عبارات مورد جستجو در ۴۴۱۰ گوهر پیدا شد:
سلطان باهو : غزلیات
غزل ۴۶
یاران ره عشق بجز جور و جفا نیست
کس لایق این راه بجز اهل صفا نیست
گر راه صفا می طلبی راه جفا جو
کین راه مصفا ست بجز اهل صفا نیست
ای مرد خدا گر طلبی راه خدا را
این راه چنین ست که جز جور و جفا نیست
با صدق دل خود شنو وانگه قدم نه
زیرا که ره عشق بجز صدق و صفا نیست
ای یار بجز کار جفا خود دگری چیست
این راه صفا نیست ، بجز اهل صفا نیست
کس لایق این راه بجز اهل صفا نیست
گر راه صفا می طلبی راه جفا جو
کین راه مصفا ست بجز اهل صفا نیست
ای مرد خدا گر طلبی راه خدا را
این راه چنین ست که جز جور و جفا نیست
با صدق دل خود شنو وانگه قدم نه
زیرا که ره عشق بجز صدق و صفا نیست
ای یار بجز کار جفا خود دگری چیست
این راه صفا نیست ، بجز اهل صفا نیست
مولانا خالد نقشبندی : غزلیات
غزل شماره ۴۷
چه دولت بود یا رب دوش من در خواب می دیدم
که نخل مدعا را پر بر و شاداب می دیدم
سکندر بهر آب زندگی ظلمت برید و من
به تاریکی شب سرچشمه آن آب می دیدم
نگه مل، چهره گل، خط سنبل و قد سرو و لب شکر
مژه نشتر وش و کاکل چو مشک ناب می دیدم
قیامت می نمود از قامت و می گفت قدقامت
به روی خویشتن حیران شده محراب می دیدم
شب یلدا به روی روز رستاخیز شد پیدا
ندانم یا دو زلفت پر ز پیچ و تاب می دیدم
زین تشبیه های نامناسب صد معاذالله
که بالله در جهان مانند او نایاب می دیدم
به خاک پاش می غلتیدم و شکرانه می کردم
تو گویی خویش را بر بستر سنجاب میدیدم
ز شوق شمع رویش جمله اعضایم به رقص آمد
ز هر مویش به بند جان دو صد قلاب میدیدم
ندیدم زان شب فرخنده صبحی پرتو افکن تر
اگرچه کلبه را بی شمع و بی مهتاب می دیدم
تنم یکباره شد چشم از برای دیدن رویش
به هر عضوی جمال آن گل سیراب می دیدم
اشارت بر بشارت بود خالد خواب دوشینم
که من بیمارم و گلشکر و عناب می دیدم
که نخل مدعا را پر بر و شاداب می دیدم
سکندر بهر آب زندگی ظلمت برید و من
به تاریکی شب سرچشمه آن آب می دیدم
نگه مل، چهره گل، خط سنبل و قد سرو و لب شکر
مژه نشتر وش و کاکل چو مشک ناب می دیدم
قیامت می نمود از قامت و می گفت قدقامت
به روی خویشتن حیران شده محراب می دیدم
شب یلدا به روی روز رستاخیز شد پیدا
ندانم یا دو زلفت پر ز پیچ و تاب می دیدم
زین تشبیه های نامناسب صد معاذالله
که بالله در جهان مانند او نایاب می دیدم
به خاک پاش می غلتیدم و شکرانه می کردم
تو گویی خویش را بر بستر سنجاب میدیدم
ز شوق شمع رویش جمله اعضایم به رقص آمد
ز هر مویش به بند جان دو صد قلاب میدیدم
ندیدم زان شب فرخنده صبحی پرتو افکن تر
اگرچه کلبه را بی شمع و بی مهتاب می دیدم
تنم یکباره شد چشم از برای دیدن رویش
به هر عضوی جمال آن گل سیراب می دیدم
اشارت بر بشارت بود خالد خواب دوشینم
که من بیمارم و گلشکر و عناب می دیدم
مولانا خالد نقشبندی : قطعات
قطعه شماره ۱۶
نبی صدیق و سلمان، قاسم است و جعفر و طیفور
که بعد از بوالحسن شد بوعلی و یوسفش گنجور
ز عبدالخالق آمد عارف و محمود را بهره
کز ایشان شد شد دیار ماوراءالنهر کوه طور
علی، بابا، کلال و نقشبند است و علاءالدین
پس از یعقوب چرخی، خواجه احرار شد مشهور
محمد زاهد و درویش محمد، خواجگی، باقی
مجدد، عروه الوثقی و سیف الدین و سید نور
حبیب الله مظهر، شاه عبدالله، پیر ما
از ینها رشک صبح عید شد ما را شب دیجور
که بعد از بوالحسن شد بوعلی و یوسفش گنجور
ز عبدالخالق آمد عارف و محمود را بهره
کز ایشان شد شد دیار ماوراءالنهر کوه طور
علی، بابا، کلال و نقشبند است و علاءالدین
پس از یعقوب چرخی، خواجه احرار شد مشهور
محمد زاهد و درویش محمد، خواجگی، باقی
مجدد، عروه الوثقی و سیف الدین و سید نور
حبیب الله مظهر، شاه عبدالله، پیر ما
از ینها رشک صبح عید شد ما را شب دیجور
مولانا خالد نقشبندی : قطعات
قطعه شماره ۲۴ (هنگام ترک مشهد مقدس و وداع با حضرت رضا علیه السلام)
خالد بیا و عزم سفر زین مقام کن
بر روضه رضا به دل و جان سلام کن
از گفتگوی خام روافض دلم گرفت
بر بند بار و قطع سخنهای خام کن
بدعت سرای طوس نه جای اقامت است
برخیز و روی دل به در پیر جام کن
از خاک قندهار و هری نیز درگذر
مقصود دل چو خاص بود ترک عام کن
وز شام و مکه ات گره از کار وا نشد
من بعد صبح را به ره هند شام کن
خود را به خاک پای غلام علی فکن
محو هوای روضه دارالسلام کن
در کار خواجگی همه عمرم به باد رفت
خود را دمی به خدمت آن شه غلام کن
خالد چو هیچکس به سخن مرد ره نشد
بگذر ز هر چه هست و سخن را تمام کن
بر روضه رضا به دل و جان سلام کن
از گفتگوی خام روافض دلم گرفت
بر بند بار و قطع سخنهای خام کن
بدعت سرای طوس نه جای اقامت است
برخیز و روی دل به در پیر جام کن
از خاک قندهار و هری نیز درگذر
مقصود دل چو خاص بود ترک عام کن
وز شام و مکه ات گره از کار وا نشد
من بعد صبح را به ره هند شام کن
خود را به خاک پای غلام علی فکن
محو هوای روضه دارالسلام کن
در کار خواجگی همه عمرم به باد رفت
خود را دمی به خدمت آن شه غلام کن
خالد چو هیچکس به سخن مرد ره نشد
بگذر ز هر چه هست و سخن را تمام کن
مولانا خالد نقشبندی : قطعات
قطعه شماره ۳۲
ایرج میرزا : مثنوی ها
حُرمتِ ربا
ایرج میرزا : قطعه ها
شراب
ابلیس شبی رفت به بالین جوانی
آراسته با شکل مهیبی سَر و بَر را
گفتا که منم مرگ و اگر خواهی زنهار
باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را
یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار
یا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را
یا خود ز می ناب کشی یک دو سه ساغر
تا آنکه بپوشم ز هلاک تو نظر را
لرزید از این بیم جوان بر خود و جا داشت
کز مرگ فتد لرزه به تن ضَیَغمِ نَر را
گفتا پدر و خواهر من هر دو عزیزند
هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را
لیکن چو به می دفع شر از خویش توان کرد
مِی نوشم و با وی بکنم چاره شر را
جامی دو بنوشید و چو شد خیره ز مستی
هم خواهر خود را زد و هم کشت پدر را
ای کاش شود خشک بنِ تاک و خداوند
زین مایه شر حفظ کند نوع بشر را
آراسته با شکل مهیبی سَر و بَر را
گفتا که منم مرگ و اگر خواهی زنهار
باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را
یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار
یا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را
یا خود ز می ناب کشی یک دو سه ساغر
تا آنکه بپوشم ز هلاک تو نظر را
لرزید از این بیم جوان بر خود و جا داشت
کز مرگ فتد لرزه به تن ضَیَغمِ نَر را
گفتا پدر و خواهر من هر دو عزیزند
هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را
لیکن چو به می دفع شر از خویش توان کرد
مِی نوشم و با وی بکنم چاره شر را
جامی دو بنوشید و چو شد خیره ز مستی
هم خواهر خود را زد و هم کشت پدر را
ای کاش شود خشک بنِ تاک و خداوند
زین مایه شر حفظ کند نوع بشر را
ایرج میرزا : قطعه ها
دوزخ
ایرج میرزا : قطعه ها
مهر مادر
ایرج میرزا : قطعه ها
بهشت و دوزخ
رسول دید که جمعی گسسته افسارند
به چاره خواست کِشان رِبقَه در رِقاب کند
بهشت و دوزخی آراست بهر بیم و اُمید
که دعوتِ همه بر مِنهَج صواب کند
من از جحیم نترسم از آن که بار خدای
نه مطبخی است که در آتشم کباب کند
ز مار و عقرب و آتش گزنده تر دارد
خدای خواهد اگر بنده را عذاب کند
جحیم قهر الهی است کاندر این عالم
ترا به خوی بد و فعل بد عقاب کند
به قدر وسعت فکر تو آن یگانه حکیم
سخن ز دوزخ و فردوس در کتاب کند
برای ذوق تو شهوت پرست عبدالبطن
حدیث میوه و حوریّه و شراب کند
از آن نماز که خود هیچ از آن نمی فهمی
خدا چه فایده و بهره اکتساب کند
تفاخُری نبود مر خدایِ عالَم را
که چون تو ابلهی او را خدا حساب کند
به چاره خواست کِشان رِبقَه در رِقاب کند
بهشت و دوزخی آراست بهر بیم و اُمید
که دعوتِ همه بر مِنهَج صواب کند
من از جحیم نترسم از آن که بار خدای
نه مطبخی است که در آتشم کباب کند
ز مار و عقرب و آتش گزنده تر دارد
خدای خواهد اگر بنده را عذاب کند
جحیم قهر الهی است کاندر این عالم
ترا به خوی بد و فعل بد عقاب کند
به قدر وسعت فکر تو آن یگانه حکیم
سخن ز دوزخ و فردوس در کتاب کند
برای ذوق تو شهوت پرست عبدالبطن
حدیث میوه و حوریّه و شراب کند
از آن نماز که خود هیچ از آن نمی فهمی
خدا چه فایده و بهره اکتساب کند
تفاخُری نبود مر خدایِ عالَم را
که چون تو ابلهی او را خدا حساب کند
ایرج میرزا : قطعه ها
هجو اسب
فرمان روای شرق که عمرش دراز باد
می خواست زحمت من درویش کم کند
از پیری و پیادگی و راه های دور
فرسوده دید و خواست که آسوده ام کند
اسبی کرم نمود که از رم به خاطرم
اندوه روی انده و غم روی غم کند
اسبی کرم نمود که چون گردمش سوار
صد رم به جای یک رم در هر قدم کند
اسبی که هر که خواست سوارش شود نخست
باید قلم گرفته وصایا رقم کند
گر فی المثل به دیدن احباب می رود
اول وداع با همه اهل و خدم کند
گر گاه گاه اسب کسان می کنند رم
این اسب رم قدم به قدم دمبدم کند
باشد درم عزیز ولیکن سوار او
چون لفظ رم در اوست هراس از درم کند
گویی که جن نموده در اندام او حلول
بیچاره از قیافه خود نیز رم کند
بر تخته سنگی ار گذرد در کنار راه
باد افتدش به بینی و لب ها ورم کند
سازد دو گوش تیز و دو چشم آورد به رقص
هی از دماغ و سینه برون باد و دم کند
گویی مگر که سنگ پلنگیست تیز چنگ
کش پنجه بی درنگ فرو در شکم کند
یک پا رود به پیش و دو پا می رود به پس
یک ذرع راه را دو سه نوبت قدم کند
ور هی کنی به خشم دو دست و دو پای خویش
این را ستون نماید و آن را علم کند
گویی که شکوه می کند از من به کردگار
کاین بد سوار بر من بد زین ستم کند
رقاص وار چرخ زند بر سر دو پای
گاهی بغل بدزدد و گه شانه خم کند
ور ضربتش زنی که نهد دست بر زمین
فورا بنا به جفت و لگد پشت هم کند
گر فی المثل چنار کلانی به دشت بود
با ساق و زین چنار کلان را قلم کند
از بس عنان او را باید کشید سخت
چشم سوار را ز تعب پر ز نم کند
از سرکشی عروق بر اندام راکبش
سخت و سطبر و سرخ چو شاخ بقم کند
ناگفته نگذریم که این اسب خوش خصال
تنها نه گاه گیر بود، سرفه هم کند
در روی زین به رقص در آرد سوار را
زان سرفه های سخت که با زیر و بم کند
روزی دو تخم مرغ کنم در گلوی او
تا سینه ملتئم شود و سرفه کم کند
گویند فلفلش بگذارم به زیر دم
گر آرزو کنم که دم خود علم کند
هر چند با سوابق خدمت از این حقیر
ممدوح نیست داده ممدوح ذم کند
عاقل کسی بود که به او هر چه می دهند
لا و نعم نگوید و شکر نعم کند
لیکن مرا چه چاره که این اسب گاه گیر
ترسم روانه ام به دیار عدم کند
من فکر خویش نیستم اندیشه زان کنم
کو خواجه را به کشتن من متهم کند
سمست بر وجود من این اسب زودتر
باید خدایگان اجل دفع سم کند
یا اسب را بگیرد و بخشد به دیگری
آن گه یکی که رم ننماید کرم کند
یا گر عطیه باز نگیرد خدایگان
یک اسب خاصه نیز به این اسب ضم کند
می خواست زحمت من درویش کم کند
از پیری و پیادگی و راه های دور
فرسوده دید و خواست که آسوده ام کند
اسبی کرم نمود که از رم به خاطرم
اندوه روی انده و غم روی غم کند
اسبی کرم نمود که چون گردمش سوار
صد رم به جای یک رم در هر قدم کند
اسبی که هر که خواست سوارش شود نخست
باید قلم گرفته وصایا رقم کند
گر فی المثل به دیدن احباب می رود
اول وداع با همه اهل و خدم کند
گر گاه گاه اسب کسان می کنند رم
این اسب رم قدم به قدم دمبدم کند
