عبارات مورد جستجو در ۴۳۵ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۵۷- سورة الحدید
۱ - النوبة الثالثة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام او که سزاوار است. در ذات بىنظیر و در صفات بىیار است. در کامرانى با اختیار و در کارسازى بىاختیار است.
فضایح زلّات را غفّار و قبایح علّات را ستّار است. عاصیان را آمرزگار و با مفلسان نیکوکار است.
آرنده ظلمات و برآورنده انوار است، بیننده احوال و داننده اسرارست.
آن را صنما که با وصالت کار است
با رنگ رخ تو لاله بىمقدار است
با بوى سر زلف تو عنبر خوارست
از جان و تن و دیده و دل بیزارست
سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، آفریدگار جهان و جهانیان، پروردگار انس و جان، خالق زمین و زمان، مبدع مکین و مکان خبر میدهد که هر چه در آسمان و زمین است باد و آتش و خاک و آب و کوه و دریا، آفتاب و ماه و ستارگان و درختان و جمله جانوران و بىجان، همه آنند که ما را بپاکى میستایند و به بزرگوارى نام میبرند و بیکتایى گواهى میدهند.
تسبیحى و توحیدى که دل آدمى در آن میشورد و عقل آن را رد میکند اما دین اسلام آن را مىپذیرد و خالق خلق بدرستى آن گواهى میدهد.
هر کرا توفیق رفیق بود و سعادت مساعد، آن را نادریافته، بجان و دل قبول کند و بتعظیم و تسلیم و اقرار پیش آید تا فردا در انجمن صدّیقان و محافل دوستان در مسند عز جاودان خود را جاى یابد.
زینهار اى جوانمرد، نگر تا یک ذره بدعت بدل خود راه ندهى و آنچه شنوى و عقل تو درمىنیابد تهمت جز بر عقل خود ننهى. راه تأویل مرو که راه تأویل رفتن زهر آزموده است و به خار، خار از پاى برون کردن است.
مرد دانا زهر نیازماید داند که آن در هلاک خود شتافتن است. بخار، خار از پاى برون نکند، داند که درد افزودن است.
نیکو گفت آن جوانمردى که گفت:
جز بدست دل محمد نیست
راه توحید را بعقل مجوى
دیده روح را بخار مخار
بخداى ار کسى تواند بود
بىخداى از خداى برخوردار
سایق و قاید صراط الدین
به ز قرآن مدان و به ز اخبار
حل و عقد خزینه اسرار
لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ هفت آسمان و هفت زمین ملک و ملک اوست، جل جلاله.
داشت آن بعون او، نافذ در آن مشیّت او، روان بر آن حکم او.
خلق همه عاجزاند قادر و قدیر او، ضعیفاند قاهر و قوىّ او. همه جاهلاند عالم و علیم او.
مصنوعات و مقدورات از قدرت او نشانست کائنات و حادثات از حکمت او بیانست، موجودات و معلومات بر وجود او برهانست. نه متعاور زیادت نه متداول نقصانست قدیر و قدیم، علیم و حکیم خداى همگانست.
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ، اوست اول که نبودها دانست، آخر که میداند آنچ دانست، ظاهر بآنچ ساخت باطن از وهمها پنهان.
اولست پیش از همه آفریده بود و ابتداء. نه آخرست، پس از همه باشد انتها نه. ظاهر است بر هر کس و هر چیز، غالب و مانع نه. باطن است، همه پوشیدهها داند و حجاب نه.
اول است بازلیت. آخرست بابدیت. ظاهر باحدیت باطن بصمدیت.
اول بعطا، آخر بجزا، ظاهر بثنا، باطن بوفا.
اول بهیبت، آخر برحمت، ظاهر بحجت، باطن بنعمت.
اول بهدایت، آخر بکفایت، ظاهر بولایت، باطن برعایت.
اول هر نعمت، آخر هر محنت، ظاهر هر حجت، باطن هر حکمت.
از روى اشارت میگوید اى فرزند آدم خلق عالم در حق تو چهار گروهاند: گروهى در ابتدا حال و اول زندگانى ترا بکار آیند ایشان پدرانند.
گروهى در آخر عمر و ضعف پیرى ترا بکار آیند ایشان فرزنداناند.
سوم گروه دوستان و برادران و جمله مسلمانان که در ظاهر با تو باشند و شفقت نمایند.
چهارم گروه عیال و زناناند که در باطن و اندرون تو باشند و ترا بکار آیند.
رب العالمین گفت اعتماد و تکیه بر اینان مکن و کارساز و تیماردار از خود ایشان را مپندار که اول و آخر منم، ابتدا و انتهاء کار و حال تو من شایم، ظاهر و باطن منم. ترا به داشت خود من دارم و نهایتهاى تو من راست کنم.
اول منم که دلهاى عاشقان بمواثیق ازل محکم ببستم.
ظاهرم که ظواهر را با خود در قید شریعت آوردم.
آخر منم که جانهاى صادقان بمواعید خود صید کردم.
باطنم که سرایر بحکم خود در مهد عهد حقیقت نهادم.
چون مرد سفر در اولیت کند آخریت تاختن مىآرد و چون سفر در صفت ظاهریت کند باطنیت سرمایه او بتاراج برمیدهد.
بیچاره آدمى، میان دو صفت مدهوش گشته، میان دو نام بیهوش شده.
حضرتش عز و جلال و بىنیازى فرش او
حیرت اندر حیرتست و تشنگى در تشنگى
گه گمان گردد یقین و گه یقین گردد گمان
منقطع گشته درین ره صد هزاران کاروان
وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ او بهمه چیز دانایست کارگزار و راستکار و تیماردار، بینا بهر چیز، دانا بهر کار، آگاه بهرگاه.
در آیت دیگر فضل و کرم بیفزود گفت: وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ.
بندگان من، رهیگان من، هر جا که باشید من بعنایت و رحمت و عنایت با شماام.
هر جا که در عالم درویشى است خسته جرمى، درمانده در دست خصمى من مولى او ام.
هر جاى که خراب عمریست، مفلس روزگارى من جویاى اوام.
هر جا که سوختهایست، اندوه زدهاى من شادى جان اوام.
هر جا که زارندهایست از خجلى، سرگذارندهاى از بىکسى من برهان اوام.
من آن خداوندم که از طریق مکافات دورم و همه افکندگان و رمیدگان را برگیرم از آنکه بر بندگان رئوف و رحیمام: وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ.
از رأفت و رحمت اوست که بنده در کتم عدم و او جل جلاله سازنده کار او.
بکمال فضل و کرم، بنده در کتم عدم و او وى را برگزیده بر کل عالم.
از رحمت اوست که بنده را توفیق دهد تا از خفا یا شرک و دقائق ریا تحرّز کند.
گفت من رءوف و رحیمام، تا عاصیان نومید نگردند و اومید بفضل و کرم وى قوى دارند.
یحیى معاذ گفت تلطّفت لاولیائک فعرفوک و لو تلطّفت لاعدائک ما جحدوک.
عبهر لطف و ریحان فضل در روضه دل دوستان برویانیدى تا بلطف و فضل تو بسرّ معارف و اداء وظائف رسیدند اگر با اعدا دین همین فضل و کرم بودى، دار السلام جاى ایشان بودى.
و لکن قومى بفلک رسیده و قومى بمغاک، فریاد ز تهدید تو با مشتى خاک.
قومى را از این تاج کرامت بر فرق نهاده که یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ.
قومى را از این داغ حرمان بر نهاده که: فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ.
سحره فرعون در عین کفر بودند لکن چون باد دولت از مهبّ لطف و کرامت بوزید، نه سحر گذاشت نه ساحرى نه کفر نه کافرى.
شیخ ابو سعید بو الخیر گفت هر که بار از بوستان عنایت برگیرد بمیدان ولایت فرو نهد.
هر کرا چاشت آشنایى دادند، اومید داریم که شام آمرزش بوى رسانند، و اللَّه الموفّق.
فضایح زلّات را غفّار و قبایح علّات را ستّار است. عاصیان را آمرزگار و با مفلسان نیکوکار است.
آرنده ظلمات و برآورنده انوار است، بیننده احوال و داننده اسرارست.
آن را صنما که با وصالت کار است
با رنگ رخ تو لاله بىمقدار است
با بوى سر زلف تو عنبر خوارست
از جان و تن و دیده و دل بیزارست
سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، آفریدگار جهان و جهانیان، پروردگار انس و جان، خالق زمین و زمان، مبدع مکین و مکان خبر میدهد که هر چه در آسمان و زمین است باد و آتش و خاک و آب و کوه و دریا، آفتاب و ماه و ستارگان و درختان و جمله جانوران و بىجان، همه آنند که ما را بپاکى میستایند و به بزرگوارى نام میبرند و بیکتایى گواهى میدهند.
تسبیحى و توحیدى که دل آدمى در آن میشورد و عقل آن را رد میکند اما دین اسلام آن را مىپذیرد و خالق خلق بدرستى آن گواهى میدهد.
هر کرا توفیق رفیق بود و سعادت مساعد، آن را نادریافته، بجان و دل قبول کند و بتعظیم و تسلیم و اقرار پیش آید تا فردا در انجمن صدّیقان و محافل دوستان در مسند عز جاودان خود را جاى یابد.
زینهار اى جوانمرد، نگر تا یک ذره بدعت بدل خود راه ندهى و آنچه شنوى و عقل تو درمىنیابد تهمت جز بر عقل خود ننهى. راه تأویل مرو که راه تأویل رفتن زهر آزموده است و به خار، خار از پاى برون کردن است.
مرد دانا زهر نیازماید داند که آن در هلاک خود شتافتن است. بخار، خار از پاى برون نکند، داند که درد افزودن است.
نیکو گفت آن جوانمردى که گفت:
جز بدست دل محمد نیست
راه توحید را بعقل مجوى
دیده روح را بخار مخار
بخداى ار کسى تواند بود
بىخداى از خداى برخوردار
سایق و قاید صراط الدین
به ز قرآن مدان و به ز اخبار
حل و عقد خزینه اسرار
لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ هفت آسمان و هفت زمین ملک و ملک اوست، جل جلاله.
داشت آن بعون او، نافذ در آن مشیّت او، روان بر آن حکم او.
خلق همه عاجزاند قادر و قدیر او، ضعیفاند قاهر و قوىّ او. همه جاهلاند عالم و علیم او.
مصنوعات و مقدورات از قدرت او نشانست کائنات و حادثات از حکمت او بیانست، موجودات و معلومات بر وجود او برهانست. نه متعاور زیادت نه متداول نقصانست قدیر و قدیم، علیم و حکیم خداى همگانست.
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ، اوست اول که نبودها دانست، آخر که میداند آنچ دانست، ظاهر بآنچ ساخت باطن از وهمها پنهان.
اولست پیش از همه آفریده بود و ابتداء. نه آخرست، پس از همه باشد انتها نه. ظاهر است بر هر کس و هر چیز، غالب و مانع نه. باطن است، همه پوشیدهها داند و حجاب نه.
اول است بازلیت. آخرست بابدیت. ظاهر باحدیت باطن بصمدیت.
اول بعطا، آخر بجزا، ظاهر بثنا، باطن بوفا.
اول بهیبت، آخر برحمت، ظاهر بحجت، باطن بنعمت.
اول بهدایت، آخر بکفایت، ظاهر بولایت، باطن برعایت.
اول هر نعمت، آخر هر محنت، ظاهر هر حجت، باطن هر حکمت.
از روى اشارت میگوید اى فرزند آدم خلق عالم در حق تو چهار گروهاند: گروهى در ابتدا حال و اول زندگانى ترا بکار آیند ایشان پدرانند.
گروهى در آخر عمر و ضعف پیرى ترا بکار آیند ایشان فرزنداناند.
سوم گروه دوستان و برادران و جمله مسلمانان که در ظاهر با تو باشند و شفقت نمایند.
چهارم گروه عیال و زناناند که در باطن و اندرون تو باشند و ترا بکار آیند.
رب العالمین گفت اعتماد و تکیه بر اینان مکن و کارساز و تیماردار از خود ایشان را مپندار که اول و آخر منم، ابتدا و انتهاء کار و حال تو من شایم، ظاهر و باطن منم. ترا به داشت خود من دارم و نهایتهاى تو من راست کنم.
اول منم که دلهاى عاشقان بمواثیق ازل محکم ببستم.
ظاهرم که ظواهر را با خود در قید شریعت آوردم.
آخر منم که جانهاى صادقان بمواعید خود صید کردم.
باطنم که سرایر بحکم خود در مهد عهد حقیقت نهادم.
چون مرد سفر در اولیت کند آخریت تاختن مىآرد و چون سفر در صفت ظاهریت کند باطنیت سرمایه او بتاراج برمیدهد.
بیچاره آدمى، میان دو صفت مدهوش گشته، میان دو نام بیهوش شده.
حضرتش عز و جلال و بىنیازى فرش او
حیرت اندر حیرتست و تشنگى در تشنگى
گه گمان گردد یقین و گه یقین گردد گمان
منقطع گشته درین ره صد هزاران کاروان
وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ او بهمه چیز دانایست کارگزار و راستکار و تیماردار، بینا بهر چیز، دانا بهر کار، آگاه بهرگاه.
در آیت دیگر فضل و کرم بیفزود گفت: وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ.
بندگان من، رهیگان من، هر جا که باشید من بعنایت و رحمت و عنایت با شماام.
هر جا که در عالم درویشى است خسته جرمى، درمانده در دست خصمى من مولى او ام.
هر جاى که خراب عمریست، مفلس روزگارى من جویاى اوام.
هر جا که سوختهایست، اندوه زدهاى من شادى جان اوام.
هر جا که زارندهایست از خجلى، سرگذارندهاى از بىکسى من برهان اوام.
من آن خداوندم که از طریق مکافات دورم و همه افکندگان و رمیدگان را برگیرم از آنکه بر بندگان رئوف و رحیمام: وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ.
از رأفت و رحمت اوست که بنده در کتم عدم و او جل جلاله سازنده کار او.
بکمال فضل و کرم، بنده در کتم عدم و او وى را برگزیده بر کل عالم.
از رحمت اوست که بنده را توفیق دهد تا از خفا یا شرک و دقائق ریا تحرّز کند.
گفت من رءوف و رحیمام، تا عاصیان نومید نگردند و اومید بفضل و کرم وى قوى دارند.
یحیى معاذ گفت تلطّفت لاولیائک فعرفوک و لو تلطّفت لاعدائک ما جحدوک.
عبهر لطف و ریحان فضل در روضه دل دوستان برویانیدى تا بلطف و فضل تو بسرّ معارف و اداء وظائف رسیدند اگر با اعدا دین همین فضل و کرم بودى، دار السلام جاى ایشان بودى.
و لکن قومى بفلک رسیده و قومى بمغاک، فریاد ز تهدید تو با مشتى خاک.
قومى را از این تاج کرامت بر فرق نهاده که یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ.
قومى را از این داغ حرمان بر نهاده که: فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ.
سحره فرعون در عین کفر بودند لکن چون باد دولت از مهبّ لطف و کرامت بوزید، نه سحر گذاشت نه ساحرى نه کفر نه کافرى.
شیخ ابو سعید بو الخیر گفت هر که بار از بوستان عنایت برگیرد بمیدان ولایت فرو نهد.
هر کرا چاشت آشنایى دادند، اومید داریم که شام آمرزش بوى رسانند، و اللَّه الموفّق.
رشیدالدین میبدی : ۶۴- سورة التغابن- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان
یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ بپاکى مىستاید اللَّه را هر چه در آسمانها و زمینها چیز است. «لَهُ الْمُلْکُ» پادشاهى او راست وَ لَهُ الْحَمْدُ و ستایش نیکو او راست. وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۱) و او بر همه چیز تواناست.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ او آنست که بیافرید شما را «فَمِنْکُمْ کافِرٌ» هست از شما که ناگرویدهاى است. «وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ» و هست از شما که گرویدهاى است. وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۲) و اللَّه بآنچه میکنید دانا و بیناست.
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ بیافرید آسمانها و زمینها را بفرمان روان «وَ صَوَّرَکُمْ» و بنگاشت شما را «فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ» و نگاشت شما را تمام کرد وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (۳) و آخر بازگشت با اوست.
یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ میداند هر چه در آسمانها و زمینهاست.
وَ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ و میداند هر چه نهان میدارید و آشکارا میکنید.
وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۴). و اللَّه داناست بهر چه در دلهاست.
أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ نیامد بشما خبر آن ناگرویدگان که پیش ازین بودند. فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ بچشیدند گرانبارى کار خویش. وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۵) و ایشان راست عذابى دردنماى.
ذلِکَ بِأَنَّهُ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ آن ایشان را بآن پیش آمد که فرستادگان ما مىآمد بایشان بپیغامهاى روشن. «فَقالُوا» گفتند: أَ بَشَرٌ یَهْدُونَنا باش مردمان ما را مىراه نمایند. «فَکَفَرُوا» کافر شدند. «وَ تَوَلَّوْا» و از پیغام پذیرفتن برگشتند. وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ و اللَّه با بى نیازى خویش ماند از ایشان وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (۶) و اللَّه بى نیازست با ستایش تمام.
زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا ناگرویدگان گفتند که: ایشان را از گور بنینگیزند. قُلْ بَلى وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ بگو آرى بخداى من براستى که شما را برانگیزند. ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ و پس براستى شما را آگاه کنند ناچار بپاداش آنچه میکردید. وَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (۷) و آن بر خداى آسانست.
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ بگرویدند باللّه و فرستاده او وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا و باین روشنایى که فرستادیم. وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۸) و اللَّه بکردار شما داناست و از آن آگاه.
یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ آن روز که شما را فراهم آرد. لِیَوْمِ الْجَمْعِ آن روز فراهم آوردن. ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ آن روز بر یکدیگر آوردن است. وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ و هر که بگرود باللّه. وَ یَعْمَلْ صالِحاً و کردار نیک کند. یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ بسترد و ناپیدا کند اللَّه ازو بدىهاى او. وَ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ و درآرد او را در بهشتهایى که میرود در زیر درختان آن جویهاى روان.
خالِدِینَ فِیها أَبَداً ایشان در آن جاویدان. ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۹) آنست پیروزى بزرگوار.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و ایشان که کافر شدند و بدروغ داشتند سخنان و پیغام ما. أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ ایشان دوزخیاناند. خالِدِینَ فِیها جاویدان در آن وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۱۰) و بد جایگاه که آنست.
ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ نرسد هیچ رسیدنى بکس. إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ مگر بخواست خداى. وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ و هر که بگرود باللّه یَهْدِ قَلْبَهُ اللَّه راه نماید دل او را. وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۱۱) و اللَّه بهمه چیز داناست.
وَ أَطِیعُوا اللَّهَ و فرمان برید خداى را وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ و فرمان برید فرستاده او را. فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ و اگر برگردید. فَإِنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (۱۲) پس برسول ما پیغام رسانیدن آشکار است.
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ اللَّه اوست که نیست جز او خداى وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۳) و بر اللَّه توکّل دارند و پشتى مؤمنان.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى گرویدگان إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ از زنان شما و فرزندان شما کس است که دشمن شماست. فَاحْذَرُوهُمْ بر حذر مىباشید ازیشان. وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا و اگر در گذارید و فرا گذارید وَ تَغْفِرُوا و بیامرزید فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۴) اللَّه آمرزگار و مهربان است.
انما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ مالهاى شما و فرزندان شما فتنه دلند و شور و زیان آن. اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (۱۵) و اللَّه اوست که بنزدیک اوست مزد بزرگوار.
فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ از خشم و عذاب اللَّه بپرهیزید چندان که توانید.
وَ اسْمَعُوا و فرمان پذیرید. وَ أَطِیعُوا و فرمان برید وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ و چیزى از مال این جهان نفقه کنید. وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ و هر که دست در مال مردمان گزاردن ازو بازداشتند. فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۱۶) ایشانند که روز به آمدگاناند.
إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً اگر وام نهید نزدیک اللَّه وامى نیکو یُضاعِفْهُ لَکُمْ آن شما را توى بر توى کند. وَ یَغْفِرْ لَکُمْ و بیامرزد شما را وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ (۱۷) و اللَّه اندک پذیرنده و فراگذارنده است.
عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ داناى نهان و آشکارا. الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۱۸) آن تواناى دانا، تاونده داننده.
یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ بپاکى مىستاید اللَّه را هر چه در آسمانها و زمینها چیز است. «لَهُ الْمُلْکُ» پادشاهى او راست وَ لَهُ الْحَمْدُ و ستایش نیکو او راست. وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۱) و او بر همه چیز تواناست.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ او آنست که بیافرید شما را «فَمِنْکُمْ کافِرٌ» هست از شما که ناگرویدهاى است. «وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ» و هست از شما که گرویدهاى است. وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۲) و اللَّه بآنچه میکنید دانا و بیناست.
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ بیافرید آسمانها و زمینها را بفرمان روان «وَ صَوَّرَکُمْ» و بنگاشت شما را «فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ» و نگاشت شما را تمام کرد وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (۳) و آخر بازگشت با اوست.
یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ میداند هر چه در آسمانها و زمینهاست.
وَ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ و میداند هر چه نهان میدارید و آشکارا میکنید.
وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۴). و اللَّه داناست بهر چه در دلهاست.
أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ نیامد بشما خبر آن ناگرویدگان که پیش ازین بودند. فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ بچشیدند گرانبارى کار خویش. وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۵) و ایشان راست عذابى دردنماى.
ذلِکَ بِأَنَّهُ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ آن ایشان را بآن پیش آمد که فرستادگان ما مىآمد بایشان بپیغامهاى روشن. «فَقالُوا» گفتند: أَ بَشَرٌ یَهْدُونَنا باش مردمان ما را مىراه نمایند. «فَکَفَرُوا» کافر شدند. «وَ تَوَلَّوْا» و از پیغام پذیرفتن برگشتند. وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ و اللَّه با بى نیازى خویش ماند از ایشان وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (۶) و اللَّه بى نیازست با ستایش تمام.
زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا ناگرویدگان گفتند که: ایشان را از گور بنینگیزند. قُلْ بَلى وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ بگو آرى بخداى من براستى که شما را برانگیزند. ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ و پس براستى شما را آگاه کنند ناچار بپاداش آنچه میکردید. وَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (۷) و آن بر خداى آسانست.
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ بگرویدند باللّه و فرستاده او وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا و باین روشنایى که فرستادیم. وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۸) و اللَّه بکردار شما داناست و از آن آگاه.
یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ آن روز که شما را فراهم آرد. لِیَوْمِ الْجَمْعِ آن روز فراهم آوردن. ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ آن روز بر یکدیگر آوردن است. وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ و هر که بگرود باللّه. وَ یَعْمَلْ صالِحاً و کردار نیک کند. یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ بسترد و ناپیدا کند اللَّه ازو بدىهاى او. وَ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ و درآرد او را در بهشتهایى که میرود در زیر درختان آن جویهاى روان.
خالِدِینَ فِیها أَبَداً ایشان در آن جاویدان. ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۹) آنست پیروزى بزرگوار.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و ایشان که کافر شدند و بدروغ داشتند سخنان و پیغام ما. أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ ایشان دوزخیاناند. خالِدِینَ فِیها جاویدان در آن وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۱۰) و بد جایگاه که آنست.
ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ نرسد هیچ رسیدنى بکس. إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ مگر بخواست خداى. وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ و هر که بگرود باللّه یَهْدِ قَلْبَهُ اللَّه راه نماید دل او را. وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۱۱) و اللَّه بهمه چیز داناست.
وَ أَطِیعُوا اللَّهَ و فرمان برید خداى را وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ و فرمان برید فرستاده او را. فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ و اگر برگردید. فَإِنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (۱۲) پس برسول ما پیغام رسانیدن آشکار است.
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ اللَّه اوست که نیست جز او خداى وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۳) و بر اللَّه توکّل دارند و پشتى مؤمنان.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى گرویدگان إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ از زنان شما و فرزندان شما کس است که دشمن شماست. فَاحْذَرُوهُمْ بر حذر مىباشید ازیشان. وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا و اگر در گذارید و فرا گذارید وَ تَغْفِرُوا و بیامرزید فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۴) اللَّه آمرزگار و مهربان است.
انما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ مالهاى شما و فرزندان شما فتنه دلند و شور و زیان آن. اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (۱۵) و اللَّه اوست که بنزدیک اوست مزد بزرگوار.
فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ از خشم و عذاب اللَّه بپرهیزید چندان که توانید.
وَ اسْمَعُوا و فرمان پذیرید. وَ أَطِیعُوا و فرمان برید وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ و چیزى از مال این جهان نفقه کنید. وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ و هر که دست در مال مردمان گزاردن ازو بازداشتند. فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۱۶) ایشانند که روز به آمدگاناند.
إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً اگر وام نهید نزدیک اللَّه وامى نیکو یُضاعِفْهُ لَکُمْ آن شما را توى بر توى کند. وَ یَغْفِرْ لَکُمْ و بیامرزد شما را وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ (۱۷) و اللَّه اندک پذیرنده و فراگذارنده است.
عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ داناى نهان و آشکارا. الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۱۸) آن تواناى دانا، تاونده داننده.
رشیدالدین میبدی : ۶۷- سورة الملک- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
«تَبارَکَ» بزرگست و بزرگوار و با برکت خداوند در کردگارى و کارسازى الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ او که بدست اوست پادشاهى.
وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۱) و او بر همه چیز تواناست.
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ او که بیافرید مرگى و زندگانى.
لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا تا بیازماید شما را که کیست از شما نکوکارتر وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ (۲) و اوست که تواند و تاود امّا مىپوشد و میآمرزد.
الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً او که بیافرید هفت آسمان طبق طبق زبر یکدیگر ما تَرى فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ نبینى در آفرینش رحمن چیزى فروشده تا چیزى درمىباید فَارْجِعِ الْبَصَرَ چشم خویش و نگرستن خویش بآن باز گردان. هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ (۳) تا خود هیچ شکافى بینى در آسمان یا گشادى؟.
ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ باز چشم خویش و نگریستن خویش باز آر دیگر باره. یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ با پس آید با تو چشم از نگریستن و عیب جستن «خاسِئاً» کم آمده و با پس مانده وَ هُوَ حَسِیرٌ (۴) و او مانده و باز ایستاده.
وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ بیاراستیم آسمان پیشین بچراغها وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ آن را چنان کردیم تا بآن شیاطین رانند از در آسمان وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِیرِ (۵) و ساختیم ایشان را عذاب آتش.
وَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ و ایشان راست که بنگرویدند بخداوند خویش عذاب دوزخ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۶) و بد جایگاه که دوزخ است.
إِذا أُلْقُوا فِیها چون ایشان را درافکنند در آتش سَمِعُوا لَها شَهِیقاً آتش را آوازى شنوند زشت صعب وَ هِیَ تَفُورُ (۷) و آن میجوشد.
تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ خواهد که پاره پاره گردد از خشم. کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ هر گه که گروهى را در آن افکنند سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها بپرسد ایشان را عذاب سازان دوزخ. أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ (۸) نیامد بشما هیچ آگاه کننده؟ و ترساننده
قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ گویند: آرى آمد بما آگاه کنندهاى. فَکَذَّبْنا دروغ زن گرفتیم او را وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ و گفتیم اللَّه هیچ چیز فرو نفرستاد إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ (۹) نیستید شما مگر در گمراهى بزرگ.
وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ و گویند: اگر ما مىشنیدیم چنانک زیرکان شنوند. أَوْ نَعْقِلُ یا ما در مىیافتیم چنان که مؤمنان دریابند ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ (۱۰) ما در دوزخیان نمىبودیم.
فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ بگناه خویش اقرار کنند. فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ (۱۱) دورى باد دوزخیان را.
إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ ایشان که مىترسند از خداوند خویش نادیده لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ (۱۲) ایشان را آمرزش است و مزد بزرگوار.
وَ أَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ نهان دارید سخن خویش یا آشکارا ببانگ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۱۳) که خداى داناست بهر چه در دلهاست.
أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ نداند او که دل آفرید که در دل چیست یا رهى آفرید که حال او چیست؟ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ (۱۴) و اوست باریک دان دوربین آگاه و دانا.
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا اوست که شما را زمین بیافرید فرو دست و فرمانبردار فَامْشُوا فِی مَناکِبِها میروید در کنارهاى آن وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ و میخورید از روزى او وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ (۱۵) و برخاست از گور رفتن راست بسوى او.
أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ ایمن مىباشید ازو که در آسمان أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ الْأَرْضَ که در زمین فرو برد شما را فَإِذا هِیَ تَمُورُ (۱۶) آن گه زمین شما را گرداند.
أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ یا ایمن باشید ازو که در آسمان أَنْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً که فرو گشاید بر شما سنگباران فَسَتَعْلَمُونَ کَیْفَ نَذِیرِ (۱۷) آرى بدانید که چون بود آنچه میترسانیدم از آن.
وَ لَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دروغزن گرفتند ایشان که پیش از ایشان بودند پیغمبران مرا فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ (۱۸) چون بود و چون دیدى نشان ناخشنودى من.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ نمىبینند و نمىنگرند مرغ زبر ایشان صافَّاتٍ پروا کرده و گسترانیده وَ یَقْبِضْنَ و باز پر فراهم آرند پریدن را ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ نگه نمیدارد آن را چنان مگر رحمن إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ (۱۹) که او بهمه چیز بیناست و دانا.
أَمَّنْ هذَا الَّذِی هُوَ جُنْدٌ لَکُمْ یا آن کیست که شما را سپاهست یَنْصُرُکُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ که شما را یارى دهد اگر اللَّه یارى ندهد إِنِ الْکافِرُونَ إِلَّا فِی غُرُورٍ (۲۰) نیستند ناگرویدگان مگر در فریب.
أَمَّنْ هذَا الَّذِی یَرْزُقُکُمْ یا آن کیست که شما را روزى دهد إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ اگر اللَّه روزى خود باز گیرد بَلْ لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ (۲۱) نیست جز آنکه مىستیهند در شوخى و در رمیدن.
أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلى وَجْهِهِ او که نگونسار میرود بر روى خویش «اهدى» راه راستتر است و راستر و تر أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا یا او که رود راست و بچم عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۲۲) بر راه راست.
قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ پیغامبر من گوى او آنست که بیافرید شما را پس آنکه نبودید وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ و شما را گوش آفرید و شنوایى و چشم و بینایى و دل قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ (۲۳) چون اندک بآزادى و سپاسدارى مىباشید.
قُلْ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ بگو او آنست که بیافرید شما را در زمین وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (۲۴) و شما را پیش او خواهند برد.
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۲۵) و میگویند کى این هنگام رستاخیز که اگر راست مىگویید؟
قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ بگو دانش آنچه مىپرسید نزدیک خدایست.
وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۲۶) و من درین میان آگاه کنندهاى آشکاراام.
فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً چون آن را بینند از نزدیک سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بد اندوه و بیم پیدا شود در رویهاى ناگرویدگان «و قیل» و گویند ایشان را. هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ (۲۷) این آن روز است و آن کار که آن را در آن گیتى از ما مىباز خواستید و مىجستید.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ بگو چه بینید إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِیَ اگر اللَّه مرا بمیراند و هر که با من أَوْ رَحِمَنا یا ببخشاید بر ما فَمَنْ یُجِیرُ الْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ ؟ آن کیست که بزینهار دارد کافران را از عذاب درد نماى؟
قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بگو اوست آن رحمن که بگرویدیم باو وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا و پشت باو باز کردیم فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۲۹) آرى آگاه شوید که آن کیست که در گمراهى آشکار است.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ بگو چه بینید. إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً اگر این آب شما هنگامى در زمین فرو شود فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ (۳۰) آن کیست که شما را آب آرد آشکارا بر روى زمین روان و پیدا.
«تَبارَکَ» بزرگست و بزرگوار و با برکت خداوند در کردگارى و کارسازى الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ او که بدست اوست پادشاهى.
وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۱) و او بر همه چیز تواناست.
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ او که بیافرید مرگى و زندگانى.
لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا تا بیازماید شما را که کیست از شما نکوکارتر وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ (۲) و اوست که تواند و تاود امّا مىپوشد و میآمرزد.
الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً او که بیافرید هفت آسمان طبق طبق زبر یکدیگر ما تَرى فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ نبینى در آفرینش رحمن چیزى فروشده تا چیزى درمىباید فَارْجِعِ الْبَصَرَ چشم خویش و نگرستن خویش بآن باز گردان. هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ (۳) تا خود هیچ شکافى بینى در آسمان یا گشادى؟.
ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ باز چشم خویش و نگریستن خویش باز آر دیگر باره. یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ با پس آید با تو چشم از نگریستن و عیب جستن «خاسِئاً» کم آمده و با پس مانده وَ هُوَ حَسِیرٌ (۴) و او مانده و باز ایستاده.
وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ بیاراستیم آسمان پیشین بچراغها وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ آن را چنان کردیم تا بآن شیاطین رانند از در آسمان وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِیرِ (۵) و ساختیم ایشان را عذاب آتش.
وَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ و ایشان راست که بنگرویدند بخداوند خویش عذاب دوزخ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۶) و بد جایگاه که دوزخ است.
إِذا أُلْقُوا فِیها چون ایشان را درافکنند در آتش سَمِعُوا لَها شَهِیقاً آتش را آوازى شنوند زشت صعب وَ هِیَ تَفُورُ (۷) و آن میجوشد.
تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ خواهد که پاره پاره گردد از خشم. کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ هر گه که گروهى را در آن افکنند سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها بپرسد ایشان را عذاب سازان دوزخ. أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ (۸) نیامد بشما هیچ آگاه کننده؟ و ترساننده
قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ گویند: آرى آمد بما آگاه کنندهاى. فَکَذَّبْنا دروغ زن گرفتیم او را وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ و گفتیم اللَّه هیچ چیز فرو نفرستاد إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ (۹) نیستید شما مگر در گمراهى بزرگ.
وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ و گویند: اگر ما مىشنیدیم چنانک زیرکان شنوند. أَوْ نَعْقِلُ یا ما در مىیافتیم چنان که مؤمنان دریابند ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ (۱۰) ما در دوزخیان نمىبودیم.
فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ بگناه خویش اقرار کنند. فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ (۱۱) دورى باد دوزخیان را.
إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ ایشان که مىترسند از خداوند خویش نادیده لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ (۱۲) ایشان را آمرزش است و مزد بزرگوار.
وَ أَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ نهان دارید سخن خویش یا آشکارا ببانگ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۱۳) که خداى داناست بهر چه در دلهاست.
أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ نداند او که دل آفرید که در دل چیست یا رهى آفرید که حال او چیست؟ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ (۱۴) و اوست باریک دان دوربین آگاه و دانا.
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا اوست که شما را زمین بیافرید فرو دست و فرمانبردار فَامْشُوا فِی مَناکِبِها میروید در کنارهاى آن وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ و میخورید از روزى او وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ (۱۵) و برخاست از گور رفتن راست بسوى او.
أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ ایمن مىباشید ازو که در آسمان أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ الْأَرْضَ که در زمین فرو برد شما را فَإِذا هِیَ تَمُورُ (۱۶) آن گه زمین شما را گرداند.
أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ یا ایمن باشید ازو که در آسمان أَنْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً که فرو گشاید بر شما سنگباران فَسَتَعْلَمُونَ کَیْفَ نَذِیرِ (۱۷) آرى بدانید که چون بود آنچه میترسانیدم از آن.
وَ لَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دروغزن گرفتند ایشان که پیش از ایشان بودند پیغمبران مرا فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ (۱۸) چون بود و چون دیدى نشان ناخشنودى من.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ نمىبینند و نمىنگرند مرغ زبر ایشان صافَّاتٍ پروا کرده و گسترانیده وَ یَقْبِضْنَ و باز پر فراهم آرند پریدن را ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ نگه نمیدارد آن را چنان مگر رحمن إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ (۱۹) که او بهمه چیز بیناست و دانا.
أَمَّنْ هذَا الَّذِی هُوَ جُنْدٌ لَکُمْ یا آن کیست که شما را سپاهست یَنْصُرُکُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ که شما را یارى دهد اگر اللَّه یارى ندهد إِنِ الْکافِرُونَ إِلَّا فِی غُرُورٍ (۲۰) نیستند ناگرویدگان مگر در فریب.
أَمَّنْ هذَا الَّذِی یَرْزُقُکُمْ یا آن کیست که شما را روزى دهد إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ اگر اللَّه روزى خود باز گیرد بَلْ لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ (۲۱) نیست جز آنکه مىستیهند در شوخى و در رمیدن.
أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلى وَجْهِهِ او که نگونسار میرود بر روى خویش «اهدى» راه راستتر است و راستر و تر أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا یا او که رود راست و بچم عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۲۲) بر راه راست.
قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ پیغامبر من گوى او آنست که بیافرید شما را پس آنکه نبودید وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ و شما را گوش آفرید و شنوایى و چشم و بینایى و دل قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ (۲۳) چون اندک بآزادى و سپاسدارى مىباشید.
قُلْ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ بگو او آنست که بیافرید شما را در زمین وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (۲۴) و شما را پیش او خواهند برد.
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۲۵) و میگویند کى این هنگام رستاخیز که اگر راست مىگویید؟
قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ بگو دانش آنچه مىپرسید نزدیک خدایست.
وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۲۶) و من درین میان آگاه کنندهاى آشکاراام.
فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً چون آن را بینند از نزدیک سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بد اندوه و بیم پیدا شود در رویهاى ناگرویدگان «و قیل» و گویند ایشان را. هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ (۲۷) این آن روز است و آن کار که آن را در آن گیتى از ما مىباز خواستید و مىجستید.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ بگو چه بینید إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِیَ اگر اللَّه مرا بمیراند و هر که با من أَوْ رَحِمَنا یا ببخشاید بر ما فَمَنْ یُجِیرُ الْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ ؟ آن کیست که بزینهار دارد کافران را از عذاب درد نماى؟
قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بگو اوست آن رحمن که بگرویدیم باو وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا و پشت باو باز کردیم فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۲۹) آرى آگاه شوید که آن کیست که در گمراهى آشکار است.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ بگو چه بینید. إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً اگر این آب شما هنگامى در زمین فرو شود فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ (۳۰) آن کیست که شما را آب آرد آشکارا بر روى زمین روان و پیدا.
رشیدالدین میبدی : ۶۷- سورة الملک- مکیة
النوبة الثانیة
این سورة الملک هزار و سیصد حرف است، سیصد و سى کلمه، سى آیت، و جمله به مکه فرود آمد، باجماع مفسّران در مکّیات شمرند. و درین سوره هیچ ناسخ و منسوخ نیست.
روى ابو هریرة انّ النّبی (ص) قال: «انّ سورة من کتاب اللَّه ما هى الّا ثلاثون آیة شفعت لرجل فاخرجته یوم القیامة من النّار و ادخلته الجنّة و هی سورة تبارک».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «وددت ان تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ فی قلب کلّ مؤمن».
و روى عن ابن عباس: انّ رجلا من اصحاب النّبی (ص) ذهب یضرب خباء له على قبر و هو لا یحسب انّه قبر، فسمع انسانا یقرأ تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ فاتى النّبی (ص) فقال: یا رسول اللَّه انّى ضربت خباء لى على قبر و انا لا اعلم انّه قبر، فاذا انسان یقرأ سورة الملک. فقال رسول اللَّه (ص): «هى المانعة، هى المخبیة تنجیه من عذاب القبر».
فی خبر آخر: «هى الواقیة من عذاب القبر».
و روى: من قرأها فی لیلة فقد اکثر و اطیب.
قوله: «تَبارَکَ» معناه: تعالى و تعظم و تمجد. و قیل: تفاعل من البرکة.
و قیل: معناه انّه الثّابت الدّائم الّذى لم یزل و لا یزال. و قیل: تعالى من جمیع البرکات منه الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ یؤتیه من یشاء و ینزعه ممّن یشاء. و قیل: یرید به النبوّة یعزّ بها من اتّبع النّبی و یذلّ بها من خالفه. وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ من الانعام و الانتقام «قَدِیرٌ».
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ قال ابن عباس: یرید الموت فی الدّنیا و الحیاة فی الآخرة. قال قتادة: اذلّ اللَّه ابن آدم بالموت و جعل الدّنیا دار حیاة و دار فناء، و جعل الآخرة دار جزاء و بقاء و انّما قدم الموت لانّه الى القهر اقرب.
و قیل: قدّمه لانّه اقدم، لانّ الاشیاء فی الابتداء کانت فی حکم الموات کالنطفة و التّراب و نحوهما ثمّ اعترضت علیها الحیاة. و قال ابن عباس: خلق الموت على صورة کبش املح لا یمرّ بشیء و لا یجد ریحه شیء و لا یطأ على شیء الّا و مات و خلق الحیاة على صورة فرس انثى و هی الّتى کان جبرئیل و الانبیاء یرکبونها «تمرّ بشیء و لا یجد ریحها شیء الّا حیى و هی الّتى اخذ السّامرى قبضة من اثرها فالقى على العجل فحیی.
قوله «لِیَبْلُوَکُمْ» یعنى: لیختبرکم فیها بین الحیاة الى الموت. أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا اى اسرع فی طاعة اللَّه و اورع عن محارم اللَّه و قیل: لیبلوکم ایّکم احسن اخذا من حیاته لموته و احسن اهبة فی دنیاه لآخرته.
قال النّبی (ص) لعبد اللَّه بن عمر «خذ من صحتک لسقمک، و من شبابک لهرمک، و من فراغک لشغلک، و من حیاتک لمماتک، فانّک لا تدرى ما اسمک غدا.
و سئل النّبی (ص) اىّ المؤمنین اکیس؟ قال: «اکثرهم للموت ذکرا و احسنهم له استعدادا
و قیل: یختبرهم اعلاما للملائکة حالهم لیظهر لهم شکرانهم و کفرانهم کیف یکونان عند المحنة فی الصّبر و عند النعمة فی الشّکر وَ هُوَ الْعَزِیزُ المنتقم من اعدائه «الْغَفُورُ» لاولیائه.
الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً بعضها فوق بعض بین کلّ سماء مسیرة خمس مائة عام و غلظ کلّ سماء خمس مائة عام. و قوله: «طِباقاً» جمع طبق، کجبل و جبال و قیل: جمع طبقة، کرحبة و رحاب. و قیل: «طِباقاً» مصدر من طابق تقول: طابق بین ثوبیه اذا لبس احدهما فوق الآخر. و هو نصب على المصدر. و قیل: صفة، و قیل: نصب لانّه مفعول ثان ما تَرى فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ قرا حمزة و الکسائى من تفوّت بتشدید الواو بلا الف و هما لغتان کالتّحمّل و التّحامل، و التّظهر و التظاهر، و التّفاوت و التفوّت، بعد ما بین الشّیئین فی الصّحة و فی معناه قولان: احدهما «ما تَرى» یا ابن آدم. فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ یعنى السّماء مِنْ تَفاوُتٍ اى خلل و اضطراب و تفرّق بل هى مستقیمة مستویة لا یفوت بعضها بعضا لقلّة استوائها. و القول الثّانی انّه عامّ فی جمیع خلق الرّحمن اى لم یفته شیء اراده و لم یخرج شیء عن موجب الحکمة. و قیل: «الخلق» فی الآیة مصدر و المعنى یخلق کلّ شیء صغیرا و کبیرا بامر واحد لا تفاوت فی ذلک و هو قوله: «کن» و قیل: الرّؤیة فی الآیة بمعنى العلم لبعد السّماء عن الادراک بحاسّة البصر قوله: فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ اى شقوق و صدوع.
ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ اى اعد النّظر ثانیا کَرَّتَیْنِ اى مرّتین یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ اى یرجع الیک البصر ایّها المخاطب خاسِئاً اى خاشعا صاغرا ذلیلا کذلّة من طلب شیئا فاخطاه وَ هُوَ حَسِیرٌ اى معى کلیل لم یدرک ما طلب اى اعیا من قبل ان یرى فی السّماء خللا. روى عن کعب قال السّماء الدّنیا موج مکفوف و الثّانیة مرمرة بیضاء و الثّالثة حدید، و الرّابعة صفراء و قال نحاس: و الخامسة فضّة، و السّادسة ذهب، و السّابعة یاقوتة حمراء و بین السّابعة الى الحجب بحار من نور.
وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ اى بکواکب، و هى کبار النّجوم سمّیت مصابیح لاضاءتها. و المصباح، السّراج لاضاءته. وَ جَعَلْناها اى بعضها.
رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ اى رمیا لهم اذا استمعوا الى السماء. قال قتاده خلق اللَّه النّجوم لثلاثة اشیاء زینة للسّماء و رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ و لیهتدى بها فی ظلمات البرّ و البحر فمن اوّلها على غیر ذلک فقد قال رایه و اخطا حظّه. قال الضّحاک: الکواکب الّتى ترى لا یرجم بها و الّتى ترجم بها الشّیاطین لا تریها النّاس و قال ابو على الکواکب انفسها لا ترجم لانّ الکواکب ثوابتة لا تزول عن السماء و لا تفقد انّما ینفصل عنها شهاب یحرق. وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ اى هیّأنا لهم فی الآخرة. عَذابَ السَّعِیرِ و هى النّار الموقدة المشعلة، و یقال: سعرت النّار فتسعّرت اذا قویتها و قیل السّعیر بیت للشّیاطین فی جهنّم هو اسمه.
وَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ اى و اعتدنا للّذین کفروا بربّهم. عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ.
إِذا أُلْقُوا فِیها اى القى الکفّار فی النّار سَمِعُوا لَها شَهِیقاً و هو صوت فظیع منکر کشهیق الحمار و هو اوّل صوته و قد یسمع للنّار صوت منکر اذا اشتدّ لهبها کانّها تطلب الوقود. وَ هِیَ تَفُورُ اى ترتفع بالغلیان لشدّه توقّدها اى تغلى بهم کغلى المرجل.
تَکادُ تَمَیَّزُ اى تنقطع ینفصل بعضها من بعض من شدّة غیظها على الکفّار کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها و هم الملائکة الموکّلون بها، أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ الم یأتکم رسول من قبل اللَّه فی الدّنیا یندرکم.
قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا
روى ابو هریرة عن النّبی (ص): انّه قال: انا «النّذیر و الموت المغیر و السّاعة الموعد».
قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ اى من نبوّة و کتاب و حکم فیقول الخزنة لهم. إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ اى ما انتم الیوم الّا فی ضلال کبیر، کنتم علیه فی الدّنیا و یجوز ان یکون هذا من کلام القوم، اى و قلنا للرّسل: ما أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ و بعد من الصّواب.
وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ اى قالوا و هم فی النّار، لو کنّا نسمع سمع من یعى و یتفکّر أَوْ نَعْقِلُ عقل من یمیّز و ینظر، و قیل: لو کنّا نسمع الهدى فی الدّنیا او نعقل معانى کلام اللَّه و ما کان یدعونا الیه الرّسل ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ اى فی جملة اهل النّار.
فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ اقرّوا بکفرهم. فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ اى بعدا لهم. قرأ ابو جعفر و الکسائى «فَسُحْقاً» بضمّ الحاء و الباقون بسکونها و هما لغتان، مثل الرّعب و الرّعب و السّحت و السّحت. سحقا نصب على المصدر اى اسحقهم اللَّه سحقا، اى باعدهم من رحمته مباعدة و قیل: السّحق واد فی جهنّم.
إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ اى یخافونه و لم یروه و قیل: یخافون اللَّه و یترکون معصیته حیث لا یراهم احد من النّاس لانّ ذلک اذلّ على الاخلاص و ابعد من النّفاق. و قیل: یخشون ربّهم قبل المصیر الیه. لَهُمْ مَغْفِرَةٌ لذنوبهم وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ ثواب جزیل لطاعاتهم.
وَ أَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ اى. أخفوا کلامکم او اعلنوه فهما سواء عند اللَّه إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ قال ابن عباس نزلت فی المشرکین کانوا ینالون من رسول اللَّه (ص) فیخبره جبرئیل بما قالوا و نالوا منه فقال بعضهم لبعض.
اسرّوا قولکم کى لا یسمع اله محمد فقال تعالى: قل لهم: أَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ فانّ اللَّه لا یخفى علیه خافیة. و هذا امر تهدید کما قال: «اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ».
ثمّ قال: أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ اى الا یعلم السّرّ من خلق السّرّ. الا یعلم ما فی الصّدور، من خلق الصّدور؟ الا یعلم من خلق الاشیاء ما فی صدور عباده؟ ففى هذه الوجوه من فی موضع الرّفع و هو اسم للخالق و یجوز ان یکون من اسما للمخلوق و یکون فی موضع النّصب و المعنى الا یعلم اللَّه من خلقه. وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ العالم بدقائق الاشیاء و بواطنها و یجوز ان یکون العلم من صفة المخلوق، و المعنى: الا یعلم هذا الکافرین من الّذى خلقه، الا یعلم اللَّه الّذى هو خالقه. وَ هُوَ اللَّطِیفُ الّذى الطف لهم فی تدبیره و احسن الیهم فی انعامه. «الْخَبِیرُ» بهم و باعمالهم.
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا لیّنة سهلة یسهل لکم السّلوک فیها.
و قیل: لیّنها بالجبال حتّى تستقرّ و لا تزول باهلها، و قیل: جعلها ذلولا، اى سهلا سعیکم علیها بحیث لا یمتنع المشى فیها بالحزونة. فَامْشُوا فِی مَناکِبِها اى فی جوانبها. و قیل: فی فجاجها و اطرافها و قیل: فی جبالها. قال الزّجاج: و هذا اشبه لانّ معناه سهل لکم السّبیل فی جبالها فهو ابلغ فی الذلل هذا امر اباحه، ذکره على سبیل الامتنان بتسهیله علیهم. وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ اى ممّا هیّاه لقوتکم و غذائکم ما اذن لکم فی تناوله و احلّه لکم دون ما نهاکم عنه و حرّمه علیکم.
وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ اى البعث من قبورکم ثمّ خوّف الکفّار. فقال: أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ قال ابن عباس اى عذاب من السّماء ان عصیتموه أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ الْأَرْضَ یعنى: ان یغور بکم فی الارض فَإِذا هِیَ اى الارض.
«تمور» اى تتحرّک و تدور. و ذلک انّ اللَّه یحرّک الارض عند الخسف بهم حتّى یلقیهم الى اسفل و الارض تعلو علیهم و تمور فوقهم، تقول: مار یمور اذا جاء و ذهب.
أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً اى ریحا ذات حجارة. و قیل الحاصب: مطر فیه حصباء کما فعل باصحاب لوط و قیل: سحاب فیه حجارة، و الحاصب و الحصباء واحد. «فَسَتَعْلَمُونَ» فى الآخرة و عند الموت «کَیْفَ نَذِیرِ» ى، اى أ نداری اذا عاینتم العذاب. و قیل: فَسَتَعْلَمُونَ کَیْفَ نَذِیرِ ى اى رسولى. قال ابن عباس: ستعلمون انّ محمدا کان لکم نذیرا.
