن سنگی عجب بدندان آمد و از غیظِ حالت آتشِ غضبش لهبی برآورد، زبان بی‌مسامحتی دراز کرد و گفت: بدان ماند که ملک زاده افسانهٔ چند همه تزویر و ترفند از بهر تشویرِ حال من و تقریر مقال خویش جمع کردست و می‌باید دانست که پادشاه را دشمن دو گونه بود یکی ضعیف نهانی دوم قویّ آشکارا و ضعیف را که قوت مقاومت و زخم پنجهٔ ملاطمت نباشد، خود را در شعار دیانت و کم‌آزاری و صیانت و نیکوکاری بر دیدهٔ ظاهربینان جلوه دهد تا هوایِ دولت پادشاه در دل رعایا سرد شود و هنگامهٔ مراد او گرم گردد، پس پادشاه را بدان باید کوشید که خلل وجود این طایفه بخلالِ ملک او نپیوندد و دامن روزگار خود را از شرارِ صحبت مثل این اشرار نگه دارد.
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۵۷
پیوسته جونای بر دهن می زنیم
هرچند که گویمت مزن می زنیم
چون جامه بدست این و آن می دهیم
چون چنگ بدست خویشتن می زنیم
کمال‌الدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۷۸ - وله ایضا فی صفتها
ای ز احکام همچو رویین دز
دست و هم از گشادنت عاجز
طرفه معشوق و گونة عاشق
از درون صامت از برون ناطق
گاه چون نرگسی سرافگنده
گه دهان چون گل از زرا گنده
زان نهادی چو غنچه لب بر هم
که دلت بستۀ زرست و درم
ده زبان همچو وسنی لیکن
بر تو از رازها بوند ایمن
صورتت در جهات شش گانه
آشکارا یکی نهان خانه
نتهی راز پیش بلهوسان
ورچه هستت زبان به دست کسان
همچو چنگی شکم تهی که ترا
به سر انگشت شد زباننرم گویا
نرم گوییّ و سخت پیشانی
ندهی تا نخست نستانی
نرسانی امانت کس باز
تا سرت بر نگیرت از آغاز
تا ترا مالش زبان ندهند
راز را با تو در میان ننهند
با هر ان کو فتاد پیوندت
کند از بپر خود زبان بندت
گفتمت بستة زر و درمی
تا بدیدمت بندة شکمی
بس که هر چیز درکشی بدمت
سر نهادی تو در سرشکمت
از تو در خط همی شود خابن
بر سرت خط همی نهد خازن
ساده بودی نخست و آخر کار
گشت بر گرد لب خطت دیدار
چون صدف بسته از درون زیور
سر تو بر لب و زبان سر
چارپایی و لیک ره نکنی
چار میخت کشند واه نکنی
باز کرده شکم چو آبستن
بر سر پای از پی زادن
زخمها خورده بیخصومت و حرب
چار دیوارتست دارالّضرب
گر چه از رنج فقر بی بیمی
اینچنین کوفته هم از سیمی
طالع آنکس است نیکو حال
کش بود صورت تو بیت المال
بند بر زال زر نهادستی
زانک رویین تن او فتادستی
هر چه با خویش و آشنا گویی
همه مرموز و لوترا گویی
در زبان تو کم کسی داند
ورچه اندیشه ات یکی ده باد
از تو دست دراز کوته باد
سر اندیشه ات یکی ده باد
کمال‌الدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۲۶۳ - وله ایضا
ای که در خانۀ تو بیگه و گاه
اندر اید همه کس جز مهمان
سفره نان تو گر عورت نیست
چه کنی از همه خلقش پنهان؟
کیست جز نان تو در خانۀ تو
که تو او را ننمودی دندان؟
رو که از اهل بهشتی گر زانک
اعتقاد تو درستست چو نان
کمال‌الدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۳۳۹ - وله ایضا
دوستی دارم چون ناخن گیر
بس منافق صفت و دشمن روی
هم قطعیت فکن و هم دو زبان
هم بکون در هل و هم آهن روی
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
در ثورگه ست خانه طالع شاه
نشگفت اگر سیاه شد چهره ماه
این ست نشان آن که در خانه او
هر کس که زند طعنه بود روی سیاه
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴
خواهی که کنی قبله سر کویت را
از خواهش کس، ترش مکن رویت را
با خلق، گشاده‌روی شو چون محراب
تا سجده برند طاق ابرویت را