باشد درم عزیز ولیکن سوار او
چون لفظ رم در اوست هراس از درم کند
گویی که جن نموده در اندام او حلول
بیچاره از قیافه خود نیز رم کند
بر تخته سنگی ار گذرد در کنار راه
باد افتدش به بینی و لب ها ورم کند
سازد دو گوش تیز و دو چشم آورد به رقص
هی از دماغ و سینه برون باد و دم کند
گویی مگر که سنگ پلنگیست تیز چنگ
کش پنجه بی درنگ فرو در شکم کند
یک پا رود به پیش و دو پا می رود به پس
یک ذرع راه را دو سه نوبت قدم کند
ور هی کنی به خشم دو دست و دو پای خویش
این را ستون نماید و آن را علم کند
گویی که شکوه می کند از من به کردگار
کاین بد سوار بر من بد زین ستم کند
رقاص وار چرخ زند بر سر دو پای
گاهی بغل بدزدد و گه شانه خم کند
ور ضربتش زنی که نهد دست بر زمین
فورا بنا به جفت و لگد پشت هم کند
گر فی المثل چنار کلانی به دشت بود
با ساق و زین چنار کلان را قلم کند
از بس عنان او را باید کشید سخت
چشم سوار را ز تعب پر ز نم کند
از سرکشی عروق بر اندام راکبش
سخت و سطبر و سرخ چو شاخ بقم کند
ناگفته نگذریم که این اسب خوش خصال
تنها نه گاه گیر بود، سرفه هم کند
در روی زین به رقص در آرد سوار را
زان سرفه های سخت که با زیر و بم کند
روزی دو تخم مرغ کنم در گلوی او
تا سینه ملتئم شود و سرفه کم کند
گویند فلفلش بگذارم به زیر دم
گر آرزو کنم که دم خود علم کند
هر چند با سوابق خدمت از این حقیر
ممدوح نیست داده ممدوح ذم کند
عاقل کسی بود که به او هر چه می دهند
لا و نعم نگوید و شکر نعم کند
لیکن مرا چه چاره که این اسب گاه گیر
ترسم روانه ام به دیار عدم کند
من فکر خویش نیستم اندیشه زان کنم
کو خواجه را به کشتن من متهم کند
سمست بر وجود من این اسب زودتر
باید خدایگان اجل دفع سم کند
یا اسب را بگیرد و بخشد به دیگری
آن گه یکی که رم ننماید کرم کند
یا گر عطیه باز نگیرد خدایگان
یک اسب خاصه نیز به این اسب ضم کند
ایرج میرزا : قطعه ها
آب حیات
آب حیات است پدر سوخته
حَبِّ نبات است پدر سوخته
وه چه سیه چرده و شیرین لب است
چون شکلات است پدر سوخته
آب شود گر به دهانش بری
توت هرات است پدر سوخته
تا بتوانیش بگیر و بکن
صَوم و صَلات است پدر سوخته
می نرسد جز به فرومایگان
خمس و زکات است پدر سوخته
سخت بود ره به دلش یافتن
حصن کلات است پدرسوخته
تنگ دهان، موی میان، دل سیاه
عین دوات است پدر سوخته
احمد و از مهر چنین منصرف
خصم نجات است پدر سوخته
با همه ناراستی و بد دلی
خوش حرکات است پدر سوخته
قافیه هر چند غلط می شود
باب لواط است پدر سوخته
حَبِّ نبات است پدر سوخته
وه چه سیه چرده و شیرین لب است
چون شکلات است پدر سوخته
آب شود گر به دهانش بری
توت هرات است پدر سوخته
تا بتوانیش بگیر و بکن
صَوم و صَلات است پدر سوخته
می نرسد جز به فرومایگان
خمس و زکات است پدر سوخته
سخت بود ره به دلش یافتن
حصن کلات است پدرسوخته
تنگ دهان، موی میان، دل سیاه
عین دوات است پدر سوخته
احمد و از مهر چنین منصرف
خصم نجات است پدر سوخته
با همه ناراستی و بد دلی
خوش حرکات است پدر سوخته
قافیه هر چند غلط می شود
باب لواط است پدر سوخته
زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
سرود دوم اشتودگاه
یسته، هات 43
1
«مزدا اهوره» به همه کار توانا چنین برنهاده است:
بهروزی از آن کسی است که دیگران را به بهروزی برساند.
نیرو و پایداری را براستی از تو خواستارم.
ای آرمیتی!
برای نگاهبانی از «اشه»، فرّ و شکوهی را که پاداش زندگی در پرتو «منش نیک» است ، به من ارزانی دار.
2
همچنین بهترین [پاداش] از آن او باد.
ای مزدا!
کسی که [برای دیگران] خواستار روشنی است، روشنایی [بدو] ارزانی خواهدشد.
از «سپندترین مینو»ی خویش و در پرتو «اشه»، دانش برآمده از «منش نیک» را به ما بخش تا در زندگانی دیرپا [ی خویش] همه روزه از شادمانی بهره مند شویم.
3
پس براستی، بهترین نیکی¬ها بهرۀ آن کسی خواهدشد که در زندگی استومند و مینوی، ما را به راه راست بهروزی – [راه] جهان اشه که جایگاه «اهوره» است – رهنمونی کنند.
ای مزدا!
دلدادگان تو در پرتو نیک آگاهی و پاکی به تو خواهند پیوست.
4
ای مزدا!
ترا توانا و پاک شناختم؛ آنگاه که [دانستم] در پرتو توانایی ات، آرزوهای ما برآورده خواد شد؛ آنگاه که [دریافتم] اشونان و دروندان را پاداش [وپادافره] خواهی بخشید؛ آنگاه که [پی بردم]درپرتو گرمای «آذر» تو – که نیرومندی اش از «اشه» است – نیروی «منش نیک» به من روی خواهد نمود.
5
ای مزدا اهوره!
ترا پاک شناختم، آنگاه که در سرآغاز آفرینش زندگی دیدمت [و دریافتم] که چگونه تا پایان گردش آفرینش، کردارها، گفتارها را با هنر خویش، مزد بر نهاده ای : پاداش نیک برای نیکان و [سزای] بد برای بدان.
6
ای مزدا!
بدان هنگام که «سپند مینو»ی تو فراز آید، «شهریاری مینوی» و«منش نیک» با کنش خویش، جهان را به سوی «اشه» پیش می برندو «آرمیتی» راد مردان را به سوی خرد نافریفتنی تو رهنمونی خواهد کرد.
7
ای مزدا اهوره!
براستی ترا پاک شناختم؛ آنگاه که «منش نیک»نزد من آمد و پرسید:
-«کیستی و ازکدامین خاندانی ودر برابر پرسشها ودو دلیهای روزانۀ زندگی خویش وجهان پیرامون خود، کدامین راه را می نمایی و می شناسانی؟»
8
آنگاه نخست بدو [پاسخ] گفتم:
«منم زرتشت که با همۀ توش و توان خویش، دشمن سر سخت دروندان و پناه نیرومند آشونانم.»
ای مزدا!
خواستارم تا بدان هنگام که ستایشگر و سرودخوان توام، همواره از «شهریاری مینوی» بی کران [تو] برخوردار باشم.
9
ای مزدا اهوره!
براستی ترا پاک شناختم؛ آنگاه که «منش نیک» نزد من آمد و پرسید:
-«چگونه خود را باز می شناسانی؟»
[و من بدو پاسخ دادم:]
-«با دهش آن نماز که نزد آذر تو می گزارم.
تا بدان هنگام که مرا توش و توان هست، به«اشه» خواهم اندیشید.
10
پس تو مرا به سوی «اشه» - که [همواره] آن را فرا خوانده ام- رهنمونی کن تا با پیروی از «آرمیتی» بدان دست یابم.
اینک بپرس از ما و بدان سان که می¬خواهی،ما را بیازمای؛ چرا که پرسش و آزمون تو، رهبران را نیرومندی و برتری می بخشد.»
11
ای مزدا اهوره!
ترا پاک شناختم؛ آنگاه که «منش نیک» نزد من آمد و من نخستین بار از گفتار تو آموختم و دریافتم که بردن پیام تو به میان مردمان دشوار است؛ اما من آنچه را که به من گفتمی بهترین است، به سرانجام خواهم رساند.
12
بدان هنگام که مرا فرمان دادی: «به سوی اشه روی آور و آن را فراشناس!»، سخنی هرگز نا شنیده به من گفتی:
-«بکوش تا سروش در اندرون تو راه یابد و پرتو دهش ایزدی را دریابی که به هر دو گروه پاداش [و پاد افره] می بخشد.»
13
ای مزدا اهوره!
ترا پاک شناختم، آنگاه که «منش نیک» نزد من آمد تا آماج و آرزوی مرا دریابد:
-«مرا زندگانی دیرپای ارزانی دار که هیچ کس جز تو نتواند بخشید؛ آن زندگانی آرمانی که در شهریاری مینوی تو، نوید آن داده شده است.»
14
ای مزدا!
آنچنان که فرزانه مرد توانایی، دوستی را به مهربانی پناه می بخشد، تو نیز با «شهریاری مینوی» خویش و در پرتو «اشه» پیروان مرا پناه بخش تا من و همۀ آنان که «منثره»ی ترا می سرایند، بپا خیزیم و از آموزشها [ی تو]پشتیبانی کنیم.
15
ای مزاد!
ترا پاک شناختم؛ آنگاه که «منش نیک» نزد من آمد و مرا آموخت که اندیشیدن در آرامش، بهترین راه دانش اندوزی است [و هشدار داد که] رهبر هرگز نباید مایۀ خشنودی دروندان شود، چه، آنان همواره با اشونان دشمنی می¬ورزند.
16
ای مزدا اهوره!
پس زرتشت، «شپندترین مینو» ترا برای خویشتن برگزید.
[بشود که] «اشه» زندگی استومند مارا نیرو بخشید.
[بشود که ] «آرمیتی» و«شهریاری مینوی» [تو] زندگی ما را درخشان کنند.
[بشود که ] «منش نیک» کردارهای ما را پاداش دهد.
یسنه، هات 44
1
ای اهوره!
این را از تو می¬پرسم، مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه [باید باشد] نیایش فروتنانۀ دلدادگان تو؟
ای مزدا!
[بگذار] کسی همچون تو، [آن را] به دوستی چون من بیاموزد.
پس در پرتو «اشه»ی گرامی، ما را یاری بخش تا «منش نیک» به سوی ما آید.
2
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه است سرآغاز «بهترین زندگی» و آن کسی که براستی [در پی آن] کوشاست، چه پاداشی [می¬یابد]؟
ای مزدا!
براستی او –[آن] پاک، [آن] مرده ریگ و برگزید] همگان – در پرتو«اشعه»، نگاهبان مینوی [مردمان] ودوست [و] درمان بخش زندگی است.
3
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرابدرستی [پاسخ ] گوی:
چه کسی در آغاز، آفریدگار و پرد «اشه» بوده است؟
کیست که راه[گردش] خورشید و ستارگان را برنهاده است؟
ازکیست که ماه می فزاید و دیگر باره می کاهد؟
ای مزدا!
خواستارم که این همه ودیگر [چیزها] را بدانم.
4
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
کدامین کس زمین را در یز نگاهداشت و سپهر را [برفراز] جای داد که فرو نیفتد؟
کیست که آب و گیاه را [بیافراید]؟
کیست که بادوابر تیره را شتاب بخشید؟
ای مزدا!
کیست آفرید گار «منش نیک»؟
5
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
کدامین استاد کاری، روشنایی و تاریکی رابیافرید؟
کدامین استاد کاری، خواب و بیداری را بیافرید؟
کیست [که] بامدادو نیمروز و شب را [بیافرید] تا فزانگان را پیمان [ایزدی] فرایاد آورد؟
6
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
آیا براستی همۀ آنچه من نوید می¬دهم، درست است؟
[آیا] «آرمیتی» با کنش خویش، «اشه» را خواهد افزود و اینان را مژدۀ [پدیدار شدن] «شهریاری مینوی» در پرتو «منش نیک» [خواهد داد]؟
این جهان بارور و خرمی بخش را برای که آفریدی؟
7
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چه کسی «شهریار مینوی» و «آرمیتی» ارجمند را بیافرید؟
چه کسی به فرزانگی، پسر را دوستدار پدر کرد؟
ای مزدا!
همانا می کوشم تا تو و «سپند مینو» را آفریدگار همه چیز بشناسم.
8
ای مزدا اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
[من که] به آموزشهای تو می اندیشم و گفتار ترا در پرتو «منش نیک» می جویم تا بدرستی بیاموزم، چگونه به یاری «اشه» از هنجار زندگی آگاهی خواهم یافت و روانم به شادی روز افزون خواهد رسید؟
9
ای مزدا اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه «دین» خود را بپالایم و از سر شیفتگی، یکباره نیاز [تو] کنم تا با آنچه از تو خداوند نیک آگاه و در پرتو شهریاری تو می آموزم، با «شهریاری مینوی» ارجمند و «اشه» و «منش نیک» به رای یگانۀ تو – که [به من] نویدداده شده است – راه یابم؟
10
از اهوره!
این را از تو می پرسم، مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
کدام است دین تو که جهانیان را بهترین [دین] است و همگام با«اشه»،جهان هستی را افزونی
می بخشد و درپرتو «آرمیتی»، گفتار و کردار [ما] را به سوی راستی رهنمون خواهد شد؟
ای مزدا!
من با دانش و گرایش خویش، به [دین] تو روی می¬آورم.
11
ای اهوره!
این را از تو می¬پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه «آرمیتی» به[نهاد] دین آموختگان تو اه خواهد یافت؟
منم نخستین [کسی] که بدین کار برگزیده شده ام. همۀ دیگران را دشمن مینوی می شناسم.
12
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
کدام یک از اینان که با ایشان سخن می¬گویم، اشون و کدام یک در وند است؟
به کدام یک [روی آورم] ؟ [آن که] بدی دیده یا [آن که] خودبدکار است؟
آن دروندی که در برابر دهشهای تو [با من] می ستیزد، کیست؟ [ایا] نباید او را از بدکاران شمرد؟
13
ای اهوره!
