عبارات مورد جستجو در ۴۰۳ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۷۰
اهلی شیرازی : صنف هفتم که برات است و کم براست
برگ یازدهم دو برات است
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
عسجدی : اشعار باقیمانده
شمارهٔ ۹ - وله
عسجدی : اشعار باقیمانده
شمارهٔ ۱۳ - رباعی
عسجدی : اشعار باقیمانده
شمارهٔ ۱۸ - وله
عسجدی : اشعار باقیمانده
شمارهٔ ۵۵ - وله
عسجدی : اشعار باقیمانده
شمارهٔ ۵۹ - در تشبیه خربزه گفته و به هلال و بدر در دو حالت وصف کرده است
نجمالدین رازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
فرخی یزدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵
شبیه ماه مکن طفل خردسال مرا
چو آفتاب نخواهی اگر زوال مرا
در این قفس چو مرا قدرت پریدن نیست
خوشم که سنگ حوادث شکست بال مرا
نهاد سر به بیابان ز غم دل وحشی
چو دید آهوی شیر افکن غزال مرا
هزار نکته ز اسرار عشق می گفتیم
نبسته بود اگر غم زبان لال مرا
به کوی باده فروشان قدم گذار و ببین
به دور جام چو جمشید جم جلال مرا
خیال طره ی آشفته تو تا دل شب
هزار بار پریشان کند خیال مرا
به صد امید نشاندم نهال آزادی
خدا کند، نکند باغبان نهال مرا
چو آفتاب نخواهی اگر زوال مرا
در این قفس چو مرا قدرت پریدن نیست
خوشم که سنگ حوادث شکست بال مرا
نهاد سر به بیابان ز غم دل وحشی
چو دید آهوی شیر افکن غزال مرا
هزار نکته ز اسرار عشق می گفتیم
نبسته بود اگر غم زبان لال مرا
به کوی باده فروشان قدم گذار و ببین
به دور جام چو جمشید جم جلال مرا
خیال طره ی آشفته تو تا دل شب
هزار بار پریشان کند خیال مرا
به صد امید نشاندم نهال آزادی
خدا کند، نکند باغبان نهال مرا
عمعق بخاری : مقطعات و اشعار پراکنده
شمارهٔ ۲۴
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۲۲۶
که می گوید که چشمش نرگسینست
که می گوید که زلفش عنبرینست
گیاهی را چه نسبت با دو چشمش
توان کردن دلم زان رو حزینست
دو ابرویش هلال عید خوانند
رخش را چون بگویم یاسمینست
چه نسبت زلف او با مشک و عنبر
که بوی او مرا دنیی و دینست
دو زلفش همچو شب بر روی خورشید
ز سر تا پا هزارش آفرنیست
به وصلم گر نوازد بهتر آنست
صلاح کار ما باری در اینست
مرا گویند ترک عشق او گوی
نمی یارم که یارم نازنینست
ز دل بیرون نیارم کرد مهرش
که عشقش در دلم نقش نگینست
جهان گشتم بسی در عشق رویش
مرا مهر رخ او دل گزینست
جفا بر من بسی کرد آن ستمگر
همانا گردش گردون برینست
نمی سوزد دلش بر حال زارم
چه چاره چونکه آن دل آهنینست
که می گوید که زلفش عنبرینست
گیاهی را چه نسبت با دو چشمش
توان کردن دلم زان رو حزینست
دو ابرویش هلال عید خوانند
رخش را چون بگویم یاسمینست
چه نسبت زلف او با مشک و عنبر
که بوی او مرا دنیی و دینست
دو زلفش همچو شب بر روی خورشید
ز سر تا پا هزارش آفرنیست
به وصلم گر نوازد بهتر آنست
صلاح کار ما باری در اینست
مرا گویند ترک عشق او گوی
نمی یارم که یارم نازنینست
ز دل بیرون نیارم کرد مهرش
که عشقش در دلم نقش نگینست
جهان گشتم بسی در عشق رویش
مرا مهر رخ او دل گزینست
جفا بر من بسی کرد آن ستمگر
همانا گردش گردون برینست
نمی سوزد دلش بر حال زارم
چه چاره چونکه آن دل آهنینست
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۳
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۶
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۴
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۲