عبارات مورد جستجو در ۳۷۳ گوهر پیدا شد:
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۶۲
ادیب گفت بر اندام ملک و پیکر دین
لباس عافیت از تیغ ظلم چاک شده
حکیم گفت ازین خاک امید خیر مدار
که صد هزار چنین آرزو به خاک شده
حکیم گفت به فتوای شرع و حکم خدای
پس از ازاله عین آن پلید پاک شده
ادیب الممالک : فرهنگ پارسی
شمارهٔ ۳۹ - سبعه منحوسه
سبعه منحوسه هفت اختر شومند
نحس و ترش روی و زشت در همه احیان
کید و غطیط و غریم باشد و سرموس
نیز گلاب است و ذوذوابه و لحیان
ادیب الممالک : در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر
شمارهٔ ۲۶ - راز تیموری
یک آشوب عظیمی اندرین گیتی بدست آید
ز سوزش خاک در شیون ز دودش مصر مست آید
چو دود از مصر بر خیزد به خشک و تر درآمیزد
به ملک روم یعنی در زمین خور نشست آید
چنان بارد بسر هر تازه چرخی راز چرخ آتش
که از پستی بلا خیزد از بالا به پست آید
قصاص از حق شود پیدا بلای ایزد از بالا
به فرق انگلیس و روس و هر باطل ز مست آید
ادیب الممالک : مفردات
شمارهٔ ۱
ز بی دردان علاج درد خود جستن بدان ماند
که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقربها
آذر بیگدلی : قطعات
شمارهٔ ۳۳ - تاریخ آب انبار (۱۱۸۹ ه.ق)
فخر زمانه، حضرت حاجی ابوالحسن
کو راست صفوت صفی ز خلت خلیل
آن کو بکار نیک، نه در کنیتش نظیر
آن کو بفعل خیر، نه در عالمش عدیل
آن صافدل، که در طلب آب زندگی
شد رای روشنش همه جا خضر را دلیل
یاد آمدش، چو از شه لب تشنگان حسین
کرد از برای تشنه لبان بر که یی سبیل
آبش، چو آب روی شهیدان کربلا
غیرت فزای چشمه ی کافور و زنجبیل
شیرین و صاف و سرد و گوارا و مشکبوی
چون زنده رود و دجله و جیحون، فرات و نیل
ظلمات نیست ساحت کاشان و، شد عیان؛
آبی که شد حیوه ابد خضر را کفیل
آبی که خضر خاصه ی خود میشمرد، شد
بر خلق ازو سبیل، که بادا جرا و جزیل
هر تشنه را، که کام ازین برکه تر شود
گوید که: ای خدای جهان داور جلیل
بانی این بنا بودش عاقبت بخیر
آمین سرای دعوت او باد جبرئیل
در تشنگی بروز قیامت دهد مدام؛
ساقی کوثرش، قدح از آب سلسبیل
هم بخت او سعید بود، نامه اش سفید
هم دوستش عزیز بود، دشمنش ذلیل
تاریخ خواستند ز خیل سخنوران
اتمام برکه را که بود ظل او ظلیل
برداشت آذر آب و بتاریخ آن نوشت:
این برکه بر حسین شد از بوالحسن سبیل
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۷
این طاس مصفی که بود آینه گون
گیرند ز دست هم حریفان بشگون
شوید همه آلایشم از تن یا رب
چون طاس فلک مباد این طاس نگون!
آذر بیگدلی : حکایات
شمارهٔ ۵۴ - حکایت
شنیدم که مولای مردان علی
نبی را وصی و خدا را ولی
ز مسجد یکی روز چون بازگشت
بقصابی از دوستان برگذشت
به او گفت قصاب کای قسوره
بکشتم یکی نغز فربه بره
بفرما از آن رطلی آرم تو را
که از جان فزون دوست دارم تو را
چنین گفت آن شاه ملک کرم
که: بر کف بها را ندارم درم
بنالید قصاب کای حق پرست
تو را گر درم نه، مرا صبر هست
چو شیر خدا گفته ی او شنفت
بروی وی از لطف خندید و گفت
که: گر صبر نیکو است، اولی منم؛
که در کیش اسلام مولی منم!
وگر خود بود تلخ، ای نیکنام،
پسندم ز صبرت چرا تلخ کام؟!
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۹۰
کشتن عاشق مباحستی مباح
اقتلولی لیس فی قتلی جناح
جرح سیف ام رشیح من قدح
قرح سهم ام معلی من قداح
لن تنالوالبر حتی تنفقوا
زاهدان از روح میخواران زراح
انفتاح العین فی صیب السهام
انشراح الصدر فی طعن الرماح
الرحیل است الرحیل ای کاروان
مالکم لم تسمعوا هذا الصباح
مهر پنهانست وظلمتها پدید
قطع این ره لیک نتوان بی رواح
انبیاء جمله دلیل و رهبرند
هم نجوم اللیل و النجم الصباح
یا رسول الله انی تصرفون
مالهم من دونکم سعی الفلاح
امیرعلیشیر نوایی : مقطعات
شمارهٔ ۲
صحت ار خواهی مکن میل طعام
تا نباشد اشتهای غالبت
لیک باید دست ازو وقتی کشی
کش بخوردن نفس باشد طالبت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۳
عمری دلم اندر پی وصل تو شتافت
جان درسر کار کرد و هم کام نیافت
زین رنج هزار یک ندید اسکندر
کز جستن آب زندگی روی نتافت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۲
گر بر سر گل تاج مکلل باشد
و اندر بر گل جامه مهلل باشد
هم بر سرش ادبار موکل باشد
از گل مطلب وفا که گل کل باشد
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۰
عهد من دل شکسته زینگونه سبک
مکشن که بود عهد عزیزان نازک
دانی که چو آبگینه ما را دلکی ست
آسان شکن و ساده و صافی و تنک
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
اهلی ز میان سنگ بیرون آید
وآنهم به هزار رنگ بیرون آید
یک ذره صفای دل اگر یافت شود
از زیر هزار زنگ بیرون آید
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۵
روشن نشود چون شرر از سنگ چراغت
تا دست بدامن نزنی سوخته یی را!
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۹۸
ز غلیان و قهوه بپوشان نظر
که این دود خشک است و آن دود تر
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۱۲
چون همه ز آن حق است، از چه بجود نازی
دادن مال دنیاست، گرمی آب حمام
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۴۷
نگردد مرد کامل تا نیاید از وطن بیرون
نفس کی حرف گرد تا نیاید از دهن بیرون؟!
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
ایزد دهد ار دولت دارای ریم
وان گه بخلی فزون ز کاووس کیم
با بخل چنین دولت سرشار چنان
بینی به دو روز رهن یک جرعه میم
صفایی جندقی : قطعات و ماده تاریخ‌ها
۶۵- چون خان شکم گنده گندیده دهن
چون خان شکم گنده گندیده دهن
از ساحت سمنان به سقر سخت سکن
گفتند به سال مرگش ارباب سخن
پر کرد جهنم را از گنده تن
۱۲۶۲ق
صفایی جندقی : قطعات و ماده تاریخ‌ها
۷۸- جعفر آباده ای شد سوی نیران و نیست
جعفر آباده ای شد سوی نیران و نیست
نفی چنین ناکسان درخور افسوس و آه
عین عن اخراج کن وز پی سالش بگو
جعفر آباده (ای) رفت به گور سیاه
۱۲۸۳ق