این را از تو می¬پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ[ گوی:
چگونه «دروج» را از خود دور برانیم؟
[چگونه] از آنان که سراپا نافرمانی¬اند؛ [آنان که] نه به پیوند با «اشه» می کوشند و نه همپرسگی با «منش نیک» را آرزو می کنند، دوری گزینیم؟
14
ای مزدا اهوره
این را از تو می پرسم، مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه «دروج» را به دست «اشه» بسپارم تا با گفتار و اموزش ایزدی تو، پاک شود و ازاین راه، دروندان شکستی سترگ خورند و فریب و ستیزۀ آنان از میان برود؟
15
ای مزدا اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چون تو آن توانایی را داری که مرا در پرتو «اشه» از [گزند] اینان پناه بخشی، آن گاه که دو سپاه ناسازگار به هم رسند، برابر پیمانی که تو خود برنهاده¬ای، به کدام یک از آن دو و در کجا پیروزی خواهی بخشید؟
16
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
کیست آن پیروزمندی که در پرتو آموزشهای تو، هستان را پناه می بخشد؟
ایمزدا!
مرا آشکارا از برگماشتن آن رد درمان بخش زندگی بیاگاهان و [بگذار] «سروش» و «منش نیک» بدو و به هرکس که تو خود اورا خواستاری، روی آورند.
17
ای مزدا اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه [بارهنمودتو] کامۀ من بر خواهد آمد؟
[چگونه] به تو خواهم پیوست و کی سخنانم کارگر خواهدشد، تا با «منثره» - که در پرتو «اشه» بهترین راهنماست- [مردمان را ] به «رسایی» و«جاودانگی» رهنمونی کنم؟
18
ای مزدا اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه در پرتو «اشه»، آن پاداش را بدست آورم؟
[چگونه] نیرویی، نیروهای دهگانۀ مرا راهبر و روشنگر خواهد شد تا با آنها «رسایی» و «جاودانگی»
را دریابم و آنگاه هر دو را بدانان بخشم؟
19
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
هنگامی که نیازمندی راست گفتار، نزد کسی می رود و آن کس، مزد بایسته بدو نمی دهد، سزای کنونی او چیست؟
من از آنچه در پایان بدو خواهدر سید، آگاهم؟
20
ای مزدا!
این را نیز می پرسم:
آیا دیوان هرگز خداوند گاران خوبی بوده¬اند؟
[آنانند] که می¬بینند چگونه «کرپان»، «کوی»ها و «اوسیخش» جهان را برای ایشان، گرفتار خشم و آزار کرده و جهانیان راهمواره به ناله و زاری در آورده و هیچ گاه در پرتو «اشه» برای پیشرفت وآبادانی چهان نکوشیده اند.
یسنه، هات 45
1
اینک سخن می گویم؛ ای کسانی که از دور و نزدیک آمده و خواستار [آموزشـ]ـید.
اکنون همۀ شما گوش فرادهید و سخن روشن مرا بشنوید و خوب به یاد بسپارید:
«مباد که آموزگار بد، دیگر باره زندگی «شما» را تباه کند «او» دروند با زیان خود و با دژ باوری-اش ، شما را به گمراهی بکشاند.»
2
اینک سخن می¬گویم از دو«مینو».
در آغاز آفرینش، «سپند [مینو]» آن دیگری - «[مینوی] نا پاک» - را چنین گفت:
-«منش، نه آموزش، نه خرد، نه باور، نه گفتار ، نه کردار،نه «دین» و نه روان ما دو [«مینو»] با هم سازگارند.»
3
اینک سخن می¬گویم از آنچه «مزدا اهوره»ی دانا در [بارۀ]بنیاد هستی به من گفت:
-[کسانی] از میان شما که «منثره» را – بدان سان که من بدان می اندیشم و از آن سخن می-گویم – بکار نبندند، [در] پایان زندگی، [بهره] شان دریغ و درد خواهد بود.»
4
اینک سخن می¬گویم از آنچه در زندگی از همه چیز بهتر است.
از «اشه» دریافتم که «مزدا» آفریدگار او و پدر «منش نیک» کوشاست و «آرمیتی» دختر نیک کنش هموست.
«اهوره»ی از همه چیز آگاه را نتوان فریفت.
5
اینک سخن می¬گویم از آنچه [آن] «سپندترین» مرا گفت؛ سخنی که شنیدنش مردمان را بهترین [کار] است.
«آنان که آموزشهای مرا ارج بگزارند و پیروی کنند، به رسایی و جاودانگی خواهند رسید و با کردارهای «منش نیک»، «مزدا اهوره» [خواهند پیوست].
6
اینک سخن می¬گویم [از آن که ] بزرگترین است.
در پرتو «اشه» می ستایم [اورا] که نیک آگاه است [او] آنان را که [با او] هستند.
[بشود که] «مزدا اهوره» با«سپند مینو»ی خویش [ستایش مرا] بشنود.
در پرتو «منش نیک» خواهم کوشید که مهرورزانه بدو برسم.
[بشود که او] با خرد خویش، مرا از آنچه بهترین [چیز] است، بیاگاهاند.
7
اوست که همۀ رادان – همۀ آنان که بودند و خواهند بود – رستگاری خویش را از وی خواستار می¬شوند.
روان اشون به جاودانگی و کامروایی خواهد پیوست و روان دروند، براستی هماره در رنج خواهد بود.
این [فرمان] را «مزدا اهوره» با«شهریاری مینوی» [خویش] برنهاده است.
8
با ستایشها و نیایشهای خویش بدو روی می¬آورم و با چشم دل او را می¬بینم.
«مزدا اهوره» را در پرتو «اشه» و با اندیشه وگفتار و کردار نیک می¬شناسم و نیایشهای خود را در «گرزمان» او فرو می نهم.
9
او را با «منش نیک» خشنود می¬کنم؛ او را که به خواست خویش، بهروزی و تیره روزی – هر دو – را برای ما آفریده است.
[بشود که] «مزدا اهوره» با«شهریاری مینوی» خویش، ما را [نیروی] کار کردن بخشد تا در پرتو «منش نیک» و «اشه» و با نیک آگاهی به پیشرفت [کار] مردمان بکوشیم.
10
اورا با [یاری] «آرمیتی» می ستاییم و گرامی می داریم؛ او را که هماره «مزدا اهوره» خوانده می¬شود؛ [اورا] که در پرتو «اشه» و «منش نیک» خود، ما را نوید داد که در «شهریاری مینوی» وی به «رسایی» و «جاودانگی» خواهیم پیوست و به ما تندرستی و توانایی خواهد بخشید.
11
پس کسی که با دیوان و مردمان [پیرو] آنان دشمنی می¬ورزد، [راهش] از [راه] آن کس که «مزدا اهوره» را خوار می¬شمارد و زشت می¬انگارد، جداست.
[چنین کسی] دربارۀ او و رهانندگان دانا و یاوران دین پاک، نیک می¬اندیشد و [«مزدا»] او را دوست و بردار و بلکه پدر خواهد بود.
یسنه، هات 46
1
به کدام مزر و بوم روی آورم؟ به کجا روم [و از که] پناه جویم؟
مرا از خویشاوندان و یاورانم دور می¬دارند. همکاران و فرمانروایان درونند سرزمین نیز خشنودم نمی کنند.
ای مزدا اهوره!
چگونه ترا خشنود توانم کرد؟
2
ای مزدا!
من می¬¬دانم که چرا ناتوانم. از آن روی که خواسته¬ام نا چیز است و کسانم اندک شمارند.
ای اهوره!
از این [ناکامی] نزد تو گله می گزارم.تو خود، نیک [درکارمن ] بنگر.
من [از تو] خواهان آن یاری و رامشم که دلداری به دلداده¬ای می بخشد.
در پرتو «اشه» مرا از نیروی «منش نیک» بیاگاهان.
3
ای مزدا!
کی سپیده دم آن روز فرا خواهد رسید که با آموزشهای فزایش بخش خردمندانۀ رهانندگان«اشه» به نگاهداری جهان بدرخشد؟
کیانند آنان که «منش نیک» به یاری شان خواهد آمد؟
ای اهوره!
من [تنها] آموزش ترا بر می¬گزنیم.
4
دروندبد نام بد کردار تباهکار، یاوران«اشه» را از پیشبرد زندگانی [مردمان] در روستا یا سرزمین باز می¬دارد.
ای مزدا!
آن کس که از دل وجان و با [همۀ] توانایی [خویش] با او می ستیزد، جهانیان را به راه نیک آگاهی رهنمون می شود.
5
ای مزدا اهوره!
هرگاه اشون ینک آگاه توانایی که خود بدرستی زندگی می¬کند، دروندی خواستار یاری را – خواه به فرمان ایزدی، خواه از سر خویشکاری دینی – به گرمی بپذیرد، می تواند با خردمندی خویش، او را بیاگاند و از گزند و تباهی برهاند.
6
اما اگر آن مرد توانا اورا نپذیرد، خود آشکارا به دروندان خواهد پیوست ؛ زیرا از همان آغاز که «اهوره»، «دین» را آفرید، نیک خواه دروند، خود دروند است و آشون کسی است که دوست اشونان باشد.
7
ای مزدا!
بدان هنگام که در وند آزردن مرا کمر می بندد، جز «آذر» و «منش [نیک]» تو – که «اشه» از کردارشان کار آمد می شود- چه کس مرا پناه خواهد بخشید؟
ای اهوره!
«دین» مرا از این آموزش بیاگاهان.
8
ای مزدا!
از کردار آن کس که سر آزار جهانیان را دارد، مرا رنجی نخواهد رسید.
[گزند] آن [کردارهای] دشمنانه، به خود او باز خواهد گشت؛ آنچنان که او خود را از نیک زیستی بی بهره خواهد کرد و بدان دشمنانگی، هیچ راهی [به رهایی] از در زیستی نـ[ـخواهد یافت].
9
کیست آن رادی که نخستین بار مرا بیاموزد که چگونه تو سرور پاک اشون کردارها را بیش از همه شایستۀ ستایش بشناسم!
ماهماره خواستاریم که با «منش نیک» و در پرتو «اشه» آنچه را که تو آفریدگار جهان هستی دربارۀ «اشه» گفته ای ، [دریابیم].
10
ای مزدا اهوره!
بدرستی می گویم: هرکس – چه مرد، چه زن – که انچه را تو در زندگی بهترین [کار] شناخته ای بورزد، در پرتو «منش نیک» از پاداش «اشه [و] «شهریاری مینوی» [برخوردار خواهد شد].
من چنین کسانی را به نیایش تو رهنمون خواهم شد و همۀ آنان را از «گذرگاه داوری» خواهم گذراند.
11
«کر پان» و «کوی» ها با توانایی خویش و با وادار کردن مردمان به کردارهای بد، زندگانی [آنان] را به تباهی می¬کشانند، [اما] روان و «دین» شان هنگام نزدیک شدن به «گذرگاه داوری» در هراس خواهد افتاد وآنان همواره باشندگان «کنام دروج» [خواهندبود].
12
هنگامی که «اشه» به نوادگان و خویشان نامور «فریان» تورانی روی آورد، جهان با تخشایی «آرمیتی» پیشرفت خواهد کرد. پس آنگاه «منش نیک»، آنان را بهم خواهد پیوست و «مزدا اهوره» سرانجام بدیشان رامش و رستگاری خواهد بخشید.
13
کیست در میان مردمان که «سپیتمان زرتشت» را در به سرانجام رساندن کار [خویش] خشنود کند؟
براستی چنین کسی برازندۀ بلند آوازگی است.
«مزدا اهوره» او را زندگی [جاوید] می¬بخشد و «منش نیک»، هستی او را می¬افزاید و ما بدرستی او را دوست خوب «اشه» می¬شناسم.
14
ای زرتشت!
کیست دوست اشون تو؟
کیست آن که بدرستی خوارستار بلند آوازگی «مکه»ی بزرگ است؟
براستی چنین کسی «کی گشتاسپ» دلیر است.
ای مزدا اهوره!
من کسانی را که تو در سرای یگانۀ خویش جای خواهی داد، با گفتار «منش نیک» فرا می-خوانم.
15
ای هچتسپیان !ای سپیتمانیان!
به شما خواهم گفت[همۀ آنچه راکه شنیدنش برای شما بهترین است] تا دانا و نادان را از هم باز شناسید.
از این کردارهاست که شما«اشه» را – آنچنان که در نخستین داد «اهوره» آمده است- به خویشتن ارزانی می¬دارید.
16
ای فرشوشتر هوگو!
با این رادان – که ما هر دو خواستا بهروزی آنانیم – بدان جا روی آور؛ بدان جا که «اشه» با «آرمیتی» پیوسته است؛ بدان جا که «منش نیک» و «شهریاری مینوی» فرمانروایند؛ بدان جا که
سرای شکوهمند «مزدا اهوره» است.
17
ای جاماسپ هو گوی فرزانه!
اینک سخنانی «پیوسته» به تو می¬آموزم، نه «ناپیوست» تا تو آنها را به دل نیوشا و پریستار باشی.
«مزدا اهوره» در پرتو «اشه» نگاهبان نیرومند کسی شود ه دانا را از نادان باز شناسد.
18
آن کس که به[دین] من بپیوندد، من خود، او را بهترین [یاور]م و در پرتو «منش نیک»، بهترین چیزها را بدو نوید می¬دهد.
اما آن کس که با [آموزش] ما سر ستیز دارد، ستیز با او رواست.
ای مزدا!
در پرتو «اشه» خواست ترا [بر می¬آورم و ترا] خشنود می کنم. چنین است گزینش خرد و منش من.
19
آن کس که در پرتو «اشه»، بهترین خواست «زرتشت» - ساختن جهانی نو- را براستی برآورد، پاداشتا زندگی جاودانه سزاوار اوست و در این جهان زایای بار آور نیز هر آنچه را دلخواه اوست، بدست خواهد آورد.
ای مزدا! ای آگاه ترین!
این هم را تو بر من آشکار کرده¬ای.
1
«مزدا اهوره» به همه کار توانا چنین برنهاده است:
بهروزی از آن کسی است که دیگران را به بهروزی برساند.
نیرو و پایداری را براستی از تو خواستارم.
ای آرمیتی!
برای نگاهبانی از «اشه»، فرّ و شکوهی را که پاداش زندگی در پرتو «منش نیک» است ، به من ارزانی دار.
2
همچنین بهترین [پاداش] از آن او باد.
ای مزدا!
کسی که [برای دیگران] خواستار روشنی است، روشنایی [بدو] ارزانی خواهدشد.
