عبارات مورد جستجو در ۴۸۳ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۶
ایدل بجستجوی هنر در جهان بگرد
باشد که آوریش بهر حیلتی بدست
مرد آن بود که درگه و بیگه نشان علم
جوید بهر دیار ز هر هوشیار و مست
گر علم یافت سرور اقران خویش گشت
ور مرد عذر او بر اصحاب روشنست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٠٨
حالت مال و علم اگر خواهی
تا بدانی که هر یکی چونست
مال دارد چو بدر روی به کاست
علم چون ماه نو در افزونست
رفع را بین که حق ادریس است
کسر را بین که مال قارونست
طلب مال بهر علم بود
هر که را طلعت همایونست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٨٢
هر که در صبح از بگه خیزی
در دل از مهر حق چراع افروخت
هر چه خاشاک راه او میشد
بر سر آتش فناش بسوخت
آدمی زاد را طریق معاش
باید از آدم صفی آموخت
آدم از ما بدانش افزون بود
او بهشتی بحبه ئی بفروخت
نقد را داد ز ابلهی بعضی
نسیه را کیسه طمع بر دوخت
نزد عاقل سزای بند بود
هر که مال از برای غیر اندوخت
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۵۴
بزر کزاده اگر چند کودکش بینی
گرش جفا کنی از کارهای هرزه بود
ندانی اینقدر آخر که شیر بچه خرد
بزرگ گردد و او نیز شیر شرزه بود
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٠٢
شکرها واجب که نفس سرکش بدخوی را
رایض عقلم بزیر زین همت رام کرد
بود در آغاز کارم-دل چو گردون بیقرار
چون بدید انجام آن نیکو چو قطب آرام کرد
عمر ضایع میشد اندر پختن سودای خام
پخته نبود هر که زینسان کارهای خام کرد
عقل پیر از راه شفقت گفت با من کای جوان
هر که کرد آغاز کاری فکرت انجام کرد
مرغ جانرا کاشیان برسد ره و طوبی سزد
از برای دانه نتوان پای بند دام کرد
چون شنید ابن یمین فرمان سلطان خرد
نفس سرکش امتثال از کام و از ناکام کرد
کنج عزلت با فراغ خاطریرا همتش
بارگاه هر امیری و وزیری نام کرد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٧۴
هر کرا با خود مصاحب میکنی
بنگرش تا خویشتن چون میزید
گر بقدر حال سامانیش هست
میل او کن کو بقانون میزید
ور نباشد رونقی در کار او
ز آنکه حد-اوست افزون میزید
سالها گر تربیت خواهیش کرد
همچنان باشد که اکنون میزید
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٩٢
ای پسر همنشین اگر خواهی
همنشینی طلب ز خود بهتر
ز آنکه در نفس همدم از همدم
نقش پیدا شود بخیر و بشر
مثل اخکر که با همه گرمی
سرد گردد بوصل خاکستر
ور چه باشد فسرده طبع انگشت
چون بآتش رسد شود اخگر
گر تو خواهی که نیکنام شوی
دور باش از بدان عزیز پدر
وینسخن را که گفت ابن یمین
در صلاح و فساد آن بنگر
گر پسندیده نایدت مشنو
ور پسند آیدت از آن مگذر
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٣۵
شرف مرد بعلمست و کرامت بسجود
نیست بیعلم و عمل هیچکسی را مقدار
هر کراهست حسب گر نسبی نیست چه باک
بیهنر را چه شرف از نسب خویش و تبار
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۴٠
صحبت نیکان بود مانند مشک
کز نسیمش مغز جان یابد اثر
هرکه از ناکس طمع دارد وفا
از درخت خشک میجوید ثمر
از هنرمندان طلب کن دوستی
ز آنکه یاری را نشاید بیهنر
در زمین دل نشان بیخ ادب
تا درخت عزتت آید ببر
تا نپرسندت مکو از هیچ باب
تا نخواهندت مرو بر هیچ در
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۶۵
گر که سیم و زر بسیار بود نادانرا
مرد داناش بمردم نشمارد هرگز
ابله ار چند پر از زور بود لیک به رأی
گر چه بیزور بود بشکند او را گربز
آب اگر چند عفن گشته بود در شمرش
می نخواهد شدن از کشتن آتش عاجز
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۴٩
تهتک در سخن گفتن زیانست
تأمل کن تامل کن تامل
بکار بد چه کوشی تا توانی
تعلل کن تعلل کن تعلل
بهر کاریکه خواهی کردن اول
تعقل کن تعقل کن تعقل
مکن ایجان من از کس شکایت
توکل کن توکل کن توکل
