عبارات مورد جستجو در ۴۲۱ گوهر پیدا شد:
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۰
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۰
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۰
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۹
میرداماد : مشرقالانوار
بخش ۶ - نعت
ای شرف مسند پیغمبری
نه فلکت نایب انگشتری
چرخ نهم سفره دربان تو
عقل دهم ریزه خور خوان تو
عهد تو چون موسم باران عزیز
شرع تو چون صحبت یاران عزیز
طوف کن کوی تو ایوان چرخ
ناز کش گوی تو چوگان چرخ
مهر فلک آینه رای تو
قلزم هستی کف دریای تو
در حرم بندگی تو قوا
جمع چو در قوت بنطاسیا
جمله قوا عالیه و سافله
در ره اخلاص تو همقافله
گوش فلک حلقه کش بندگیت
خنده صبح ار لب فرخنده گیت
موسی و عیسی همه محتاج تو
هفت سماسلم معراج تو
گشته بلند از سر تو سروری
هندوی تو جای زحل مشتری
آب رخ نه فلک از جوی تست
ملک شرف رهن سر کوی تست
عرش اگردعوی رفعت نمود
چرخ ز درگاه تو برهان شنود
نافه به خلق تو فرستاده باج
یاد تو ز اندیشه گرفته خراج
گر شده تعلیم تو استاد وهم
کرد همای خرد از خاد فهم
لطف تو کرده نظری بر زبان
دامنش از سود زده بر میان
کرده اگر تیر قبولت هدف
گشته بدن غیرت روح از شرف
نافه چین داغ کش بوی تست
جزیه ده غالیه موی تست
رای تو مهر فلک خانه زاد
جود سحاب از کف تو مستفاد
یافته چون روح بخاری جنین
قالب شک از تو روان یقین
خلق تو از نافه جنایت گرفت
کوی تو از کعبه ولایت گرفت
حکمت حق قاعده دین تو
ملت روح القدس آئین تو
پیش شبانی تو عالم رمه
سایه نداری که تو نوری همه
فذلکه هستی و خاتم توئی
غایت ایجاد دو عالم توئی
اینهمه پاکی که به زینت گرفت
دامن عقل از تو ودیعت گرفت
آب خضر چون سر من چاکرت
خواسته دریوزه ز خاک درت
چونکه نسیم تو حمایتگر است
شعله ز بستان ارم خوشتراست
روضه دین تو چو باغ ارم
از تف باحور معاصی چه غم
ذمت اشراق رهین تو شد
خاک نشین در دین تو شد
نه فلکت نایب انگشتری
چرخ نهم سفره دربان تو
عقل دهم ریزه خور خوان تو
عهد تو چون موسم باران عزیز
شرع تو چون صحبت یاران عزیز
طوف کن کوی تو ایوان چرخ
ناز کش گوی تو چوگان چرخ
مهر فلک آینه رای تو
قلزم هستی کف دریای تو
در حرم بندگی تو قوا
جمع چو در قوت بنطاسیا
جمله قوا عالیه و سافله
در ره اخلاص تو همقافله
گوش فلک حلقه کش بندگیت
خنده صبح ار لب فرخنده گیت
موسی و عیسی همه محتاج تو
هفت سماسلم معراج تو
گشته بلند از سر تو سروری
هندوی تو جای زحل مشتری
آب رخ نه فلک از جوی تست
ملک شرف رهن سر کوی تست
عرش اگردعوی رفعت نمود
چرخ ز درگاه تو برهان شنود
نافه به خلق تو فرستاده باج
یاد تو ز اندیشه گرفته خراج
گر شده تعلیم تو استاد وهم
کرد همای خرد از خاد فهم
لطف تو کرده نظری بر زبان
دامنش از سود زده بر میان
کرده اگر تیر قبولت هدف
گشته بدن غیرت روح از شرف
نافه چین داغ کش بوی تست
جزیه ده غالیه موی تست
رای تو مهر فلک خانه زاد
جود سحاب از کف تو مستفاد
یافته چون روح بخاری جنین
قالب شک از تو روان یقین
خلق تو از نافه جنایت گرفت
کوی تو از کعبه ولایت گرفت
حکمت حق قاعده دین تو
ملت روح القدس آئین تو
پیش شبانی تو عالم رمه
سایه نداری که تو نوری همه
فذلکه هستی و خاتم توئی
غایت ایجاد دو عالم توئی
اینهمه پاکی که به زینت گرفت
دامن عقل از تو ودیعت گرفت