از «سپندترین مینو»ی خویش و در پرتو «اشه»، دانش برآمده از «منش نیک» را به ما بخش تا در زندگانی دیرپا [ی خویش] همه روزه از شادمانی بهره مند شویم.
3
پس براستی، بهترین نیکی¬ها بهرۀ آن کسی خواهدشد که در زندگی استومند و مینوی، ما را به راه راست بهروزی – [راه] جهان اشه که جایگاه «اهوره» است – رهنمونی کنند.
ای مزدا!
دلدادگان تو در پرتو نیک آگاهی و پاکی به تو خواهند پیوست.
4
ای مزدا!
ترا توانا و پاک شناختم؛ آنگاه که [دانستم] در پرتو توانایی ات، آرزوهای ما برآورده خواد شد؛ آنگاه که [دریافتم] اشونان و دروندان را پاداش [وپادافره] خواهی بخشید؛ آنگاه که [پی بردم]درپرتو گرمای «آذر» تو – که نیرومندی اش از «اشه» است – نیروی «منش نیک» به من روی خواهد نمود.
5
ای مزدا اهوره!
ترا پاک شناختم، آنگاه که در سرآغاز آفرینش زندگی دیدمت [و دریافتم] که چگونه تا پایان گردش آفرینش، کردارها، گفتارها را با هنر خویش، مزد بر نهاده ای : پاداش نیک برای نیکان و [سزای] بد برای بدان.
6
ای مزدا!
بدان هنگام که «سپند مینو»ی تو فراز آید، «شهریاری مینوی» و«منش نیک» با کنش خویش، جهان را به سوی «اشه» پیش می برندو «آرمیتی» راد مردان را به سوی خرد نافریفتنی تو رهنمونی خواهد کرد.
7
ای مزدا اهوره!
براستی ترا پاک شناختم؛ آنگاه که «منش نیک»نزد من آمد و پرسید:
-«کیستی و ازکدامین خاندانی ودر برابر پرسشها ودو دلیهای روزانۀ زندگی خویش وجهان پیرامون خود، کدامین راه را می نمایی و می شناسانی؟»
8
آنگاه نخست بدو [پاسخ] گفتم:
«منم زرتشت که با همۀ توش و توان خویش، دشمن سر سخت دروندان و پناه نیرومند آشونانم.»
ای مزدا!
خواستارم تا بدان هنگام که ستایشگر و سرودخوان توام، همواره از «شهریاری مینوی» بی کران [تو] برخوردار باشم.
9
ای مزدا اهوره!
براستی ترا پاک شناختم؛ آنگاه که «منش نیک» نزد من آمد و پرسید:
-«چگونه خود را باز می شناسانی؟»
[و من بدو پاسخ دادم:]
-«با دهش آن نماز که نزد آذر تو می گزارم.
تا بدان هنگام که مرا توش و توان هست، به«اشه» خواهم اندیشید.
10
پس تو مرا به سوی «اشه» - که [همواره] آن را فرا خوانده ام- رهنمونی کن تا با پیروی از «آرمیتی» بدان دست یابم.
اینک بپرس از ما و بدان سان که می¬خواهی،ما را بیازمای؛ چرا که پرسش و آزمون تو، رهبران را نیرومندی و برتری می بخشد.»
11
ای مزدا اهوره!
ترا پاک شناختم؛ آنگاه که «منش نیک» نزد من آمد و من نخستین بار از گفتار تو آموختم و دریافتم که بردن پیام تو به میان مردمان دشوار است؛ اما من آنچه را که به من گفتمی بهترین است، به سرانجام خواهم رساند.
12
بدان هنگام که مرا فرمان دادی: «به سوی اشه روی آور و آن را فراشناس!»، سخنی هرگز نا شنیده به من گفتی:
-«بکوش تا سروش در اندرون تو راه یابد و پرتو دهش ایزدی را دریابی که به هر دو گروه پاداش [و پاد افره] می بخشد.»
13
ای مزدا اهوره!
ترا پاک شناختم، آنگاه که «منش نیک» نزد من آمد تا آماج و آرزوی مرا دریابد:
-«مرا زندگانی دیرپای ارزانی دار که هیچ کس جز تو نتواند بخشید؛ آن زندگانی آرمانی که در شهریاری مینوی تو، نوید آن داده شده است.»
14
ای مزدا!
آنچنان که فرزانه مرد توانایی، دوستی را به مهربانی پناه می بخشد، تو نیز با «شهریاری مینوی» خویش و در پرتو «اشه» پیروان مرا پناه بخش تا من و همۀ آنان که «منثره»ی ترا می سرایند، بپا خیزیم و از آموزشها [ی تو]پشتیبانی کنیم.
15
ای مزاد!
ترا پاک شناختم؛ آنگاه که «منش نیک» نزد من آمد و مرا آموخت که اندیشیدن در آرامش، بهترین راه دانش اندوزی است [و هشدار داد که] رهبر هرگز نباید مایۀ خشنودی دروندان شود، چه، آنان همواره با اشونان دشمنی می¬ورزند.
16
ای مزدا اهوره!
پس زرتشت، «شپندترین مینو» ترا برای خویشتن برگزید.
[بشود که] «اشه» زندگی استومند مارا نیرو بخشید.
[بشود که ] «آرمیتی» و«شهریاری مینوی» [تو] زندگی ما را درخشان کنند.
[بشود که ] «منش نیک» کردارهای ما را پاداش دهد.
یسنه، هات 44
1
ای اهوره!
این را از تو می¬پرسم، مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه [باید باشد] نیایش فروتنانۀ دلدادگان تو؟
ای مزدا!
[بگذار] کسی همچون تو، [آن را] به دوستی چون من بیاموزد.
پس در پرتو «اشه»ی گرامی، ما را یاری بخش تا «منش نیک» به سوی ما آید.
2
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه است سرآغاز «بهترین زندگی» و آن کسی که براستی [در پی آن] کوشاست، چه پاداشی [می¬یابد]؟
ای مزدا!
براستی او –[آن] پاک، [آن] مرده ریگ و برگزید] همگان – در پرتو«اشعه»، نگاهبان مینوی [مردمان] ودوست [و] درمان بخش زندگی است.
3
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرابدرستی [پاسخ ] گوی:
چه کسی در آغاز، آفریدگار و پرد «اشه» بوده است؟
کیست که راه[گردش] خورشید و ستارگان را برنهاده است؟
ازکیست که ماه می فزاید و دیگر باره می کاهد؟
ای مزدا!
خواستارم که این همه ودیگر [چیزها] را بدانم.
4
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
کدامین کس زمین را در یز نگاهداشت و سپهر را [برفراز] جای داد که فرو نیفتد؟
کیست که آب و گیاه را [بیافراید]؟
کیست که بادوابر تیره را شتاب بخشید؟
ای مزدا!
کیست آفرید گار «منش نیک»؟
5
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
کدامین استاد کاری، روشنایی و تاریکی رابیافرید؟
کدامین استاد کاری، خواب و بیداری را بیافرید؟
کیست [که] بامدادو نیمروز و شب را [بیافرید] تا فزانگان را پیمان [ایزدی] فرایاد آورد؟
6
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
آیا براستی همۀ آنچه من نوید می¬دهم، درست است؟
[آیا] «آرمیتی» با کنش خویش، «اشه» را خواهد افزود و اینان را مژدۀ [پدیدار شدن] «شهریاری مینوی» در پرتو «منش نیک» [خواهد داد]؟
این جهان بارور و خرمی بخش را برای که آفریدی؟
7
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چه کسی «شهریار مینوی» و «آرمیتی» ارجمند را بیافرید؟
چه کسی به فرزانگی، پسر را دوستدار پدر کرد؟
ای مزدا!
همانا می کوشم تا تو و «سپند مینو» را آفریدگار همه چیز بشناسم.
8
ای مزدا اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
[من که] به آموزشهای تو می اندیشم و گفتار ترا در پرتو «منش نیک» می جویم تا بدرستی بیاموزم، چگونه به یاری «اشه» از هنجار زندگی آگاهی خواهم یافت و روانم به شادی روز افزون خواهد رسید؟
9
ای مزدا اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه «دین» خود را بپالایم و از سر شیفتگی، یکباره نیاز [تو] کنم تا با آنچه از تو خداوند نیک آگاه و در پرتو شهریاری تو می آموزم، با «شهریاری مینوی» ارجمند و «اشه» و «منش نیک» به رای یگانۀ تو – که [به من] نویدداده شده است – راه یابم؟
10
از اهوره!
این را از تو می پرسم، مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
کدام است دین تو که جهانیان را بهترین [دین] است و همگام با«اشه»،جهان هستی را افزونی
می بخشد و درپرتو «آرمیتی»، گفتار و کردار [ما] را به سوی راستی رهنمون خواهد شد؟
ای مزدا!
من با دانش و گرایش خویش، به [دین] تو روی می¬آورم.
11
ای اهوره!
این را از تو می¬پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه «آرمیتی» به[نهاد] دین آموختگان تو اه خواهد یافت؟
منم نخستین [کسی] که بدین کار برگزیده شده ام. همۀ دیگران را دشمن مینوی می شناسم.
12
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
کدام یک از اینان که با ایشان سخن می¬گویم، اشون و کدام یک در وند است؟
به کدام یک [روی آورم] ؟ [آن که] بدی دیده یا [آن که] خودبدکار است؟
آن دروندی که در برابر دهشهای تو [با من] می ستیزد، کیست؟ [ایا] نباید او را از بدکاران شمرد؟
13
ای اهوره!
این را از تو می¬پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ[ گوی:
چگونه «دروج» را از خود دور برانیم؟
[چگونه] از آنان که سراپا نافرمانی¬اند؛ [آنان که] نه به پیوند با «اشه» می کوشند و نه همپرسگی با «منش نیک» را آرزو می کنند، دوری گزینیم؟
14
ای مزدا اهوره
این را از تو می پرسم، مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه «دروج» را به دست «اشه» بسپارم تا با گفتار و اموزش ایزدی تو، پاک شود و ازاین راه، دروندان شکستی سترگ خورند و فریب و ستیزۀ آنان از میان برود؟
15
ای مزدا اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چون تو آن توانایی را داری که مرا در پرتو «اشه» از [گزند] اینان پناه بخشی، آن گاه که دو سپاه ناسازگار به هم رسند، برابر پیمانی که تو خود برنهاده¬ای، به کدام یک از آن دو و در کجا پیروزی خواهی بخشید؟
16
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
کیست آن پیروزمندی که در پرتو آموزشهای تو، هستان را پناه می بخشد؟
ایمزدا!
مرا آشکارا از برگماشتن آن رد درمان بخش زندگی بیاگاهان و [بگذار] «سروش» و «منش نیک» بدو و به هرکس که تو خود اورا خواستاری، روی آورند.
17
ای مزدا اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه [بارهنمودتو] کامۀ من بر خواهد آمد؟
[چگونه] به تو خواهم پیوست و کی سخنانم کارگر خواهدشد، تا با «منثره» - که در پرتو «اشه» بهترین راهنماست- [مردمان را ] به «رسایی» و«جاودانگی» رهنمونی کنم؟
18
ای مزدا اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه در پرتو «اشه»، آن پاداش را بدست آورم؟
[چگونه] نیرویی، نیروهای دهگانۀ مرا راهبر و روشنگر خواهد شد تا با آنها «رسایی» و «جاودانگی»
را دریابم و آنگاه هر دو را بدانان بخشم؟
19
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
هنگامی که نیازمندی راست گفتار، نزد کسی می رود و آن کس، مزد بایسته بدو نمی دهد، سزای کنونی او چیست؟
من از آنچه در پایان بدو خواهدر سید، آگاهم؟
20
ای مزدا!
این را نیز می پرسم:
آیا دیوان هرگز خداوند گاران خوبی بوده¬اند؟
[آنانند] که می¬بینند چگونه «کرپان»، «کوی»ها و «اوسیخش» جهان را برای ایشان، گرفتار خشم و آزار کرده و جهانیان راهمواره به ناله و زاری در آورده و هیچ گاه در پرتو «اشه» برای پیشرفت وآبادانی چهان نکوشیده اند.
یسنه، هات 45
1
اینک سخن می گویم؛ ای کسانی که از دور و نزدیک آمده و خواستار [آموزشـ]ـید.
اکنون همۀ شما گوش فرادهید و سخن روشن مرا بشنوید و خوب به یاد بسپارید:
«مباد که آموزگار بد، دیگر باره زندگی «شما» را تباه کند «او» دروند با زیان خود و با دژ باوری-اش ، شما را به گمراهی بکشاند.»
2
اینک سخن می¬گویم از دو«مینو».
در آغاز آفرینش، «سپند [مینو]» آن دیگری - «[مینوی] نا پاک» - را چنین گفت:
-«منش، نه آموزش، نه خرد، نه باور، نه گفتار ، نه کردار،نه «دین» و نه روان ما دو [«مینو»] با هم سازگارند.»
3
اینک سخن می¬گویم از آنچه «مزدا اهوره»ی دانا در [بارۀ]بنیاد هستی به من گفت:
-[کسانی] از میان شما که «منثره» را – بدان سان که من بدان می اندیشم و از آن سخن می-گویم – بکار نبندند، [در] پایان زندگی، [بهره] شان دریغ و درد خواهد بود.»
4
اینک سخن می¬گویم از آنچه در زندگی از همه چیز بهتر است.
از «اشه» دریافتم که «مزدا» آفریدگار او و پدر «منش نیک» کوشاست و «آرمیتی» دختر نیک کنش هموست.
«اهوره»ی از همه چیز آگاه را نتوان فریفت.
5
اینک سخن می¬گویم از آنچه [آن] «سپندترین» مرا گفت؛ سخنی که شنیدنش مردمان را بهترین [کار] است.
«آنان که آموزشهای مرا ارج بگزارند و پیروی کنند، به رسایی و جاودانگی خواهند رسید و با کردارهای «منش نیک»، «مزدا اهوره» [خواهند پیوست].
6
اینک سخن می¬گویم [از آن که ] بزرگترین است.
در پرتو «اشه» می ستایم [اورا] که نیک آگاه است [او] آنان را که [با او] هستند.
[بشود که] «مزدا اهوره» با«سپند مینو»ی خویش [ستایش مرا] بشنود.
در پرتو «منش نیک» خواهم کوشید که مهرورزانه بدو برسم.
[بشود که او] با خرد خویش، مرا از آنچه بهترین [چیز] است، بیاگاهاند.
