عبارات مورد جستجو در ۴۰۳ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۷۰
ساقی نظری که سمت دیدار توام
خود شاهد حالی که گرفتار توام
دعوی نکنم که من خریدار توام
تو یوسف و من سگی ز بازار توام
اهلی شیرازی : صنف هفتم که برات است و کم براست
برگ یازدهم دو برات است
ایشمع دو عارضت چراغ دو سرا
یکبار چو شمع از در این خشته درآ
خطت به دو عارض چو سواد دو برات
بهتر ز سواد هر دو چشمست مرا
بهتر ز سواد هر دو چشمست مرا
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
گردیدن زاهدان به جنت گستاخ
وین دست درازی به ثمر شاخ به شاخ
چون نیک نظر کنی ز روی تشبیه
ماند به بهایم و علفزار فراخ
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
روی تو به آفتاب تابان ماند
خوی تو به سیل در بیابان ماند
زین گونه که تار و مار باشد گویی
زلف تو به ما خانه خرابان ماند
عسجدی : اشعار باقیمانده
شمارهٔ ۹ - وله
پیش او کی شوند باز سپید
چون تذروان سرخ و چون سرخاب
عسجدی : اشعار باقیمانده
شمارهٔ ۱۳ - رباعی
ای گشته خجل آب حیات از دهنت
سرو از قد و ماه از رخ و سیم از ذقنت
صاحب نظری کجاست تا درنگرد
صد یوسف مصر در ته پیرهنت
عسجدی : اشعار باقیمانده
شمارهٔ ۱۸ - وله
حلقوم جوالقی چو ساق موزه است
و آن معده کافرش چو خم غوزه است
عسجدی : اشعار باقیمانده
شمارهٔ ۵۵ - وله
چو مشک بویا لیکنش نافه بوده ز غژب
چو شیر صافی، پستانش بوده از پاشنگ
عسجدی : اشعار باقیمانده
شمارهٔ ۵۹ - در تشبیه خربزه گفته و به هلال و بدر در دو حالت وصف کرده است
آن زبرجد رنگ مشکین بوی و طعمش طعم شهد
رنگ دیبا دارد و بوی قماری عود خام
چون تو ببریدی شود هر یک از آن ده ماه نو
ور نبری باشد او در ذات خود ماه تمام
نجم‌الدین رازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
عشاق که آفتاب عالمتابند
در دیده کشند خاک من گر یابند
شد دشمن من ز جهل آن مشتی دون
چون شبپر گان که دشمن آفتابند
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
تا درد و غم عشق تو درمان گیر است
بی دردی تو هنوز دامان گیر است
یک موی درون دیده، یک خربار است
عیسی است که سوزنی گریبان گیر است
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
در دار جهان که خاص و عامی چندند
بدنامی چند و نیکنامی چندند
عالم چو تنور، خلق چون قرص خمیر
چسبیده در او پخته و خامی چندند
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
تا کرد قبای ناز را بر تن گل
در پایش ریخت رنگ از دامن گل
آن موی میان بر آن سرین دانی چیست
موری است که گشته صاحب خرمن گل
فرخی یزدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵
شبیه ماه مکن طفل خردسال مرا
چو آفتاب نخواهی اگر زوال مرا
در این قفس چو مرا قدرت پریدن نیست
خوشم که سنگ حوادث شکست بال مرا
نهاد سر به بیابان ز غم دل وحشی
چو دید آهوی شیر افکن غزال مرا
هزار نکته ز اسرار عشق می گفتیم
نبسته بود اگر غم زبان لال مرا
به کوی باده فروشان قدم گذار و ببین
به دور جام چو جمشید جم جلال مرا
خیال طره ی آشفته تو تا دل شب
هزار بار پریشان کند خیال مرا
به صد امید نشاندم نهال آزادی
خدا کند، نکند باغبان نهال مرا
عمعق بخاری : مقطعات و اشعار پراکنده
شمارهٔ ۲۴
گویی که هست مردم چشمم چو آبخو
یا خود چو ماهی است که دارد در آب خو
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۲۲۶
که می گوید که چشمش نرگسینست
که می گوید که زلفش عنبرینست
گیاهی را چه نسبت با دو چشمش
توان کردن دلم زان رو حزینست
دو ابرویش هلال عید خوانند
رخش را چون بگویم یاسمینست
چه نسبت زلف او با مشک و عنبر
که بوی او مرا دنیی و دینست
دو زلفش همچو شب بر روی خورشید
ز سر تا پا هزارش آفرنیست
به وصلم گر نوازد بهتر آنست
صلاح کار ما باری در اینست
مرا گویند ترک عشق او گوی
نمی یارم که یارم نازنینست
ز دل بیرون نیارم کرد مهرش
که عشقش در دلم نقش نگینست
جهان گشتم بسی در عشق رویش
مرا مهر رخ او دل گزینست
جفا بر من بسی کرد آن ستمگر
همانا گردش گردون برینست
نمی سوزد دلش بر حال زارم
چه چاره چونکه آن دل آهنینست
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۳
رنگ رخ تو گلست و لعل تو شکر
نقل لب تو نبات و نقل تو شکر
قند و شکر و نبات فرع لب تست
حقّا که تو خود قندی و اصل تو شکر
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۶
من سوخته در فراق یارم چون شمع
با درد دل و گریه زارم چون شمع
از آتش غم که در دلم می سوزد
خوناب ز دیده چند بارم چون شمع
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۴
رخسار تو چون دمشق و زلف تو چو شام
در شام دو زلف تو دلم کرد مقام
صبح رخ دوست مطلع کام دلست
زان گوش چو روزه دار دارم بر شام
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۲
بنگر به گل دو رنگ ای ماه عجم
یک روز زر طلا و یک روز بقم
مانند دو عاشقند بنشسته به هم
او سرخ شده ز شرم و او زرد ز غم