عبارات مورد جستجو در ۹۰۵ گوهر پیدا شد:
جمال‌الدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۹۲ - غفلت
چند گویی که عیش نیست به کام
چند گویی که کار نیست به برگ
تا کی اندوه جبه و دستار
مرگ ای خواجه غافلی از مرگ
محیط قمی : هفت شهر عشق
شمارهٔ ۱۱۹ - موشّح به اسم مبارک حضرت علی مرتضی علیه السلام
چون شمع گر به بزم وفا ترک سرکنی
سر پیش عاشقان رخ دوست برکنی
اول قدم کزین تن خاکی برون نهی
در ملک جان به حضرت جانان گذر کنی
گیری اگر حجاب دوئیت زچشم دل
روشن زچشم شاهد وحدت بصر کنی
دنیا متاع مختصر است و زیان بری
گر نقد عمر، صرف بدین مختصر کنی
به پذیر پند من که چه عقد گهر بود
زیبد که زیب گوش، زعقد گهر کنی
سود و زیان تراست، مساوی است بهر من
گر گوش، پند من ننمایی و گر کنی
تن پروری رها بکن ای یار عیسوی
حیف است از تو این همه تیمار خرکنی
انصاف ده برای پدر کرده ای چه چیز
تا بهر خود، توقع آن زپسر کنی
دارالشفا است خاک نجف گر تو راست درد
از ابلهی است روی به جای دگر کنی
اکسیر اعظم است ولای علی، بیا
تا خود، مس وجود، به اکسیر زر کنی
منظور کائنات شوی آن زمان «محیط»
کز کائنات یکسره قطع نظر کنی
ابوالحسن فراهانی : قطعات
شمارهٔ ۳۹
مال دنیا سایه است و اهل دنیا آفتاب
گر نمی دانی بگویم کز چه معنی ای عزیز
زآن که در وی پشت اگر کردی نهد سر درپیت
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۵۳ - الرّضا و التّسلیم
ای دل نه همه ساله شکر باید خورد
بسیار شکر که برحذر باید خورد
ما سینه و گرد ران بسی ردّ کردیم
تا لاجرم امروز جگر باید خورد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۱۳ - الصّوم
با دیده درآی و صنع ربّانی بین
و آسایش شیخ اوحد کرمانی بین
تو طالب آب و نانی، ای بیچاره
یک روز به روزه باش و سلطانی بین
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۶
از عمر نصیب جاودانی برگیر
سرمایهٔ حاصل جوانی برگیر
می دان که حیات همچو گنجی است روان
از گنج هر آنچ می توانی برگیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۶۸
ای دل اگرت زنفس معزول کنند
میلت سوی مقبلان مقبول کنند
هرگه که تو قدر قرب حق نشناسی
ناچار به باطلیت مشغول کنند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۸۶
با آنچ گسستنی است در پیوستی
وآنجا که گذشتنی است خوش بنشستی
امروز گل است و خار از پس بینی
فردات کند خمار کامشب مستی
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۶۶
خواهی که نیفتی زفراقش به بلا
یاری بطلب کزو نمانی تو جدا
آن قدر یقین بدان که یارت نبود
آن کاو بود امروز نباشد فردا
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۷۰
هر چند چو خاک ره عَناکش باشی
ور باد جفای دَهر ناخوش باشی
زنهار زدست ناکسان آب حیات
بر لب مچکان گرچه در آتش باشی
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۹۳
با صولت جمشید و فریدون شده گیر
با ثروت و با مال چو قارون شده گیر
با گونهٔ زر نگار و با سیمبَران
روزی دو سه بنشسته و بیرون شده گیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۵
ای دل چه نشسته ای درین ویرانه
نزدیک آمد که پر شود پیمانه
امروز بکن چاره وگرنِه فردا
سودت نکند ندامت و افغانه
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۶۵
در عشق بسی زیر و زبرها باشد
مر عاشق را بسی خطرها باشد
پادار به هر دردسر از دست مرو
کاندر ره عشق دردسرها باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۳۰
در عشق اگرت به دل درآید دیدن
معشوق تو را سهل نماید دیدن
زنهار به سایه اش قناعت می کن
جز سایه مپندار که شاید دیدن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۲۲
خواهی که بر خدای باشی مقبول
نیک همه خلق گو و می باش حمول
بگذر زطریق غیبت ای نفس فضول
آخر بتر از زناش گفته است رسول
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۶۷
زنهار اگرچه راست می آید کار
مغرور مشو چو شاخ در فصل بهار
چون باد خزان شاخ تو در جنباند
آنگه دانی که مفلسی از بروبار
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۷۷
دل سوختگان از تو سگالند مکن
یا از تو به حضرتش بنالند مکن
اقبال تو را گوش به هنگام سحر
با دست دعای بد بمالند مکن
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۴
چشم ار ز ادب به توتیایی نرسد
در درویشی هیچ صفایی نرسد
مردم به ادب رسند جایی که رسند
از بی ادبی کسی به جایی نرسد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۸۳
ای عقل همیشه از طرب تنها باش
وای صبر درین واقعه اندروا باش
ای دل تو به پای بسته از دست مده
وای جان زدست رفته پابرجا باش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۶۲
خواهی که رسی به کام برگیر دو گام
یک گام زکونین و دگر گام زکام
اندر ره حق خواجه کم آید زغلام
یک بندهٔ پخته به که صد خواجهٔ خام