7
اوست که همۀ رادان – همۀ آنان که بودند و خواهند بود – رستگاری خویش را از وی خواستار می¬شوند.
روان اشون به جاودانگی و کامروایی خواهد پیوست و روان دروند، براستی هماره در رنج خواهد بود.
این [فرمان] را «مزدا اهوره» با«شهریاری مینوی» [خویش] برنهاده است.
8
با ستایشها و نیایشهای خویش بدو روی می¬آورم و با چشم دل او را می¬بینم.
«مزدا اهوره» را در پرتو «اشه» و با اندیشه وگفتار و کردار نیک می¬شناسم و نیایشهای خود را در «گرزمان» او فرو می نهم.
9
او را با «منش نیک» خشنود می¬کنم؛ او را که به خواست خویش، بهروزی و تیره روزی – هر دو – را برای ما آفریده است.
[بشود که] «مزدا اهوره» با«شهریاری مینوی» خویش، ما را [نیروی] کار کردن بخشد تا در پرتو «منش نیک» و «اشه» و با نیک آگاهی به پیشرفت [کار] مردمان بکوشیم.
10
اورا با [یاری] «آرمیتی» می ستاییم و گرامی می داریم؛ او را که هماره «مزدا اهوره» خوانده می¬شود؛ [اورا] که در پرتو «اشه» و «منش نیک» خود، ما را نوید داد که در «شهریاری مینوی» وی به «رسایی» و «جاودانگی» خواهیم پیوست و به ما تندرستی و توانایی خواهد بخشید.
11
پس کسی که با دیوان و مردمان [پیرو] آنان دشمنی می¬ورزد، [راهش] از [راه] آن کس که «مزدا اهوره» را خوار می¬شمارد و زشت می¬انگارد، جداست.
[چنین کسی] دربارۀ او و رهانندگان دانا و یاوران دین پاک، نیک می¬اندیشد و [«مزدا»] او را دوست و بردار و بلکه پدر خواهد بود.
یسنه، هات 46
1
به کدام مزر و بوم روی آورم؟ به کجا روم [و از که] پناه جویم؟
مرا از خویشاوندان و یاورانم دور می¬دارند. همکاران و فرمانروایان درونند سرزمین نیز خشنودم نمی کنند.
ای مزدا اهوره!
چگونه ترا خشنود توانم کرد؟
2
ای مزدا!
من می¬¬دانم که چرا ناتوانم. از آن روی که خواسته¬ام نا چیز است و کسانم اندک شمارند.
ای اهوره!
از این [ناکامی] نزد تو گله می گزارم.تو خود، نیک [درکارمن ] بنگر.
من [از تو] خواهان آن یاری و رامشم که دلداری به دلداده¬ای می بخشد.
در پرتو «اشه» مرا از نیروی «منش نیک» بیاگاهان.
3
ای مزدا!
کی سپیده دم آن روز فرا خواهد رسید که با آموزشهای فزایش بخش خردمندانۀ رهانندگان«اشه» به نگاهداری جهان بدرخشد؟
کیانند آنان که «منش نیک» به یاری شان خواهد آمد؟
ای اهوره!
من [تنها] آموزش ترا بر می¬گزنیم.
4
دروندبد نام بد کردار تباهکار، یاوران«اشه» را از پیشبرد زندگانی [مردمان] در روستا یا سرزمین باز می¬دارد.
ای مزدا!
آن کس که از دل وجان و با [همۀ] توانایی [خویش] با او می ستیزد، جهانیان را به راه نیک آگاهی رهنمون می شود.
5
ای مزدا اهوره!
هرگاه اشون ینک آگاه توانایی که خود بدرستی زندگی می¬کند، دروندی خواستار یاری را – خواه به فرمان ایزدی، خواه از سر خویشکاری دینی – به گرمی بپذیرد، می تواند با خردمندی خویش، او را بیاگاند و از گزند و تباهی برهاند.
6
اما اگر آن مرد توانا اورا نپذیرد، خود آشکارا به دروندان خواهد پیوست ؛ زیرا از همان آغاز که «اهوره»، «دین» را آفرید، نیک خواه دروند، خود دروند است و آشون کسی است که دوست اشونان باشد.
7
ای مزدا!
بدان هنگام که در وند آزردن مرا کمر می بندد، جز «آذر» و «منش [نیک]» تو – که «اشه» از کردارشان کار آمد می شود- چه کس مرا پناه خواهد بخشید؟
ای اهوره!
«دین» مرا از این آموزش بیاگاهان.
8
ای مزدا!
از کردار آن کس که سر آزار جهانیان را دارد، مرا رنجی نخواهد رسید.
[گزند] آن [کردارهای] دشمنانه، به خود او باز خواهد گشت؛ آنچنان که او خود را از نیک زیستی بی بهره خواهد کرد و بدان دشمنانگی، هیچ راهی [به رهایی] از در زیستی نـ[ـخواهد یافت].
9
کیست آن رادی که نخستین بار مرا بیاموزد که چگونه تو سرور پاک اشون کردارها را بیش از همه شایستۀ ستایش بشناسم!
ماهماره خواستاریم که با «منش نیک» و در پرتو «اشه» آنچه را که تو آفریدگار جهان هستی دربارۀ «اشه» گفته ای ، [دریابیم].
10
ای مزدا اهوره!
بدرستی می گویم: هرکس – چه مرد، چه زن – که انچه را تو در زندگی بهترین [کار] شناخته ای بورزد، در پرتو «منش نیک» از پاداش «اشه [و] «شهریاری مینوی» [برخوردار خواهد شد].
من چنین کسانی را به نیایش تو رهنمون خواهم شد و همۀ آنان را از «گذرگاه داوری» خواهم گذراند.
11
«کر پان» و «کوی» ها با توانایی خویش و با وادار کردن مردمان به کردارهای بد، زندگانی [آنان] را به تباهی می¬کشانند، [اما] روان و «دین» شان هنگام نزدیک شدن به «گذرگاه داوری» در هراس خواهد افتاد وآنان همواره باشندگان «کنام دروج» [خواهندبود].
12
هنگامی که «اشه» به نوادگان و خویشان نامور «فریان» تورانی روی آورد، جهان با تخشایی «آرمیتی» پیشرفت خواهد کرد. پس آنگاه «منش نیک»، آنان را بهم خواهد پیوست و «مزدا اهوره» سرانجام بدیشان رامش و رستگاری خواهد بخشید.
13
کیست در میان مردمان که «سپیتمان زرتشت» را در به سرانجام رساندن کار [خویش] خشنود کند؟
براستی چنین کسی برازندۀ بلند آوازگی است.
«مزدا اهوره» او را زندگی [جاوید] می¬بخشد و «منش نیک»، هستی او را می¬افزاید و ما بدرستی او را دوست خوب «اشه» می¬شناسم.
14
ای زرتشت!
کیست دوست اشون تو؟
کیست آن که بدرستی خوارستار بلند آوازگی «مکه»ی بزرگ است؟
براستی چنین کسی «کی گشتاسپ» دلیر است.
ای مزدا اهوره!
من کسانی را که تو در سرای یگانۀ خویش جای خواهی داد، با گفتار «منش نیک» فرا می-خوانم.
15
ای هچتسپیان !ای سپیتمانیان!
به شما خواهم گفت[همۀ آنچه راکه شنیدنش برای شما بهترین است] تا دانا و نادان را از هم باز شناسید.
از این کردارهاست که شما«اشه» را – آنچنان که در نخستین داد «اهوره» آمده است- به خویشتن ارزانی می¬دارید.
16
ای فرشوشتر هوگو!
با این رادان – که ما هر دو خواستا بهروزی آنانیم – بدان جا روی آور؛ بدان جا که «اشه» با «آرمیتی» پیوسته است؛ بدان جا که «منش نیک» و «شهریاری مینوی» فرمانروایند؛ بدان جا که
سرای شکوهمند «مزدا اهوره» است.
17
ای جاماسپ هو گوی فرزانه!
اینک سخنانی «پیوسته» به تو می¬آموزم، نه «ناپیوست» تا تو آنها را به دل نیوشا و پریستار باشی.
«مزدا اهوره» در پرتو «اشه» نگاهبان نیرومند کسی شود ه دانا را از نادان باز شناسد.
18
آن کس که به[دین] من بپیوندد، من خود، او را بهترین [یاور]م و در پرتو «منش نیک»، بهترین چیزها را بدو نوید می¬دهد.
اما آن کس که با [آموزش] ما سر ستیز دارد، ستیز با او رواست.
ای مزدا!
در پرتو «اشه» خواست ترا [بر می¬آورم و ترا] خشنود می کنم. چنین است گزینش خرد و منش من.
19
آن کس که در پرتو «اشه»، بهترین خواست «زرتشت» - ساختن جهانی نو- را براستی برآورد، پاداشتا زندگی جاودانه سزاوار اوست و در این جهان زایای بار آور نیز هر آنچه را دلخواه اوست، بدست خواهد آورد.
ای مزدا! ای آگاه ترین!
این هم را تو بر من آشکار کرده¬ای.
زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
سرود سوم سپنتمدگاه
یسنه، هات 47
1
«مزدا اهوره» با «شهریاری مینوی» و «آرمیتی» خویش، کسی را که با «بهترین منش» و گفتار و کردار به « سپندمینو» و«اشه» بپیوندد، «سایی» و «جاودانگی» خواهد بخشید.
2
کسی که در پرتو «سپندترین مینو» بهترین [روش را دارد] و زبانش گویای »منش نیک» [او] ست ودستهایش کردارهای «آرمیتی» را می ورزد؛ تنها یک اندیشه [دارد]:
«مزدا» پدر «اشه» است.
3
ای مزدا!
تویی پدر «سپنند مینو»، تویی که این جهان خرمی بخش را برای او بیافریدی و بدان رامش بخشیدی و آنگاه که او با «منش نیک» همپرسگی کرد، »آرمیتی» را به راهبری و آبادانی آن برگماشتی.
4
ای مزدا.
دروندان که از «سپند مینو» روی برتافتند، آزار بینند، اما اشوتان چنین نشوند.
اشون را هر چندن هم کم نوا باشد، باید دوست شمرد و دروند را هر اندازه هم که توانگر باشد،باید بدخواه دانست.
5
این مزدا اهوره!
[تو] در پرتو «سپند مینو» همۀ آنچه را که براستی بهترین دهشهاست، به اشون نوید داده ¬ای ؛ اما دروند که بامنش و کردار زشت خویش بسر می¬برد، از مهر تو بهره¬مند نتواند شد.
6
ای مزدا اهوره!
[تو] در پرتو «سپند مینو» و «آذر» خودو با یاوری «آرمیتی» و «اشه»، پاداش [وپادافره] هر دو گروه را می¬بخشی.
بدرستی بسی از جویندگان به [دین] تو خواهندگروید.
یسنه، هات 48
1
ای اهوره!
به هنگام پاداش و آن زمان که «اشه» بر «دروج» پیروز شود، آنچه از فریب دیوان و مردمان [دروند] که از آن آگاهی داده شده است، برای همیشه آشکار خواهد شد.
آنگاه در پرتو دهش تو، ستایش تو[و مهرورزی به تو] افزونی گیرد.
2
ای اهوره!
مرا از آنچه تو خود می¬دانی، بیاگاهان.
براستی آیا تواند بود که پیش از اغاز کشمکش در اندیشه¬ام، اشون بر دروند پیروز شود؟
ای مزدا!
آشکار است که این [پیروزی] سرانجام نیک زندگی دانسته شده است.
3
پس [مردم] دانا را بهترین آموزش آن است که «اهوره»ی نیکی آفرین در پرتو «اشه» می¬آموزد.
ای مزدا!
ورجاوندان [و] دانایان و آموزگاران راز-آیین تو، در پرتو خرد و «منش نیک» از شیفتگان و دلدادگان تو خواهند شد.
4
ای مزدا!
آن کس که نیک می¬اندیشد یا بد، بی گمان «دین» و گفتار و کردار خود را نیز [چنان خواهد کرد] و خواهش او پیرو گزینش آزادانۀ وی خواهد بود.
سرانجام خرد تست که [نیک و را از یکدیگر] جدا خواهد کرد.
5
[بشود که] فرمانروایان خوب و نیک کار کردار و دانشور[در پرتو] «آرمیتی» بر ما فرمان برانند.
مبادا که فرمانروایان بد[برما] فرمان برانند.
پاکی از هنگام زادن، مردمان را بهترین [کار در زندگی] است.
باید برای [آبادانی] جهان کوشید و آن را بدرستی نگاهبانی کرد و به سوی روشنایی برد.
6
براستی او پناهگاه نیک ماست و پایداری وتوش و توان – [دو دهش[ ازجمند «منش نیک» را – به ما ارزانی می¬دارد. «مزدا اهوره» در پرتو «اشه» از آغاز زندگی، گیاهان را بر آن برویانید.
7
ای کسانی که دل به «منش نیک» بسته اید، خشم را فرو افگنید و خود را در برابر تند خویی نیرومند کنید و برای گسترش «اشه» به مردان پاک بپیوندید.
ای اهوره!
پیروان آنان به سرای تو [راه خواهند یافت].
8
ای مزدا!
کدام است دهش نیک تو که از «شهریاری مینوی» تو[خواهد رسید]؟
کدام است پاداش تو برای من و یارانم؟
ای اهوره
چه اندازه آرومندم که در پرتو«اشه» و«منش نیک» ، برای پیشبرد کارها بر رادان آشکار شوی!
9
چگونه دریابم که تو در پرتو «اشه» بر همگان و برآنان که سر آزار مرا دارند، فرمان می¬رانی؟
مرا بدرستی از هنجار «منش نیک» بیاگاهان.
رهاننده باید بداند که پاداش وی چه سان خواهد بود.
10
ای مزدا!
کی مردمان آموزش ترا در خواهند یافت؟
کی پلیدی این می را برخواهی انداخت که «کر پان» بدکار، [مردمان را] بدان می فریبندن و فرمانروایان بد با آن در [دژ] خرد [ی] بر سرزمینها فرمان می¬رانند؟
11
ای مزدا!
کی «اشه و آرمیتی» در پرتو «شهریاری مینوی» [تو] خواهند آمد و خانمان خوب و[سرزمین] کشتمند پدیدار خواهد شد؟
یکانند آنان که ما را در برابر دروندان خونخوار، رامش خواهند بخشید؟
کیانند آنان که از بینش «منش نیک» برخوردار خواهندشد؟
12
ای مزدا!