آب خضر چون سر من چاکرت
خواسته دریوزه ز خاک درت
چونکه نسیم تو حمایتگر است
شعله ز بستان ارم خوشتراست
روضه دین تو چو باغ ارم
از تف باحور معاصی چه غم
ذمت اشراق رهین تو شد
خاک نشین در دین تو شد
میرداماد : اشعار عربی
شمارهٔ ۹ - : الهی و کم کنت فی نعمه لک
صفی علیشاه : قصاید
شمارهٔ ۴
غرقیم در محیط غم ای کشتی نجات
ما را بکش ز ورطه حیرت بساحلات
از جرم اوفتاده نپرسد که مدد
آنکس که قادر است بتبدیل سیئآت
افعال بد زماست تو دانی و ما و لیک
مقدر ما نبود فرار از مقدرات
ما را بگیر دست که هرگز نداده
در مانده را نجات بشرط محسنات
افتادگان ورطه نقص و نوائبیم
ای دست ما و دامن عفوت بنائبات
هر کس بمامنی ز حوادث برد پناه
مائیم و آستان امانت ز حادثات
روزی که مشکلی و گشاینده نبود
بودی و بود دست تو حلال مشکلات
چشم امید بر کرم حیدر است و بس
آندم که راه چاره شود تنگ ز جهات
افکن بمرحمت نظر ایشاه ذوالکرم
بر بنده که بر تو گریز ز سانحات
دستی کز افتقار برؤیت شود دراز
بروی بده ز خرمن اقبال خود زکات
آن جرمها که تفرقه آورد در خیال
بر ما یکی ببخش تویا جامعالشتات
از ما شکستگی است روا ورنه بر فقیر
باشد عنایت تو ز توضیح واضحات
گر مجرمیم بنده شاه ولایتیم
بر ما ببخش ای بعطای تو مسئلات
آنجا که لطف شامل طبع کریم تست
بر مخطی و مصیبت ز رحمت رسد برات
کی بودمان زبود و زنا بود مان خبر
ما بنده ذلیل و تو سلطان ذو صفات
از اهتمام تست کمالات نفس و عقل
ای عقل در صفات و کمال تو محو و مات
روزی که موج خیز شود بحر باز خواست
و ز خوب ریزد آب ز رخسار کائنات
آب مرا مریز به آنان که تشنه لب
دادند جان براه تو در پهلوی فرات
ما را بکش ز ورطه حیرت بساحلات
از جرم اوفتاده نپرسد که مدد
آنکس که قادر است بتبدیل سیئآت
افعال بد زماست تو دانی و ما و لیک
مقدر ما نبود فرار از مقدرات
ما را بگیر دست که هرگز نداده
در مانده را نجات بشرط محسنات
افتادگان ورطه نقص و نوائبیم
ای دست ما و دامن عفوت بنائبات
هر کس بمامنی ز حوادث برد پناه
مائیم و آستان امانت ز حادثات
روزی که مشکلی و گشاینده نبود
بودی و بود دست تو حلال مشکلات
چشم امید بر کرم حیدر است و بس
آندم که راه چاره شود تنگ ز جهات
افکن بمرحمت نظر ایشاه ذوالکرم
بر بنده که بر تو گریز ز سانحات
دستی کز افتقار برؤیت شود دراز
بروی بده ز خرمن اقبال خود زکات
آن جرمها که تفرقه آورد در خیال
بر ما یکی ببخش تویا جامعالشتات
از ما شکستگی است روا ورنه بر فقیر
باشد عنایت تو ز توضیح واضحات
گر مجرمیم بنده شاه ولایتیم
بر ما ببخش ای بعطای تو مسئلات
آنجا که لطف شامل طبع کریم تست
بر مخطی و مصیبت ز رحمت رسد برات
کی بودمان زبود و زنا بود مان خبر
ما بنده ذلیل و تو سلطان ذو صفات
از اهتمام تست کمالات نفس و عقل
ای عقل در صفات و کمال تو محو و مات
روزی که موج خیز شود بحر باز خواست
و ز خوب ریزد آب ز رخسار کائنات
آب مرا مریز به آنان که تشنه لب
دادند جان براه تو در پهلوی فرات
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۳
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۲۱
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۷۶
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۶
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۲
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۴