عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲
چون حاصل عمر تو فریبی و دمیست
زو داد مکن گرت به هر دم ستمیست
مغرور مشو بخود که اصل من و تو
گردی و شراری و نسیمی و نمیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷
گفتار نکو دارم و کردارم نیست
از گفت نکوی بی عمل عارم نیست
دشوار بود کردن و گفتن آسان
آسان بسیار و هیچ دشوارم نیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۰
گر کار تو نیکست به تدبیر تو نیست
ور نیز بدست هم ز تقصیر تو نیست
تسلیم و رضا پیشه کن و شاد بزی
چون نیک و بد جهان به تقدیر تو نیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۱
از درد نشان مده که در جان تو نیست
بگذر ز ولایتی که آن زان تو نیست
از بی‌خردی بود که با جوهریان
لاف از گهری زنی که در کان تو نیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۶
دایم نه لوای عشرت افراشتنیست
پیوسته نه تخم خرمی کاشتنیست
این داشتنیها همه بگذاشتنیست
جز روشنی رو که نگه داشتنیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۷
ای دیده نظر کن اگرت بیناییست
در کار جهان که سر به سر سوداییست
در گوشهٔ خلوت و قناعت بنشین
تنها خو کن که عافیت تنهاییست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۸
سیمابی شد هوا و زنگاری دشت
ای دوست بیا و بگذر از هرچه گذشت
گر میل وفا داری اینک دل و جان
ور رای جفا داری اینک سر و تشت
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰
هان تا تو نبندی به مراعاتش پشت
کو با گل نرم پرورد خار درشت
هان تا نشوی غره به دریای کرم
کو بر لب بحر تشنه بسیار بکشت
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱
از اهل زمانه عار میباید داشت
وز صحبتشان کنار میباید داشت
از پیش کسی کار کسی نگشاید
امید به کردگار میباید داشت
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۹
گر درویشی مکن تصرف در هیچ
نه شادی کن به هیچ و نه غم خور هیچ
خرسند بدان باش که در ملک خدای
در دنیی و آخرت نباشی بر هیچ
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۷
هر راحت و لذتی که خلاق نهاد
از بهر مجردان آفاق نهاد
هر کس که زطاق منقلب گشت به جفت
آسایش خویش بر دو بر طاق نهاد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۱
با علم اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان ترا میسر گردد
مغرور مشو به خود که خواندی ورقی
زان روز حذر کن که ورق بر گردد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۵
ای صافی دعوی ترا معنی درد
فردا به قیامت این عمل خواهی برد
شرمت بادا اگر چنین خواهی زیست
ننگت بادا اگر چنان خواهی مرد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۸
دل صافی کن که حق به دل می‌نگرد
دلهای پراکنده به یک جو نخرد
زاهد که کند صاف دل از بهر خدا
گویی ز همه مردم عالم ببرد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۳
طالع سر عافیت فروشی دارد
همت هوس پلاس پوشی دارد
جایی که به یک سؤال بخشند دو کون
استغنایم سر خموشی دارد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۷
گر پنهان کرد عیب و گر پیدا کرد
منت دارم ازو که بس برجا کرد
تاج سر من خاک سر پای کسیست
کو چشم مرا به عیب من بینا کرد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۸
گفتار دراز مختصر باید کرد
وز یار بدآموز حذر باید کرد
در راه نگار کشته باید گشتن
و آنگاه نگار را خبر باید کرد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۹
دردا که همه روی به ره باید کرد
وین مفرش عاشقی دو ته باید کرد
بر طاعت و خیر خود نباید نگریست
در رحمت و فضل او نگه باید کرد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۳
آن دشمن دوست بود دیدی که چه کرد
یا اینکه بغور او رسیدی که چه کرد
می گفت: همان کنم که خواهد دل تو
دیدی که چه می گفت و شنیدی که چه کرد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۴
جمعیت خلق را رها خواهی کرد
یعنی ز همه روی به ما خواهی کرد
پیوند به دیگران ندامت دارد
محکم مکن این رشته که وا خواهی کرد