چنین خواهند بود رهانندگان سرزمینها که با «منش نیک» خویشکاری می ورزند و کردارشان بر پایۀ «اشه» و آموزشهای تست.
براستی آنان به درهم شکستن خشم برگماشته شده اند.
یسته، هات 49
1
دیر گاهی است که «بندو» بزرگترین ستیهندۀ با من است؛ [منی] که خوستار [رهنمونی و] خشنودی گمراهان در پرتو «اشه»ام.
ای مزدا!
با پاداش نیک به سوی من آی و مرا پناه بخش تا در پرتو «منش نیک» او را شکست دهم.
2
دیرگاهی است که «بندو» - این آموزگار دروغین که سر از «اشه» پیچیده و از «سپندارمذ» پیوند گسسته است و هرگز با «منش نیک» همپرسگی نمی¬کند – مرا اندیشناک کرده است.
3
ای مزدا!
تو بدرستی این باور و آموزش را برای همگان برنهاده¬ای که «اشه» سود می بخشد و «دروج» زیان می¬آورد.
پس من آرزومندم که به «منش نیک» بپیوندم [او] همگان را از در آمیختن با دروندان باز دارم.
4
آن دژ خردانی که با زبان خویش، خشم و ستم را می¬افزایند و مردم کار آمد و پرورشگر را از کار خویش باز می¬دارند، زشت کردارند و خواهان نیکوکاری نیستند.
آنان به کنام دیو- که از آن «دین» «دروندان» است – در خواهند آمد.
5
ای مزدا!
کسی که با دل وجان،«دین» خویش را به «منش نیک» بپیوندد، به «آرمیتی» [بستگی دارد] و در پرتو «اشه» به نیک آگاهی خواهد رسید.
این اهوره!
چنین کسانی با همۀ اینها درپناه «شهریاری مینوی» تو جای خواهد گرفت.
6
ای مزدا اهوره! ای اشه!
هر آینه شما را به گفتن آنچه براستی دراندیشه و خرد شماست ريال برمی انگیزم تا بدرستی دریابم که چگونه [پیام] دین¬تان را به گوش [مردمان] برسانم.
7
ای مزدا! ای اهوره!
[بگذار مردمان] با «منش نیک» و در پرتو «اشه»، آن را بشنوند [و] تو خود نیز گواه باش که کدام یک از یاوران و خویشاوندان به داورزی زندگی خواهد کرد تا همکاران مرا راهنمایی نیک باشد.
8
ای مزدا اهوره!
این را از تو خواستارم که بزرگترین دهش رسایی و رامش و پیوستگی با«اشه» را به «فرشوشتر» ارزانی داری و همین[پاداش] را در پرتو «شهریاری» نیک خویش، به دیگر پیروانم [نیز] ببخشی.
[بشود که] ماهماره فرستادگان [تو] باشیم.
9
ای جاماسپ فرزانه!
[بشود که] نگاهبان [دین] – [آن که][ برای رهایی [مردمان] آفریده شده است – این آموزشها را بشنود:
راست گفتار هرگز به پیوند با دروند نخواهد اندیشید.
«دین» آنان [که راست گفتارند] از بهترین پاداشها بهره مند خواهد شد و سرانجام به «اشه» خواهد پیوست.
10
ای مزدا! ای شهریار بزرگ!
«منش نیک» و روان اشونان ونیایش «آرمیتی» و شور دل، همه را به سرای تو می آورم تا تو به نیروی پایدار [خویش، آنها را] جاودانه نگاهدار باشی.
11
اینک روان شهریاران بد – آنان که دروند و بدمنش و بد «دین» و بد گفتار و بد کردارند- از روشنایی به تیرگی باز می گردد.
براستی آنان باشندگان «کنام دروج»اند.
12
ای مزدا اهوره!
کدام است آن یاوری تو که در پرتو «اشه» و «منش نیک» به من که « زرتشت» ام و ترا به یاری همی خونم، خواهی رساند؟
من براتسی ترا می ستایم و آفرین می خوانم و بهترین دهش ترا خواهانم.
یسنه، هات 50
1
ای مزدا اهوره!
هنگامی که براستی ترا به یاری می خوانم، جر «اشه» و« منش نیک» چه کسی روان مرا یاری خواهد کرد؟
کیست که پناه بخش و نگاهدار من و یاران و پیروانم خواهد بود؟
2
ای مزدا!
آن کس که جهان را خرمی بخش آرزو می¬کند و آن را همواره آبادان می¬خواهد، چگونه در پرتو «اشه» و فروغ تابناک [تو] و در میان پارسایان زندگی خواهد کرد؟
بدرستی تو او را آشکارا در سرای فرزانگان جای خواهی داد.
3
ای مزدا!
پس بدرستی «اشه» به کسی روی خواهد آورد که «شهریاری مینوی» و «منش نیک» رهنمون او باشد؛ کسی که به نیروی [این] دهشها، جهان پیرامون خویش را – که دروندان فرا گرفته¬اند – آبادان کند.
4
ای مزدا اهوره!
اینک ترا و «اشه» و «بهترین منش» و «شهریاری مینوی» را می¬ستایم و نیابش می گزارم.
من خواهانم که رهرو راه [راست] باشم [او] در »گرزمان» به گفتار راد مردان [تو] گوش فرا دهم.
5
ای مزدا اهوهر! ای اشه!
شما که به پیامبرتان مهربانید، از فراسوی [بدو روی آورید و ] او را با یاوری هر چه نمایان ت [تان] پشتیبانی باشید تا بتواند مردمان را در چشم برهم زدنی، به سوی زوشنایی رهنمون شود.
6
ای مزدا!
براستی من - «زرتشت» پیامبر دوستدار «اشه» - [ترا] به بانگ بلند نماز می¬گزارم:
[بشود که] آفریدگار در پرتو «منش نیک»، مرا از فرمانها[ی خویش] بیاگاهاند تا زبانم هماره [مردمان را] به راه خرد [رهنمون گردد].
7
ای مزدا!
اینک برای دست یابی به پیروزی، ترا با برانگیزنده ترین نیایشها می¬ستایم و به تو می¬پیوندم.
[بشود که] در پرتو «اشه» و «منش نیک»، رهنمون و یاور من باشی.
8
ای مزدا!
باسرودهای بلند آوازۀ برخاسته از شور دل و با دستهای برآرده به تو روی می¬آورم و در پرتو «اشه» همچون پارسایی ترا نماز می¬گزارم و به دستیاری هنر «منش نیک» به تو [نزدیک می-شوم].
9
ای مزدا! ای اشه!
با این سرودها وبا کردارهای «منش نیک» ستایش کنان به سوی شما خواهم آمد.
تا بدان هنگام که بتوانم به خواست خویش بر سرنوشت فرمان برانم، خواستار نیک آگاهی خواهم بود.
10
ای مزدا اهوره!
آن کردارهایی که از این پیش [ورزیده ام ] و آنها که ا زاین پس در پرتو «منش نیک» خواهم ورزید، به چشم [تو] ارجمند است.
فروغ خورشید [و] سپیدۀ بامدادی [نمود] «اشه» و برای نیایش تست.
11
ای مزاد!
خودرا ستایندۀ تو می¬دانم و تا بدان هنگام که در پرتو «اشه» توش و توان دارم، ستایشگر شما خواهم بود.
[بشود که] آفریدگار جهان در پرتو «منش نیک»، بهترین خواست درست کرداران – ساختن جهانی نو- را برآورد.
1
«مزدا اهوره» با «شهریاری مینوی» و «آرمیتی» خویش، کسی را که با «بهترین منش» و گفتار و کردار به « سپندمینو» و«اشه» بپیوندد، «سایی» و «جاودانگی» خواهد بخشید.
2
کسی که در پرتو «سپندترین مینو» بهترین [روش را دارد] و زبانش گویای »منش نیک» [او] ست ودستهایش کردارهای «آرمیتی» را می ورزد؛ تنها یک اندیشه [دارد]:
«مزدا» پدر «اشه» است.
3
ای مزدا!
تویی پدر «سپنند مینو»، تویی که این جهان خرمی بخش را برای او بیافریدی و بدان رامش بخشیدی و آنگاه که او با «منش نیک» همپرسگی کرد، »آرمیتی» را به راهبری و آبادانی آن برگماشتی.
4
ای مزدا.
دروندان که از «سپند مینو» روی برتافتند، آزار بینند، اما اشوتان چنین نشوند.
اشون را هر چندن هم کم نوا باشد، باید دوست شمرد و دروند را هر اندازه هم که توانگر باشد،باید بدخواه دانست.
5
این مزدا اهوره!
[تو] در پرتو «سپند مینو» همۀ آنچه را که براستی بهترین دهشهاست، به اشون نوید داده ¬ای ؛ اما دروند که بامنش و کردار زشت خویش بسر می¬برد، از مهر تو بهره¬مند نتواند شد.
6
ای مزدا اهوره!
[تو] در پرتو «سپند مینو» و «آذر» خودو با یاوری «آرمیتی» و «اشه»، پاداش [وپادافره] هر دو گروه را می¬بخشی.
بدرستی بسی از جویندگان به [دین] تو خواهندگروید.
یسنه، هات 48
1
ای اهوره!
به هنگام پاداش و آن زمان که «اشه» بر «دروج» پیروز شود، آنچه از فریب دیوان و مردمان [دروند] که از آن آگاهی داده شده است، برای همیشه آشکار خواهد شد.
آنگاه در پرتو دهش تو، ستایش تو[و مهرورزی به تو] افزونی گیرد.
2
ای اهوره!
مرا از آنچه تو خود می¬دانی، بیاگاهان.
براستی آیا تواند بود که پیش از اغاز کشمکش در اندیشه¬ام، اشون بر دروند پیروز شود؟
ای مزدا!
آشکار است که این [پیروزی] سرانجام نیک زندگی دانسته شده است.
3
پس [مردم] دانا را بهترین آموزش آن است که «اهوره»ی نیکی آفرین در پرتو «اشه» می¬آموزد.
ای مزدا!
ورجاوندان [و] دانایان و آموزگاران راز-آیین تو، در پرتو خرد و «منش نیک» از شیفتگان و دلدادگان تو خواهند شد.
4
ای مزدا!
آن کس که نیک می¬اندیشد یا بد، بی گمان «دین» و گفتار و کردار خود را نیز [چنان خواهد کرد] و خواهش او پیرو گزینش آزادانۀ وی خواهد بود.
سرانجام خرد تست که [نیک و را از یکدیگر] جدا خواهد کرد.
5
[بشود که] فرمانروایان خوب و نیک کار کردار و دانشور[در پرتو] «آرمیتی» بر ما فرمان برانند.
مبادا که فرمانروایان بد[برما] فرمان برانند.
پاکی از هنگام زادن، مردمان را بهترین [کار در زندگی] است.
باید برای [آبادانی] جهان کوشید و آن را بدرستی نگاهبانی کرد و به سوی روشنایی برد.
6
براستی او پناهگاه نیک ماست و پایداری وتوش و توان – [دو دهش[ ازجمند «منش نیک» را – به ما ارزانی می¬دارد. «مزدا اهوره» در پرتو «اشه» از آغاز زندگی، گیاهان را بر آن برویانید.
7
ای کسانی که دل به «منش نیک» بسته اید، خشم را فرو افگنید و خود را در برابر تند خویی نیرومند کنید و برای گسترش «اشه» به مردان پاک بپیوندید.
ای اهوره!
پیروان آنان به سرای تو [راه خواهند یافت].
8
ای مزدا!
کدام است دهش نیک تو که از «شهریاری مینوی» تو[خواهد رسید]؟
کدام است پاداش تو برای من و یارانم؟
ای اهوره
چه اندازه آرومندم که در پرتو«اشه» و«منش نیک» ، برای پیشبرد کارها بر رادان آشکار شوی!
9
چگونه دریابم که تو در پرتو «اشه» بر همگان و برآنان که سر آزار مرا دارند، فرمان می¬رانی؟
مرا بدرستی از هنجار «منش نیک» بیاگاهان.
رهاننده باید بداند که پاداش وی چه سان خواهد بود.
10
ای مزدا!
کی مردمان آموزش ترا در خواهند یافت؟
کی پلیدی این می را برخواهی انداخت که «کر پان» بدکار، [مردمان را] بدان می فریبندن و فرمانروایان بد با آن در [دژ] خرد [ی] بر سرزمینها فرمان می¬رانند؟
11
ای مزدا!
کی «اشه و آرمیتی» در پرتو «شهریاری مینوی» [تو] خواهند آمد و خانمان خوب و[سرزمین] کشتمند پدیدار خواهد شد؟
یکانند آنان که ما را در برابر دروندان خونخوار، رامش خواهند بخشید؟
کیانند آنان که از بینش «منش نیک» برخوردار خواهندشد؟
12
ای مزدا!
چنین خواهند بود رهانندگان سرزمینها که با «منش نیک» خویشکاری می ورزند و کردارشان بر پایۀ «اشه» و آموزشهای تست.
براستی آنان به درهم شکستن خشم برگماشته شده اند.
یسته، هات 49
1
دیر گاهی است که «بندو» بزرگترین ستیهندۀ با من است؛ [منی] که خوستار [رهنمونی و] خشنودی گمراهان در پرتو «اشه»ام.
ای مزدا!
با پاداش نیک به سوی من آی و مرا پناه بخش تا در پرتو «منش نیک» او را شکست دهم.
2
دیرگاهی است که «بندو» - این آموزگار دروغین که سر از «اشه» پیچیده و از «سپندارمذ» پیوند گسسته است و هرگز با «منش نیک» همپرسگی نمی¬کند – مرا اندیشناک کرده است.
3
ای مزدا!
تو بدرستی این باور و آموزش را برای همگان برنهاده¬ای که «اشه» سود می بخشد و «دروج» زیان می¬آورد.
پس من آرزومندم که به «منش نیک» بپیوندم [او] همگان را از در آمیختن با دروندان باز دارم.
4
آن دژ خردانی که با زبان خویش، خشم و ستم را می¬افزایند و مردم کار آمد و پرورشگر را از کار خویش باز می¬دارند، زشت کردارند و خواهان نیکوکاری نیستند.
آنان به کنام دیو- که از آن «دین» «دروندان» است – در خواهند آمد.
5
ای مزدا!
کسی که با دل وجان،«دین» خویش را به «منش نیک» بپیوندد، به «آرمیتی» [بستگی دارد] و در پرتو «اشه» به نیک آگاهی خواهد رسید.
