عبارات مورد جستجو در ۵۰۱ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۶٣
گرت میل باشد که در پارسی
همی دال را باز دانی ز ذال
بگویم یکی ضابطه یادگیر
که آنرا نیابی بگیتی همال
اگر پیش ازو حرف عله بود
بجز ذال معجم ندارد مجال
ور آنحرف جز حرف عله بود
نگه کن که آنحرف را چیست حال
اگر هست ساکن تواش دال دان
وگر نه همان ذال معجم نه دال
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶۵٠
اگر تو در کلام الله نون ساکن و تنوین
بدشواری همی گوئی کند ابن یمین آسان
شود پیدا بحرف حلق و اندریر ملون مدغم
بود مقلوب بایا و شود در مابقی پنهان
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶۶٠
بنظم با تو بگویم بنای مصدر را
که چند و چیست ذهاب و صهو بتست و لبان
صراف و مدخل دگری خنق صفر بشری
بغایه و سرقه فسق و کدره و حرمان
سؤال و نشده و دعوی و رایه و مسغاه
دخول و محمدت و شغل و رحمت و غفران
هدی و مرجع و قتل و دهادت و غلبه
طلب قبول و جیف و کراهیت نزوان
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٩٧
میندیش در حق مردم بدی
که آری بلا بر سر خویشتن
نبینی که رنج فراوان کشد
که چاهی کند بهر من چاه کن
بآخر چو چه را بپایان برد
وی اندر تک چاه بینی نه من
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٠۵
هیچ دانی که مردمی چه بود
روز قوت فروتنی کردن
سیم و زر بیقیاس بخشیدن
گاه قدرت غضب فرو خوردن
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۶٩
گر حال نیک خواهی فرزند را همیشه
آموزش ای برادر قرآن و خط و پیشه
زیرا که پیشش آید روزیکه کارش افتد
چون پیشه ئی نداند بیل و کلنگ و تیشه
هر کو خطی نخواند یا پیشه ئی نداند
بس گاو و خر چراند در کوه و دشت و بیشه
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٩٨
ایدل نصیحتی کنم ار زانکه بشنوی
نا داده آب کشت سعادات ندروی
ز نهار در نهان نکنی آن معاملت
کانگه که آشکار شود زان خجل شوی
ابن یمین فَرومَدی : مثنویات
شمارهٔ ٨ - در پند و اندرز
شرط و آداب خدمت سلطان
بر شمارم مگر رسی تو بدان
کارش آراستن بصدق و صفا
بر پی او شدن بچشم رضا
آنکه از خود برد خداوندش
تا توانی بخود مپیوندش
بی نصیحت مباش دمسازش
با کس اندر میان منه رازش
هر که خشنود گشت شاه از او
بر نگردی بهیچ راه از او
راز خود را نهان مدار از شاه
برعطای کمش مزید مخواه
با تو ابن یمین شرایط گفت
در شهوار جمله بود که سفت
بندگی شهت اگر هوسست
این شرایط در این طریق بسست
خوشا آنکس که در راه توکل
تواند کرد محنتها تحمل
توکل آن بود کاندر ره حج
نهی بی ترس پای اندر ره حج
نباشد بیمت از دزد و حرامی
بعون حق بدان حضرت خرامی
بود نوع دگر نیز ای خردمند
بگویم کان توکل چون نمایند
ز بهر دین سلاح جنگ پوشی
بهنگام غزا با جان بکوشی
نترسی از فنای زندگانی
که آن باشد بقای زندگانی
دگر نوع از توکل با تو گویم
که تا هستم جز این ره را نپویم
فشانی دست بر مالی و جاهی
باستظهار الطاف الهی
یقین دانی که دارای حیاتت
رساند رزق تا وقت وفاتت
توکل آن نباشد ای برادر
که در کنجی نشینی زار و مضطر
نهاده چشم تا نانی که آرد
که آید از درو با خود چه دارد
بود زینگونه نان خوردن حرامت
وزین بد نامیی باشد تمامت
بود راه توکل سخت دشوار
مپندار ایعزیز این راه را خوار
برین ره جز دلیری می نپوید
فنای مال و جان هر کس نجوید