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۶٣
گرت میل باشد که در پارسی
همی دال را باز دانی ز ذال
بگویم یکی ضابطه یادگیر
که آنرا نیابی بگیتی همال
اگر پیش ازو حرف عله بود
بجز ذال معجم ندارد مجال
ور آنحرف جز حرف عله بود
نگه کن که آنحرف را چیست حال
اگر هست ساکن تواش دال دان
وگر نه همان ذال معجم نه دال
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶۵٠
اگر تو در کلام الله نون ساکن و تنوین
بدشواری همی گوئی کند ابن یمین آسان
شود پیدا بحرف حلق و اندریر ملون مدغم
بود مقلوب بایا و شود در مابقی پنهان
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶۶٠
بنظم با تو بگویم بنای مصدر را
که چند و چیست ذهاب و صهو بتست و لبان
صراف و مدخل دگری خنق صفر بشری
بغایه و سرقه فسق و کدره و حرمان
سؤال و نشده و دعوی و رایه و مسغاه
دخول و محمدت و شغل و رحمت و غفران
هدی و مرجع و قتل و دهادت و غلبه
طلب قبول و جیف و کراهیت نزوان
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٩٧
میندیش در حق مردم بدی
که آری بلا بر سر خویشتن
نبینی که رنج فراوان کشد
که چاهی کند بهر من چاه کن
بآخر چو چه را بپایان برد
وی اندر تک چاه بینی نه من
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٠۵
هیچ دانی که مردمی چه بود
روز قوت فروتنی کردن
سیم و زر بیقیاس بخشیدن
گاه قدرت غضب فرو خوردن
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۶٩
گر حال نیک خواهی فرزند را همیشه
آموزش ای برادر قرآن و خط و پیشه
زیرا که پیشش آید روزیکه کارش افتد
چون پیشه ئی نداند بیل و کلنگ و تیشه
هر کو خطی نخواند یا پیشه ئی نداند
بس گاو و خر چراند در کوه و دشت و بیشه
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٩٨
ایدل نصیحتی کنم ار زانکه بشنوی
نا داده آب کشت سعادات ندروی
ز نهار در نهان نکنی آن معاملت
کانگه که آشکار شود زان خجل شوی
ابن یمین فَرومَدی : مثنویات
شمارهٔ ٨ - در پند و اندرز
شرط و آداب خدمت سلطان
بر شمارم مگر رسی تو بدان
کارش آراستن بصدق و صفا
بر پی او شدن بچشم رضا
آنکه از خود برد خداوندش
تا توانی بخود مپیوندش
بی نصیحت مباش دمسازش
با کس اندر میان منه رازش
هر که خشنود گشت شاه از او
بر نگردی بهیچ راه از او
راز خود را نهان مدار از شاه
برعطای کمش مزید مخواه
با تو ابن یمین شرایط گفت
در شهوار جمله بود که سفت
بندگی شهت اگر هوسست
این شرایط در این طریق بسست
خوشا آنکس که در راه توکل
تواند کرد محنتها تحمل
توکل آن بود کاندر ره حج
نهی بی ترس پای اندر ره حج
نباشد بیمت از دزد و حرامی
بعون حق بدان حضرت خرامی
بود نوع دگر نیز ای خردمند
بگویم کان توکل چون نمایند
ز بهر دین سلاح جنگ پوشی
بهنگام غزا با جان بکوشی
نترسی از فنای زندگانی
که آن باشد بقای زندگانی
دگر نوع از توکل با تو گویم
که تا هستم جز این ره را نپویم
فشانی دست بر مالی و جاهی
باستظهار الطاف الهی
یقین دانی که دارای حیاتت
رساند رزق تا وقت وفاتت
توکل آن نباشد ای برادر
که در کنجی نشینی زار و مضطر
نهاده چشم تا نانی که آرد
که آید از درو با خود چه دارد
بود زینگونه نان خوردن حرامت
وزین بد نامیی باشد تمامت
بود راه توکل سخت دشوار
مپندار ایعزیز این راه را خوار
برین ره جز دلیری می نپوید
فنای مال و جان هر کس نجوید
ز راه ابن یمینت کرد آگاه
ز هی دولت اگر پوئی بدین راه
هر که در محنتی گرفتارست
صبر او را نکوترین کارست
ز انتظار ار چه باشدش سوزی
سهل باشد که عاقبت روزی
یا قدم در ره مراد نهد
یا از آن انتظار باز رهد
امتحان کرده ایم و دانسته
بصبوری گشاده شد بسته
تو هم ابن یمین برین میباش
مگذران عمر خود ببوک و بکاش
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۹
هر کو بخرد نیک ز بد بشناسند
خار از گل و اطلس ز نمد بشناسد
باید که بکونین فرو نارد سر
واینش رسد ار قیمت خود بشناسد