این اهوره!
چنین کسانی با همۀ اینها درپناه «شهریاری مینوی» تو جای خواهد گرفت.
6
ای مزدا اهوره! ای اشه!
هر آینه شما را به گفتن آنچه براستی دراندیشه و خرد شماست ريال برمی انگیزم تا بدرستی دریابم که چگونه [پیام] دین¬تان را به گوش [مردمان] برسانم.
7
ای مزدا! ای اهوره!
[بگذار مردمان] با «منش نیک» و در پرتو «اشه»، آن را بشنوند [و] تو خود نیز گواه باش که کدام یک از یاوران و خویشاوندان به داورزی زندگی خواهد کرد تا همکاران مرا راهنمایی نیک باشد.
8
ای مزدا اهوره!
این را از تو خواستارم که بزرگترین دهش رسایی و رامش و پیوستگی با«اشه» را به «فرشوشتر» ارزانی داری و همین[پاداش] را در پرتو «شهریاری» نیک خویش، به دیگر پیروانم [نیز] ببخشی.
[بشود که] ماهماره فرستادگان [تو] باشیم.
9
ای جاماسپ فرزانه!
[بشود که] نگاهبان [دین] – [آن که][ برای رهایی [مردمان] آفریده شده است – این آموزشها را بشنود:
راست گفتار هرگز به پیوند با دروند نخواهد اندیشید.
«دین» آنان [که راست گفتارند] از بهترین پاداشها بهره مند خواهد شد و سرانجام به «اشه» خواهد پیوست.
10
ای مزدا! ای شهریار بزرگ!
«منش نیک» و روان اشونان ونیایش «آرمیتی» و شور دل، همه را به سرای تو می آورم تا تو به نیروی پایدار [خویش، آنها را] جاودانه نگاهدار باشی.
11
اینک روان شهریاران بد – آنان که دروند و بدمنش و بد «دین» و بد گفتار و بد کردارند- از روشنایی به تیرگی باز می گردد.
براستی آنان باشندگان «کنام دروج»اند.
12
ای مزدا اهوره!
کدام است آن یاوری تو که در پرتو «اشه» و «منش نیک» به من که « زرتشت» ام و ترا به یاری همی خونم، خواهی رساند؟
من براتسی ترا می ستایم و آفرین می خوانم و بهترین دهش ترا خواهانم.
یسنه، هات 50
1
ای مزدا اهوره!
هنگامی که براستی ترا به یاری می خوانم، جر «اشه» و« منش نیک» چه کسی روان مرا یاری خواهد کرد؟
کیست که پناه بخش و نگاهدار من و یاران و پیروانم خواهد بود؟
2
ای مزدا!
آن کس که جهان را خرمی بخش آرزو می¬کند و آن را همواره آبادان می¬خواهد، چگونه در پرتو «اشه» و فروغ تابناک [تو] و در میان پارسایان زندگی خواهد کرد؟
بدرستی تو او را آشکارا در سرای فرزانگان جای خواهی داد.
3
ای مزدا!
پس بدرستی «اشه» به کسی روی خواهد آورد که «شهریاری مینوی» و «منش نیک» رهنمون او باشد؛ کسی که به نیروی [این] دهشها، جهان پیرامون خویش را – که دروندان فرا گرفته¬اند – آبادان کند.
4
ای مزدا اهوره!
اینک ترا و «اشه» و «بهترین منش» و «شهریاری مینوی» را می¬ستایم و نیابش می گزارم.
من خواهانم که رهرو راه [راست] باشم [او] در »گرزمان» به گفتار راد مردان [تو] گوش فرا دهم.
5
ای مزدا اهوهر! ای اشه!
شما که به پیامبرتان مهربانید، از فراسوی [بدو روی آورید و ] او را با یاوری هر چه نمایان ت [تان] پشتیبانی باشید تا بتواند مردمان را در چشم برهم زدنی، به سوی زوشنایی رهنمون شود.
6
ای مزدا!
براستی من - «زرتشت» پیامبر دوستدار «اشه» - [ترا] به بانگ بلند نماز می¬گزارم:
[بشود که] آفریدگار در پرتو «منش نیک»، مرا از فرمانها[ی خویش] بیاگاهاند تا زبانم هماره [مردمان را] به راه خرد [رهنمون گردد].
7
ای مزدا!
اینک برای دست یابی به پیروزی، ترا با برانگیزنده ترین نیایشها می¬ستایم و به تو می¬پیوندم.
[بشود که] در پرتو «اشه» و «منش نیک»، رهنمون و یاور من باشی.
8
ای مزدا!
باسرودهای بلند آوازۀ برخاسته از شور دل و با دستهای برآرده به تو روی می¬آورم و در پرتو «اشه» همچون پارسایی ترا نماز می¬گزارم و به دستیاری هنر «منش نیک» به تو [نزدیک می-شوم].
9
ای مزدا! ای اشه!
با این سرودها وبا کردارهای «منش نیک» ستایش کنان به سوی شما خواهم آمد.
تا بدان هنگام که بتوانم به خواست خویش بر سرنوشت فرمان برانم، خواستار نیک آگاهی خواهم بود.
10
ای مزدا اهوره!
آن کردارهایی که از این پیش [ورزیده ام ] و آنها که ا زاین پس در پرتو «منش نیک» خواهم ورزید، به چشم [تو] ارجمند است.
فروغ خورشید [و] سپیدۀ بامدادی [نمود] «اشه» و برای نیایش تست.
11
ای مزاد!
خودرا ستایندۀ تو می¬دانم و تا بدان هنگام که در پرتو «اشه» توش و توان دارم، ستایشگر شما خواهم بود.
[بشود که] آفریدگار جهان در پرتو «منش نیک»، بهترین خواست درست کرداران – ساختن جهانی نو- را برآورد.
زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
سرود پنجم وهیشتوایشت گاه
یسنه، هات 53
1
بهترین خواست «زرتشت سپیتمان» برآورده شده است؛ چخ، «مزدا اهوره» در پرتو «اشه» او را زندگی خوش دیرپای بخشیده است وآنان که با وی سر ستیز داشتند نیز [اکنون] درگفتار و در کردار، دین نیکش را آموخته¬اند.
2
اینان راست که با اندیشه وگفتار و کردار، به خشنودی «مزدا» بکوشند و به آزاد کامی و با کارنیک و ستایشگرانه، [او را]نیایش بگزارند.
«کی گشتاسب» هوادار «زرتشت سپیتمان» و «فرشوشتر»، راه راست دینی را برگزیده اند که «اهوره» به رهاننده فرو فرستاد.
3
ای پور وچیستای هچتسپی سپیتمانی! ای جوان ترین دختر زرتشت!
«مزدا» آن کس را که به «منش نیک» و «اشه» سخت باور است ، به انبازی [زندگی] به تو می¬بخشد.
پس با خرد خویش همپرسگی کن و با [یاری] «سپندارمذ» ، نیک آگاهی [خود را] بورز.
4
بی گمان من او را که برای همکاران و خویشاوندان به پدری و سروری گمارده شده است، برخواهم گزید و بدو مهر خواهم ورزید. [باشد که] در زندگانی، فروغ «منش نیک» بر من بتابد و اشون زنی باشم در میان اشونان و «مزدا اهوره» همواره [آموزشهای] دین نیک را به من ارزانی دارد.
5
سخنانی می¬گویم دوشیزگان شوی گزین را و شما [دو تن] زا [نیز] اندرز می¬دهم. [پندم را] با اندیشه[بشنوید] و بدرستی به یاد بسپارید و با «دین» خویش در یابید و بکار بندید:
بر هر یک از شماست که در پرتو «منش نیک»، در [راه] «اشه» از دیگری پیشی گیرد، بی گمان این برای وی، پاداش نیکی است.
6
ای مردان و زنان!
این را بدرستی دریابید که «دروج» در این جا فریبنده است.
«دروج» را از پیشرفت و گسترش باز دارید و پیوند خویشتن را از آن بگسلید.
شادی بدست آمده در کورسو [ی تباهکاری]، اندوه مایه ¬ای است.
بدین سان، دروندان تباه کنندۀ راستی، زندگی مینوی خویش را نابود می¬کنند سرانجام بانگ وای ودریغ بر خواهید آورد.
8
اینچنین همه دژکرداران فریب می¬خورند و با ریشخنند همگان، خروش بر می¬آورند و دچار گزند و شکست می¬شوند.
[اما] در پرتو [کنش] فرمانروای نیک، رامش به زنان و ردان در خانمانها و روستاها باز می¬گردد.
[بشود که] فریفتاری – این زنجیر براستی مرگبار – برافتد.
[بشود که] آن از همه بزرگتر ، شتابان به سوی ما آمد.
9
دژباوران که بندۀ کام [خویش]اند و از راستی روی بر می¬تابند، [از پارسایان] بیزارند و ارجمندان را خوار می¬شمارند. [آنان] با خویشتن نیز در کشمکش اند.
کیست آن سرور آشون که به آزادکامی و از دل و جان با ایشان بستیزد؟
ای مزدا؟
تو با «شهریاری مینوی» خویش ، درویشانی را که درست زندگی می¬کنند، بهروزی خواهی بخشید.
1
بهترین خواست «زرتشت سپیتمان» برآورده شده است؛ چخ، «مزدا اهوره» در پرتو «اشه» او را زندگی خوش دیرپای بخشیده است وآنان که با وی سر ستیز داشتند نیز [اکنون] درگفتار و در کردار، دین نیکش را آموخته¬اند.
2
اینان راست که با اندیشه وگفتار و کردار، به خشنودی «مزدا» بکوشند و به آزاد کامی و با کارنیک و ستایشگرانه، [او را]نیایش بگزارند.
«کی گشتاسب» هوادار «زرتشت سپیتمان» و «فرشوشتر»، راه راست دینی را برگزیده اند که «اهوره» به رهاننده فرو فرستاد.
3
ای پور وچیستای هچتسپی سپیتمانی! ای جوان ترین دختر زرتشت!
«مزدا» آن کس را که به «منش نیک» و «اشه» سخت باور است ، به انبازی [زندگی] به تو می¬بخشد.
پس با خرد خویش همپرسگی کن و با [یاری] «سپندارمذ» ، نیک آگاهی [خود را] بورز.
4
بی گمان من او را که برای همکاران و خویشاوندان به پدری و سروری گمارده شده است، برخواهم گزید و بدو مهر خواهم ورزید. [باشد که] در زندگانی، فروغ «منش نیک» بر من بتابد و اشون زنی باشم در میان اشونان و «مزدا اهوره» همواره [آموزشهای] دین نیک را به من ارزانی دارد.
5
سخنانی می¬گویم دوشیزگان شوی گزین را و شما [دو تن] زا [نیز] اندرز می¬دهم. [پندم را] با اندیشه[بشنوید] و بدرستی به یاد بسپارید و با «دین» خویش در یابید و بکار بندید:
بر هر یک از شماست که در پرتو «منش نیک»، در [راه] «اشه» از دیگری پیشی گیرد، بی گمان این برای وی، پاداش نیکی است.
6
ای مردان و زنان!
این را بدرستی دریابید که «دروج» در این جا فریبنده است.
«دروج» را از پیشرفت و گسترش باز دارید و پیوند خویشتن را از آن بگسلید.
شادی بدست آمده در کورسو [ی تباهکاری]، اندوه مایه ¬ای است.
بدین سان، دروندان تباه کنندۀ راستی، زندگی مینوی خویش را نابود می¬کنند سرانجام بانگ وای ودریغ بر خواهید آورد.
8
اینچنین همه دژکرداران فریب می¬خورند و با ریشخنند همگان، خروش بر می¬آورند و دچار گزند و شکست می¬شوند.
[اما] در پرتو [کنش] فرمانروای نیک، رامش به زنان و ردان در خانمانها و روستاها باز می¬گردد.
[بشود که] فریفتاری – این زنجیر براستی مرگبار – برافتد.
[بشود که] آن از همه بزرگتر ، شتابان به سوی ما آمد.
9
دژباوران که بندۀ کام [خویش]اند و از راستی روی بر می¬تابند، [از پارسایان] بیزارند و ارجمندان را خوار می¬شمارند. [آنان] با خویشتن نیز در کشمکش اند.
کیست آن سرور آشون که به آزادکامی و از دل و جان با ایشان بستیزد؟
ای مزدا؟
تو با «شهریاری مینوی» خویش ، درویشانی را که درست زندگی می¬کنند، بهروزی خواهی بخشید.
زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
یسنه، هات 11-9 (هوم یشت)
هات 9
1
به هاونگاه که زرتشت [پیرامون[ آتش را پاک می¬کرد و می آراست و «گاهان» می سرود، «هوم» نزد وی آمد و خود را بدو بنمود.
زرتشت از او پرسید:
کیستی ای مرد که با جان تابناک و جاودانۀ خویش، به دیدگان من نیکوترین پیکری می نمایی که درجهان استومند دیده ام؟
2
آنگاه هوم اشون دور دارندۀ مرگ، مرا پاسخ گفت:
ای زرتشت!
منم هوم اشون دور دارندۀ مرگ.
ای سپیتمان!
به جست و جوی من برآی و از من نوشابه برگیر.
مرا بستای؛ آنچنان که واپسین سوشیانتها مرا خواهند ستود.
3
زرتشت بدو گفت:
درود بر هوم!
ای هوم!
کدامین کس، نخستین بار در میان مردمان جهان استومند، از تو نوشابه برگرفت؟
کدام پاداش بدو داده شد و کدام بهروزی بدو رسید؟
4
آنگاه هوم اشون دور دارندۀ مرگ؛ مرا پاسخ گفت:
نخستین بار در میان مردمان جهان استومند؛ «ویونگهان» از من نوشابه برگرفت و این پاداش بدو داده شد و این بهروزی بدو رسید که او را پسری زاده شد:
«جمشید» خوب رمه، آن ره مندترین مردمان ، آن هورچهر، آن که به شهریاری خویش جانوران و مردمان را بی مرگ و آبها وگیاهان رانخشکیدنی و خوراکها را نکاستنی کرد.
5
به شهریاری جم دلیر، نه سرما بود، نه گرما، نه پیری بود، نه مرگ و نه رشک دیو آفرید . پدر و پسر، هریک [به چشم دیگری] پانزده ساله می نمود.
[چنین بود] به هنگامی که جم خوب رمه پسر و یونگهان شهریاری می کرد.