وَ لَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ یعنى: کفّار الامم الماضیه. فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ ى، اى انکارى. اذا اهلکتهم اثبت بعض القرّاء الیاء فی هذا الحروف و اخواتها على الاصل و حذفها بعضهم على الخطّ.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ یصففن اجنحتهنّ اذا طرن فی الهواء، اى یبسطن کالحداء و النّسر. «وَ یَقْبِضْنَ» یعنى اجنحتهنّ یضربن بها جنوبهنّ کالحمام.
و قیل: یصففن احیانا و یقبضن احیانا. و قیل فی الهواء طیور لا یقعن بالارض ابدا طعامها النّمل و البعوض اذا طرن فی الهواء بضن على اذنابهنّ و اجنحتهنّ. حکاه ابن هیصم «ما یُمْسِکُهُنَّ» فی الجوّ «إِلَّا الرَّحْمنُ» بقدرته انّه جلّ جلاله عمّت رحمته الخلیقة کلّها إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ عالم بمصلحة کلّ شیء. بیّن لهم فی هذه الآیة ما یدلّهم على توحیده من تسخیر الطّیر فی جو السّماء.
أَمَّنْ هذَا الَّذِی هُوَ جُنْدٌ لَکُمْ اعوان لکم یَنْصُرُکُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ و یدفعون عنکم عذاب اللَّه فامنتم عذابه بسببه، و قیل: معناه هل شیء من اصنامکم یدفع عنکم عذاب اللَّه. إِنِ الْکافِرُونَ إِلَّا فِی غُرُورٍ اى ما الکافرون الا مغترّون بغرور الشّیطان غیر متمسّکین بحجّة و برهان.
أَمَّنْ هذَا الَّذِی یَرْزُقُکُمْ یطعمکم و یسقیکم و یعطیکم منافع الدّنیا.
إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ یعنى: ان امسک اللَّه المطر او مسک جمیع اسباب الرّزق، و قیل معناه: من الّذى یوسّع علیکم نعمکم ان ضیّق علیکم فیعاقبکم بالجدب و القحط «بَلْ لَجُّوا» اى تمادّوا. «فِی عُتُوٍّ» اى استکبار عن الحقّ و عن الدّاعى الیه «وَ نُفُورٍ» عن قبول الحقّ فیفرّون منه ثمّ ضرب مثلا فقال: أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ معناه: أ فمن یمشى مطرقا لا یلتفت الى الطّریق و اختلافها ارشد ام الّذى یرفع رأسه ینظر الى الجادة و هذا مثل ضربه اللَّه للکافر و المؤمن، فالکافر یَمْشِی مُکِبًّا عَلى وَجْهِهِ راکبا رأسه فی الضّلالة و الجهالة اعمى العین و القلب لا یبصر یمینا و شمالا.
قال قتادة اکبّ على المعاصى فی الدّنیا فحشره اللَّه على وجهه یوم القیامة و ذلک قوله تعالى وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ و المؤمن یمشى سویّا معتدلا یبصر الطّریق و هو عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دین قیّم و هو الاسلام، قیل: نزلت فی عمّار بن یاسر و ابى جهل و قوله: مُکِبًّا عَلى وَجْهِهِ فعل غریب لانّ اکثر اللّغة فی التّعدّی و اللّزوم ان یکون افعلته نفعل و هذا على ضدّه یقال: کببت فلانا على وجهه فاکبّ.
قال اللَّه تعالى: فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ و قال النّبی (ص): «و هل یکبّ النّاس على مناخرهم فی النّار الّا حصاید السنتهم»
و نظیره فی الکلام قولهم قشعت الرّیح السّحاب فاقشع.
قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ اى خلقکم. ابتداء وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ خصّ هذه الثّلاثة بالذّکر لانّ العلوم و المعارف بها تحصل قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ اى تشکرون شکرا قلیلا و ما زیادة، و قیل: اقلّکم الّذى یشکر للَّه سبحانه.
قُلْ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ خلقکم فیها صغارا. وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ اى الى اللَّه تجمعون و تساقون یوم البعث فیجزیکم باعمالکم بیّن لهم الآیات الّتى تدلّهم علیه و توصلهم الى معرفته.
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ اى ما وعد و امن الخسف و الحاصب و قیل: البعث و النّشور. إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فی هذا الوعد.
قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ علم القیامة و علم نزول العذاب عند اللَّه، لم یطلع علیه بشر. وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ، اى رسول مخوّف ابین لکم وحى اللَّه الىّ و لا اعلم وقت الحشر.
فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً اى عاینوا عذاب اللَّه قریبا کقوله: وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ. و الزّلفة: القربة و کذلک الزّلفى. سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا اى ساء اصحاب الوجوه ما عاینوا من العذاب فذکر الوجوه و اراد اصحابها یقال: سؤته فسىء اى حزنته فحزن، کما تقول: سررته فسرّ، و قیل: معناه اسودّت و علتها الکابة و القترة و المعنى: قبحت وجوههم بالسّواد و هذا فی القیامة، و قیل: کان یوم بدن نظیره قوله: تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وجوه علیها غبرة ترهقها قترة. «و قیل» اى قال الخزنة لهم: «هذا» العذاب الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ اى هذا الّذى کنتم من اجله تدّعون الأباطیل و تقولون: «لا بعث و لا نشر» و قرأ یعقوب: «تدعون» بالتّخفیف، و المعنى: هذا الّذى کنتم به تستعجلون و تدعون اللَّه بقولکم: اللّهم ان کان هذا هو الحقّ من عندک فامطر علینا حجارة من السّماء، و قیل: تدّعون تفتعلون من الدّعاء، یقال: دعا و ادّعا بمعنى واحد، و قیل: معنى الآیة: فلمّا راوا الوعد بالحشر و النّشر و سوء العذاب حقّا.
و راوا النّبی (ص) شافعا لامّته مخلصا لهم من التّبعات على ما ذکره اللَّه و وعد به سیئت وجوههم.
قوله: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ اى قل یا محمد لمشرکى مکة الّذین یتمنّون هلاکک أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِیَ من المؤمنین «أَوْ رَحِمَنا» فابقینا و اخّر آجالنا «فَمَنْ یُجِیرُ» کم مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ من یمنعکم من بأسه و اىّ نفع لکم فی هلاکنا، و هذا جواب لقولهم نتربّص به ریب المنون و ان امر محمد لا یتمّ و لا یبقى، و قیل: معناه لا تتمنّوا موتى فانّه لا ینفعکم و تمنّوا ما یجیرکم من عذاب اللَّه فانّ ذلک انفع لکم، و قیل: معناه نحن مع ایماننا خائفون ان یهلکنا بذنوبنا لانّ حکمه نافذ فینا فمن یمنعکم من عذابه و انتم کافرون.
قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ الذی نعبده آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا فوّضنا الیه امورنا فَسَتَعْلَمُونَ غدا مَنْ هُوَ الیوم فِی ضَلالٍ مُبِینٍ حین لا ینفعکم العلم شیئا.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً اى غائرا ذاهبا فی الارض لا تناله الا یدى و الدّلاء. قال: الکلبى و مقاتل یعنى. ماء زمزم. فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ ظاهر جار تراه العین و تناله الدّلاء ذکرهم عظیم نعمته علیهم باظهار المیاه لهم على وجه الارض و انّه لو جعلها غائرة لم یمکنهم التّوصّل الیها و لکان فیه هلاکهم و اللَّه اعلم.
روى ابو هریرة انّ النّبی (ص) قال: «انّ سورة من کتاب اللَّه ما هى الّا ثلاثون آیة شفعت لرجل فاخرجته یوم القیامة من النّار و ادخلته الجنّة و هی سورة تبارک».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «وددت ان تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ فی قلب کلّ مؤمن».
و روى عن ابن عباس: انّ رجلا من اصحاب النّبی (ص) ذهب یضرب خباء له على قبر و هو لا یحسب انّه قبر، فسمع انسانا یقرأ تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ فاتى النّبی (ص) فقال: یا رسول اللَّه انّى ضربت خباء لى على قبر و انا لا اعلم انّه قبر، فاذا انسان یقرأ سورة الملک. فقال رسول اللَّه (ص): «هى المانعة، هى المخبیة تنجیه من عذاب القبر».
فی خبر آخر: «هى الواقیة من عذاب القبر».
و روى: من قرأها فی لیلة فقد اکثر و اطیب.
قوله: «تَبارَکَ» معناه: تعالى و تعظم و تمجد. و قیل: تفاعل من البرکة.
و قیل: معناه انّه الثّابت الدّائم الّذى لم یزل و لا یزال. و قیل: تعالى من جمیع البرکات منه الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ یؤتیه من یشاء و ینزعه ممّن یشاء. و قیل: یرید به النبوّة یعزّ بها من اتّبع النّبی و یذلّ بها من خالفه. وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ من الانعام و الانتقام «قَدِیرٌ».
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ قال ابن عباس: یرید الموت فی الدّنیا و الحیاة فی الآخرة. قال قتادة: اذلّ اللَّه ابن آدم بالموت و جعل الدّنیا دار حیاة و دار فناء، و جعل الآخرة دار جزاء و بقاء و انّما قدم الموت لانّه الى القهر اقرب.
و قیل: قدّمه لانّه اقدم، لانّ الاشیاء فی الابتداء کانت فی حکم الموات کالنطفة و التّراب و نحوهما ثمّ اعترضت علیها الحیاة. و قال ابن عباس: خلق الموت على صورة کبش املح لا یمرّ بشیء و لا یجد ریحه شیء و لا یطأ على شیء الّا و مات و خلق الحیاة على صورة فرس انثى و هی الّتى کان جبرئیل و الانبیاء یرکبونها «تمرّ بشیء و لا یجد ریحها شیء الّا حیى و هی الّتى اخذ السّامرى قبضة من اثرها فالقى على العجل فحیی.
قوله «لِیَبْلُوَکُمْ» یعنى: لیختبرکم فیها بین الحیاة الى الموت. أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا اى اسرع فی طاعة اللَّه و اورع عن محارم اللَّه و قیل: لیبلوکم ایّکم احسن اخذا من حیاته لموته و احسن اهبة فی دنیاه لآخرته.
قال النّبی (ص) لعبد اللَّه بن عمر «خذ من صحتک لسقمک، و من شبابک لهرمک، و من فراغک لشغلک، و من حیاتک لمماتک، فانّک لا تدرى ما اسمک غدا.
و سئل النّبی (ص) اىّ المؤمنین اکیس؟ قال: «اکثرهم للموت ذکرا و احسنهم له استعدادا
و قیل: یختبرهم اعلاما للملائکة حالهم لیظهر لهم شکرانهم و کفرانهم کیف یکونان عند المحنة فی الصّبر و عند النعمة فی الشّکر وَ هُوَ الْعَزِیزُ المنتقم من اعدائه «الْغَفُورُ» لاولیائه.
الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً بعضها فوق بعض بین کلّ سماء مسیرة خمس مائة عام و غلظ کلّ سماء خمس مائة عام. و قوله: «طِباقاً» جمع طبق، کجبل و جبال و قیل: جمع طبقة، کرحبة و رحاب. و قیل: «طِباقاً» مصدر من طابق تقول: طابق بین ثوبیه اذا لبس احدهما فوق الآخر. و هو نصب على المصدر. و قیل: صفة، و قیل: نصب لانّه مفعول ثان ما تَرى فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ قرا حمزة و الکسائى من تفوّت بتشدید الواو بلا الف و هما لغتان کالتّحمّل و التّحامل، و التّظهر و التظاهر، و التّفاوت و التفوّت، بعد ما بین الشّیئین فی الصّحة و فی معناه قولان: احدهما «ما تَرى» یا ابن آدم. فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ یعنى السّماء مِنْ تَفاوُتٍ اى خلل و اضطراب و تفرّق بل هى مستقیمة مستویة لا یفوت بعضها بعضا لقلّة استوائها. و القول الثّانی انّه عامّ فی جمیع خلق الرّحمن اى لم یفته شیء اراده و لم یخرج شیء عن موجب الحکمة. و قیل: «الخلق» فی الآیة مصدر و المعنى یخلق کلّ شیء صغیرا و کبیرا بامر واحد لا تفاوت فی ذلک و هو قوله: «کن» و قیل: الرّؤیة فی الآیة بمعنى العلم لبعد السّماء عن الادراک بحاسّة البصر قوله: فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ اى شقوق و صدوع.
ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ اى اعد النّظر ثانیا کَرَّتَیْنِ اى مرّتین یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ اى یرجع الیک البصر ایّها المخاطب خاسِئاً اى خاشعا صاغرا ذلیلا کذلّة من طلب شیئا فاخطاه وَ هُوَ حَسِیرٌ اى معى کلیل لم یدرک ما طلب اى اعیا من قبل ان یرى فی السّماء خللا. روى عن کعب قال السّماء الدّنیا موج مکفوف و الثّانیة مرمرة بیضاء و الثّالثة حدید، و الرّابعة صفراء و قال نحاس: و الخامسة فضّة، و السّادسة ذهب، و السّابعة یاقوتة حمراء و بین السّابعة الى الحجب بحار من نور.
وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ اى بکواکب، و هى کبار النّجوم سمّیت مصابیح لاضاءتها. و المصباح، السّراج لاضاءته. وَ جَعَلْناها اى بعضها.
رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ اى رمیا لهم اذا استمعوا الى السماء. قال قتاده خلق اللَّه النّجوم لثلاثة اشیاء زینة للسّماء و رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ و لیهتدى بها فی ظلمات البرّ و البحر فمن اوّلها على غیر ذلک فقد قال رایه و اخطا حظّه. قال الضّحاک: الکواکب الّتى ترى لا یرجم بها و الّتى ترجم بها الشّیاطین لا تریها النّاس و قال ابو على الکواکب انفسها لا ترجم لانّ الکواکب ثوابتة لا تزول عن السماء و لا تفقد انّما ینفصل عنها شهاب یحرق. وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ اى هیّأنا لهم فی الآخرة. عَذابَ السَّعِیرِ و هى النّار الموقدة المشعلة، و یقال: سعرت النّار فتسعّرت اذا قویتها و قیل السّعیر بیت للشّیاطین فی جهنّم هو اسمه.
وَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ اى و اعتدنا للّذین کفروا بربّهم. عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ.
إِذا أُلْقُوا فِیها اى القى الکفّار فی النّار سَمِعُوا لَها شَهِیقاً و هو صوت فظیع منکر کشهیق الحمار و هو اوّل صوته و قد یسمع للنّار صوت منکر اذا اشتدّ لهبها کانّها تطلب الوقود. وَ هِیَ تَفُورُ اى ترتفع بالغلیان لشدّه توقّدها اى تغلى بهم کغلى المرجل.
تَکادُ تَمَیَّزُ اى تنقطع ینفصل بعضها من بعض من شدّة غیظها على الکفّار کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها و هم الملائکة الموکّلون بها، أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ الم یأتکم رسول من قبل اللَّه فی الدّنیا یندرکم.
قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا
روى ابو هریرة عن النّبی (ص): انّه قال: انا «النّذیر و الموت المغیر و السّاعة الموعد».
قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ اى من نبوّة و کتاب و حکم فیقول الخزنة لهم. إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ اى ما انتم الیوم الّا فی ضلال کبیر، کنتم علیه فی الدّنیا و یجوز ان یکون هذا من کلام القوم، اى و قلنا للرّسل: ما أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ و بعد من الصّواب.
وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ اى قالوا و هم فی النّار، لو کنّا نسمع سمع من یعى و یتفکّر أَوْ نَعْقِلُ عقل من یمیّز و ینظر، و قیل: لو کنّا نسمع الهدى فی الدّنیا او نعقل معانى کلام اللَّه و ما کان یدعونا الیه الرّسل ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ اى فی جملة اهل النّار.
فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ اقرّوا بکفرهم. فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ اى بعدا لهم. قرأ ابو جعفر و الکسائى «فَسُحْقاً» بضمّ الحاء و الباقون بسکونها و هما لغتان، مثل الرّعب و الرّعب و السّحت و السّحت. سحقا نصب على المصدر اى اسحقهم اللَّه سحقا، اى باعدهم من رحمته مباعدة و قیل: السّحق واد فی جهنّم.
إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ اى یخافونه و لم یروه و قیل: یخافون اللَّه و یترکون معصیته حیث لا یراهم احد من النّاس لانّ ذلک اذلّ على الاخلاص و ابعد من النّفاق. و قیل: یخشون ربّهم قبل المصیر الیه. لَهُمْ مَغْفِرَةٌ لذنوبهم وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ ثواب جزیل لطاعاتهم.
وَ أَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ اى. أخفوا کلامکم او اعلنوه فهما سواء عند اللَّه إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ قال ابن عباس نزلت فی المشرکین کانوا ینالون من رسول اللَّه (ص) فیخبره جبرئیل بما قالوا و نالوا منه فقال بعضهم لبعض.
اسرّوا قولکم کى لا یسمع اله محمد فقال تعالى: قل لهم: أَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ فانّ اللَّه لا یخفى علیه خافیة. و هذا امر تهدید کما قال: «اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ».
ثمّ قال: أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ اى الا یعلم السّرّ من خلق السّرّ. الا یعلم ما فی الصّدور، من خلق الصّدور؟ الا یعلم من خلق الاشیاء ما فی صدور عباده؟ ففى هذه الوجوه من فی موضع الرّفع و هو اسم للخالق و یجوز ان یکون من اسما للمخلوق و یکون فی موضع النّصب و المعنى الا یعلم اللَّه من خلقه. وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ العالم بدقائق الاشیاء و بواطنها و یجوز ان یکون العلم من صفة المخلوق، و المعنى: الا یعلم هذا الکافرین من الّذى خلقه، الا یعلم اللَّه الّذى هو خالقه. وَ هُوَ اللَّطِیفُ الّذى الطف لهم فی تدبیره و احسن الیهم فی انعامه. «الْخَبِیرُ» بهم و باعمالهم.
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا لیّنة سهلة یسهل لکم السّلوک فیها.
و قیل: لیّنها بالجبال حتّى تستقرّ و لا تزول باهلها، و قیل: جعلها ذلولا، اى سهلا سعیکم علیها بحیث لا یمتنع المشى فیها بالحزونة. فَامْشُوا فِی مَناکِبِها اى فی جوانبها. و قیل: فی فجاجها و اطرافها و قیل: فی جبالها. قال الزّجاج: و هذا اشبه لانّ معناه سهل لکم السّبیل فی جبالها فهو ابلغ فی الذلل هذا امر اباحه، ذکره على سبیل الامتنان بتسهیله علیهم. وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ اى ممّا هیّاه لقوتکم و غذائکم ما اذن لکم فی تناوله و احلّه لکم دون ما نهاکم عنه و حرّمه علیکم.
وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ اى البعث من قبورکم ثمّ خوّف الکفّار. فقال: أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ قال ابن عباس اى عذاب من السّماء ان عصیتموه أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ الْأَرْضَ یعنى: ان یغور بکم فی الارض فَإِذا هِیَ اى الارض.
«تمور» اى تتحرّک و تدور. و ذلک انّ اللَّه یحرّک الارض عند الخسف بهم حتّى یلقیهم الى اسفل و الارض تعلو علیهم و تمور فوقهم، تقول: مار یمور اذا جاء و ذهب.
أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً اى ریحا ذات حجارة. و قیل الحاصب: مطر فیه حصباء کما فعل باصحاب لوط و قیل: سحاب فیه حجارة، و الحاصب و الحصباء واحد. «فَسَتَعْلَمُونَ» فى الآخرة و عند الموت «کَیْفَ نَذِیرِ» ى، اى أ نداری اذا عاینتم العذاب. و قیل: فَسَتَعْلَمُونَ کَیْفَ نَذِیرِ ى اى رسولى. قال ابن عباس: ستعلمون انّ محمدا کان لکم نذیرا.
وَ لَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ یعنى: کفّار الامم الماضیه. فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ ى، اى انکارى. اذا اهلکتهم اثبت بعض القرّاء الیاء فی هذا الحروف و اخواتها على الاصل و حذفها بعضهم على الخطّ.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ یصففن اجنحتهنّ اذا طرن فی الهواء، اى یبسطن کالحداء و النّسر. «وَ یَقْبِضْنَ» یعنى اجنحتهنّ یضربن بها جنوبهنّ کالحمام.
و قیل: یصففن احیانا و یقبضن احیانا. و قیل فی الهواء طیور لا یقعن بالارض ابدا طعامها النّمل و البعوض اذا طرن فی الهواء بضن على اذنابهنّ و اجنحتهنّ. حکاه ابن هیصم «ما یُمْسِکُهُنَّ» فی الجوّ «إِلَّا الرَّحْمنُ» بقدرته انّه جلّ جلاله عمّت رحمته الخلیقة کلّها إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ عالم بمصلحة کلّ شیء. بیّن لهم فی هذه الآیة ما یدلّهم على توحیده من تسخیر الطّیر فی جو السّماء.
أَمَّنْ هذَا الَّذِی هُوَ جُنْدٌ لَکُمْ اعوان لکم یَنْصُرُکُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ و یدفعون عنکم عذاب اللَّه فامنتم عذابه بسببه، و قیل: معناه هل شیء من اصنامکم یدفع عنکم عذاب اللَّه. إِنِ الْکافِرُونَ إِلَّا فِی غُرُورٍ اى ما الکافرون الا مغترّون بغرور الشّیطان غیر متمسّکین بحجّة و برهان.
أَمَّنْ هذَا الَّذِی یَرْزُقُکُمْ یطعمکم و یسقیکم و یعطیکم منافع الدّنیا.
إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ یعنى: ان امسک اللَّه المطر او مسک جمیع اسباب الرّزق، و قیل معناه: من الّذى یوسّع علیکم نعمکم ان ضیّق علیکم فیعاقبکم بالجدب و القحط «بَلْ لَجُّوا» اى تمادّوا. «فِی عُتُوٍّ» اى استکبار عن الحقّ و عن الدّاعى الیه «وَ نُفُورٍ» عن قبول الحقّ فیفرّون منه ثمّ ضرب مثلا فقال: أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ معناه: أ فمن یمشى مطرقا لا یلتفت الى الطّریق و اختلافها ارشد ام الّذى یرفع رأسه ینظر الى الجادة و هذا مثل ضربه اللَّه للکافر و المؤمن، فالکافر یَمْشِی مُکِبًّا عَلى وَجْهِهِ راکبا رأسه فی الضّلالة و الجهالة اعمى العین و القلب لا یبصر یمینا و شمالا.
قال قتادة اکبّ على المعاصى فی الدّنیا فحشره اللَّه على وجهه یوم القیامة و ذلک قوله تعالى وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ و المؤمن یمشى سویّا معتدلا یبصر الطّریق و هو عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دین قیّم و هو الاسلام، قیل: نزلت فی عمّار بن یاسر و ابى جهل و قوله: مُکِبًّا عَلى وَجْهِهِ فعل غریب لانّ اکثر اللّغة فی التّعدّی و اللّزوم ان یکون افعلته نفعل و هذا على ضدّه یقال: کببت فلانا على وجهه فاکبّ.
قال اللَّه تعالى: فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ و قال النّبی (ص): «و هل یکبّ النّاس على مناخرهم فی النّار الّا حصاید السنتهم»
و نظیره فی الکلام قولهم قشعت الرّیح السّحاب فاقشع.
قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ اى خلقکم. ابتداء وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ خصّ هذه الثّلاثة بالذّکر لانّ العلوم و المعارف بها تحصل قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ اى تشکرون شکرا قلیلا و ما زیادة، و قیل: اقلّکم الّذى یشکر للَّه سبحانه.
قُلْ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ خلقکم فیها صغارا. وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ اى الى اللَّه تجمعون و تساقون یوم البعث فیجزیکم باعمالکم بیّن لهم الآیات الّتى تدلّهم علیه و توصلهم الى معرفته.
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ اى ما وعد و امن الخسف و الحاصب و قیل: البعث و النّشور. إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فی هذا الوعد.
قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ علم القیامة و علم نزول العذاب عند اللَّه، لم یطلع علیه بشر. وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ، اى رسول مخوّف ابین لکم وحى اللَّه الىّ و لا اعلم وقت الحشر.
فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً اى عاینوا عذاب اللَّه قریبا کقوله: وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ. و الزّلفة: القربة و کذلک الزّلفى. سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا اى ساء اصحاب الوجوه ما عاینوا من العذاب فذکر الوجوه و اراد اصحابها یقال: سؤته فسىء اى حزنته فحزن، کما تقول: سررته فسرّ، و قیل: معناه اسودّت و علتها الکابة و القترة و المعنى: قبحت وجوههم بالسّواد و هذا فی القیامة، و قیل: کان یوم بدن نظیره قوله: تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وجوه علیها غبرة ترهقها قترة. «و قیل» اى قال الخزنة لهم: «هذا» العذاب الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ اى هذا الّذى کنتم من اجله تدّعون الأباطیل و تقولون: «لا بعث و لا نشر» و قرأ یعقوب: «تدعون» بالتّخفیف، و المعنى: هذا الّذى کنتم به تستعجلون و تدعون اللَّه بقولکم: اللّهم ان کان هذا هو الحقّ من عندک فامطر علینا حجارة من السّماء، و قیل: تدّعون تفتعلون من الدّعاء، یقال: دعا و ادّعا بمعنى واحد، و قیل: معنى الآیة: فلمّا راوا الوعد بالحشر و النّشر و سوء العذاب حقّا.
