عبارات مورد جستجو در ۳۶۴۲ گوهر پیدا شد:
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
از رأی خران دلم دمی بی غم نیست
وز رأی فروش جان من خرم نیست
بل این وکلای مجلس پنجم در وزن
از مجلس تاریخی چارم کم نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۹
با این ره و رسم بد چه می باید کرد
بگذشته بدی ز حد چه می باید کرد
برگشته محیط ما ز دیو و دد و دام
با اینهمه دیو و دد چه می باید کرد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۲
آن خودسر مرتجع که دلها خون کرد
پامال هوای نفس خود قانون کرد!
دیدی که چسان دست طبیعت او را
از دایره با مشت و لگد بیرون کرد؟
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۴
آن شیخ که دم ز علم اخفش می زد
با ساده رخان باده بیغش می زد
دیدم که برای دستمالی موهوم
بیواسطه قیصریه آتش می زد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۴
چون عیش و غم زمانه قسمت کردند
ما را غم بیکرانه قسمت کردند
شیخ و شه و شحنه عیش و نوش همه را
بردند و برادرانه قسمت کردند
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۰
هر رأی که با دادن سیم آوردند
آه دل مسکین و یتیم آوردند
صندوق لواسان چو بسی بود علیل
نظار برای او حکیم آوردند
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۰
عدلیه که داد باید از داد کند
از چیست که جای داد بیداد کند
ای داد که از عدلیه منصوری
بر هر که نظر بیفکنی داد کند
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۵
آنانکه خطای خویش تکمیل کنند
خواهند به ما فشار تحمیل کنند
ای وای به مجلسی که در آن وکلا
از روی غرض «فرونت » تشکیل کنند
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۴
ای کاش من و تو را کمی مدرک بود
خودخواهی هر دو پر نبود اندک بود
جای همه نامهای حزبی ای کاش
این مردم خودپرست را مسلک بود
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۸
گر شیخ ریا رند قدح نوش نبود
گر شحنه شهر مست و مدهوش نبود
یک شمه ز بی مهری او می گفتم
گر مهر مرا بر لب خاموش نبود
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۲
هر جا سخن از سیم و زر ناب رود
کی لرد طلا پرست در خواب رود
ایکاش که این جزیره آتش خیز
خاکش ز نزول باد در آب رود
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۳
پولی که ز خون خلق آماده شود
صرف بت ساده و بط و باده شود
افسوس که دسترنج یک مشت فقیر
چون جمع شود حقوق شهزاده شود
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۲
از چیست که باد فتنه انگیخته اید
وین رشته اتحاد بگسیخته اید
ای دسته کهنه کار افسونگر رند
گویا که دگر طرح نوی ریخته اید
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۵
اسرار نهفته گر نگفتی بهتر
وین راز نگفته گر نهفتی بهتر
کز بهر زمامدار امروزی نیست
سرمایه ای از پوست کلفتی بهتر
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۷
ای غافل نشناخته زنگی از حور
وز جهل نداده فرق ظلمت از نور
عالم همه پر صدا ولی گوش تو کر
دنیا همه با ضیا ولی چشم تو کور
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۸
این خانه ویرانه که تا نفخه صور
چون جغد کند در آن نشیمن منصور
عدلیه بود به اسم و ظلمیه به رسم
بر عکس نهند نام زنگی کافور
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۲
بدبختی ایران ز دو تن یافت دوام
این نکته مسلم خواص است و عوام
آن دولت انگلیس را بود وثوق
این سلطنت هنود را هست قوام
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۵
عمری به دهان راستگو مشت زدیم
وز راه کژی به شیر انگشت زدیم
رفت آبروی کشور جمشید بباد
بس آتش کین به خاک زرتشت زدیم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۲
از بسکه به پیش این و آن مبتذلیم
چون شمع ز آتش درون مشتعلیم
آنها همه بی قرار حرف املند
ما جمله در انتظار کار و عملیم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۴
برخیز که تا باده گلرنگ زنیم
بنشین که بشور چنگ بر چنگ زنیم
چون دلشکنی کار ریاکاران است
بر شیشه سالوس و ریا سنگ زنیم