عبارات مورد جستجو در ۱۳۷۸ گوهر پیدا شد:
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۲۷۳ - قاضی هری مبتلا به مرض جرب شده و حکیم به عیادت او رفته و او از خانه بیرون نیامده و این قطعه را درهجو او گفته است
قاضی از من نصیحتی بشنو
نه مطول به از طویلهٔ در
بارها گفتمت خر از کفه دور
خر بغایی مکن تو گرد آخر
پند احرار دامنت نگرفت
این به تصحیف تا قیامت حر
کیک دریاچهٔ من افکندی
وینکت سنگ اوفتاده به سر
هین که شاخ هجا به بار آمد
بیش از این بخ نام وننگ مبر
خشک ریشی گری کری نکند
هان وهان چاردست و پای شتر
این زمان بیش از این نمی‌گویم
ایها الشیخ بالسلامة مر
پس از این خون تو به گردن تو
گر بدان آریم که گویم پر
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۵
ای فتنهٔ روزگار شب‌پوش منه
و ابدالان را غاشیه بر دوش منه
زلفی که هزار جان ازو در خطرست
از چشم بدان بترس و برگوش منه
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶
با یار ز نیک و بد نمی‌باید گفت
هر شب بیتی دو صد نمی‌باید گفت
او عاشق و من عاشق و این مشکلتر
کم قصهٔ او و خود نمی‌باید گفت
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰
صدرا، دل دشمن تو در درد بماند
بدخواه تو با رنگ رخ زرد بماند
خصم تو ندیدیم که ماند بسیار
هرگز مگر این خصم که در نرد بماند
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۵
تا کی به غم، ای دل، خوی حسرت ریزی؟
زو جان نبری گر ز غمش نگریزی
خصمان تو بی‌مرند،در معرضشان
آخر به مراغه‌ای چه گرد انگیزی؟
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲
امشب ز برای دل اصحاب مخسب
گوش شب را بگیر و برتاب مخسب
گویند که فتنه خفته بهتر باشد
بیدار بهی تو فتنه مشتاب مخسب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸۱
ای مرد سماع معده را خالی دار
زیرا چو تهیست نی کند نالهٔ زار
چون پر کردی شکم ز لوت بسیار
خالی مانی ز دلبر و بوس و کنار
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹۵
در خاک در وفای آن سیمین بر
میکار دل و دیده میندیش ز بر
از من بشنو تا نشوی زیر و زبر
والله که خبر نداری از زیر و زبر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۴۹
زنهار مشو غره به بیباکی باز
زیرا که پری دارد از دولت باز
مرغی تو ولیک مرغ مسکین و مجاز
با باز شهنشاه تو شطرنج مباز
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴۳
کاری کردم نگاه نکردم پس و پیش
آنرا که چنان کند چنین آید پیش
آندم که قضا مکر کند ای درویش
در خانه گریزد خرد دوراندیش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵۳
اندر طلب دوست همی بشتابم
عمرم به کران رسید و من در خوابم
گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمر گذشته را کجا دریابم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸۲
آن کس که نساخت با لقای یاران
افتاد به مکر دزد و تهدید عوان
میگفت و همی گریست و انگشت گزان
فریاد من از خوی بد و بار گران
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۵۵
ای مشفق فرزند دو بیتی می‌گو
هردم جهت پند دو بیتی می‌گو
در فرقت و پیوند دو بیتی می‌گو
در عین غزل چند دو بیتی می‌گو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۷۷
از کم خوردن زیرک و هشیار شوی
وز پرخوردن ابله و بیکار شوی
پرخواری تو جمله ز پرخواری تست
کم‌خوار شوی اگر تو کم‌خوار شوی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۱۹
ای خواجه ز هر خیال پر باد شوی
وز هیچ ترش گردی و دلشاد شودی
دیدم که در آتشی و بگذاشتمت
تا پخته و تا زیرک و استاد شوی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۳۲
چندان گفتی که از بیان بگذشتی
چندان گشتی بگرد آن کان گشتی
کشتی سخن در آب چندان راندی
نی تخته بماند نی تو و نی کشتی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۵۰
خوش می‌سازی مرا و خوش می‌سوزی
خوش پرده همی دری و خوش می‌دوزی
آموختیم جوانی اندر پیری
از بخت جوان صلای پیرآموزی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۱۲
گر آنکه امین و محرم این رازی
در بازی بیدلان مکن طنازی
بازیست ولیک آتش راستیش
بس عاشق را که کشت بازی بازی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۲۱
گر عاشق روی قیصر روم شوی
امید بود که حی قیوم شوی
از هجر مگو به پیش سلطان وصال
میترس کزین حدیث محروم شوی
سعدی : مفردات
بیت ۱۳
از مایهٔ بیسود نیاساید مرد
مار از دم خویش چند بتواند خورد