و راوا النّبی (ص) شافعا لامّته مخلصا لهم من التّبعات على ما ذکره اللَّه و وعد به سیئت وجوههم.
قوله: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ اى قل یا محمد لمشرکى مکة الّذین یتمنّون هلاکک أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِیَ من المؤمنین «أَوْ رَحِمَنا» فابقینا و اخّر آجالنا «فَمَنْ یُجِیرُ» کم مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ من یمنعکم من بأسه و اىّ نفع لکم فی هلاکنا، و هذا جواب لقولهم نتربّص به ریب المنون و ان امر محمد لا یتمّ و لا یبقى، و قیل: معناه لا تتمنّوا موتى فانّه لا ینفعکم و تمنّوا ما یجیرکم من عذاب اللَّه فانّ ذلک انفع لکم، و قیل: معناه نحن مع ایماننا خائفون ان یهلکنا بذنوبنا لانّ حکمه نافذ فینا فمن یمنعکم من عذابه و انتم کافرون.
قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ الذی نعبده آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا فوّضنا الیه امورنا فَسَتَعْلَمُونَ غدا مَنْ هُوَ الیوم فِی ضَلالٍ مُبِینٍ حین لا ینفعکم العلم شیئا.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً اى غائرا ذاهبا فی الارض لا تناله الا یدى و الدّلاء. قال: الکلبى و مقاتل یعنى. ماء زمزم. فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ ظاهر جار تراه العین و تناله الدّلاء ذکرهم عظیم نعمته علیهم باظهار المیاه لهم على وجه الارض و انّه لو جعلها غائرة لم یمکنهم التّوصّل الیها و لکان فیه هلاکهم و اللَّه اعلم.
رشیدالدین میبدی : ۷۱- سورة نوح - مکیة
النوبة الثانیة
این سوره مکّى است به مکه فرو آمده باجماع مفسّران و بعدد کوفیان بیست و هشت آیت است، دویست و بیست و چهار کلمه، نهصد و بیست و نه حرف و درین سوره نه ناسخ است و نه منسوخ. و در فضیلت سوره ابى بن کعب روایت کند از مصطفى (ص) گفت: هر که این سوره برخواند، خداى عزّ و جلّ او را از آن مؤمنان کند که نوح پیغمبر ایشان را دعا کرد و دعاى وى اندرو رساند. قوله إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ قال النّبی (ص): «هو اوّل نبىّ بعث»
و قال ابن عباس: بعث و هو ابن اربعین سنة و قیل: ابن ثلاثمائة و خمسین سنة. و قیل: ابن اربعمائة و ثمانین سنة. و لبث فیهم الف سنة الّا خمسین عاما و عاش بعد الطّوفان تسعین سنة. و نوح اسم عجمى صرف لخفّته. و معناه بالسّریانیّة السّاکن و قیل: سمّى نوحا لکثرة ما کان ینوح على نفسه و معنى الآیة: أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ کما ارسلناک الى قومک أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ یعنى: بأن انذر قومک. اى خوّفهم عقاب اللَّه. مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ هو الطّوفان و الغرق. و قیل: هو عذاب الآخرة. قال قتادة ارسل من جزیرة فذهب الیهم و: قالَ یا قَوْمِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ اى منذر مخوّف. مُبِینٌ ظاهر ابیّن لکم رسالة اللَّه بلغة تعرفونها.
أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ اى وحّدوه و اجتنبوا معاصیه. وَ أَطِیعُونِ فیما امرکم و انهاکم عنه و اسند الاطاعة الى نفسه لانّ الاجابة کانت تقع له فی الظّاهر و لانّ طاعة الرّسول طاعة اللَّه.
یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ قیل: من هاهنا للتّبیین، کقوله: فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ. و قیل: للتّبعیض اى یغفر لکم ما سبق من ذنوبکم. و قیل: من هاهنا صلة و المعنى یغفر لکم ذنوبکم وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى اى یعافیکم الى منتهى آجالکم و لا یعاقبکم بقتل او غرق او نوع من الاهلاک، لیس یرید انّ الایمان یزید فی آجالهم و لکن خاطبهم على المعقول عندهم و کانوا یحوّزون الموت بهذه الاسباب فاخبر انّهم ان آمنوا لم یمتهم بهذه الاشیاء و یموتوا اذا ماتوا غیر میتة المستأصلین بالعذاب و یدلّ على ذلک قوله: إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ذلک سواء کنتم مؤمنین او غیر مؤمنین استوصلتم بالهلاک او متّم على فراشکم قال: یعنى نوحا یشکو الى اللَّه ما قاساه من قومه.
رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَ نَهاراً اى واصلت الدّعوة و قیل: دعوتهم احیانا باللّیل و احیانا بالنّهار. و قیل: کان یأتى باب احدهم لیلا فیقرع الباب فیقول صاحب البیت: من على الباب؟ فیقول انا نوح قل لا اله الّا اللَّه.
فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِی إِلَّا فِراراً اى لم یزدادوا الّا تمادیا فی الغىّ و اعراضا.
وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ اى دعوتهم الى الایمان لیؤمنوا فتغفر لهم جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ لئلّا یسمعوا دعوتى. وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ اى غطّوا بها وجوههم لئلّا یرونى. وَ أَصَرُّوا على کفرهم وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً اى تکبّروا عن الحقّ تکبّرا و ترفعوا عن الایمان بک ترفّعا، ف قالُوا: أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ.
ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً ظاهرا یرى بعضهم بعضا. قال ابن عباس مجاهرة باعلى صوتى ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ الدّعاء لبعض وَ أَسْرَرْتُ لبعض. و قیل: اعلنت احیانا و اسررت احیانا. و قیل: اعلنت لمن اسررت و اسررت لمن اعلنت. و فی بعض التّفاسیر انّ نوحا لمّا آذوه إیذاء شدیدا حتّى کانوا یضربونه فی الیوم مرّات عیل صبره فسأل اللَّه ان یواریه عن ابصارهم و یستره عن اعینهم بحیث یسمعون کلامه و لا یرونه، فینالوه بمکروه ففعل اللَّه ذلک به فدعاهم کذلک زمانا فلم یؤمنوا فسأل اللَّه ان یعیده الى ما کان و هو قوله: أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ اى استدعوا مغفرته بطاعته. إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً کان صلة و المعنى: انه غفّار لمن ترک معصیته و استغفره.
قال النّبی (ص): «من اعطى الاستغفار لا یمنع المغفرة لانّ اللَّه سبحانه قال استغفروا ربّکم انّه کان غفّارا».
یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً و ذلک انّ قوم نوح لمّا کذّبوه زمانا طویلا حبس اللَّه عنهم المطر و اعقم ارحام نسائهم اربعین سنة فهلکت اموالهم و مواشیهم فقال لهم نوح: اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ من الشّرک اى استدعوا المغفرة بالتّوحید، یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً المدرار المطر الکثیر الدرّ.
وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ اى و یعطکم زینة الدّنیا من الاموال و البنین.
وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ بساتین و اشجارا وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً جاریة وعدهم اللَّه سبحانه ان یردّ ذلک علیهم ان آمنوا. روى الشعبى انّ عمر (رض) خرج یستسقى فلم یزد على الاستغفار حتّى رجع فقیل له ما رأیناک استسقیت. فقال عمر لقد طبت المطر بمجادیح السّماء الّتى یستنزل بها المطر ثمّ قرأ: اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً، یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً.
و روى انّ رجلا اتى الحسین بن على علیهما السّلام فشکا الیه الجدوبة. فقال له الحسین: استغفر اللَّه. فآتاه آخر، فشکا الیه الفقر. فقال له: استغفر اللَّه. اتاه آخر فقال.
له: ادع اللَّه ان یرزقنى ابنا. فقال له: استغفر اللَّه. اتاه آخر فشکا الیه جفاف بساتینه.
فقال له: استغفر اللَّه. فقیل له اتاک رجالا یشکون الوانا و یسئلون انواعا فامرتهم کلّهم بالاستغفار؟ فقال: ما قلت من ذات نفسى فی ذلک شیئا، انّما اعتبرت فیه قول اللَّه سبحانه: اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً الآیة.
قوله: ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً هذا الرّجاء بمعنى الخوف و الوقار: العظمة اى لا تخافون للَّه عظمة، و قیل: معناه لا تشکرون للَّه نعمة و لا تعرفون له حقّا. قال الزّجاج معناه ما لکم لا ترجون عاقبة الایمان و لا توحّدون اللَّه و قد جعل لکم فی انفسکم آیة تدلّ على التّوحید من خلقه ایّاکم اطوارا، اى تارات و مرّات حالا بعد حال نطفا ثمّ علقا ثمّ مضغا الى تمام الخلق.
و قیل: خلقهم اطوارا یعنى: خلقهم حین اخرجهم من ظهر آدم للعهد ثمّ خلقهم حین اذن بهم ابراهیم (ع) للحجّ ثمّ خلقهم لیلة اسرى برسول اللَّه (ص) فاراه ایّاهم. و قیل: أَطْواراً اى اصنافا فی الوانکم و لغاتکم.
أَ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً بعضها على بعض، و طباقا جمع طبق و هى صفة لسبع، اى خلق فیها سبعا ذات طباق، و قیل: نصب على المصدر یقال: طابقت مطابقة و طباقا اى طابق بینهما طباقا خلق بعضها فوق بعض یدلّهم بذلک على قدرته و مشیّته. وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً معناه فی سماء منهنّ و هی السّماء الدّنیا هذا کقولک فلان متوار فی دور بنى فلان و هو فی دار واحدة منها. قال ابن عباس انّ الشّمس و القمر وجوههما الى السّماوات وضوء الشّمس و نور القمر فیهنّ واقفیتهما الى الارض و قال عبد اللَّه بن عمرو العاص تضیء الشّمس فی الشّتاء من السّماء السابعة عند عرش الرّحمن فی الصّیف من السّماء الرّابعة و لو اضاءت من السّماء الدّنیا لم یقم لها شىء وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً اى مصباحا مضیئا.
وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً اى انبتکم فتبتم نباتا، یعنى: خلق اباکم آدم من التّراب و انتم اولاده.
ثُمَّ یُعِیدُکُمْ فِیها عند الموت وَ یُخْرِجُکُمْ إِخْراجاً عند البعث دلّ بالنّشأة الاولى على جواز البعث فی الثّانیة.
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ بِساطاً اى فرشها لکم لتتصرّفوا علیها مجیئا و ذهابا و قیل: لِتَسْلُکُوا مِنْها سُبُلًا بیّنة من الارض و الفجاج جمع الفج و هو الطّریق الواسع، و قیل: سُبُلًا فِجاجاً اى طرقا مختلفة.
قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی فیما امرتهم به من التّوبة و الایمان وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَساراً اى اتّبعوا اغنیاءهم الّذین لا یزیدون بانعام اللَّه علیهم بالمال و الولد الّا عصیانا و نقصانا فی الآخرة قرأ مدنى و شامى و عاصم «و ولده» بالفتح و قرأ الآخرون «و ولده» بضمّ الواو على الجمع نحو الاسد و الاسد بالضّمّ العشیرة و القوم.
وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً اى مکرا کبیرا عظیما، یقال: کبیر و کبار و کبّار بمعنى واحد. و قیل: کبّار للمبالغة. و المکر فی اللّغة غایة الحیلة و هو من فعل اللَّه تعالى اخفاء التّدبیر و معنى الآیة: انّهم مکروا فی دین اللَّه عزّ و جلّ حیث افسدوا فی الارض بالکفر و التّکذیب، و قیل: منع الرّؤساء اتباعهم عن الایمان بنوح (ع) و حرّشوهم على قتله. وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ اى لا تترکوا عبادة آلهتکم وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا قرأ اهل المدینة ودا بضمّ الواو و الباقون بفتحها. وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً هذه اصنام کانت لقوم نوح ثمّ اتّخذت العرب امثالها و عبدتها فکانت ودّ لکلب و سواع لهمدان و یغوث لطى و یعوق لکنانة و نسر لحمیر. و قیل: انّ «وَدًّا» کان على صورة رجل و «سواعا» على صورة امرأة و «یغوث» على صورة اسد و «یعوق» على صورة فرس و «نسرا» على صورة طائرة. قال محمد بن کعب: هذه اسماء قوم صالحین کانوا بین آدم و نوح فلمّا ماتوا کان لهم اتباع یقتدون بهم فی العبادة فجاءهم ابلیس و قال: لو صوّرتم صورهم کان انشط لکم و ادعى الى العبادة و ابعد من النّسیان ففعلوا ثمّ نشأ قوم بعدهم فقال لهم ابلیس: انّ الّذین قبلکم کانوا یعبدونهم فعبدوهم فابتداء عبادة الاوثان کان من ذلک و سمّیت تلک الصّور بهذه الاسماء لانّهم صوّروها على صور اولئک القوم من المسلمین.
و روى عن ابن عباس: انّ تلک الاوثان لما کان ایّام الغرق دفنها الطّوفان و طمّها التّراب فلم تزل مدفونة حتّى اخرجها الشیطان لمشرکى العرب فاخذوها و عبدوها و کانت العرب اصنام اخر فاللّات کانت لثقیف، و العزّى لسلیم، و غطفان، و مناة لهذیل، و اساف و نائلة و هبل لاهل مکة فکان اساف حیال الحجر الاسود و کانت نائلة جبال الرّکن الیمانى، و کان هبل فی جوف الکعبة ثمانیة عشر ذراعا.
وَ قَدْ أَضَلُّوا کَثِیراً اى ضلّ بسبب الاصنام کثیر من النّاس کقوله: رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ. و قال مقاتل: اضلّ کبراؤهم کثیرا من النّاس.
وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَلالًا هذا دعاء علیهم بعد ما اعلم اللَّه نوحا انّهم لا یؤمنون و هو قوله: «أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ». و جاء فی التّفسیر انّ الرّجل من قوم نوح ینطلق بولده الى نوح فیقول له: احذر هذا فانّه کذّاب و انّ والدى قد حذّرنیه فیموت الکبیر على کفره و ینشأ الصّغیر علیه.
مِمَّا خَطِیئاتِهِمْ قرأ ابو عمرو خطایاهم، و کلاهما جمع خطیئة. اى من خطایاهم و ما صلة و المعنى بسبب خطایاهم أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً دخول الفاء دلیل على اثبات عذاب القبر لانّها للتّعقیب قال الضحاک: هى فی حالة واحدة فی الدّنیا کانوا یغرقون من جانب و قال مقاتل: ادخلوا نارا فی الآخرة. فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً اى لم ینفعهم اصنامهم الخمسة و لا غیرها من عذاب اللَّه.
وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً اى احدا، یقال: ما فی الدّار دیّار اى احد، اى لا تترک احدا یدور فی الارض فیذهب و یجیء و اصله دیوار فیعال من دار یدور و قال القتیبىّ اصله من الدّار اى ساکن دار.
إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ اى یدعوهم الى الضّلال وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً اى الّا من سیفجر و یکفّر، قال محمد بن کعب و مقاتل و الربیع و غیرهم: انّما قال نوح هذا حین اخرج اللَّه کلّ مؤمن من اصلابهم و ارحام نسائهم، و اعقم.
ارحام نسائهم، و ایبس اصلاب رجالهم قبل العذاب باربعین سنة و قیل: بسبعین سنة و اخبر اللَّه نوحا: انّهم لا یؤمنون و لا یلدون مؤمنا فحینئذ دعا علیهم نوح فاجاب اللَّه دعاه و اهلکهم کلّهم و لم یکن فیهم صبىّ وقت العذاب لانّ اللَّه تعالى قال: وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ و لم یوجد التکذیب من الاطفال.
رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ و اسم ابیه لمک بن متوشلخ و امّه هیجل بنت لآموش ابن متوشلخ بنت عمّه و کانا مسلمین على ملّة ادریس (ع). وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً اى مسجدى. و قیل: سفینتى. و قیل: ملّتى و دینى وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ هذا عامّ فی کلّ من آمن باللّه و صدّق الرّسل الى یوم القیامة و قیل: من امّة محمد (ص).
وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا تَباراً اى هلاکا و دمارا و کسرا. و التّبر دقاق الذّهب. و قال فی الاولى ضلالا و فی الثّانیة تبارا لانّ فی الآیة الاولى اضلّوا کثیرا اى جازهم بالاضلال ضلالا ثمّ دمّرهم تدمیرا.
و قال ابن عباس: بعث و هو ابن اربعین سنة و قیل: ابن ثلاثمائة و خمسین سنة. و قیل: ابن اربعمائة و ثمانین سنة. و لبث فیهم الف سنة الّا خمسین عاما و عاش بعد الطّوفان تسعین سنة. و نوح اسم عجمى صرف لخفّته. و معناه بالسّریانیّة السّاکن و قیل: سمّى نوحا لکثرة ما کان ینوح على نفسه و معنى الآیة: أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ کما ارسلناک الى قومک أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ یعنى: بأن انذر قومک. اى خوّفهم عقاب اللَّه. مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ هو الطّوفان و الغرق. و قیل: هو عذاب الآخرة. قال قتادة ارسل من جزیرة فذهب الیهم و: قالَ یا قَوْمِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ اى منذر مخوّف. مُبِینٌ ظاهر ابیّن لکم رسالة اللَّه بلغة تعرفونها.
أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ اى وحّدوه و اجتنبوا معاصیه. وَ أَطِیعُونِ فیما امرکم و انهاکم عنه و اسند الاطاعة الى نفسه لانّ الاجابة کانت تقع له فی الظّاهر و لانّ طاعة الرّسول طاعة اللَّه.
یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ قیل: من هاهنا للتّبیین، کقوله: فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ. و قیل: للتّبعیض اى یغفر لکم ما سبق من ذنوبکم. و قیل: من هاهنا صلة و المعنى یغفر لکم ذنوبکم وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى اى یعافیکم الى منتهى آجالکم و لا یعاقبکم بقتل او غرق او نوع من الاهلاک، لیس یرید انّ الایمان یزید فی آجالهم و لکن خاطبهم على المعقول عندهم و کانوا یحوّزون الموت بهذه الاسباب فاخبر انّهم ان آمنوا لم یمتهم بهذه الاشیاء و یموتوا اذا ماتوا غیر میتة المستأصلین بالعذاب و یدلّ على ذلک قوله: إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ذلک سواء کنتم مؤمنین او غیر مؤمنین استوصلتم بالهلاک او متّم على فراشکم قال: یعنى نوحا یشکو الى اللَّه ما قاساه من قومه.
رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَ نَهاراً اى واصلت الدّعوة و قیل: دعوتهم احیانا باللّیل و احیانا بالنّهار. و قیل: کان یأتى باب احدهم لیلا فیقرع الباب فیقول صاحب البیت: من على الباب؟ فیقول انا نوح قل لا اله الّا اللَّه.
فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِی إِلَّا فِراراً اى لم یزدادوا الّا تمادیا فی الغىّ و اعراضا.
وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ اى دعوتهم الى الایمان لیؤمنوا فتغفر لهم جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ لئلّا یسمعوا دعوتى. وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ اى غطّوا بها وجوههم لئلّا یرونى. وَ أَصَرُّوا على کفرهم وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً اى تکبّروا عن الحقّ تکبّرا و ترفعوا عن الایمان بک ترفّعا، ف قالُوا: أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ.
ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً ظاهرا یرى بعضهم بعضا. قال ابن عباس مجاهرة باعلى صوتى ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ الدّعاء لبعض وَ أَسْرَرْتُ لبعض. و قیل: اعلنت احیانا و اسررت احیانا. و قیل: اعلنت لمن اسررت و اسررت لمن اعلنت. و فی بعض التّفاسیر انّ نوحا لمّا آذوه إیذاء شدیدا حتّى کانوا یضربونه فی الیوم مرّات عیل صبره فسأل اللَّه ان یواریه عن ابصارهم و یستره عن اعینهم بحیث یسمعون کلامه و لا یرونه، فینالوه بمکروه ففعل اللَّه ذلک به فدعاهم کذلک زمانا فلم یؤمنوا فسأل اللَّه ان یعیده الى ما کان و هو قوله: أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ اى استدعوا مغفرته بطاعته. إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً کان صلة و المعنى: انه غفّار لمن ترک معصیته و استغفره.
قال النّبی (ص): «من اعطى الاستغفار لا یمنع المغفرة لانّ اللَّه سبحانه قال استغفروا ربّکم انّه کان غفّارا».
یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً و ذلک انّ قوم نوح لمّا کذّبوه زمانا طویلا حبس اللَّه عنهم المطر و اعقم ارحام نسائهم اربعین سنة فهلکت اموالهم و مواشیهم فقال لهم نوح: اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ من الشّرک اى استدعوا المغفرة بالتّوحید، یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً المدرار المطر الکثیر الدرّ.
وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ اى و یعطکم زینة الدّنیا من الاموال و البنین.
وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ بساتین و اشجارا وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً جاریة وعدهم اللَّه سبحانه ان یردّ ذلک علیهم ان آمنوا. روى الشعبى انّ عمر (رض) خرج یستسقى فلم یزد على الاستغفار حتّى رجع فقیل له ما رأیناک استسقیت. فقال عمر لقد طبت المطر بمجادیح السّماء الّتى یستنزل بها المطر ثمّ قرأ: اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً، یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً.
و روى انّ رجلا اتى الحسین بن على علیهما السّلام فشکا الیه الجدوبة. فقال له الحسین: استغفر اللَّه. فآتاه آخر، فشکا الیه الفقر. فقال له: استغفر اللَّه. اتاه آخر فقال.
له: ادع اللَّه ان یرزقنى ابنا. فقال له: استغفر اللَّه. اتاه آخر فشکا الیه جفاف بساتینه.
فقال له: استغفر اللَّه. فقیل له اتاک رجالا یشکون الوانا و یسئلون انواعا فامرتهم کلّهم بالاستغفار؟ فقال: ما قلت من ذات نفسى فی ذلک شیئا، انّما اعتبرت فیه قول اللَّه سبحانه: اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً الآیة.
قوله: ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً هذا الرّجاء بمعنى الخوف و الوقار: العظمة اى لا تخافون للَّه عظمة، و قیل: معناه لا تشکرون للَّه نعمة و لا تعرفون له حقّا. قال الزّجاج معناه ما لکم لا ترجون عاقبة الایمان و لا توحّدون اللَّه و قد جعل لکم فی انفسکم آیة تدلّ على التّوحید من خلقه ایّاکم اطوارا، اى تارات و مرّات حالا بعد حال نطفا ثمّ علقا ثمّ مضغا الى تمام الخلق.
و قیل: خلقهم اطوارا یعنى: خلقهم حین اخرجهم من ظهر آدم للعهد ثمّ خلقهم حین اذن بهم ابراهیم (ع) للحجّ ثمّ خلقهم لیلة اسرى برسول اللَّه (ص) فاراه ایّاهم. و قیل: أَطْواراً اى اصنافا فی الوانکم و لغاتکم.
أَ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً بعضها على بعض، و طباقا جمع طبق و هى صفة لسبع، اى خلق فیها سبعا ذات طباق، و قیل: نصب على المصدر یقال: طابقت مطابقة و طباقا اى طابق بینهما طباقا خلق بعضها فوق بعض یدلّهم بذلک على قدرته و مشیّته. وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً معناه فی سماء منهنّ و هی السّماء الدّنیا هذا کقولک فلان متوار فی دور بنى فلان و هو فی دار واحدة منها. قال ابن عباس انّ الشّمس و القمر وجوههما الى السّماوات وضوء الشّمس و نور القمر فیهنّ واقفیتهما الى الارض و قال عبد اللَّه بن عمرو العاص تضیء الشّمس فی الشّتاء من السّماء السابعة عند عرش الرّحمن فی الصّیف من السّماء الرّابعة و لو اضاءت من السّماء الدّنیا لم یقم لها شىء وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً اى مصباحا مضیئا.
وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً اى انبتکم فتبتم نباتا، یعنى: خلق اباکم آدم من التّراب و انتم اولاده.
ثُمَّ یُعِیدُکُمْ فِیها عند الموت وَ یُخْرِجُکُمْ إِخْراجاً عند البعث دلّ بالنّشأة الاولى على جواز البعث فی الثّانیة.
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ بِساطاً اى فرشها لکم لتتصرّفوا علیها مجیئا و ذهابا و قیل: لِتَسْلُکُوا مِنْها سُبُلًا بیّنة من الارض و الفجاج جمع الفج و هو الطّریق الواسع، و قیل: سُبُلًا فِجاجاً اى طرقا مختلفة.
قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی فیما امرتهم به من التّوبة و الایمان وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَساراً اى اتّبعوا اغنیاءهم الّذین لا یزیدون بانعام اللَّه علیهم بالمال و الولد الّا عصیانا و نقصانا فی الآخرة قرأ مدنى و شامى و عاصم «و ولده» بالفتح و قرأ الآخرون «و ولده» بضمّ الواو على الجمع نحو الاسد و الاسد بالضّمّ العشیرة و القوم.
وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً اى مکرا کبیرا عظیما، یقال: کبیر و کبار و کبّار بمعنى واحد. و قیل: کبّار للمبالغة. و المکر فی اللّغة غایة الحیلة و هو من فعل اللَّه تعالى اخفاء التّدبیر و معنى الآیة: انّهم مکروا فی دین اللَّه عزّ و جلّ حیث افسدوا فی الارض بالکفر و التّکذیب، و قیل: منع الرّؤساء اتباعهم عن الایمان بنوح (ع) و حرّشوهم على قتله. وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ اى لا تترکوا عبادة آلهتکم وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا قرأ اهل المدینة ودا بضمّ الواو و الباقون بفتحها. وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً هذه اصنام کانت لقوم نوح ثمّ اتّخذت العرب امثالها و عبدتها فکانت ودّ لکلب و سواع لهمدان و یغوث لطى و یعوق لکنانة و نسر لحمیر. و قیل: انّ «وَدًّا» کان على صورة رجل و «سواعا» على صورة امرأة و «یغوث» على صورة اسد و «یعوق» على صورة فرس و «نسرا» على صورة طائرة. قال محمد بن کعب: هذه اسماء قوم صالحین کانوا بین آدم و نوح فلمّا ماتوا کان لهم اتباع یقتدون بهم فی العبادة فجاءهم ابلیس و قال: لو صوّرتم صورهم کان انشط لکم و ادعى الى العبادة و ابعد من النّسیان ففعلوا ثمّ نشأ قوم بعدهم فقال لهم ابلیس: انّ الّذین قبلکم کانوا یعبدونهم فعبدوهم فابتداء عبادة الاوثان کان من ذلک و سمّیت تلک الصّور بهذه الاسماء لانّهم صوّروها على صور اولئک القوم من المسلمین.
و روى عن ابن عباس: انّ تلک الاوثان لما کان ایّام الغرق دفنها الطّوفان و طمّها التّراب فلم تزل مدفونة حتّى اخرجها الشیطان لمشرکى العرب فاخذوها و عبدوها و کانت العرب اصنام اخر فاللّات کانت لثقیف، و العزّى لسلیم، و غطفان، و مناة لهذیل، و اساف و نائلة و هبل لاهل مکة فکان اساف حیال الحجر الاسود و کانت نائلة جبال الرّکن الیمانى، و کان هبل فی جوف الکعبة ثمانیة عشر ذراعا.
وَ قَدْ أَضَلُّوا کَثِیراً اى ضلّ بسبب الاصنام کثیر من النّاس کقوله: رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ. و قال مقاتل: اضلّ کبراؤهم کثیرا من النّاس.
وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَلالًا هذا دعاء علیهم بعد ما اعلم اللَّه نوحا انّهم لا یؤمنون و هو قوله: «أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ». و جاء فی التّفسیر انّ الرّجل من قوم نوح ینطلق بولده الى نوح فیقول له: احذر هذا فانّه کذّاب و انّ والدى قد حذّرنیه فیموت الکبیر على کفره و ینشأ الصّغیر علیه.
مِمَّا خَطِیئاتِهِمْ قرأ ابو عمرو خطایاهم، و کلاهما جمع خطیئة. اى من خطایاهم و ما صلة و المعنى بسبب خطایاهم أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً دخول الفاء دلیل على اثبات عذاب القبر لانّها للتّعقیب قال الضحاک: هى فی حالة واحدة فی الدّنیا کانوا یغرقون من جانب و قال مقاتل: ادخلوا نارا فی الآخرة. فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً اى لم ینفعهم اصنامهم الخمسة و لا غیرها من عذاب اللَّه.
وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً اى احدا، یقال: ما فی الدّار دیّار اى احد، اى لا تترک احدا یدور فی الارض فیذهب و یجیء و اصله دیوار فیعال من دار یدور و قال القتیبىّ اصله من الدّار اى ساکن دار.
إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ اى یدعوهم الى الضّلال وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً اى الّا من سیفجر و یکفّر، قال محمد بن کعب و مقاتل و الربیع و غیرهم: انّما قال نوح هذا حین اخرج اللَّه کلّ مؤمن من اصلابهم و ارحام نسائهم، و اعقم.
ارحام نسائهم، و ایبس اصلاب رجالهم قبل العذاب باربعین سنة و قیل: بسبعین سنة و اخبر اللَّه نوحا: انّهم لا یؤمنون و لا یلدون مؤمنا فحینئذ دعا علیهم نوح فاجاب اللَّه دعاه و اهلکهم کلّهم و لم یکن فیهم صبىّ وقت العذاب لانّ اللَّه تعالى قال: وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ و لم یوجد التکذیب من الاطفال.
رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ و اسم ابیه لمک بن متوشلخ و امّه هیجل بنت لآموش ابن متوشلخ بنت عمّه و کانا مسلمین على ملّة ادریس (ع). وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً اى مسجدى. و قیل: سفینتى. و قیل: ملّتى و دینى وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ هذا عامّ فی کلّ من آمن باللّه و صدّق الرّسل الى یوم القیامة و قیل: من امّة محمد (ص).
وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا تَباراً اى هلاکا و دمارا و کسرا. و التّبر دقاق الذّهب. و قال فی الاولى ضلالا و فی الثّانیة تبارا لانّ فی الآیة الاولى اضلّوا کثیرا اى جازهم بالاضلال ضلالا ثمّ دمّرهم تدمیرا.
رشیدالدین میبدی : ۷۲- سورة الجن- مکیة
النوبة الثانیة
این سورة الجنّ بیست و هشت آیت است، دویست و سى و پنج کلمت و هشتصد و هفتاد حرف. جمله به مکه فرود آمد باجماع مفسّران. و درین سوره از ناسخ و منسوخ چیزى نیست. و در فضیلت سوره ابى کعب روایت کند از مصطفى (ص)، گفتا: «هر که سورة الجنّ برخواند اللَّه تعالى او را ثواب آزاد کردن بردگان دهد، بعدد هر پریى که به محمد بگروید. و بعدد هر پرى که بنگروید باو.
«قل» یا محمد، اخبر قومک ما لیس لهم به علم ثمّ بیّن. فقال: أُوحِیَ إِلَیَّ اى اخبرت بالوحى من اللَّه أَنَّهُ اسْتَمَعَ القرآن نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ «الجنّ» جیل رقاق الاجسام، خفیّة، خلق من النّار على صورة تخالف صورة الملک و الانس، موصوف بالعقل کالانس و الملک. و لا یظهرون للانس، و لا یکلّمونهم الّا صاحب معجزة. بل یوسوسون سائر النّاس و هم اولاد ابلیس فی قول بعضهم، منهم مؤمن و منهم کافر. و الکافر منهم یسمّى شیطانا. و قال ابن عباس: الجنّ ولد الجانّ و لیسوا بشیاطین و الشّیاطین اولاد ابلیس. و قد سبق الکلام فیهم فی غیر موضع. قوله: نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ قال ابن عباس: کانوا سبعة، و قیل: کانوا تسعة من جنّ نصیبین من ارض الموصل من ملوکهم. و قیل: من جنّ الیمن. و قیل: کانوا هودا. و قیل: کانوا مشرکین. و قیل: سبب استماع هؤلاء فیما ذکر انّ الشّیاطین قبل مبعث النّبی (ص) اتّخذت من السّماء مقاعد للسّمع فاذا سمعوا کلمة زادوا فیها تسعا فکانوا یلقون الى اولیائهم من الانس فلمّا بعث النّبی (ص) منعوا مقاعدهم و رموا بالشّهب فمن استمع بعد مبعثه (ص) وجد له شهابا رصدا فاحرق فلمّا منعوا من ذلک و حیل بینهم و بین خبر السّماء بارسال الشّهب علیهم اجتمعوا و قالوا لابلیس ذلک و قالوا ما حال بیننا و بین خبر السّماء الّا شیء حدث فاضربوا مشارق الارض و مغاربها فانطلقوا یطلبون ذلک حتّى توجّهوا نحو تهامة فوجدوا رسول اللَّه (ص) مع نفر من اصحابه ببطن النّخل و هو واد بین جبلین یقال له: سوق عکاظ فوجدوه یصلّى باصحابه صلاة الصّبح فاستمعوا لقراءته و قالوا: هذا الّذى حال بیننا و بین خبر السّماء. و قیل: لم یزالوا یدنون حتّى کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً. ثمّ رجعوا الى قومهم و قالوا: إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً مباینا لکلام الخلق فی النّظم و المعنى لا یقدر احد على الإتیان بمثله. و العجب حکایة عن غایة استنکارا او استحسانا. قال عیزار بن حریث: کنت عند عبد اللَّه بن مسعود فاتاه رجل فقال له: کنّا فی سفر فاذا نحن بحیّة جریحة تشحّط فی دمها فقطع رجل منّا قطعة من عمامته فلفّها فیها فدفنها. فلمّا امسینا و نزلنا اتانا امرأتان من احسن نساء الجنّ فقالتا: ایّکم صاحب عمرو؟ قلنا: اىّ عمرو؟ قالتا: الحیّة الّتى دفنتموها فاشرنا لهما الى صاحبها. قالتا: انّه کان آخر من بقى ممّن استمع القرآن من رسول اللَّه (ص). کان بین کافرى الجنّ و مسلمیهم قتال فقتل فیهم. فان کنتم اردتم به الدّنیا ثوبناکم. فقلنا: لا انّما فعلنا ذلک للَّه. فقالتا: احسنتم و ذهبتا. یقال: اسم الّذى لفّ الحیّة صفوان بن معطل المرادى صاحب قصّة الافک و الجنّى عمرو بن جابر.
یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ اى الى الصّواب. و هو التّوحید للَّه و الایمان به و برسوله و خلع الانداد للَّه فَآمَنَّا بِهِ صدقنا به وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا أَحَداً یعنى: ابلیس لانّهم لم یرجعوا الى ابلیس بعد الایمان و استماع القرآن. وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا اى عظمة ربّنا، جلال ربّنا، غنى ربّنا عن الصّاحبة و الولد. امر ربّنا، ملک ربّنا، و سلطانه قدرة ربّنا، ذکر ربّنا هذا کلّه اقوال المفسّرین و الجدّ: العظمة و منه قول انس بن مالک: کان الرّجل اذا قرأ البقرة و آل عمران جدّ فی اعیننا، اى عظم، و الجدّ: الغنى. و فی الخبر: «لا ینفع ذا الجدّ منک الجدّ»، اى لا ینفع ذا الغنى منک غناه، انّما ینفعه طاعتک و العمل بما یرضیک و منه
قوله صلّى اللَّه علیه و سلّم: «وقفت على باب الجنّة فاذا اکثر من یدخلها الفقراء. و اذا اصحاب الجدّ محبوسون»
معناه: و اذا اصحاب الغنى فی الدّنیا محبوسون. مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً اى تعالى جلال ربّنا و عظمته عن اتّخاذ زوجة او ولد.
وَ أَنَّهُ کانَ یَقُولُ اختلفوا فی هذا الالفات فمن نصبها کانت مردودة الى الوحى و هو قراءة اهل الشام و الکوفة و من خفضها کانت حکایة عن الجنّ و هو قراءة الآخرین وَ أَنَّهُ کانَ یَقُولُ سَفِیهُنا هذا السّفیه ابلیس عَلَى اللَّهِ شَطَطاً اى جورا و کذبا، یعنى کلمة الکفر، و قیل: الشّطط: البعید اى یقول ما هو بعید من وصف اللَّه. تقول اشطّ الرّجل اتى بما هو بعید.
وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ قرأ یعقوب: تقول بفتح القاف و تشدید الواو. و التّقوّل، الافتراء و الکذب، اى کنّا نظنّ انّ الکفّار من الفریقین غیر کاذبین فی دعویهم کلمة الکفر و انّ للَّه صاحبة و ولدا حتّى سمعنا القرآن. و هذا اعتذار منهم، اى اتّبعناهم فیما قالوا على ظنّ انّ احدا لا یکذب على اللَّه. فلمّا سمعوا القرآن ایقنوا انّ ابلیس و من تبعه کانوا کاذبین فیما یزعمون، تمّ کلام الجنّ هاهنا.
ثمّ استأنف فقال اللَّه عزّ و جلّ: وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ کان الرّجل فی الجاهلیّة اذا نزل وادیا باللّیل قال: اعوذ بسیّد هذا الوادى من شرّ سفهاء قومه فیبیت فی امن حتّى یصبح. روى عن کردم بن ابى السّائب الانصارى قال: خرجت مع الا بى الى المدینة فی حاجة و ذلک اوّل ما ذکر رسول اللَّه (ص) بمکة فآوانا المبیت الى راعى غنم، فلمّا انتصف النّهار جاء ذئب فاخذ حملا من الغنم، فوثب الرّاعى فقال: یا عامر الوادى جارک فنادى مناد لا نراه یقول: یا سرحان ارسله فاتى الحمل یشتدّ حتى دخل الغنم و لم تصبه کدمة فانزل اللَّه عزّ و جلّ على رسوله (ص) بمکة: وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً اى فزاد الانس الجنّ بذلک تکبّرا و عظمة عند انفسهم و قالوا: انّهم یخافوننا و قد سدّنا الانس و الجنّ فازدادوا بذلک اثما. و قیل: زاد الجنّ الانس رهقا، اى طغیانا و کفرا و جهلا و هلاکا و بعدا عن الحقّ.
وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا هذا ایضا من کلام اللَّه، اى انّ الجنّ حسبوا کما حسبتم ایّها الانس. أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً بعد موته، و قیل: ان له یبعث اللَّه احدا بالرّسالة الى خلقه لیدعوهم الى توحیده کما ظنّ بعض الانس ذلک.
وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ اى طلبنا المصیر الى السّماء لاستراق السّمع و منه الحدیث الّذى ورد انّ رجلا قال لرسول اللَّه (ص): انّ امرأتى لا تدع عنها ید لامس، اى لا تردّ ید طالب حاجة صفرا یشکو تضییعها ماله. قال اهل اللّغة لمست الشّىء و التمست، اى طلبت کما یقال: کسب و اکتسب، و قال الشّاعر:
الام على تبکیه
و المسه فلا اجد
فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِیداً هذا کلام الجنّ بعضهم لبعض، اى طلبنا خبر السّماء فوجدنا ابواب السّماء و طرقها مُلِئَتْ من الملائکة الّذین یحرسون من الاستماع. وَ شُهُباً جمع شهاب و هو المضیء المتوقّد من النّار یرمون بها.
وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها اى من السّماء مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ اى مواضع لاستماع الاخبار من السّماء کان لکلّ حىّ من الجنّ باب فی السّماء یستمعون فیه و کانت هذه الشّهب فی الجاهلیّة. فاذا جاء الاسلام شدّدت و امّدت و زید فیها. قال الزهرى: کان یرمى بالنّجوم و ترجم بها الشّیاطین فی الجاهلیّة لکن غلّظ و شدّد امرها حین بعث النّبی (ص) فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ اى یقصدان یسمع من ذلک شیئا یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً اى نجما قد ارصد له یزجره عن الاستماع.
وَ أَنَّا لا نَدْرِی حین منعنا من السّماء. أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ ام هو لاجل خیر اراد اللَّه بهم و اضافوا الخیر الى اللَّه بالتّخصیص تادّبا بادب اولیاء اللَّه و المؤمنین.
حیث لم یضیفوا الى اللَّه بالتّفرید الاکل رفیع من الامور. و قیل: معناه لا ندرى اراد اللَّه رشدا ببعث هذا الرّسول فیرشدهم أَمْ أَرادَ ان یکفروا به فیهلکهم.
وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ اى المؤمنون وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ اى الکافرون.
و قیل: الصَّالِحُونَ اصحاب الخیر و مِنَّا دُونَ ذلِکَ اصحاب الشّرّ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً اى کنّا ذوى مذاهب متفرّقة و ادیان مختلفة. قال الحسن و السدى: الجنّ امثالکم فمنهم قدریّة و مرجئة و رافضة، و یقال: لشریف القوم الطّریقة و الطّریقة المثلى مشایخ البلد. و القدد جمع القدّة و هی الاجناس المختلفة یقال: صار القوم قددا اذا اختلفت حالاتهم و اصلها من القدّ و هو القطع.
وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِی الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً الظّنّ هاهنا بمعنى الیقین، لانّهم وصفوا اللَّه بالقدرة علیهم حیث کانوا. و هذا من دلائل الایمان و المعنى: انّا علمنا و ایقنّا ان لن نسبق اللَّه فی الارض و لن نفوته و لا یمکننا ان نهرب منه ان اردنا الهرب.
وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدى یعنى القرآن و دعوة الرّسول الّذى یؤدّى الى الهدى. آمَنَّا بِهِ اى صدّقنا به و لم یبعث اللَّه نبیّا الى الجنّ الّا محمد (ص). و قیل: آمَنَّا بِهِ اى باللّه و تمّ الکلام هاهنا ثمّ قال: فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ هذا جوابهم و العدة فَلا یَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً البخس: نقص الاجر، و الرّهق: تحمیل وزر آخر و هذا خبر یراد به النّهى. و قیل: فَلا یَخافُ بَخْساً اى نقصا من حسناته و لا رَهَقاً زیادة فی سیّآته. و قیل: کلّ مکروه یغشى الانسان فهو رهق.
وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ المؤمنون، المستسلمون لامر اللَّه، المخلصون له.
وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ الکافرون، الجائرون، الّذین کتب اللَّه علیهم الشّقاء تمّ الکلام.
فَمَنْ أَسْلَمَ هذا جواب وعدة و تصدیق فَأُولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً اى قصدوا قصد الخیر و اتّبعوا طریق الرّشد و توجّهوا صوابا من القول و الفعل.
أَمَّا الْقاسِطُونَ الجائرون، العادلون عن الحقّ. قال اهل اللّغة قسط عدل.
عن الحقّ و اقسط عدل الى الحقّ.کانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً
توقد بهم النّار یوم القیامة ثمّ رجع الى کفّار مکة فقال: وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ اختلفوا فی تأویلها، فقال قوم: لو استقاموا على طریقة الحقّ و الایمان و الهدى فکانوا مؤمنین مطیعین. لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً کثیرا واسعا ینبت زروعهم. قال عمر بن الخطاب: حیث ما کان الماء کان المال، و حیث ما کان المال کانت الفتنة. و المعنى: اعطیناهم مالا کثیرا و عیشا رغیدا و وسّعنا علیهم فی الرّزق و بسطنا لهم فی الدّنیا.
لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ اى لنختبرهم کیف شکرهم فیما خوّلوا و هذا قول سعید بن المسیّب و عطاء بن ابى رباح و الضحاک و مقاتل و الحسن، و دلیل هذا التّأویل قوله عزّ و جلّ: وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ و قال تعالى: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و قال تعالى: مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً و قال تعالى: فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً الآیة... و قال الرّبیع بن انس و زید بن اسلم و الکلبى: معنى الآیة و ان لو استقاموا على طریقة الکفر و الضّلالة فکانوا کفّارا کلّهم لاعطیناهم مالا کثیرا و لوسّعنا علیهم لِنَفْتِنَهُمْ فیه عقوبة لهم و استدراجا حتّى یفتتنوا بها فنعذّبهم کما قال تعالى: فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ الآیة و قال تعالى: وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ. و قال تعالى: وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ و قال تعالى: کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى قوله: وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ اى عن القرآن و التّوحید یَسْلُکْهُ قرأ اهل الکوفة و یعقوب: یَسْلُکْهُ بالیاء و قرأ الآخرون بالنّون اى ندخله.
عَذاباً صَعَداً یعنى: ذا صعد، اى ذا مشقّة لا راحة فیه و لا فرج فیه، اخذ من الصّعداء و هو الشّدّة و نفس الصّعداء هو نفس الکظیم الّذى اشتدّ علیه الغمّ و منه قوله: سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً اى عذابا شاقّا. و منه قوله کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ اى یصعد صعودا شاقّا و قیل: الصّعد صخرة ملساء فی جهنّم یکلّف صعودها فاذا انتهى الى اعلاها انحدر الى اسفلها نزلت فی الولید بن المغیرة. قوله: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ یعنى: المواضع الّتى بنیت للصّلوة و ذکر اللَّه. فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً قال قتادة کانت الیهود و النّصارى اذا دخلوا کنا یسهم و بیعهم اشرکوا باللّه فامر اللَّه المؤمنین ان یخلصوا الدّعوة للَّه اذا دخلوا المساجد، و اراد بها المساجد کلّها و قال الحسن اراد بها البقاع کلّها لانّ الارض جعلت کلّها مسجدا للنّبى (ص).
و قال سعید بن جبیر قالت الجنّ للنّبى (ص): کیف لنا ان نأتى المسجد و نشهد معک الصّلاة و نحن ناؤون عنک؟ فنزلت: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ: و یروى عن کعب، قال: انّى لاجد فی التّوراة ان اللَّه تعالى یقول: انّ بیوتى فی الارض المساجد، و انّ المسلم اذا توضّأ فاحسن الوضوء ثمّ اتى المسجد فهو زائر اللَّه تعالى و حقّ على المزور ان یکرم زائره و روى عن سعید بن جبیر ایضا: انّ المراد بالمساجد الاعضاء الّتى یسجد علیها الانسان و هی سبعة: الجبهة، و الیدان، و الرّکبتان، و القدمان، یعنى: هذه الاعضاء الّتى یقع علیها السّجود مخلوقة للَّه فلا تسجدوا علیها لغیره.
قال رسول اللَّه (ص): «امرت ان اسجد على سبعة اعضاء: الجبهة و اشار بیده الیه، و الیدین، و الرّکبتین، و اطراف القدمین، و ان لا اکفّ شعرا و لا ثوبا».
و فی روایة العباس بن عبد المطلب: انّ رسول اللَّه (ص) قال: «اذا سجد العبد سجد معه سبعة آراب: وجهه، و کفّاه، و رکبتاه، و قدماه»
و هذا الحدیث یدلّ على انّ کلّ عضو من هذه الاعضاء اصل فی السّجود و له حظّ من العبادة و نصیب من الخدمة و الطّاعة. فاذا لم یستعمل بعضها اورث ذلک العضو حرمانا و اوجب فی السّجود نقصانا. و عن نافع عن ابن عمر مرفوعا قال: انّ الیدین تسجدان کما یسجد الوجه، فاذا وضع احدکم وجهه فلیضع یدیه و اذا رفعه فلیرفعهما.
و امّا الحکمة فی ایجاب السّجود على هذه الاعظم انّ هذه الاعضاء الّتى علیها مدار الحرکة، هى المفاصل الّتى تنفتح و تنطبق فی المشى و البطش و اکثر السّعى، و یحصل بها اجتراح السیّئات و ارتکاب الشّهوات فشرع اللَّه تعالى بها السّجود للتّکفیر و محو الذّنب و التّطهیر و اللَّه اعلم. و امّا المساجد ان جعلتها مواضع الصّلاة فواحدها المسجد بکسر الجیم و ان جعلتها الاعضاء فواحدها مسجد بفتح الجیم.
قوله: وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ قرأ نافع و ابو بکر و انّه بکسر همزه، و قرأ الباقون بفتحها. لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ یعنى النّبی (ص) «یدعوه» اى و یعبده، و یقرأ القرآن فی صلوته و ذلک حین کان یصلّى ببطن النّخلة و یقرأ القرآن «کادوا» یعنى: الجنّ.
یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً اى یرکب بعضهم بعضا و یزدحمون حرصا على استماع القرآن و رغبة فی الاسلام، هذا قول الضحاک و روایة عطیة عن ابن عباس قال مکحول: انّ الجنّ بایعوا رسول اللَّه فی هذه اللّیلة و کانوا سبعون الفا و فرغ عن البیعة عند انشقاق الفجر. و قال سعید بن جبیر: هذا من کلام الجنّ الّذین رجعوا الى قومهم اخبروهم: انّا رأینا اصحاب محمد (ص) و یرکعون برکوعه، و یسجدون بسجوده، و کانوا ینثالون علیه مجتمعین. و قال الحسن و قتادة: لمّا قام رسول اللَّه (ص) باظهار الدّعوة تلمّذت الانس و الجنّ علیه لیبطلوا الحقّ الّذى جاءهم به «یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ» و ینصر دینه و قوله: «لبدا» جمع لبدة و هی الطّائفة المزدحمة یرکب بعضهم بعضا. و قیل: اللّبدة هى الرّجل من الجراد و منه سمّى اللّبد الّذى یفرش لتراکمه و تلبّد الشّعر اذا تراکم.
قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّی قرأ ابو جعفر و عاصم و حمزة: «قل» على الامر، و قرأ الآخرون: «قال» یعنى: رسول اللَّه إِنَّما أَدْعُوا رَبِّی فی صلوتى وَ لا أُشْرِکُ بِهِ أَحَداً من الاوثان فکونوا انتم کذلک.
قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا فی دینکم و لا دنیاکم وَ لا رَشَداً ارشدکم.
و قیل: لا املک لکم ضلالا و لا هدایة لانّى عبد مثلکم بل ذلک الى اللَّه القادر على کلّ شیء.
قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ اى لن یمنعنى من عذابه مانع ان عصیته و جاء فی التّفسیر ان جنّیّا من اشراف الجنّ ذا تبع قال: انّ محمدا یرید ان یجیره احد فانا اجیره فانزل اللَّه هذه الآیة. و روى عن ابن مسعود قال: لمّا تقدّم النّبی (ص) الى الجنّ ازدحموا علیه فقال سیّد لهم یقال له وردان: انا ارحلهم عنک، فقال له: لن یجیرنى من اللَّه احد.
قوله: وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً اى مدخلا فی الارض و ملجأ و موئلا.
