عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۰
ای آصف این زمانه از خاطر پاک
همچون ز سلیمان ز تو شد دیو هلاک
ای همچو فرشته اندری عالم خاک
آثار تو و شخص تو دور از ادراک
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۹
گر با فلکم کنی برابر بیشم
عالم همه یک ذره نیرزد پیشم
هرگز نمرم ز مرگ از آن نندیشم
کز گوهر خود ملایکت را خویشم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۲
از آمدنم فزود رنج بدنم
از بودن خود همیشه اندر محنم
وز بیم شدن باغم و درد حزنم
نه آمدن و نه بدن و نه شدنم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۶
مجرم رخ تو که ما بدو آساییم
ما با رخ و با خرام تو برناییم
ما جرم ترا چو روی تو آراییم
خود جرم تو کرده‌ای که مجرم ماییم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۹
چون می دانی همه ز خاک و آبیم
امروز همه اسیر خورد و خوابیم
در تو نرسیم اگر بسی بشتابیم
سرمایه تویی سود ز خود کی یابیم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۰
یک چند در اسلام فرس تاخته‌ایم
یک چند به کفر و کافری ساخته‌ایم
چون قاعدهٔ عشق تو بشناخته‌ایم
از کفر به اسلام نپرداخته‌ایم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۶
تا ظن نبری که از تو آگاه‌تریم
ما از تو به صد دقیقه گمراه‌تریم
هر چند به کار خویش روباه‌تریم
از دامن دوست دست کوتاه‌تریم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۷
مانندهٔ باد اگر چه بی‌پا و سریم
پیوسته چو آتش ره بالا سپریم
زان پیش که رخت ما سوی خاک کشند
ما خاک فروشیم و بدان آب خوریم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۰
قائم به خودی از آن شب و روز مقیم
بیمت ز سمومست و امیدت به نسیم
با ما نه ز آب و آتشت باشد بیم
چون سایه شدی ترا چه جیحون چه جحیم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۴
عقلی که خلاف تو گزیدن نتوان
دینی که ز شرط تو بریدن نتوان
وهمی که به ذات تو رسیدن نتوان
دهری که ز دام تو رهیدن نتوان
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۷
آزار ترا گرچه نهادم گردن
غم خورد مرا غمم نخواهی خوردن
از محتشمی نیست مرا آزردن
تو محتشمی مرا چه باید کردن
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۹
در بند بلای آن بت کش بودن
صد بار بتر زان که در آتش بودن
اکنون که فریضه‌ست بلاکش بودن
خوش باید بود وقت ناخوش بودن
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۰
تا چند ز سودای جهان پیمودن
واندر بد و نیک جان و تن فرسودن
چون رزق نخواهدت ز رنج افزودن
بگزین ز جهان نشستن و آسودن
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۴
تا با خودی ارچه همنشینی با من
ای بس دوری که از تو باشد تا من
در من نرسی تا نشوی یکتا من
اندر ره عشق یا تو گنجی یا من
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۷
بختی نه که با دوست درآمیزم من
عقلی نه که از عشق بپرهیزم من
دستی نه که با قضا درآویزم من
پایی نه که از میانه بگریزم من
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۱
دلها همه آب گشت و جانها همه خون
تا چیست حقیقت از پس پرده و چون
ای بر علمت خرد رد و گردون دون
از تو دو جهان پر و تو از هر دو برون
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۲
در جنب گرانی تو ای نوشتکین
حقا که کم از نیست بود وزن زمین
وین از همه طرفه‌تر که در چشم یقین
تو هیچ نه و از تو گرانی چندین
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۳
بهرام دواند هر دو جویندهٔ کین
آن قوت ملک آمد و این قوت دین
هر روز کند اسب سعادت را زین
بهرام فلک ز بهر بهرام زمین
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۸
آنی که عدو چو برگ بیدست از تو
در حسن زمانه را نویدست از تو
مه را به ضیا هنوز امیدست از تو
این رسم سیه‌گری سپیدست از تو
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۰
اندر ره عشق دلبران صادق کو
عذر است همه زاویه‌ها وامق کو
یک شهر همه طبیب شد حاذق کو
گیتی همه نطقست یکی ناطق کو