عبارات مورد جستجو در ۳۲۸۷ گوهر پیدا شد:
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۱۰ - الرسم
اشارت رسم بر خلق و صفاتست
که از وی ما سوی الله منشئات است
تمام ماسوا آثار حقند
که ناشی‌ جمله از کردار حقند
بود پس رسم مطلق نعت باری
که باشد در ابد پیوسته جاری
بد انسانی که جاری در ازل بود
ظهور قدرت حق در عمل بود
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۱۶ - الزجاجه
زجاجه قلب صاحب سینه باشد
که وجه الله را آئینه باشد
مناسب باشد اینجا آیه نور
بشرح آن دل از حق یافت دستور
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۲۲ - الزیتون
بود زیتون همان نفسی که مذکور
بتفصیل آمد اندر آیه نور
هماره مستعد اشتعال است
بنور قدس کان جمع کمال است
از آن نور است قوه فکر کامل
مطالب با سهولت زوست حاصل
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۲۵ - السالک
بود سالک یکی سیار در راه
همی تا هست در سیر الی الله
بطی راه دایم مشتهی اوست
میان مبتدی و منتهی اوست
بمادامی که در سیر و سلوک است
بمقصد نارسیده بی‌شکوک است
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۲۸ - الستائر
زاکوان دان صورها را ستائر
کز اسمای الهی شد مظاهر
ز خلف آن شناسی ما خلف ار
ز مظهر معنی لاینکشف را
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۲۹ - الستور
ستور آمد بتحقیق این هیاکل
میان هر دو عالم گشته حایل
بدن چون پرده‌ئی باشد بعادت
میان عالم غیب و شهادت
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۳۴ - سرالعلم
شنو از سر علم از من به نصفت
که عالم را بود عین حقیقت
حقیقت علم عین ذات برایست
جز این گر وصف کردند اعتباریست
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۴۴ - السعه
سعه در قلب کامل را تحقق
بود در برزخیت بی تفرق
که جامع اندر امکان و وجوبست
خود آن برزخ دل شاه قلوبست
از آنرو در زمین و آسمانی
نگنجد لیک گنجد در جنانی
جنانی نی که مأوای فرق شد
دلی بل کوشکست و جای حق شد
تو را گویم که قلب منکسر چیست
دلی کور است خواهش منکسر نیست
دلی کز هر هوائی مرده قلب است
و زو میلی که دلهار راست سلب است
قبور مندرس را در نظر گیر
تن اهل فنا را کوست تفسیر
دل بشکسته این پوشیده نبود
که جایش جز تن پوسیده نبود
دل ار بشکست و تن پوسید ناگاه
بارض لامکان او را بود راه
بمعنی اوست ارض الله واسع
بگنجد حق در آن بی‌معنی و مانع
خود آن دل بلکه قلب الله باشد
از این راز اهل دل آگاه باشد
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۵۲ - الشفع
اگر گاهت سراغ از شفع باشد
ز استحضار خلقت نفع باشد
محقق شد که اسماء معظم
تحقق یافت بر خلق منظم
نبود ار آنکه شفع واحدیت
سوی و ترالاحد جستی معیت
نبود اسماء حضرت را ظهوری
بخلق این انضمام افکند شوری
نمایشها هم اندر خلق مشهود
شد از تأثیر شفع و وتر موجود
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۵۳ - الشهود
شهودت رؤیت حق است بر حق
که بینی بی‌تقید وجه مطلق
باینمعنی که جز الانه بینی
حق از شی‌ء بینی و اشیاء نه بینی
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۵۸ - شواهد الاسماء
شواهدهای اسماء بی‌منافات
در اکوان شد ظهور اختلافات
باحوال و باوصاف و بافعال
شود ظاهر بتفصیل و با جمال
چو حی و میت و مر زوق لایق
بمحیی و ممیت و هم برازق
چو اسماء در حقیقت مختلف بد
ظهورش هم در اکوان مختلف شد
تخالفها در اکوان بیخلاف است
که از اسماست کانجا اختلافست