ز راه ابن یمینت کرد آگاه
ز هی دولت اگر پوئی بدین راه
هر که در محنتی گرفتارست
صبر او را نکوترین کارست
ز انتظار ار چه باشدش سوزی
سهل باشد که عاقبت روزی
یا قدم در ره مراد نهد
یا از آن انتظار باز رهد
امتحان کرده ایم و دانسته
بصبوری گشاده شد بسته
تو هم ابن یمین برین میباش
مگذران عمر خود ببوک و بکاش
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۹
هر کو بخرد نیک ز بد بشناسند
خار از گل و اطلس ز نمد بشناسد
باید که بکونین فرو نارد سر
واینش رسد ار قیمت خود بشناسد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۰
هر کو ز طریقه ددی دور بود
باید که همیشه از بدی دور بود
هر چیز که بی سؤال خواهی دانست
پرسیدن آن ز بخردی دور بود
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۰
لقمان که حکیمان جهانراست امام
فرمود بحفظ چار در چار مقام
دل در گه طاعت و زبان وقت کلام
دیده گه دیدن و شکم وقت طعام
ابن یمین فَرومَدی : اشعار عربی
شمارهٔ ۴٠ - ترجمه
علم را دیدم و تواضع را
کان بزرگی و این بلندی داد
وانکه بر بیخرد زبان بگشاد
خصم را ساز جنگ پیش نهاد
جمال‌الدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۱۲۰ - مشورت
یک نصیحت بشنو از من کاندران نبود غرض
چون کنی رای مهمی تجربت از پیش کن
طاعت فرمان حق بر، شفقتی بر خلق کن
در همه حال این دو معنی را شعار خویش کن
ور تو را دایم تواضع بود با خرد و بزرگ
منصبت گر بیشتر گشتست اکنون بیش کن
آب در حلق ضیعفان از کرم چون نوش ریز
موی بر اندام خصم از بیم همچون نیش کن
گر تکبر میکنی با خواجگان سفله کن
ور تواضع میکنی با مردم درویش کن
چون کسی دردِ دلی گوید تو را از حال خویش
گوش بر درد دل آن عاجز دلریش کن
معرفت از لفظ دینداران کامل عقل جوی
مشورت با رای نزدیکان دوراندیش کن
ابوالفرج رونی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳
از هر که دهد پند شنودن باید
با هر که بود رفق نمودن باید
به کاشتن و نیک فزودن باید
زیرا که پس از کشت درودن باید
ابوالحسن فراهانی : قطعات
شمارهٔ ۳۴
ای پسر گر هرزه خند و بی جا باشی چو گل
هرکجا هستی قرین آتش سوزان شوی
رو چو نرگس با حیا و سر به پیش افکنده باش
تا ز گلشن گر برون افتی به نرگس دان شوی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۹۷ - الحقیقة
گر حکمت محض خواهی و علم اصول
از لوح دلت بشوی این نقش فضول
گر بی تکرار علم حاصل نشود
پس عَلمنی چراست در شأن رسول
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۹۰
هر لقمه که آلوده بود قی به از آن
بی خود به تواضع آردت می به از آن
نیکی و غرور دور دارد زخدای
بد بودن و اعتراف در پی به از آن
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۶
دانش نه برای نفس خود باید و بس
نه از بهر معلمی هر دون و دنس
زینهار مزن با کس ازین علم هوس
کی قوّت احتمال این دارد کس
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۱۸
و آنها که به دستار سر افراخته اند
علم و عمل از مکتب آموخته اند
ترتیب ادب چو خرس دارند از آنک
زیرا که به زخم چوب آموخته اند
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۲۵
ای دل اگرت بصیرت حق بین است
پیوسته براق همّتت در زین است
چون مور میان ببند در خدمت خلق
کان ملک سلیمان که شنیدی این است