عبارات مورد جستجو در ۵۴۴۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۰۸
چندانک دلم جان کند اندر سر و کار
هرگز نشود به وصل کس برخوردار
جوهر دارد دل من وزآن خوانند
عشّاق جهان دل مرا جوهر دار
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۲۰
در درد دل خویش زبی درمانی
هر لحظه به دردی دگر اندرمانی
چون سینهٔ بوالفضول را دل خوانی
زان می نرهد دلت زسرگردانی
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۵
عشق تو مقیم دل شوریدهٔ ماست
شکل خوش تو مجاور دیدهٔ ماست
سودات به هر بهای ارزندهٔ ماست
هرچ از تو به ما رسد پسندیدهٔ ماست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۹۵
شمع است رخ خوب تو پروانه طِراز
سودات مفرح است دیوانه فراز
در عشق تو زآن نای مرا نیست که هست
شب کوته و تو ملول و افسانه دراز
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۰۷
بی روی تو رای استقامت نکنم
در جستن وصل تو اقامت نکنم
کس را به هوای تو ملامت نکنم
وز عشق تو توبه تا قیامت نکنم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۴۵
کردم نظری به سوی او دزدیده
نادیده ستد جان و دلم را دیده
مسکین باشد کسی که بیند رویش
وانگه نشود زعشق او شوریده
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۹۱
پیش رخ و زلف تو چه مشک و چه قمر
پیش لب لعل تو چه شهد و چه شکر
خاصَه که دمید بر لب چشمهٔ نوش
از سبزه نباتی زشکر شیرین تر
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۰۳
بگذار شبی که بر تو فرمان بدهم
داد دل مستمند حیران بدهم
ای جان و جهان زنده بدان می مانم
تا با تو دمی برآرم و جان بدهم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۰۶
پیش سخن و مذهب و کیشت میرم
پیش لب و چشم نوش و نیشت میرم
چون زندگی جان من از نیش تو است
من چون میرم به نوش نیشت میرم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۰۹
گه بوی خوشت زپیرهن می شنوم
گه شرح غمت ز مرد و زن می شنوم
ور هیچ نباشد کسکی بنشانم
کاو نام تو می گوید و من می شنوم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۱۱
باد تو به هر صبوح مفتوح من است
در هر خوابی خیال تو روح من است
ممکن نبود جان مرا بیم زوال
تا بوی تو در مشام مجروح من است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۲۳
العمر مضی وفاتنی المطلوبُ
لَا القلبُ اطاعنی و لا المحبوبُ
دمعی و دمی کلاهما مسلوبُ
یا یوسُف صل فانّنی یعقوبُ
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۳۹
چشم سیهت که ناف آهو دارد
در هر مژه صد هزار جادو دارد
از درج دلم گوهر عقلم گم شد
زنهار بگو تا بدهد کاو دارد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۵۱
گر حکم جهان زیر نگین داشتمی
بر خاک درت نثار چین داشتمی
زآنجا که تویی مرا چنین می داری
گر من توَمی تو را چنین داشتمی
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۷۴
ای شب تو علی رغم بدآموز مرو
شمع طرب مرا برافروز مرو
ای صبح به جان او که امشب تو میا
وای شب به جمال او که امروز مرو
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۸۸
یا من به چه دل زنم دَرِ سودایش
یا من چه سگم که دیده سازم جایش
گر دست رسد جملهٔ معصومان را
در دیده کشند جمله خاک پایش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۴۸
هر جا که سری است پر زسودای شماست
هر جا که دلی است پر تمنای شماست
آنجا که جهان عالم آرای شماست
اندر دل جان و جان و دل جای شماست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۶۱
خیزیم و ره قافلهٔ غم بزنیم
پا بر سر ملک هر دو عالم بزنیم
خار منی و تویی زره برگیریم
تا بی من و تو من و تو یک دم بزنیم
اوحدالدین کرمانی : رباعیات الحاقی
شمارهٔ ۷۱
ای وصل تو مایهٔ تن آسانی من
وی هجر تو غایت پریشانی من
من خود بروم ولیک هرگز نرود
از خاک درت نشان پیشانی من
نوعی خبوشانی : مثنوی سوز و گداز
بخش ۲ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات
خداوندا دلم افسردن آموخت
نظر دردیده از دل مردنم سوخت
به ناخن گربکاوی آهن و سنگ
به هرجا شعله ای بینی بر اورنگ
غرامت بین که این ناکس دل من
نه سنگ طور شد نه سنگ آهن
من و این دل که گم نام زبان باد
چنین دلها نصیب دشمنان باد
زخون این چنین دل خاک تن به
چنین دل طعمهٔ زاغ و زغن به
به جای این دل افسرده پیکر
دل پروانه ام ده یا سمندر
دل ریشی از آن اجزای جان ریش
دلی کز نام او گردد زبان ریش
دلی همپایهٔ فریاد بلبل
دلی صید گل و صیاد بلبل
دلی سر تا قدم چون شعله روشن
کشیده کسوت فانوس بر تن
که چون پروانه اش گردد هوا دار
نهد از پردهٔ دل داغ دیدار
دلی از رنگ و بوی گل سرشته
نه همچون تن ز آب و گل سرشته
دلی پروانه پرواز محبت
به صد جان خانه پرداز محبت
چنان مستم کن از جامی که دانی
که تاب مستیش هم خود توانی
ز شوقی کن سرم را سجده فرسای
که شوق از سر ندانم سجده از پای
ز چین غم جبینم ساده گردان
گشاده ابرو ترم از باده گردان
به هر کارم چو همت پیشرو کن
گره از رشته زار دل درو کن
سرم را تاج بخش از بستر درد
لبم را راح ده از ساغر درد
چه بستر خوابگاه ماه و خورشید
چه ساغر جرعه بخش جام جمشید
شهادت را شراب هوش من کن
محبت را گل آغوش من کن
هر آن خاری که ننگ از وی نفور است
مرا در کار و عشقم را ضرور است
نبیند معرفت کن در ایاغم
خرابات محبت کن دماغم
نبیدی خانه زاد نشئه طور
کزو مستی و هشیاری شود دور
که هرگه سایه اش در ساغر افتد
تو گویی آتش اندر مجمر افتد
من و نوعی ندامت زادگانیم
که چون آئینه از دل سادگانیم
ز بس صافی نهادیم از محبت
ز عیب دیگران بر ماست تهمت
زلوح دل نقوش غیر بزدای
خطای دیگران بر ما ببخشای
شب تاریک و رهبر دیده اعمی
کرامت کن چراغان تجلی
ز نور وحدتم خاطر بر افروز
به طور رؤیتم راهی در آموز
دلم را عاقبت اندیشگی ده
نهادم را شریعت پیشگی ده
عروجی ده به معراج قبولم
رهی بنما به درگاه رسولم