زوجه اختلاف آن ز تاویل
ترا جای دگیر گویم بتفصیل
چو در بحرالحقایق از مراتب
بهر جائیست تحقیقی مناسب
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۶۵ - صبیح الوجه
صبیح‌الوجه شمس بذل و داد است
حقیقت مظهر اسم جواد است
کسی کو این صفت را هست مصداق
بود قلبش ببذل وجود مشتاق
نباشد باب خودش بر کسی سد
نگردد سائلی از حضرتش رد
کسی کارد شفیع او را خدایش
رساند بر اجابت هر دعایش
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۶۸ - صدق‌النور
ز صدق‌النور بشنو کت بکار است
مراد از کشف دو راز استتار است
شبیه است آن ببرق بارش آور
ندارد گر مطر کذب است و ابتر
اگر دارد مطر برقیست صادق
بصدق‌النور از آن گردید لایق
ز بعد از کشف او گر در قفائی
نباشد استتار و اختفائی
پیاپی بعد برق آید تجلی
دهد دل را بهر نوری تسلی
خود آن را قوم صدق‌النور گویند
نشانیها بهر دستور گویند
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۷۸ - باب‌الطاء الطویل
طویل آمد ز اسماء الهی
همان اول تجلی با گواهی
بسوی باطن عبد آورد رو
کند خلق و صفاتش جمله نیکو
خصال او ز نور باطن اوست
صفا در سیرت مستحسن اوست
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۸۲ - طاهرالسر
بود آن طاهرالسر کوبکونین
ز حق غافل نشد یا طرفه‌العین
بسر وجهر طاهر آن بدلق است
که وافی بر حقوق حق و خلق است
بجا آرد حقوق خلق و و خالق
بهر معنی طهارت راست لایق
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۸۴ - الطریقه
طریقت ملک سلاک راهست
تو گو مخصوص خاصان اله است
بقطع وادی و طی مراحل
گذشتن از مقامات و منازل
طریقت ترک آمال محال است
قوام حال و تصحیح خیال است
طریقت هر کجا او راست نامی
ز ما تا حق بطی هر مقامی
ره قوس صعودت تا بحضرت
ز گام اولین باشد طریقت
بهر جا هست او را وصف خاصی
بقطع راه و منزل اختصاصی
چو عزم حج کنی بیت‌الحرامت
بود مقصود ز اصل اهتمامت
ز خانه مابقی تا کعبه راهست
چنین هم مقصد سالک اله است
بهر منزل که هست او را کرامات
یکی ترکیست در طی مقامات
بهر اعلا نماید ترک سافل
شود تا بر مقام جمع و اصل
اگر باشد بفهمت استقامت
شناسی اهل ره را زین علامت
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۲۰۶ - العباد الحقیقی و هم مظاهر الاسماء
کنون از اولیا گویم که درسر
بوند اسمای حضرت را مظاهر
خود این بابی بود مبسوط و مشروح
بعون حق نمایم بر تو مفتوح
چو دانستی صفی را از صفائی
بیاد آور بهنگام دعائی
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۲۱۰ - عبدالملک
بود عبدالملک کو بی‌توقف
بنفس خویش و غیرستش تصرف
تصرف با اراده و امر یزدان
کند در کل موجودات امکان
نباشد امر و احکامش گزافی
که باشد با اراده حق منافی
اشد خلق باشد در خلایق
بنفس خویش و خلقان سخت فایق
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۲۱۱ - عبدالقدوس
ولیی کوست نامش عبد قدوس
نباشد قلب او با غیر مأنوس
نموده حق مقدس زا احتجابش
همی بر قدس باشد فتح بابش
بحکم لایسعنی جز الهش
به دل نبود ز قدس نفس راهش
بحق وسعت نیابد قلب هر کس
جز آن قلبی که زاکون شد مقدس
از آن وسعت حق او را داد بر دل
که اندر وی کند از قدس منزل
نگنجد ذات پاکش در مکانی
بجز اندر دل قدسی نشانی
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۲۱۵ - عبدالعزیز
دگر عبدالعزیز آن در تمیز است
که از حق مظهر اسم عزیز است
تجلی کرده حق بروی بعزت
بهر شیئی است غالب در حقیقت
نگردد هیچ مغلوب و هراسان
ز دست حادثات و جور اکوان