إِلَّا بَلاغاً مِنَ اللَّهِ فذلک الّذى املکه بعون اللَّه و توفیقه. و قوله: «بلاغا» نصب على البدل من قوله: «ملتحدا» و المعنى: لا ینجینى شىء الّا ان ابلّغ عن اللَّه ما ارسلت به و قیل: معناه: لا املک لکم ضرّا و لا رشدا. لکن ابلّغ بلاغا من اللَّه فانّما انا مرسل لا املک الّا ما ملکت. و البلاغ واقع موقع التّبلیغ. قال الفراء: هذا شرط و جزاء لیس باستثناء و ان منفصلة من لا و تقدیره: ان لا بلاغا و المعنى: ان لم ابلّغ فلا مجیر لى وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فیما یدعوه الیه من التّوحید. فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً مقیمین لا یخرجون.
حَتَّى إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ فی الآخرة. و قیل: یوم بدر فَسَیَعْلَمُونَ عند ذلک. مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً اهم ام المؤمنون؟ هذا جواب لمشرکى مکه حین استعجلوا بالعذاب و قالوا: هم بالاضافة الینا کالحصاة من جبال، و قیل: هذا جواب قولهم محمد صنبور.
قُلْ إِنْ أَدْرِی اى ما ادرى. أَ قَرِیبٌ ما تُوعَدُونَ من العذاب فی الدّنیا.
و قیل: یوم القیامة أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً اجلا و غایة تطول مدّتها یعنى: انّ علم وقت العذاب غیب لا یعلمه الّا اللَّه.
عالِمُ الْغَیْبِ رفع على نعت قوله: «رَبِّی». و قیل: هو عالم الغیب، قیل: الغیب ما هو کائن لم یکن، و قیل: هو امر القیامة «فَلا یُظْهِرُ» اى لا یطلع عَلى غَیْبِهِ أَحَداً.
إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ اى الّا رسول قد ارتضیه لعلم بعض الغیب لیکون اخباره عن الغیب معجزة له و قیل: هذا الرّسول هو جبرئیل علیه السّلام «فَإِنَّهُ یَسْلُکُ» الهاء راجعة الى اللَّه عزّ و جلّ، و المعنى: اذا ارسل الوحى الى رسول ارتضاه و اراد ان یطلعه على غیبه فانّه یبعث ملائکة بین یدیه یحفظون الوحى من استماع الشّیاطین. و قیل: یحفظون الرّسول من الشّیاطین. و قوله: مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ اى من امامه و ورائه «رصدا» اى حرسا و قیل: لئلّا یطّلع علیه الکهنة قبل الوصول الى النّبی المرسل الیه فیکون الرّسول هو اوّل من یتکلّم به. و قیل: کان جبرئیل (ع) اذا بعث الى نبىّ من الانبیاء انحدر معه اهل کلّ سماء الى الّتى تلیها و انحدر معه ملائکة السّماء الدّنیا الى الارض فیحیطون به و بالوحى و بالنّبى حتّى یفرغ من ادائه.
لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا قال الزّجاج: لیعلم اللَّه ان رسله قد بلّغوا عنه رسالاته یعنى: اذا بلّغوها علم اللَّه ذلک. و قیل: لیعلم اللَّه انّ الملائکة قد بلّغوا الى الرّسل. و انّ الرّسل قد بلّغوا الى الامم. علم اینجا بمعنى رؤیت است و هذا فی القرآن کثیر کقوله: لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ. معنى آنست که: تا بیند اللَّه که پیغامهاى او بر امّت رسانیدند. و قیل: لیعلم محمد ان قد ابلغوا تا محمد بداند که ایشان که پیغام رسانیدند. از خداوند او رسانیدند. و قیل: لیعلم الشّیطان أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ تا شیطان بداند که فریشتگان پیغام اللَّه رسانیدند و سخن او نرسانیدند، یعقوب «لیعلم» بضمّ یا خواند، اى لیعلم النّاس، تا مردمان را آگاه کنند که فریشتگان پیغام اللَّه رسانیدند. وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ اى و علم اللَّه ما عند الرّسل فلم یخف علیه شىء. وَ أَحْصى کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً. قال ابن عباس: احصى ما خلق و عرف عدد ما خلق، لم یفته علم شىء حتّى مثاقیل الدّرّ و الخردل و نصب عددا على الحال و ان شئت على المصدر، اى عدّ عددا.
«قل» یا محمد، اخبر قومک ما لیس لهم به علم ثمّ بیّن. فقال: أُوحِیَ إِلَیَّ اى اخبرت بالوحى من اللَّه أَنَّهُ اسْتَمَعَ القرآن نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ «الجنّ» جیل رقاق الاجسام، خفیّة، خلق من النّار على صورة تخالف صورة الملک و الانس، موصوف بالعقل کالانس و الملک. و لا یظهرون للانس، و لا یکلّمونهم الّا صاحب معجزة. بل یوسوسون سائر النّاس و هم اولاد ابلیس فی قول بعضهم، منهم مؤمن و منهم کافر. و الکافر منهم یسمّى شیطانا. و قال ابن عباس: الجنّ ولد الجانّ و لیسوا بشیاطین و الشّیاطین اولاد ابلیس. و قد سبق الکلام فیهم فی غیر موضع. قوله: نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ قال ابن عباس: کانوا سبعة، و قیل: کانوا تسعة من جنّ نصیبین من ارض الموصل من ملوکهم. و قیل: من جنّ الیمن. و قیل: کانوا هودا. و قیل: کانوا مشرکین. و قیل: سبب استماع هؤلاء فیما ذکر انّ الشّیاطین قبل مبعث النّبی (ص) اتّخذت من السّماء مقاعد للسّمع فاذا سمعوا کلمة زادوا فیها تسعا فکانوا یلقون الى اولیائهم من الانس فلمّا بعث النّبی (ص) منعوا مقاعدهم و رموا بالشّهب فمن استمع بعد مبعثه (ص) وجد له شهابا رصدا فاحرق فلمّا منعوا من ذلک و حیل بینهم و بین خبر السّماء بارسال الشّهب علیهم اجتمعوا و قالوا لابلیس ذلک و قالوا ما حال بیننا و بین خبر السّماء الّا شیء حدث فاضربوا مشارق الارض و مغاربها فانطلقوا یطلبون ذلک حتّى توجّهوا نحو تهامة فوجدوا رسول اللَّه (ص) مع نفر من اصحابه ببطن النّخل و هو واد بین جبلین یقال له: سوق عکاظ فوجدوه یصلّى باصحابه صلاة الصّبح فاستمعوا لقراءته و قالوا: هذا الّذى حال بیننا و بین خبر السّماء. و قیل: لم یزالوا یدنون حتّى کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً. ثمّ رجعوا الى قومهم و قالوا: إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً مباینا لکلام الخلق فی النّظم و المعنى لا یقدر احد على الإتیان بمثله. و العجب حکایة عن غایة استنکارا او استحسانا. قال عیزار بن حریث: کنت عند عبد اللَّه بن مسعود فاتاه رجل فقال له: کنّا فی سفر فاذا نحن بحیّة جریحة تشحّط فی دمها فقطع رجل منّا قطعة من عمامته فلفّها فیها فدفنها. فلمّا امسینا و نزلنا اتانا امرأتان من احسن نساء الجنّ فقالتا: ایّکم صاحب عمرو؟ قلنا: اىّ عمرو؟ قالتا: الحیّة الّتى دفنتموها فاشرنا لهما الى صاحبها. قالتا: انّه کان آخر من بقى ممّن استمع القرآن من رسول اللَّه (ص). کان بین کافرى الجنّ و مسلمیهم قتال فقتل فیهم. فان کنتم اردتم به الدّنیا ثوبناکم. فقلنا: لا انّما فعلنا ذلک للَّه. فقالتا: احسنتم و ذهبتا. یقال: اسم الّذى لفّ الحیّة صفوان بن معطل المرادى صاحب قصّة الافک و الجنّى عمرو بن جابر.
یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ اى الى الصّواب. و هو التّوحید للَّه و الایمان به و برسوله و خلع الانداد للَّه فَآمَنَّا بِهِ صدقنا به وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا أَحَداً یعنى: ابلیس لانّهم لم یرجعوا الى ابلیس بعد الایمان و استماع القرآن. وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا اى عظمة ربّنا، جلال ربّنا، غنى ربّنا عن الصّاحبة و الولد. امر ربّنا، ملک ربّنا، و سلطانه قدرة ربّنا، ذکر ربّنا هذا کلّه اقوال المفسّرین و الجدّ: العظمة و منه قول انس بن مالک: کان الرّجل اذا قرأ البقرة و آل عمران جدّ فی اعیننا، اى عظم، و الجدّ: الغنى. و فی الخبر: «لا ینفع ذا الجدّ منک الجدّ»، اى لا ینفع ذا الغنى منک غناه، انّما ینفعه طاعتک و العمل بما یرضیک و منه
قوله صلّى اللَّه علیه و سلّم: «وقفت على باب الجنّة فاذا اکثر من یدخلها الفقراء. و اذا اصحاب الجدّ محبوسون»
معناه: و اذا اصحاب الغنى فی الدّنیا محبوسون. مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً اى تعالى جلال ربّنا و عظمته عن اتّخاذ زوجة او ولد.
وَ أَنَّهُ کانَ یَقُولُ اختلفوا فی هذا الالفات فمن نصبها کانت مردودة الى الوحى و هو قراءة اهل الشام و الکوفة و من خفضها کانت حکایة عن الجنّ و هو قراءة الآخرین وَ أَنَّهُ کانَ یَقُولُ سَفِیهُنا هذا السّفیه ابلیس عَلَى اللَّهِ شَطَطاً اى جورا و کذبا، یعنى کلمة الکفر، و قیل: الشّطط: البعید اى یقول ما هو بعید من وصف اللَّه. تقول اشطّ الرّجل اتى بما هو بعید.
وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ قرأ یعقوب: تقول بفتح القاف و تشدید الواو. و التّقوّل، الافتراء و الکذب، اى کنّا نظنّ انّ الکفّار من الفریقین غیر کاذبین فی دعویهم کلمة الکفر و انّ للَّه صاحبة و ولدا حتّى سمعنا القرآن. و هذا اعتذار منهم، اى اتّبعناهم فیما قالوا على ظنّ انّ احدا لا یکذب على اللَّه. فلمّا سمعوا القرآن ایقنوا انّ ابلیس و من تبعه کانوا کاذبین فیما یزعمون، تمّ کلام الجنّ هاهنا.
ثمّ استأنف فقال اللَّه عزّ و جلّ: وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ کان الرّجل فی الجاهلیّة اذا نزل وادیا باللّیل قال: اعوذ بسیّد هذا الوادى من شرّ سفهاء قومه فیبیت فی امن حتّى یصبح. روى عن کردم بن ابى السّائب الانصارى قال: خرجت مع الا بى الى المدینة فی حاجة و ذلک اوّل ما ذکر رسول اللَّه (ص) بمکة فآوانا المبیت الى راعى غنم، فلمّا انتصف النّهار جاء ذئب فاخذ حملا من الغنم، فوثب الرّاعى فقال: یا عامر الوادى جارک فنادى مناد لا نراه یقول: یا سرحان ارسله فاتى الحمل یشتدّ حتى دخل الغنم و لم تصبه کدمة فانزل اللَّه عزّ و جلّ على رسوله (ص) بمکة: وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً اى فزاد الانس الجنّ بذلک تکبّرا و عظمة عند انفسهم و قالوا: انّهم یخافوننا و قد سدّنا الانس و الجنّ فازدادوا بذلک اثما. و قیل: زاد الجنّ الانس رهقا، اى طغیانا و کفرا و جهلا و هلاکا و بعدا عن الحقّ.
وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا هذا ایضا من کلام اللَّه، اى انّ الجنّ حسبوا کما حسبتم ایّها الانس. أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً بعد موته، و قیل: ان له یبعث اللَّه احدا بالرّسالة الى خلقه لیدعوهم الى توحیده کما ظنّ بعض الانس ذلک.
وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ اى طلبنا المصیر الى السّماء لاستراق السّمع و منه الحدیث الّذى ورد انّ رجلا قال لرسول اللَّه (ص): انّ امرأتى لا تدع عنها ید لامس، اى لا تردّ ید طالب حاجة صفرا یشکو تضییعها ماله. قال اهل اللّغة لمست الشّىء و التمست، اى طلبت کما یقال: کسب و اکتسب، و قال الشّاعر:
الام على تبکیه
و المسه فلا اجد
فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِیداً هذا کلام الجنّ بعضهم لبعض، اى طلبنا خبر السّماء فوجدنا ابواب السّماء و طرقها مُلِئَتْ من الملائکة الّذین یحرسون من الاستماع. وَ شُهُباً جمع شهاب و هو المضیء المتوقّد من النّار یرمون بها.
وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها اى من السّماء مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ اى مواضع لاستماع الاخبار من السّماء کان لکلّ حىّ من الجنّ باب فی السّماء یستمعون فیه و کانت هذه الشّهب فی الجاهلیّة. فاذا جاء الاسلام شدّدت و امّدت و زید فیها. قال الزهرى: کان یرمى بالنّجوم و ترجم بها الشّیاطین فی الجاهلیّة لکن غلّظ و شدّد امرها حین بعث النّبی (ص) فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ اى یقصدان یسمع من ذلک شیئا یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً اى نجما قد ارصد له یزجره عن الاستماع.
وَ أَنَّا لا نَدْرِی حین منعنا من السّماء. أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ ام هو لاجل خیر اراد اللَّه بهم و اضافوا الخیر الى اللَّه بالتّخصیص تادّبا بادب اولیاء اللَّه و المؤمنین.
حیث لم یضیفوا الى اللَّه بالتّفرید الاکل رفیع من الامور. و قیل: معناه لا ندرى اراد اللَّه رشدا ببعث هذا الرّسول فیرشدهم أَمْ أَرادَ ان یکفروا به فیهلکهم.
وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ اى المؤمنون وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ اى الکافرون.
و قیل: الصَّالِحُونَ اصحاب الخیر و مِنَّا دُونَ ذلِکَ اصحاب الشّرّ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً اى کنّا ذوى مذاهب متفرّقة و ادیان مختلفة. قال الحسن و السدى: الجنّ امثالکم فمنهم قدریّة و مرجئة و رافضة، و یقال: لشریف القوم الطّریقة و الطّریقة المثلى مشایخ البلد. و القدد جمع القدّة و هی الاجناس المختلفة یقال: صار القوم قددا اذا اختلفت حالاتهم و اصلها من القدّ و هو القطع.
وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِی الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً الظّنّ هاهنا بمعنى الیقین، لانّهم وصفوا اللَّه بالقدرة علیهم حیث کانوا. و هذا من دلائل الایمان و المعنى: انّا علمنا و ایقنّا ان لن نسبق اللَّه فی الارض و لن نفوته و لا یمکننا ان نهرب منه ان اردنا الهرب.
وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدى یعنى القرآن و دعوة الرّسول الّذى یؤدّى الى الهدى. آمَنَّا بِهِ اى صدّقنا به و لم یبعث اللَّه نبیّا الى الجنّ الّا محمد (ص). و قیل: آمَنَّا بِهِ اى باللّه و تمّ الکلام هاهنا ثمّ قال: فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ هذا جوابهم و العدة فَلا یَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً البخس: نقص الاجر، و الرّهق: تحمیل وزر آخر و هذا خبر یراد به النّهى. و قیل: فَلا یَخافُ بَخْساً اى نقصا من حسناته و لا رَهَقاً زیادة فی سیّآته. و قیل: کلّ مکروه یغشى الانسان فهو رهق.
وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ المؤمنون، المستسلمون لامر اللَّه، المخلصون له.
وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ الکافرون، الجائرون، الّذین کتب اللَّه علیهم الشّقاء تمّ الکلام.
فَمَنْ أَسْلَمَ هذا جواب وعدة و تصدیق فَأُولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً اى قصدوا قصد الخیر و اتّبعوا طریق الرّشد و توجّهوا صوابا من القول و الفعل.
أَمَّا الْقاسِطُونَ الجائرون، العادلون عن الحقّ. قال اهل اللّغة قسط عدل.
عن الحقّ و اقسط عدل الى الحقّ.کانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً
توقد بهم النّار یوم القیامة ثمّ رجع الى کفّار مکة فقال: وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ اختلفوا فی تأویلها، فقال قوم: لو استقاموا على طریقة الحقّ و الایمان و الهدى فکانوا مؤمنین مطیعین. لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً کثیرا واسعا ینبت زروعهم. قال عمر بن الخطاب: حیث ما کان الماء کان المال، و حیث ما کان المال کانت الفتنة. و المعنى: اعطیناهم مالا کثیرا و عیشا رغیدا و وسّعنا علیهم فی الرّزق و بسطنا لهم فی الدّنیا.
لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ اى لنختبرهم کیف شکرهم فیما خوّلوا و هذا قول سعید بن المسیّب و عطاء بن ابى رباح و الضحاک و مقاتل و الحسن، و دلیل هذا التّأویل قوله عزّ و جلّ: وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ و قال تعالى: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و قال تعالى: مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً و قال تعالى: فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً الآیة... و قال الرّبیع بن انس و زید بن اسلم و الکلبى: معنى الآیة و ان لو استقاموا على طریقة الکفر و الضّلالة فکانوا کفّارا کلّهم لاعطیناهم مالا کثیرا و لوسّعنا علیهم لِنَفْتِنَهُمْ فیه عقوبة لهم و استدراجا حتّى یفتتنوا بها فنعذّبهم کما قال تعالى: فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ الآیة و قال تعالى: وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ. و قال تعالى: وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ و قال تعالى: کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى قوله: وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ اى عن القرآن و التّوحید یَسْلُکْهُ قرأ اهل الکوفة و یعقوب: یَسْلُکْهُ بالیاء و قرأ الآخرون بالنّون اى ندخله.
عَذاباً صَعَداً یعنى: ذا صعد، اى ذا مشقّة لا راحة فیه و لا فرج فیه، اخذ من الصّعداء و هو الشّدّة و نفس الصّعداء هو نفس الکظیم الّذى اشتدّ علیه الغمّ و منه قوله: سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً اى عذابا شاقّا. و منه قوله کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ اى یصعد صعودا شاقّا و قیل: الصّعد صخرة ملساء فی جهنّم یکلّف صعودها فاذا انتهى الى اعلاها انحدر الى اسفلها نزلت فی الولید بن المغیرة. قوله: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ یعنى: المواضع الّتى بنیت للصّلوة و ذکر اللَّه. فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً قال قتادة کانت الیهود و النّصارى اذا دخلوا کنا یسهم و بیعهم اشرکوا باللّه فامر اللَّه المؤمنین ان یخلصوا الدّعوة للَّه اذا دخلوا المساجد، و اراد بها المساجد کلّها و قال الحسن اراد بها البقاع کلّها لانّ الارض جعلت کلّها مسجدا للنّبى (ص).
و قال سعید بن جبیر قالت الجنّ للنّبى (ص): کیف لنا ان نأتى المسجد و نشهد معک الصّلاة و نحن ناؤون عنک؟ فنزلت: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ: و یروى عن کعب، قال: انّى لاجد فی التّوراة ان اللَّه تعالى یقول: انّ بیوتى فی الارض المساجد، و انّ المسلم اذا توضّأ فاحسن الوضوء ثمّ اتى المسجد فهو زائر اللَّه تعالى و حقّ على المزور ان یکرم زائره و روى عن سعید بن جبیر ایضا: انّ المراد بالمساجد الاعضاء الّتى یسجد علیها الانسان و هی سبعة: الجبهة، و الیدان، و الرّکبتان، و القدمان، یعنى: هذه الاعضاء الّتى یقع علیها السّجود مخلوقة للَّه فلا تسجدوا علیها لغیره.
قال رسول اللَّه (ص): «امرت ان اسجد على سبعة اعضاء: الجبهة و اشار بیده الیه، و الیدین، و الرّکبتین، و اطراف القدمین، و ان لا اکفّ شعرا و لا ثوبا».
و فی روایة العباس بن عبد المطلب: انّ رسول اللَّه (ص) قال: «اذا سجد العبد سجد معه سبعة آراب: وجهه، و کفّاه، و رکبتاه، و قدماه»
و هذا الحدیث یدلّ على انّ کلّ عضو من هذه الاعضاء اصل فی السّجود و له حظّ من العبادة و نصیب من الخدمة و الطّاعة. فاذا لم یستعمل بعضها اورث ذلک العضو حرمانا و اوجب فی السّجود نقصانا. و عن نافع عن ابن عمر مرفوعا قال: انّ الیدین تسجدان کما یسجد الوجه، فاذا وضع احدکم وجهه فلیضع یدیه و اذا رفعه فلیرفعهما.
و امّا الحکمة فی ایجاب السّجود على هذه الاعظم انّ هذه الاعضاء الّتى علیها مدار الحرکة، هى المفاصل الّتى تنفتح و تنطبق فی المشى و البطش و اکثر السّعى، و یحصل بها اجتراح السیّئات و ارتکاب الشّهوات فشرع اللَّه تعالى بها السّجود للتّکفیر و محو الذّنب و التّطهیر و اللَّه اعلم. و امّا المساجد ان جعلتها مواضع الصّلاة فواحدها المسجد بکسر الجیم و ان جعلتها الاعضاء فواحدها مسجد بفتح الجیم.
قوله: وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ قرأ نافع و ابو بکر و انّه بکسر همزه، و قرأ الباقون بفتحها. لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ یعنى النّبی (ص) «یدعوه» اى و یعبده، و یقرأ القرآن فی صلوته و ذلک حین کان یصلّى ببطن النّخلة و یقرأ القرآن «کادوا» یعنى: الجنّ.
یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً اى یرکب بعضهم بعضا و یزدحمون حرصا على استماع القرآن و رغبة فی الاسلام، هذا قول الضحاک و روایة عطیة عن ابن عباس قال مکحول: انّ الجنّ بایعوا رسول اللَّه فی هذه اللّیلة و کانوا سبعون الفا و فرغ عن البیعة عند انشقاق الفجر. و قال سعید بن جبیر: هذا من کلام الجنّ الّذین رجعوا الى قومهم اخبروهم: انّا رأینا اصحاب محمد (ص) و یرکعون برکوعه، و یسجدون بسجوده، و کانوا ینثالون علیه مجتمعین. و قال الحسن و قتادة: لمّا قام رسول اللَّه (ص) باظهار الدّعوة تلمّذت الانس و الجنّ علیه لیبطلوا الحقّ الّذى جاءهم به «یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ» و ینصر دینه و قوله: «لبدا» جمع لبدة و هی الطّائفة المزدحمة یرکب بعضهم بعضا. و قیل: اللّبدة هى الرّجل من الجراد و منه سمّى اللّبد الّذى یفرش لتراکمه و تلبّد الشّعر اذا تراکم.
قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّی قرأ ابو جعفر و عاصم و حمزة: «قل» على الامر، و قرأ الآخرون: «قال» یعنى: رسول اللَّه إِنَّما أَدْعُوا رَبِّی فی صلوتى وَ لا أُشْرِکُ بِهِ أَحَداً من الاوثان فکونوا انتم کذلک.
قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا فی دینکم و لا دنیاکم وَ لا رَشَداً ارشدکم.
و قیل: لا املک لکم ضلالا و لا هدایة لانّى عبد مثلکم بل ذلک الى اللَّه القادر على کلّ شیء.
قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ اى لن یمنعنى من عذابه مانع ان عصیته و جاء فی التّفسیر ان جنّیّا من اشراف الجنّ ذا تبع قال: انّ محمدا یرید ان یجیره احد فانا اجیره فانزل اللَّه هذه الآیة. و روى عن ابن مسعود قال: لمّا تقدّم النّبی (ص) الى الجنّ ازدحموا علیه فقال سیّد لهم یقال له وردان: انا ارحلهم عنک، فقال له: لن یجیرنى من اللَّه احد.
قوله: وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً اى مدخلا فی الارض و ملجأ و موئلا.
إِلَّا بَلاغاً مِنَ اللَّهِ فذلک الّذى املکه بعون اللَّه و توفیقه. و قوله: «بلاغا» نصب على البدل من قوله: «ملتحدا» و المعنى: لا ینجینى شىء الّا ان ابلّغ عن اللَّه ما ارسلت به و قیل: معناه: لا املک لکم ضرّا و لا رشدا. لکن ابلّغ بلاغا من اللَّه فانّما انا مرسل لا املک الّا ما ملکت. و البلاغ واقع موقع التّبلیغ. قال الفراء: هذا شرط و جزاء لیس باستثناء و ان منفصلة من لا و تقدیره: ان لا بلاغا و المعنى: ان لم ابلّغ فلا مجیر لى وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فیما یدعوه الیه من التّوحید. فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً مقیمین لا یخرجون.
حَتَّى إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ فی الآخرة. و قیل: یوم بدر فَسَیَعْلَمُونَ عند ذلک. مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً اهم ام المؤمنون؟ هذا جواب لمشرکى مکه حین استعجلوا بالعذاب و قالوا: هم بالاضافة الینا کالحصاة من جبال، و قیل: هذا جواب قولهم محمد صنبور.
قُلْ إِنْ أَدْرِی اى ما ادرى. أَ قَرِیبٌ ما تُوعَدُونَ من العذاب فی الدّنیا.
و قیل: یوم القیامة أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً اجلا و غایة تطول مدّتها یعنى: انّ علم وقت العذاب غیب لا یعلمه الّا اللَّه.
عالِمُ الْغَیْبِ رفع على نعت قوله: «رَبِّی». و قیل: هو عالم الغیب، قیل: الغیب ما هو کائن لم یکن، و قیل: هو امر القیامة «فَلا یُظْهِرُ» اى لا یطلع عَلى غَیْبِهِ أَحَداً.
إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ اى الّا رسول قد ارتضیه لعلم بعض الغیب لیکون اخباره عن الغیب معجزة له و قیل: هذا الرّسول هو جبرئیل علیه السّلام «فَإِنَّهُ یَسْلُکُ» الهاء راجعة الى اللَّه عزّ و جلّ، و المعنى: اذا ارسل الوحى الى رسول ارتضاه و اراد ان یطلعه على غیبه فانّه یبعث ملائکة بین یدیه یحفظون الوحى من استماع الشّیاطین. و قیل: یحفظون الرّسول من الشّیاطین. و قوله: مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ اى من امامه و ورائه «رصدا» اى حرسا و قیل: لئلّا یطّلع علیه الکهنة قبل الوصول الى النّبی المرسل الیه فیکون الرّسول هو اوّل من یتکلّم به. و قیل: کان جبرئیل (ع) اذا بعث الى نبىّ من الانبیاء انحدر معه اهل کلّ سماء الى الّتى تلیها و انحدر معه ملائکة السّماء الدّنیا الى الارض فیحیطون به و بالوحى و بالنّبى حتّى یفرغ من ادائه.
لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا قال الزّجاج: لیعلم اللَّه ان رسله قد بلّغوا عنه رسالاته یعنى: اذا بلّغوها علم اللَّه ذلک. و قیل: لیعلم اللَّه انّ الملائکة قد بلّغوا الى الرّسل. و انّ الرّسل قد بلّغوا الى الامم. علم اینجا بمعنى رؤیت است و هذا فی القرآن کثیر کقوله: لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ. معنى آنست که: تا بیند اللَّه که پیغامهاى او بر امّت رسانیدند. و قیل: لیعلم محمد ان قد ابلغوا تا محمد بداند که ایشان که پیغام رسانیدند. از خداوند او رسانیدند. و قیل: لیعلم الشّیطان أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ تا شیطان بداند که فریشتگان پیغام اللَّه رسانیدند و سخن او نرسانیدند، یعقوب «لیعلم» بضمّ یا خواند، اى لیعلم النّاس، تا مردمان را آگاه کنند که فریشتگان پیغام اللَّه رسانیدند. وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ اى و علم اللَّه ما عند الرّسل فلم یخف علیه شىء. وَ أَحْصى کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً. قال ابن عباس: احصى ما خلق و عرف عدد ما خلق، لم یفته علم شىء حتّى مثاقیل الدّرّ و الخردل و نصب عددا على الحال و ان شئت على المصدر، اى عدّ عددا.
رشیدالدین میبدی : ۷۴- سورة المدثر- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ (۳) خداوند خویش را بزرگ دان.
یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ (۱) اى جامه در خویشتن کشیده.
وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ (۴) جامه خویش پاک دار.
قُمْ فَأَنْذِرْ (۲) خیز و مردمان را آگاه کن.
وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ (۵) و از بدنامى دورى جوى.
وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ (۶) و چیز مده تا ترا به از آن دهند، سپاس منه بکردار خویش بآنکه فعل خویش پسندى و آن را فراوان دارى.
وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ (۷) و از بهر خداوند خویش شکیبایى کن.
فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ آن روز هن یَوْمٌ عَسِیرٌ (۹) روزى دشوار است.
فَإِذا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ (۸) آن گه که دردمند در صور.
عَلَى الْکافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ (۱۰) بر کافران نه آسان است.
ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً (۱۱) گذار مرا و آن مرد که او را بیافریدم و او تنها بود بى کس و بى چیز.
وَ جَعَلْتُ لَهُ مالًا مَمْدُوداً (۱۲) و مال دادم پیوسته در زیادت و بر افزونى.
وَ بَنِینَ شُهُوداً (۱۳) و پسران دادم پیش او بهم.
وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً (۱۴) و او را مهترى دادم و کار ساختم کار ساختنى
ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ (۱۵) و آن گه بس مى اومید دارد که تا افزایم.
کَلَّا نیفزایم إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنِیداً (۱۶) او از سخن و پیغام ما باز نشست و گردن کشید.
سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً (۱۷) آرى فرا سر او نشانم عذابى سهمگین سخت.
إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ (۱۸) او در اندیشید و باز انداخت با خود.
فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (۱۹) بنفریدند او را چون باز انداخت با خود.
ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (۲۰) و باز نفریدند او را چون باز انداخت با خود.
ثُمَّ نَظَرَ (۲۱) ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ (۲۲) پس نگرست
و روى ترش کرد و ناخوش.
ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ (۲۳) انگه پشت برگردانید و گردن کشید.
فَقالَ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ (۲۴) و گفت: این نیست مگر جادویى که از کسى مى و از گویند و مىآموزند.
إِنْ هذا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ (۲۵) نیست این مگر قول مردمان.
سَأُصْلِیهِ سَقَرَ (۲۶) آرى سوختن را بسقر رسانیم او را.
وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ (۲۷) و چه دانا کرد ترا و چون نیک دانى که سقر چیست؟
لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ (۲۸) نه گوشت گذارد ناسوخته و نه استخوان.
لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (۲۹) روى و پوست و دست و پاى سیاه مىکند و مىسوزد.
عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ (۳۰) بر تاویدن دوزخ و عذاب کردن اهل آن را از فریشتگان نوزده سالار است.
وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِکَةً و دوزخ سازان جز از فریشتگان نیافریدیم وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ و این شماره نوزده ایشان نکردیم. إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا مگر شورانیدن دل ناگرویدگان را. لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ تا بیگمان گردند ایشان که ایشان را تورات دادند. وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً (۳۱) و مؤمن بپذیرد تا بر ایمان ایمان افزاید. وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ (۳۲) و نه تورات خوانان را گمان ماند و نه قرآن خوانان را وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ و تا منافقان بیماردلان گویند و ناگرویدگان ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا (۳۳) این سخن بر چه سان است که اللَّه میگوید کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ آرى چنان گمراه کند آن را که خواهد و راه نماید آن را که خواهد. وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ و شمار سپاه خداوند تو جز از خداوند تو نداند. وَ ما هِیَ إِلَّا ذِکْرى لِلْبَشَرِ (۳۴) و نیست دوزخ و سخن آن مگر پند مردمان را.
«کَلَّا» براستى که نه چنانست که ایشان میگویند وَ الْقَمَرِ (۳۵)
وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ (۳۶) بماه و بشب تاریک که از پس روز میآید.
وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ (۳۷) و بامداد که روشن شود.
إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ (۳۸) باین سوگندان که دوزخ از بزرگها و مهینها یکى است.
نَذِیراً لِلْبَشَرِ (۳۹) بیم نمودنى مردمان را.
لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ هر کس را که خواهد از شما أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ (۴۰) هر که پاى فرا پیش نهد یا پاى با پس نهد.
کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ هر تنى بکرد خویش گروگان است.
از دوزخیان.
إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ (۴۱) مگر اصحاب راست دست.
ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ (۴۳) چه چیز شما را در دوزخ کرد.
فِی جَنَّاتٍ ایشان در بهشتهاىاند یَتَساءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِینَ (۴۲) مى پرسند
قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ (۴۴) گویند: ما از نماز گران نبودیم.
وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ (۴۵) و درویش را طعام ندادیم.
وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ (۴۶) و با خداوندان باطل در باطل میرفتیم.
وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ (۴۷) و روز شمار دروغ زن میگرفتیم.
حَتَّى أَتانَا الْیَقِینُ (۴۸) آن گه که کى بى گمان بما آمد.
فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ (۴۹) فردا سود ندارد ایشان را شفاعت شفاعت خواهان.
فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ (۵۰) چه رسیدست ایشان را که از چنین پند روى گردانیده دارند
کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (۵۱) گویى خرانند رمانیده و ترسانیده
فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (۵۲) که از شیر گریخته یا در دشت از صیاد گریخته.
بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ بلکه میخواهد هر یکى از مشرکان قریش أَنْ یُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً (۵۳) که ببالین هر یکى نامهاى بنهند گشاده و مهر برگرفته.
«کَلَّا» نبود و نکنند این بَلْ لا یَخافُونَ الْآخِرَةَ (۵۳) بلکه ایشان از رستاخیز نمىترسند.
کَلَّا إِنَّهُ تَذْکِرَةٌ براستى که این پند دادنى است و در یاد دادنى.
فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ (۵۴) تا هر که خواهد آن را یاد دارد و یاد کند.
وَ ما یَذْکُرُونَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ و یاد نکنند و یاد ندارند مگر که اللَّه خواهد، هُوَ أَهْلُ التَّقْوى او بجاى آنست و سزاى آنست که بپرهیزند از معصیت او وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ (۵۵) و بجاى آنست و سزاى آنست که بیامرزد او را که معصیت کند.
وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ (۳) خداوند خویش را بزرگ دان.
یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ (۱) اى جامه در خویشتن کشیده.
وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ (۴) جامه خویش پاک دار.
قُمْ فَأَنْذِرْ (۲) خیز و مردمان را آگاه کن.
وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ (۵) و از بدنامى دورى جوى.
وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ (۶) و چیز مده تا ترا به از آن دهند، سپاس منه بکردار خویش بآنکه فعل خویش پسندى و آن را فراوان دارى.
وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ (۷) و از بهر خداوند خویش شکیبایى کن.
فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ آن روز هن یَوْمٌ عَسِیرٌ (۹) روزى دشوار است.
فَإِذا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ (۸) آن گه که دردمند در صور.
عَلَى الْکافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ (۱۰) بر کافران نه آسان است.
ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً (۱۱) گذار مرا و آن مرد که او را بیافریدم و او تنها بود بى کس و بى چیز.
وَ جَعَلْتُ لَهُ مالًا مَمْدُوداً (۱۲) و مال دادم پیوسته در زیادت و بر افزونى.
وَ بَنِینَ شُهُوداً (۱۳) و پسران دادم پیش او بهم.
وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً (۱۴) و او را مهترى دادم و کار ساختم کار ساختنى
ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ (۱۵) و آن گه بس مى اومید دارد که تا افزایم.
کَلَّا نیفزایم إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنِیداً (۱۶) او از سخن و پیغام ما باز نشست و گردن کشید.
سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً (۱۷) آرى فرا سر او نشانم عذابى سهمگین سخت.
إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ (۱۸) او در اندیشید و باز انداخت با خود.
فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (۱۹) بنفریدند او را چون باز انداخت با خود.
ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (۲۰) و باز نفریدند او را چون باز انداخت با خود.
ثُمَّ نَظَرَ (۲۱) ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ (۲۲) پس نگرست
و روى ترش کرد و ناخوش.
ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ (۲۳) انگه پشت برگردانید و گردن کشید.
فَقالَ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ (۲۴) و گفت: این نیست مگر جادویى که از کسى مى و از گویند و مىآموزند.
إِنْ هذا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ (۲۵) نیست این مگر قول مردمان.
سَأُصْلِیهِ سَقَرَ (۲۶) آرى سوختن را بسقر رسانیم او را.
وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ (۲۷) و چه دانا کرد ترا و چون نیک دانى که سقر چیست؟
لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ (۲۸) نه گوشت گذارد ناسوخته و نه استخوان.
لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (۲۹) روى و پوست و دست و پاى سیاه مىکند و مىسوزد.
عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ (۳۰) بر تاویدن دوزخ و عذاب کردن اهل آن را از فریشتگان نوزده سالار است.
وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِکَةً و دوزخ سازان جز از فریشتگان نیافریدیم وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ و این شماره نوزده ایشان نکردیم. إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا مگر شورانیدن دل ناگرویدگان را. لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ تا بیگمان گردند ایشان که ایشان را تورات دادند. وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً (۳۱) و مؤمن بپذیرد تا بر ایمان ایمان افزاید. وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ (۳۲) و نه تورات خوانان را گمان ماند و نه قرآن خوانان را وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ و تا منافقان بیماردلان گویند و ناگرویدگان ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا (۳۳) این سخن بر چه سان است که اللَّه میگوید کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ آرى چنان گمراه کند آن را که خواهد و راه نماید آن را که خواهد. وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ و شمار سپاه خداوند تو جز از خداوند تو نداند. وَ ما هِیَ إِلَّا ذِکْرى لِلْبَشَرِ (۳۴) و نیست دوزخ و سخن آن مگر پند مردمان را.
«کَلَّا» براستى که نه چنانست که ایشان میگویند وَ الْقَمَرِ (۳۵)
وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ (۳۶) بماه و بشب تاریک که از پس روز میآید.
وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ (۳۷) و بامداد که روشن شود.
إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ (۳۸) باین سوگندان که دوزخ از بزرگها و مهینها یکى است.
نَذِیراً لِلْبَشَرِ (۳۹) بیم نمودنى مردمان را.
لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ هر کس را که خواهد از شما أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ (۴۰) هر که پاى فرا پیش نهد یا پاى با پس نهد.
کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ هر تنى بکرد خویش گروگان است.
از دوزخیان.
إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ (۴۱) مگر اصحاب راست دست.
ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ (۴۳) چه چیز شما را در دوزخ کرد.
فِی جَنَّاتٍ ایشان در بهشتهاىاند یَتَساءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِینَ (۴۲) مى پرسند
قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ (۴۴) گویند: ما از نماز گران نبودیم.
وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ (۴۵) و درویش را طعام ندادیم.
وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ (۴۶) و با خداوندان باطل در باطل میرفتیم.
وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ (۴۷) و روز شمار دروغ زن میگرفتیم.
حَتَّى أَتانَا الْیَقِینُ (۴۸) آن گه که کى بى گمان بما آمد.
فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ (۴۹) فردا سود ندارد ایشان را شفاعت شفاعت خواهان.
فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ (۵۰) چه رسیدست ایشان را که از چنین پند روى گردانیده دارند
کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (۵۱) گویى خرانند رمانیده و ترسانیده
فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (۵۲) که از شیر گریخته یا در دشت از صیاد گریخته.
بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ بلکه میخواهد هر یکى از مشرکان قریش أَنْ یُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً (۵۳) که ببالین هر یکى نامهاى بنهند گشاده و مهر برگرفته.
«کَلَّا» نبود و نکنند این بَلْ لا یَخافُونَ الْآخِرَةَ (۵۳) بلکه ایشان از رستاخیز نمىترسند.
کَلَّا إِنَّهُ تَذْکِرَةٌ براستى که این پند دادنى است و در یاد دادنى.
فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ (۵۴) تا هر که خواهد آن را یاد دارد و یاد کند.
وَ ما یَذْکُرُونَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ و یاد نکنند و یاد ندارند مگر که اللَّه خواهد، هُوَ أَهْلُ التَّقْوى او بجاى آنست و سزاى آنست که بپرهیزند از معصیت او وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ (۵۵) و بجاى آنست و سزاى آنست که بیامرزد او را که معصیت کند.
رشیدالدین میبدی : ۷۹- سورة النازعات- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (۱) سوگند است بستارگان شتابان و هموار روان تا آن گه که در چشمه مغرب فرو شوند.
وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (۲) بستارگان که از مشرق در میگیرند و میروند تا بمغرب رسند.
وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (۳) و بستارگان روان که در فلک در موج اشناو میکنند.
فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (۴) و بستارگان که در رفتن بر یکدیگر پیشى مىکنند.
یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (۶) آن روز که بجنبد زمین جنبیدنى.
فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (۵) بفرشتگان که بفرمان کارها میسازند و باز مىاندازند.
تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (۷) و بر پى آن ایستد پسینه آمدنى.
قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ (۸) دلهاى است آن روز ترسنده و لرزنده.
أَبْصارُها خاشِعَةٌ (۹) چشمهاى ایشان فروشده خوارى در آن پیدا، و فرو شکسته از بیم در دیده نگران.
یَقُولُونَ میگویند: أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحافِرَةِ (۱۰) باش ما را با همان زندگانى خواهند برد که نخست داشتیم.
أَ إِذا کُنَّا عِظاماً نَخِرَةً (۱۱) باش ما را در گور کنند، با زندگانى خواهند برد آن گه که استخوان گردیم ریزیده.
قالُوا تِلْکَ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ (۱۲) چنین میگویند که: پس آن بازگشتى بس با زیان کارى است و باید آمد.
فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ (۱۳) اکنون پس چنین است یک آواز است.
فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (۱۴) که ایشان را بآن آواز با هامون رستاخیز رانند.
هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسى (۱۵) آمد بتو و رسید قصّه موسى بتو؟
إِذْ ناداهُ رَبُّهُ آن گه که خواند خداوند او او را بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ بآن وادى پاک کرده و بآفرین طُوىً (۱۶) نام او طوى.
اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (۱۷) شو به فرعون شو که او سر کشید نهمار.
فَقُلْ گوى او را هَلْ لَکَ إِلى أَنْ تَزَکَّى (۱۸) اوفتدت که پاک و هنرى شوى، ؟
وَ أَهْدِیَکَ إِلى رَبِّکَ فَتَخْشى (۱۹) و راه نمایم ترا باللّه تا بشناسى و او را بدانى و از او بترسى.
فَأَراهُ الْآیَةَ الْکُبْرى (۲۰) باو نمود آن نشان مهین.
ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعى (۲۲) پس آن گه برگشت بنهیب پیش باز.
فَکَذَّبَ وَ عَصى (۲۱) دروغ زن گرفت و سر کشید.
فَحَشَرَ فَنادى (۲۳) سپاه جادوان گرد کرد و آواز داد.
فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى (۲۴) و گفت: منم خداوند برترین شما.
فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى (۲۵) بگرفت اللَّه او را بعقوبت سخن پسین و سخن پیشین.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشى (۲۶) درین پندى و فرا پوشیده دیدنى است او را که صواب شناسد و ترسد.
أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ شما سخت ترید و دشوارتر در علم شما بر آفریدگار ، در آفرینش یا آسمان؟ بَناها (۲۷) آفریدگار آن را برافراشت و بى ستون برداشت.
رَفَعَ سَمْکَها کاز آن بالا داد. فَسَوَّاها (۲۸) و آن را راست کرد و راغ.
وَ أَغْطَشَ لَیْلَها و تاریک کرد شب آن. وَ أَخْرَجَ ضُحاها (۲۹) و بیرون آورد روز آن.
وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها (۳۰) و زمین را پس آن پهن باز کشید.
أَخْرَجَ مِنْها بیرون آورد از زمین ماءَها وَ مَرْعاها آب آن و گیازار و چراگاه آن.
وَ الْجِبالَ أَرْساها (۳۲) و کوهها را بر زمین فرو گذاشت و زمین را بآن بر جاى بداشت.
مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (۳۳) نیکودارى شما را و چهارپایان شما را.
فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْکُبْرى (۳۴) آن روز که داهیه مهین بیفتد.
یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى (۳۵) آن روز که مردم را یاد آید هر چه در دنیا کرد.
وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَنْ یَرى (۳۶) و بهامون آرند دوزخ نگرنده را.
فَأَمَّا مَنْ طَغى (۳۷) امّا آن کس که سر کشید و ناپاکى کرد.
وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (۳۸) و این جهان را گزید و این را بجاى آن دیگر بپسندید.
فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى (۳۹) آتش او را جایگاه است و باز گشتن گاه.
وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ و امّا او که از ایستادن گاه پیش خداى خویش بترسید وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى (۴۰) و خویشتن را از بایست نبایستى باز زد.
فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى (۴۱) بهشت او را جایگاه است و باز گشتن گاه.
یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ مىپرسند ترا از رستاخیز. أَیَّانَ مُرْساها (۴۲) که کى است هنگام پیدا کرد آن و آوردن آن؟
فِیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها (۴۳) تو در چهاى از یاد آن و کهاى تو بدانش هنگام آن؟
إِلى رَبِّکَ مُنْتَهاها (۴۴) باز گشت و سرانجام دانستن هنگام رستاخیز با خداى تو است.
إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها (۴۵) تو ترساننده و آگاه کننده او اى که بآن گرویده است و از آن مىترسد.
کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها گویى ایشان آن روز که رستاخیز بینند و کار آن، لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها (۴۶) در دنیا نبودند و درنگ نکردند مگر شبانگاهى.
وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (۱) سوگند است بستارگان شتابان و هموار روان تا آن گه که در چشمه مغرب فرو شوند.
وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (۲) بستارگان که از مشرق در میگیرند و میروند تا بمغرب رسند.
وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (۳) و بستارگان روان که در فلک در موج اشناو میکنند.
فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (۴) و بستارگان که در رفتن بر یکدیگر پیشى مىکنند.
یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (۶) آن روز که بجنبد زمین جنبیدنى.
فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (۵) بفرشتگان که بفرمان کارها میسازند و باز مىاندازند.
تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (۷) و بر پى آن ایستد پسینه آمدنى.
قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ (۸) دلهاى است آن روز ترسنده و لرزنده.
أَبْصارُها خاشِعَةٌ (۹) چشمهاى ایشان فروشده خوارى در آن پیدا، و فرو شکسته از بیم در دیده نگران.
یَقُولُونَ میگویند: أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحافِرَةِ (۱۰) باش ما را با همان زندگانى خواهند برد که نخست داشتیم.
أَ إِذا کُنَّا عِظاماً نَخِرَةً (۱۱) باش ما را در گور کنند، با زندگانى خواهند برد آن گه که استخوان گردیم ریزیده.
قالُوا تِلْکَ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ (۱۲) چنین میگویند که: پس آن بازگشتى بس با زیان کارى است و باید آمد.
فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ (۱۳) اکنون پس چنین است یک آواز است.
فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (۱۴) که ایشان را بآن آواز با هامون رستاخیز رانند.
هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسى (۱۵) آمد بتو و رسید قصّه موسى بتو؟
إِذْ ناداهُ رَبُّهُ آن گه که خواند خداوند او او را بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ بآن وادى پاک کرده و بآفرین طُوىً (۱۶) نام او طوى.
اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (۱۷) شو به فرعون شو که او سر کشید نهمار.
فَقُلْ گوى او را هَلْ لَکَ إِلى أَنْ تَزَکَّى (۱۸) اوفتدت که پاک و هنرى شوى، ؟
وَ أَهْدِیَکَ إِلى رَبِّکَ فَتَخْشى (۱۹) و راه نمایم ترا باللّه تا بشناسى و او را بدانى و از او بترسى.
فَأَراهُ الْآیَةَ الْکُبْرى (۲۰) باو نمود آن نشان مهین.
ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعى (۲۲) پس آن گه برگشت بنهیب پیش باز.
فَکَذَّبَ وَ عَصى (۲۱) دروغ زن گرفت و سر کشید.
فَحَشَرَ فَنادى (۲۳) سپاه جادوان گرد کرد و آواز داد.
فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى (۲۴) و گفت: منم خداوند برترین شما.
فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى (۲۵) بگرفت اللَّه او را بعقوبت سخن پسین و سخن پیشین.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشى (۲۶) درین پندى و فرا پوشیده دیدنى است او را که صواب شناسد و ترسد.
أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ شما سخت ترید و دشوارتر در علم شما بر آفریدگار ، در آفرینش یا آسمان؟ بَناها (۲۷) آفریدگار آن را برافراشت و بى ستون برداشت.
رَفَعَ سَمْکَها کاز آن بالا داد. فَسَوَّاها (۲۸) و آن را راست کرد و راغ.
وَ أَغْطَشَ لَیْلَها و تاریک کرد شب آن. وَ أَخْرَجَ ضُحاها (۲۹) و بیرون آورد روز آن.
وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها (۳۰) و زمین را پس آن پهن باز کشید.
أَخْرَجَ مِنْها بیرون آورد از زمین ماءَها وَ مَرْعاها آب آن و گیازار و چراگاه آن.
وَ الْجِبالَ أَرْساها (۳۲) و کوهها را بر زمین فرو گذاشت و زمین را بآن بر جاى بداشت.
مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (۳۳) نیکودارى شما را و چهارپایان شما را.
فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْکُبْرى (۳۴) آن روز که داهیه مهین بیفتد.
یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى (۳۵) آن روز که مردم را یاد آید هر چه در دنیا کرد.
وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَنْ یَرى (۳۶) و بهامون آرند دوزخ نگرنده را.
فَأَمَّا مَنْ طَغى (۳۷) امّا آن کس که سر کشید و ناپاکى کرد.
وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (۳۸) و این جهان را گزید و این را بجاى آن دیگر بپسندید.
فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى (۳۹) آتش او را جایگاه است و باز گشتن گاه.
وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ و امّا او که از ایستادن گاه پیش خداى خویش بترسید وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى (۴۰) و خویشتن را از بایست نبایستى باز زد.
فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى (۴۱) بهشت او را جایگاه است و باز گشتن گاه.
یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ مىپرسند ترا از رستاخیز. أَیَّانَ مُرْساها (۴۲) که کى است هنگام پیدا کرد آن و آوردن آن؟
فِیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها (۴۳) تو در چهاى از یاد آن و کهاى تو بدانش هنگام آن؟
إِلى رَبِّکَ مُنْتَهاها (۴۴) باز گشت و سرانجام دانستن هنگام رستاخیز با خداى تو است.
إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها (۴۵) تو ترساننده و آگاه کننده او اى که بآن گرویده است و از آن مىترسد.
کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها گویى ایشان آن روز که رستاخیز بینند و کار آن، لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها (۴۶) در دنیا نبودند و درنگ نکردند مگر شبانگاهى.
رشیدالدین میبدی : ۸۶- سورة الطارق- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ (۱) بآسمان و بآنچه بشب پیدا مىآید.
وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ (۲) چون نیک دانى که آنچه بشب آید چیست؟
النَّجْمُ الثَّاقِبُ (۳) ستاره درخشان.
إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ (۴) هر کسى و هر تنى آنست که برو گوشوانى است،.
فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ (۵) در نگرا مردم که از چه چیز آفریدند او را.
خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ (۶) بیافریدند او را از آبى افکنده ریخته.
یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ (۷) بیرون میآید از پشت مرد و استخوانهاى سینه زن.
إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ (۸) آفریدگار او بر باز برد او توانا است.
یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ (۹) آن روز که بر رسند و باز نگرند پنهانها.
فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ (۱۰) او را نه نیرویى که بان تاود یا کوشد، و نه یارى که او را یارى دهد.
وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ (۱۱) بآسمان با باران.
وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ (۱۴) نه سست و نه گزاف.
وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ (۱۲) و بزمین با شکاف.
إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً (۱۵) ایشان دستانى مىسازند نهانى ساختنى.
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (۱۳) که این قرآن سخنى است درست و راست.
وَ أَکِیدُ کَیْداً (۱۶) و من کارى میسازم نهانى.
فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ این ناگرویدگان را درنگ ده أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً (۱۷) فرو گذار ایشان را اندک روزگار.
وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ (۱) بآسمان و بآنچه بشب پیدا مىآید.
وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ (۲) چون نیک دانى که آنچه بشب آید چیست؟
النَّجْمُ الثَّاقِبُ (۳) ستاره درخشان.
إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ (۴) هر کسى و هر تنى آنست که برو گوشوانى است،.
فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ (۵) در نگرا مردم که از چه چیز آفریدند او را.
خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ (۶) بیافریدند او را از آبى افکنده ریخته.
یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ (۷) بیرون میآید از پشت مرد و استخوانهاى سینه زن.
إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ (۸) آفریدگار او بر باز برد او توانا است.
یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ (۹) آن روز که بر رسند و باز نگرند پنهانها.
فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ (۱۰) او را نه نیرویى که بان تاود یا کوشد، و نه یارى که او را یارى دهد.
وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ (۱۱) بآسمان با باران.
وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ (۱۴) نه سست و نه گزاف.
وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ (۱۲) و بزمین با شکاف.
إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً (۱۵) ایشان دستانى مىسازند نهانى ساختنى.
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (۱۳) که این قرآن سخنى است درست و راست.
وَ أَکِیدُ کَیْداً (۱۶) و من کارى میسازم نهانى.
فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ این ناگرویدگان را درنگ ده أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً (۱۷) فرو گذار ایشان را اندک روزگار.
رشیدالدین میبدی : ۹۶- سورة العلق- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ برخوان نام خداوند خویش الَّذِی خَلَقَ (۱) آنکه آفریده آفریده.
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ (۲) بیافرید مردم را از خون بسته.
اقْرَأْ برخوان وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ (۳) و خداوند تو آن نیکوکار.
الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (۴) او که در آموخت بقلم.
عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (۵) در آموخت در مردم آنچه مردم ندانست.
کَلَّا حقّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى (۶) أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى (۷) که مردم نافرمان شود، چون بىنیاز شود.
إِنَّ إِلى رَبِّکَ الرُّجْعى (۸) با خداوند تو است بازگشت.
أَ رَأَیْتَ الَّذِی مىبینى این مرد یَنْهى (۹) عَبْداً إِذا صَلَّى (۱۰) که مىباززند رهى را که مىنماز کند؟
أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَى الْهُدى (۱۱) چه بینى و رین مرد براه راست است ؟
أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى (۱۲) و پرهیزیدن میفرماید از ناصواب و بدى.
أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (۱۳) بینى و رین مرد دروغزن میگیرد مىبرگردد.
أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى (۱۴) نمىداند که اللَّه مىبیند.
کَلَّا و دروغ نیست، لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ اگر او ازین نگرست باز نه ایستد، لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ (۱۵) فرماییم تا گیرند موى پیش سر او.
ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (۱۶) موى پیشانى دروغزن بدکار.
فَلْیَدْعُ نادِیَهُ (۱۷) گوى یاران و قوم خویش خوان.
سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ (۱۸) تا ما فریشتگان عذابگر خوانیم.
کَلَّا نه سزاست لا تُطِعْهُ او را فرمان مبر وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (۱۹) نماز کن و نزدیک آى.
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ برخوان نام خداوند خویش الَّذِی خَلَقَ (۱) آنکه آفریده آفریده.
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ (۲) بیافرید مردم را از خون بسته.
اقْرَأْ برخوان وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ (۳) و خداوند تو آن نیکوکار.
الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (۴) او که در آموخت بقلم.
عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (۵) در آموخت در مردم آنچه مردم ندانست.
کَلَّا حقّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى (۶) أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى (۷) که مردم نافرمان شود، چون بىنیاز شود.
إِنَّ إِلى رَبِّکَ الرُّجْعى (۸) با خداوند تو است بازگشت.
أَ رَأَیْتَ الَّذِی مىبینى این مرد یَنْهى (۹) عَبْداً إِذا صَلَّى (۱۰) که مىباززند رهى را که مىنماز کند؟
أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَى الْهُدى (۱۱) چه بینى و رین مرد براه راست است ؟
أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى (۱۲) و پرهیزیدن میفرماید از ناصواب و بدى.
أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (۱۳) بینى و رین مرد دروغزن میگیرد مىبرگردد.
أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى (۱۴) نمىداند که اللَّه مىبیند.
کَلَّا و دروغ نیست، لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ اگر او ازین نگرست باز نه ایستد، لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ (۱۵) فرماییم تا گیرند موى پیش سر او.
ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (۱۶) موى پیشانى دروغزن بدکار.
فَلْیَدْعُ نادِیَهُ (۱۷) گوى یاران و قوم خویش خوان.
سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ (۱۸) تا ما فریشتگان عذابگر خوانیم.
کَلَّا نه سزاست لا تُطِعْهُ او را فرمان مبر وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (۱۹) نماز کن و نزدیک آى.
رشیدالدین میبدی : ۹۹- سورة اذا زلزلت (الزلزال)- مدنیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها (۱) آن گه که بجنبانند زمین را بجنبانیدن آن.
وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها (۲) و بیرون دهد زمین از خود بارهاى خویش.
وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها (۳) و مردم میگوید: چیست که بمن بود؟ چه رسید زمین را که مىجنبد؟!
یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها (۴) زمین خبرهاى خویش میگوید،.
بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحى لَها (۵) بآنچه خداوند تو آن را فرمود.
یَوْمَئِذٍ آن روز یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً باز گردند مردمان دو گروه جدا جدا از هم دور لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ (۶) تا جزاى کردار ایشان بایشان نمایند.
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ (۷) هر که هم سنگ مور خرد نیکى کند، بیند آن.
وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (۸) و هر که هم سنگ مور خرد بدى کند، بیند آن.
إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها (۱) آن گه که بجنبانند زمین را بجنبانیدن آن.
وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها (۲) و بیرون دهد زمین از خود بارهاى خویش.
وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها (۳) و مردم میگوید: چیست که بمن بود؟ چه رسید زمین را که مىجنبد؟!
یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها (۴) زمین خبرهاى خویش میگوید،.
بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحى لَها (۵) بآنچه خداوند تو آن را فرمود.
یَوْمَئِذٍ آن روز یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً باز گردند مردمان دو گروه جدا جدا از هم دور لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ (۶) تا جزاى کردار ایشان بایشان نمایند.
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ (۷) هر که هم سنگ مور خرد نیکى کند، بیند آن.
وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (۸) و هر که هم سنگ مور خرد بدى کند، بیند آن.
رشیدالدین میبدی : ۱۰۶- سورة قریش- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
لِإِیلافِ قُرَیْشٍ (۱) از بهر فراهم داشت قریش بود و خوى داشتن ایشان.
إِیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ (۲) آن خوى داشت ایشان که شد آمد زمستان و تابستان مىداشتند.
فلیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ (۳) پس ایدون بادا که خداى این خانه پرستند.
الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ آن خداى که ایشان را از گرسنگى سیر کرد وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ (۴) و ایشان را از بیم بىبیم کرد.
لِإِیلافِ قُرَیْشٍ (۱) از بهر فراهم داشت قریش بود و خوى داشتن ایشان.
إِیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ (۲) آن خوى داشت ایشان که شد آمد زمستان و تابستان مىداشتند.
فلیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ (۳) پس ایدون بادا که خداى این خانه پرستند.
الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ آن خداى که ایشان را از گرسنگى سیر کرد وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ (۴) و ایشان را از بیم بىبیم کرد.
رشیدالدین میبدی : ۱۰۹- سورة الکافرون- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ (۱) بگو اى محمد بآن ناگرویدگان.
لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ (۲) نمىپرستم آنچه شما مىپرستید.
وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (۳) و شما نمىپرستید آنچه من مىپرستم.
وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ (۴) و من نخواهم پرستید آنچه شما میپرستید.
وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (۵) و شما نخواهید پرستید آنچه من میپرستم.
لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ (۶) کیش شما شما را و کیش من مرا.
قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ (۱) بگو اى محمد بآن ناگرویدگان.
لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ (۲) نمىپرستم آنچه شما مىپرستید.
وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (۳) و شما نمىپرستید آنچه من مىپرستم.
وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ (۴) و من نخواهم پرستید آنچه شما میپرستید.
وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (۵) و شما نخواهید پرستید آنچه من میپرستم.
لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ (۶) کیش شما شما را و کیش من مرا.
رشیدالدین میبدی : ۱۰۹- سورة الکافرون- مکیة
النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم عزیز ما استنارت الظّواهر الّا بآثار توفیقه و ما استضاءت السّرائر الّا بانوار تحقیقه، فبتوفیقه وصل العابدون الى مجاهدتهم و بتحقیقه وجد العارفون کمال مشاهدتهم، و بتمام مجاهدتهم وجدوا آجل مثوبتهم، و بدوام مشاهدتهم نالوا عاجل قربتهم نام خداوندى که نثار دل دوستان امید دیدار او، بهار جان درویشان در مرغزار ذکر و ثناء او. هر کس را بهارى و بهار مؤمنان یاد وصال او. هر کجا راستى است آن راستى بنام او. هر کجا شادى است آن شادى بصحبت او. هر کجا عیشى است آن عیش بیاد او. هر کجا سوزى است آن سوز بمهر او. ملک امروز یاد و شناخت او، ملک فردا دیدار و رضاى او. اینت کرامت و منزلت، اینت سعادت و جلالت!
جلالتى نه تکلّف، سعادتى نه گزاف
حقیقتى نه مجاز و، مقالتى نه محال
در سراى طرب چون بکوفت دست غمان
ز چرخ و هم فروشد ستارگان خیال!
قوله: قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ عبد اللَّه عباس گفت: در قرآن سورتى نیست بر شیطان سختر و صعبتر ازین سوره، زیرا که توحید محض است و براءت از شرک. و توحید دو باب است: توحید اقرار و توحید معرفت.
توحید اقرار یکتا گفتن است. و توحید معرفت یکتا دانستن. یکتا گفتن آنست که: گواهى دهى اللَّه را بیکتایى و پاکى در ذات و صفات. در ذات از جفت و فرزند و انباز.
پاک، و در صفات از شبیه و نظیر و مشیر پاک. صفات او نامعقول، کیف آن نامفهوم، نامحاط و نامحدود. از اوهام و افهام بیرون و کس نداند که چون؟ و یکتا دانستن آنست که او را جلّ جلاله در آلاء و نعما یگانه دانى. وهّاب و معطى اوست. یگانه قسّام و منعم اوست. یگانه در گفت و کردار اوست. یگانه در فضل و در لطف اوست. یگانه در رحمت و در منّت اوست. یگانه نه کس را جز از وى شکرست و منّت و نه بکس جز از وى حولست و قوّت. نه دیگرى را جز از وى منع است و منحت. بنده مؤمن موحّد که شعاع آفتاب توحید برو تافت. نشانش آنست که: مراقبت بر سکون و حرکت گمارد، یک نفس بىاجازت شریعت و طریقت نزند. ظاهر بمیزان شریعت برکشد، و باطن بمیدان حقیقت درکشد، و نقطه اصلى را از اعتماد بر هر دو پاک دارد که گفتهاند: السّعید من له ظاهر موافق للشّریعة و باطن متابع للحقیقة. و هو متبرئ من الاعتماد على شریعته و حقیقته. اگر ذرّهاى بر خودش اعتماد بود، مجوسیّت محض و یهودیّت صرف باشد. اى جوانمرد اگر از آنجا که اعلى العلى است تا آنجا که تحت الثّرى است همه از طاعات و عبادات پر کنى، چنان نبود که ذرّهاى از خودى خود دست بدارى و خویشتن را نبینى تا خود را باز پسترین همه عالم ندانى، این راه را نشائى ابو القاسم نصرآبادى را گفتند: از مشایخ گذشته آنچه ایشان را بود ترا هیچ چیز هست؟ گفت: درد نایافت آن هست! در جمله ترا دلى باید که درو درد و مصیبت نایافت بود، یا شادى عزّ یافت انّ اللَّه تعالى یبغض الصّحیح الفارغ. عیسى مریم (ع) هیچ جاى قرار نگرفتى، گرد عالم سیاحت کردى. گفتند: سبب چیست؟ گفت: بر امید آنکه قدم بر جایى نهم که روزى قدم صدّیقى آنجا رسیده باشد، تا آن قدمگاه گناه ما را شفیع بود! اگر درد همه اولیاء عالم و صدّیقان درهم گذارند، در گرد درد قدم عیسى پاک نرسد و نیاز و سوز او درین راه چنین بود! خزائننا مملوّة من الطّاعات فعلیک بذرّة من الافتقار و الانکسار.
جلالتى نه تکلّف، سعادتى نه گزاف
حقیقتى نه مجاز و، مقالتى نه محال
در سراى طرب چون بکوفت دست غمان
ز چرخ و هم فروشد ستارگان خیال!
قوله: قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ عبد اللَّه عباس گفت: در قرآن سورتى نیست بر شیطان سختر و صعبتر ازین سوره، زیرا که توحید محض است و براءت از شرک. و توحید دو باب است: توحید اقرار و توحید معرفت.
توحید اقرار یکتا گفتن است. و توحید معرفت یکتا دانستن. یکتا گفتن آنست که: گواهى دهى اللَّه را بیکتایى و پاکى در ذات و صفات. در ذات از جفت و فرزند و انباز.
پاک، و در صفات از شبیه و نظیر و مشیر پاک. صفات او نامعقول، کیف آن نامفهوم، نامحاط و نامحدود. از اوهام و افهام بیرون و کس نداند که چون؟ و یکتا دانستن آنست که او را جلّ جلاله در آلاء و نعما یگانه دانى. وهّاب و معطى اوست. یگانه قسّام و منعم اوست. یگانه در گفت و کردار اوست. یگانه در فضل و در لطف اوست. یگانه در رحمت و در منّت اوست. یگانه نه کس را جز از وى شکرست و منّت و نه بکس جز از وى حولست و قوّت. نه دیگرى را جز از وى منع است و منحت. بنده مؤمن موحّد که شعاع آفتاب توحید برو تافت. نشانش آنست که: مراقبت بر سکون و حرکت گمارد، یک نفس بىاجازت شریعت و طریقت نزند. ظاهر بمیزان شریعت برکشد، و باطن بمیدان حقیقت درکشد، و نقطه اصلى را از اعتماد بر هر دو پاک دارد که گفتهاند: السّعید من له ظاهر موافق للشّریعة و باطن متابع للحقیقة. و هو متبرئ من الاعتماد على شریعته و حقیقته. اگر ذرّهاى بر خودش اعتماد بود، مجوسیّت محض و یهودیّت صرف باشد. اى جوانمرد اگر از آنجا که اعلى العلى است تا آنجا که تحت الثّرى است همه از طاعات و عبادات پر کنى، چنان نبود که ذرّهاى از خودى خود دست بدارى و خویشتن را نبینى تا خود را باز پسترین همه عالم ندانى، این راه را نشائى ابو القاسم نصرآبادى را گفتند: از مشایخ گذشته آنچه ایشان را بود ترا هیچ چیز هست؟ گفت: درد نایافت آن هست! در جمله ترا دلى باید که درو درد و مصیبت نایافت بود، یا شادى عزّ یافت انّ اللَّه تعالى یبغض الصّحیح الفارغ. عیسى مریم (ع) هیچ جاى قرار نگرفتى، گرد عالم سیاحت کردى. گفتند: سبب چیست؟ گفت: بر امید آنکه قدم بر جایى نهم که روزى قدم صدّیقى آنجا رسیده باشد، تا آن قدمگاه گناه ما را شفیع بود! اگر درد همه اولیاء عالم و صدّیقان درهم گذارند، در گرد درد قدم عیسى پاک نرسد و نیاز و سوز او درین راه چنین بود! خزائننا مملوّة من الطّاعات فعلیک بذرّة من الافتقار و الانکسار.
رشیدالدین میبدی : ۱۱۲- سورة الاخلاص- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
اللَّهُ الصَّمَدُ (۲) اللَّه بار خداى همه بار خدایان است.
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (۱) بگو: اوست آن خداى یگانه.
لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ (۳) نزاد و نه زادند او را،.
وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ (۴) و نبود هیچکس او را همتا.
اللَّهُ الصَّمَدُ (۲) اللَّه بار خداى همه بار خدایان است.
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (۱) بگو: اوست آن خداى یگانه.
لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ (۳) نزاد و نه زادند او را،.
وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ (۴) و نبود هیچکس او را همتا.
ازرقی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
امیر معزی : قصاید
شمارهٔ ۶۱
آن خداوندی که او بر پادشاهان پادشاست
مستحق عُدّت و مجد و جلال و کبریاست
گر به دل خدمت کنی او را سزای خدمت است
ور بهجان اورا ثناگویی سزاوار ثناست
اوست معبودی به وصف لایزال و لم یزل
لم یَزَل او را سریر و لایزال او را سراست
زنده او را دان و هست او را شناس از بهر آنک
زندهٔ دایم وجود و هست جاویدان بقاست
حکم او بیعلت است و صُنع او بیآلت است
ذات او بیآفت است و ملک او بیمنتهاست
دانش او بیمحال و بخشش او بیعدد
گفته ی او بیمجاز و کرده ی او بیخطاست
از ازل گر بنگری پیوسته بینی تا ابد
قسمتی در هر چه خواهی حکمتی در هرچه خواست
آسمان نیلگون هست آسیای قدرتش
مردم اندر دور او چون گندم اندر آسیاست
ضربت خِذْلان او بر جان مرد مفسدست
شربت توفیق او بر جان مرد پارساست
لطف او بین هرکجا اسباب خلقی ساخته است
قهر او دان هرکجا احوال قومی بینواست
هرکه بدبخت است بیگانه است با اسلام و دین
نیکبخت آن است کاو با دین و اسلام آشناست
راستی و کژّی اندر راه توحیدست و شِرک
هر دو پیوسته نگردد کان جدا و این جداست
هرکه باشد همنشین شرک گیرد راه کج
وان که باشد همره توحید یابد راه راست
با هوای نفس کی باشد رضای حق روا
تا که عصیان در هوای نفس و طاعت در رضاست
قول و فعل خویش را درمعصیت منکر مشو
زانکه هفت اندام تو بر قول و فعل توگواست
سُخرهٔ ابلیس گشت و غرهٔ تَلْبیس شد
هرکه او در معصیت بِفْزود و از طاعت بکاست
گر تو در دنیا هزاران چاره و حیلت کنی
چیره گردد بر تو آخر هرچه از ایزد قضاست
با قضای چیره در دنیا چه جای حیلت است
با نهنگ شرزه در دریا چه جای آشناست
گر سلیمانی که جن و انس در فرمان توست
ور فریدونی که شرق و غرب سرتاسر تو راست
بهرهٔ تو زین جهان چون دامنت گیرد اجل
دهگزی کرباس و لختی خشت و چوب و بوریاست
خوف ما از عدل یزدان و رجا از فضل اوست
زانکه عدل او بلا و فضل او دفع بلاست
در دل مومن همی خوف و رجا باید بهم
مومن پاک است هرکاندر دلش خوف و رجاست
این جهان چون باغ و ما همچون نهالیم و درخت
رحمت و احسان او چون ابر و چون باد صباست
رحمت و حرمان خویش از فضل او داند همی
هرکه در رنجی گرفتار و به دردی مبتلاست
او نکوکارست اگر ما را عبادت اندک است
او خریدارست اگر ما را بضاعت کم بهاست
گر هُدیٰ خواهی گواهی ده که معبودت یکی است
وان یکی بییار و بیهمتا و بیچون و چراست
سَیّد اولاد آدم خاتم پیغمبران
مهتر عالم شفیع روز محشر مصطفاست
نایب پیشین او بوبکر و آنگاهی عمر
بعد ازو عثمان وبعد از وی علی مرتضاست
گر بر این دین و بدین مذهب ز دنیا بگذری
جای تو در جَنّهٔالفِردوس جای اولیاست
ای خداوندی که در وصف وجود جود تو
حجت سنی قوی و حاجت مومن رواست
بر ثنای حق معزی را دعا باید همی
زانکه مقصود معزی را ثنای حق دعاست
مستحق عُدّت و مجد و جلال و کبریاست
گر به دل خدمت کنی او را سزای خدمت است
ور بهجان اورا ثناگویی سزاوار ثناست
اوست معبودی به وصف لایزال و لم یزل
لم یَزَل او را سریر و لایزال او را سراست
زنده او را دان و هست او را شناس از بهر آنک
زندهٔ دایم وجود و هست جاویدان بقاست
حکم او بیعلت است و صُنع او بیآلت است
ذات او بیآفت است و ملک او بیمنتهاست
دانش او بیمحال و بخشش او بیعدد
گفته ی او بیمجاز و کرده ی او بیخطاست
از ازل گر بنگری پیوسته بینی تا ابد
قسمتی در هر چه خواهی حکمتی در هرچه خواست
آسمان نیلگون هست آسیای قدرتش
مردم اندر دور او چون گندم اندر آسیاست
ضربت خِذْلان او بر جان مرد مفسدست
شربت توفیق او بر جان مرد پارساست
لطف او بین هرکجا اسباب خلقی ساخته است
قهر او دان هرکجا احوال قومی بینواست
هرکه بدبخت است بیگانه است با اسلام و دین
نیکبخت آن است کاو با دین و اسلام آشناست
راستی و کژّی اندر راه توحیدست و شِرک
هر دو پیوسته نگردد کان جدا و این جداست
هرکه باشد همنشین شرک گیرد راه کج
وان که باشد همره توحید یابد راه راست
با هوای نفس کی باشد رضای حق روا
تا که عصیان در هوای نفس و طاعت در رضاست
قول و فعل خویش را درمعصیت منکر مشو
زانکه هفت اندام تو بر قول و فعل توگواست
سُخرهٔ ابلیس گشت و غرهٔ تَلْبیس شد
هرکه او در معصیت بِفْزود و از طاعت بکاست
گر تو در دنیا هزاران چاره و حیلت کنی
چیره گردد بر تو آخر هرچه از ایزد قضاست
با قضای چیره در دنیا چه جای حیلت است
با نهنگ شرزه در دریا چه جای آشناست
گر سلیمانی که جن و انس در فرمان توست
ور فریدونی که شرق و غرب سرتاسر تو راست
بهرهٔ تو زین جهان چون دامنت گیرد اجل
دهگزی کرباس و لختی خشت و چوب و بوریاست
خوف ما از عدل یزدان و رجا از فضل اوست
زانکه عدل او بلا و فضل او دفع بلاست
در دل مومن همی خوف و رجا باید بهم
مومن پاک است هرکاندر دلش خوف و رجاست
این جهان چون باغ و ما همچون نهالیم و درخت
رحمت و احسان او چون ابر و چون باد صباست
رحمت و حرمان خویش از فضل او داند همی
هرکه در رنجی گرفتار و به دردی مبتلاست
او نکوکارست اگر ما را عبادت اندک است
او خریدارست اگر ما را بضاعت کم بهاست
گر هُدیٰ خواهی گواهی ده که معبودت یکی است
وان یکی بییار و بیهمتا و بیچون و چراست
سَیّد اولاد آدم خاتم پیغمبران
مهتر عالم شفیع روز محشر مصطفاست
نایب پیشین او بوبکر و آنگاهی عمر
بعد ازو عثمان وبعد از وی علی مرتضاست
گر بر این دین و بدین مذهب ز دنیا بگذری
جای تو در جَنّهٔالفِردوس جای اولیاست
ای خداوندی که در وصف وجود جود تو
حجت سنی قوی و حاجت مومن رواست
بر ثنای حق معزی را دعا باید همی
زانکه مقصود معزی را ثنای حق دعاست
کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۴
کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۵۳
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۰۴
الهی ای داننده هر چیز و سازنده هر کار و دارنده هر کس، نه کس را با تو انبازی و نه کس را از تو بی نیازی. کار به حکمت می اندازی و به لطف می سازی، نه بیداد است و نه بازی. بار خدایا بنده را نه چون و چرا در کار تو دانشی و نه کسی را بر تو فرمایشی، سزاها همه تو ساختی و نواها همه تو ساختی. نه از کس به تو نه از تو به کس، همه از تو به تو، همه تویی و بس. خلایق فانی و حق یکتا به خود باقیست.
نام تو شنید بنده دل داد به تو
چون دید رُخ تو دل داد به تو
نام تو شنید بنده دل داد به تو
چون دید رُخ تو دل داد به تو