عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۵
گه جفت صلاح باشم و یار خرد
گه اهل فساد و با بدان داد و ستد
باید بد و نیک نیک ور نه بد بد
زین بیش دف و داریه نتوانم زد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۶
من چون تو نیابم تو چو من یابی صد
پس چون کنمت بگفت هر ناکس زد
کودک نیم این مایه شناسم بخرد
پای از سر و آب از آتش و نیک از بد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۷
روزی که بود دلت ز جانان پر درد
شکرانه هزار جان فدا باید کرد
اندر سر کوی عاشقی ای سره مرد
بی شکر قفای نیکوان نتوان خورد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۸
گر خاک شوم چو باد بر من گذرد
ور باد شوم چو آب بر من سپرد
جانش خواهم به چشم من در نگرد
از دست چنین جان جهان جان که برد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۱
سودای توام بی‌سر و بی‌سامان کرد
عشق تو مرا زندهٔ جاویدان کرد
لطف و کرمت جسم مرا چون جان کرد
در خاک عمل بهتر ازین نتوان کرد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۲
روزی که سر از پرده برون خواهی کرد
آنروز زمانه را زبون خواهی کرد
گر حسن و جمال ازین فزون خواهی کرد
یارب چه جگرهاست که خون خواهی کرد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹
هر کو به جهان راه قلندر گیرد
باید که دل از کون و مکان برگیرد
در راه قلندری مهیا باید
آلودگی جهان نه در برگیرد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰
چون پوست کشد کارد به دندان گیرد
آهن ز لبش قیمت مرجان گیرد
او کارد به دست خویش میزان گیرد
تا جان گیرد هر آنچه با جان گیرد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲
گبری که گرسنه شد به نانی ارزد
سگ زان تو شد به استخوانی ارزد
اظهار نهانی به جهانی ارزد
آسایش زندگی به جانی ارزد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴
ای آنکه برت مردم بد، دد باشد
وز نیکی تو یک هنرت صد باشد
دانی تو و آنکه چون تو بخرد باشد
گر مردم نیک بد کند بد باشد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۰
از فقر نشان نگر که در عود آمد
بر تن هنرش سیاهی دود آمد
بگداختنش نگر چه مقصود آمد
بودش همه از برای نابود آمد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۵
ای گل نه به سیم اگر به جانت بخرند
چون بر تو شبی گذشت نامت نبرند
گه نیز عزیز و گاه خوارت شمرند
بر سر ریزند و زیر پایت سپرند
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱
عشق تو کرای شادی و غم نکند
عمر تو کرای سور و ماتم نکند
زخم تو کرای آه و مرهم نکند
چه جای کراییم کراهم نکند
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۲
بسیار مگو دلا که سودی نکند
ور صبر کنی به تو نمودی نکند
چون جان تو صد هزار برهم نهد او
و آتش زند اندرو و دودی نکند
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۴
عشاق اگر دو کون پیش تو نهند
مفلس مانند و از خجالت نرهند
من عاشق دلسوخته جانی دارم
پیداست درین جهان به جانی چه دهند
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۰
تا در طلب مات همی کام بود
هر دم که بروی ما زنی دام بود
آن دل که در او عشق دلارام بود
گر زندگی از جان طلبد خام بود
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۱
آن ذات که پروردهٔ اسرار بود
از مرگ نیندیشد و هشیار بود
تیمار همی خوری که در خاک شوم
در خاک یکی شود که در نار بود
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۲
هر بوده که او ز اصل نابود بود
نابوده و بود او همه سود بود
گر یک نفسش پسند مقصود بود
نابود شود هر آینه بود بود
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳
دل بندهٔ عاشقی تن آزاد چه سود باشد
جان گشته خراب و عالم آباد چه سود باشد
فریاد همی خواهم و تو تن زده‌ای
فریاد رسی چو نیست فریاد چه سود باشد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴
زن، زن ز وفا شود ز زیور نشود
سر، سر ز وفا شود ز افسر نشود
بی‌گوهر گوهری ز گوهر نشود
سگ را سگی از قلاده کمتر نشود