6
ای هوم!
کدامین کس، دیگر باره در میان مردمان جهان استومند، از تو نوشابه برگرفت؟
کدام پاداش بدو داده شد و کدام بهروزی بدو رسید؟
7
آنگاه هوم اشون دور دارندۀ مرگ، مرا پاسخ گفت:
دومین بار در میان مردمان جهان استومند، «آتبین» از من نوشابه برگرفت و این پاداش بدو داده شد و این بهروزی بدو رسید که او را پسری زاده شد:
«فریدون» از خاندان توانا ....
8
... آن که «اژی دهاک» را فرو کوفت؛ [اژی دهاک] سه پوزۀ سه کله شش چشم را، آن دارندۀ هزرا [گونه] چالاکی را.
آن دیو بسیار زورمند دروج را، آن دروند آسیب رسان جهان را، آن زورمندترین دروجی را که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه، به پتیارگی در جهان آستومند بیافرید.
9
ای هوم!
کدامین کس، سومین بار درمیان مردمان جهان استومند، از تو نوشابه برگرفت؟
کدام پاداش بدون داده شد وکدام بهروزی بدو رسید؟
10
آنگاه هوم اشون دور دارندۀ مرگ، مرا پاسخ گفت:
سومین بار درمیان مردمان جهان استومند، «اترت» - تواناترین [مرد خاندان] سام – از من نوشابه برگرفت و این پاداش بدو داده شد و این بهروزی بدو رسید که او را دو پسر زاده شدند:
«اورواخشیه» و«گرشاسپ»؛ یکمین، داوری دادگذار و دومین، جوانی زبردست و گیسور و گرزبردار...
11
.... که اژدهای شاخدار را بکشت؛ آن اسب اوبار مرد اوبار را، آن زهرآلود زرد رنگ را که زهر زرد گونش به بلندای نیزه ای روان بود.
هنگام نیمروز، گرشاسپ در اوندی آهنین بر پشت آن [اژدها[ خوراک می پخت . آن تباهکار از گرما خوی ریزان ناگهان از زیر [آن آوند] آهنین فراز آمد و آب جوشان را بپراگند. گرشاسپ نریمان هراسان به کناری شتافت.
کدامین کس، چهارمین بار درمیان مردمان جهان استومند، از تو نوشابه برگرفت؟
کدام پاداش بدوداده شد و کدام بهروزی بدو رسید؟
13
آنگاه هوم اشون دوردارندۀ مرگ، مرا پاسخ گفت:
چهارمین بار در میان مردمان جهان استومند، «پور و شسپ»از من نوشابه برگرفت و این پاداش بدو داده شدو این بهروزی بدو رسید که تو درخاندان او زاده شدی: تو ای زرتشت پاک دیو ستیز و پیرو دین اهوره از دودمان پور وشسپ.
14
تو ای زرتشت نامبردار در «ایرانویج» که نخستین بار «اهون و یریه....» را چهار بار با درنگی در خور بسرودی و دومین نیمه را به بانگی بلندتر [برخواندی].
15
ای زرتشت! [ای] آن که نیرومندترین، دلیرترین، تخشاترین، چالاک ترین و پیروزترین آفریدگار دو مینو شدی!
تو همۀ دیوان را – که از این پیش، همچون مردمان، روی زمین می¬گشتند- در زمین پنهان کردی.
16
آنگاه زرتشت گفت:
در ود بر هوم! هوم نیک، هوم خوب آفریده، [هوم] راست آفریده، نیک درمان بخش، برزمند، خوب کنش و پیروز. [هوم] زرین نرم شاخه که نوشابه اش ، روان را بهترین و شادی بخش ترین آشامیدنی است.
17
ای [هوم] زرین!
سرخوشی ترا [بدین جا] فرو خوانم. دلیری، درمان، افزایش، بالندگی، نیرومندی تن و هرگونه فرزانگی را [بدین جا] فرو خوانم.
ترا [بدین جا] فرو خوانم تا چونان شهریاری کامروا، در هم شکنندۀ ستیزه و شکست دهندۀ دروج به میان آفریدگان در آیم.
18
ترا [بدین جا] فروخوانم تا ستیزۀ همۀ بدخواهان را در هم شکنم: [چه]دیوان و مردمان [دروند]، [چه] ستمکاران و کوی ها و کرپ ها، [چه]تباهکاران و اشموغان دوپا و گرگان چار پا، [چه] سپاه گستردۀ دشمن را که به فریب تاخت آورد.
19
ای هوم دور دارندۀ مرگ!
این نخستین بخشش را از تو خواستارم:
بهترین زندگی اشونان – [بهشت] روشن همه [گونه] آسایش بخش – [مرا ارزانی دار].
ای هوم دور دارندۀ مرگ!
این دومین بخشش را از تو خواستارم:
[مرا] تندرستی [ارزانی دار].
ای هوم دور دارندۀ مرگ!
این سومین بخشش را از تو خواستارم:
جان ]مرا[ زندگی دیرپای [ارزانی دار].
20
ای هوم دور دارندۀ مرگ!
این چهارمین بخشش را از تو خواستارم:
[چنان کن] که من کامروا، دلیر و خورسند بر این زمین در آیم و در هم شکنندۀ ستیزه و شکست دهنده در وج باشم.
این پنجمین بخشش را از تو خواستارم.
[چنان کن] که من پیرومند ودرجنگ شکست دهنده بر این زمین درآیم و درهم شکنندۀ ستیزه و شکست دهندۀ در وج باشم.
21
ای هوم دور دارندۀ مرگ!
این ششمین بخشش را از تو خواستارم:
[چنان کن] که نخستین بار [بار]، ما از دزد و راهزن و گرک بوی بریم؛ که هیچ کس پیش از ما بوی نبرد؛ که ما همیشه از پیش بوی بریم.
22
هوم دلیرانی را که در پیکار، اسب می تازد، زور و نیرو می بخشد.
هوم زنان زاینده را پسران نامور و فرزندان اشون می دهد.
هوم بدانان که به دلخواه به آموزش نسک می نشینند، پاکی و فرزانگی می بخشد.
23
هوم دوشیزگانی را که دیرزمانی شوی ناکرده مانده باشند – همین که از آن خردمند خواستار شوند – شوهری پیمان شناس می¬بخشد.
24
هوم [بود] آن که «کرسانی» را از شهریاری برانداخت؛ آن که از سرآزمندی به شهریاری خویش ناله کنان می گفت:
از این پس، «آتربان» - در هم شکننده و تباه کنندۀ پیشرفت – برای گسترش دین ، به سرزمین من راه نخواهد یافت.
25
ای هوم!
خوشا به [روزگار] تو که به نیروی خویشتن، شهریاری کامروایی.
خوشا به [روزگار] تو که بسیار سخنان است گفته دانی.
خوشا به [روزگار] تو که از پرسش سخنان راست گفته بی نیازی.
26
مزدا نخستین [بار] کشتی ستاره آذین مینوی بر ساخته دین نیک مزدا پرستی، ترا فراز آورد.
از آن پس، کمر بر میان بسته ، هماره برستیغ کوه، «مثره» را پناه ونگاهبانی.
27
ای هوم!ای خانه خدا! ای دهخدا! ای شهربان! ای شهریار! ای در پاکی و فرزانگی سرآمد!
نیرو وپیروزی و گشایش بسیار رهایی بخش ترا برای تن خویش همی خوانم.
28
ما را از کینۀ کینه وران رهایی بخش!
منش خشمگینان را از ما بگردان!
هر آن کس که بدین خانه، بدین روستا، بدین شهر وبدین کشور آسیب رساند، نیروی پاهای او را برگیر و دو گوش او ا کر و منش او را پریشان کن!
29
آن کس که به منش و پیکر ما کین ورزد، با دوپا راه متواناد رفتن؛ با دو دست کاری متواناد کردن و با دو چشم زمین وجانور را مبیناد!
30
ای هوم زرین!
به پیکار با اژدهای زرد سهمگین زهرآلود که پیکر اشون رانابود کند، زیناوند شو!
ای هوم زرین!
به نبرد با راهزن نابکار خونخوار آزار رسان که پیکر اشون را نابود کند، زیناوند شو!
21
ای هوم زرین!
به ستیزه با فرمانروای ستمکار در وند که سر برافرازد، که پیکر اشون رانابود کند، زیناوند شو!
ای هوم زرین!
به ستیزه با اشموغ نا پاک تباه کنندۀ زندگی که گفتار این دین را به یاد دارد اما به کردار در نیاورد، که پیکر اشون را نابود کند، زیناوند شو!
32
ای هوم زرین!
به ستیزه با زن روسپی جادوی هوس انگیز را [گناهکاران را] پناه دهد، که منش وی همچون ابری در برابر باد جنبان استف که پیکر اشون را نابود کند، زیناوند شو!
ای هوم زرین!
به ستیزه با هر آن کس که پیکر اشون را نابود کند، زیناوندشو!
هات 10
1
دیوان و ماده دیوان از این جا دور شوند!
سروش نیک [در این جا[ بپایاد!
اشی نیک دراین جا بماناد!
اشی نیک دراین جا بماناد!
اشی نیک در این جا، در این خانمان که از آن اهوره و هو ماشه پرور است، ارام گزیناد!
2
ای خردمند!
باباژ می ستایم پیشین بخش هاون ترا که شاخۀ [هوم] رافراگیرد.
ای خردمند!
با باژ می ستایم زبرین بخش هاون ترا که [شاخۀ هوم را[ با نیروی مردانه در آن فرو کوبم.
3
ای هوم!
می ستایم ابرها و باران را که پیکر ترا بر چکاد کوه می رویانند.
می ستایم ستیغ کوهی را که تو بر آن روییدی.
4
ای هوم پاک!
می¬ستایم زمین فراخ بار آور بخشندۀ در برگیرندۀ ترا.
می¬ستایم سرزمینی را که تو در ان همچون پهلوان گیاهان خوشبو و گیاه خوب مزدا می¬رویی.
ای هوم!
بر فراز کوه بروی و در همه جا ببال.
بی گمان تویی سرچشمۀ اشه.
5
[راسپی:]
ای هوم!
از باژ من در سراسر ریشه¬ها و ساقه ها و شاخه ها ببال.
6
[زوت:]
هوم برافزاید، [اگر] بستایندش.
نیز کسی که هوم را بستاید، پیروز می شود.
نیز کمترین فشرده هوم، نیز کمترین ستایش هوم، نیز کمترین نوشابۀ هوم، کشتن هزار دیو را بس است.
7
در آن خانه¬ای که هوم را بیاورند و [سرود] درمان آشکار هوم و درستی و چاره بخشی [آن را] بسرایند، هر آن آلودگی که پدیدآمده باشد، بزودی نابود می¬شود.
8
آری، همۀ می¬های دیگر را خشم خونین درفش همراه است؛ اما می¬ هوم رامش اشه در پی دارد و سرخوشی آن، [تن را] سبک کند.
مردمی که هوم را چون کودک خردسالی نوازش کنند، هوم برای یاوری آنان آماده شود و تن ایشان را درمان بخشد.
9
ای هوم!
مرا از آن درمانهایی بخش که تو [خود] بدانها درمان کنی.
ای هوم!
مرا از آن پیروزیهایی بخش که تو خود بدانها دشمن راشکست دهی.
خوستارم که دوست و ستایشگر تو باشم
دادار اهوره مزدا یک دوست و ستایشگر را بهتر خواند، چنان که اردیبهشت را.
10
ترا ای دلیر آفریدۀ دادار، خداوندگار هنر پدید آورد.
تر ای دلیر آفریدۀ دادار، خداوندگار هنر بر البرز کوه فرو نشاند.
11
پس آنگاه مرغی پاک و آزموده ترا به هر سو بپراکند: در [میان] ستیغهای [کوه] «اوپایری سن»، بر فراز [کوه] «ستروساز»، در تهیگاه [کوه] «کوسروپت»، در پرتگاه [کوه] «ویش پث» ودرکوه «سپیت گون».
12
از آن پس، پر شیره و گوناگون و زردرنگ در این کوهها می رویی.
ای هوم!
درمانهای تو با خوشی بهمن پیوسته است.
اینک آن منش بدگوی را از من برگردان ونابودکن، آن منش بد گویی را که با من در ستیز است.
13
هوم را نیایش می¬کنم که منش درویشو توانگر را یکسان بزرگ می کند.
هوم را نیایش می¬کنم که منش درویش را چنان بزرگ می¬کند، که او به آرزوی خویش برسد.
ای هوم زرین آمیخته به شیر!
کسی را که از تو بهره ای یابد، پسران بسیار می¬بخشی و اورا پاک تر و فرزانه تر می¬کنی.
14
آنان که هوم نوشیدند، نباید به دلخواه خویش همچون «گاو درفش» در جنبش باشند.
آنان که از تو سرخوشی یابند، باید زنده دل به پیش روند و ورزیده بدر آیند.
ای هوم اشون و اشه پرور!
این تن خوب بالیدۀ خویش را به تو پیشکش می¬کنم.
15
کاستی زن نابکار کم خرد را که به فریفتن آتربان و هوم می¬اندیشد، ناچیز می¬انگارم؛ [چرا که] او خود، فریفته است و یکسره نابود می¬شود.
کسی که بر آن باشد تا پیشکشی به هوم را خود بخورد، [هوم] پسران خوب و پسران آتربان بدو ندهد.
16
با پنج چیز پیوسته¬ام. از پنچ چیز گسسته¬ام :
با اندیشۀ نیک پیوسته¬ام. از اندیشۀ بد گسسته¬ام.
با گفتار نیک پیوسته¬ام. از گفتار بد گسسته¬ام.
باکردار نیک پیوسته¬ام. از کردار بد گسسته¬ام.
با فرمانبرداری پیوسته¬ام. از نا فرمانی گسسته¬ام.
با اشه پیوسته¬ام؛ از دروج گسسته¬ام.
چنینم تا [روز] رستاخیز که واپسین نبرد میان دو مینو درگیرد.
17
آنگاه زرتشت گفت:
درود بر هوم مزدا آفریدن!
هوم مزدا آفریده نیک است.
درود بر هوم!
همۀ هومها را می¬ستایم، چه آنها را که بر فراز کوهها می¬رویند، چه آنها را که در [ژرفای] دره ها و کرانۀ رودها. همچنین آن هومها را که در تنگنا و دربند زنانند.
[ترا] از تشت سیمین به تشت زرین فروریزم.
ترا به زمین نیفگنم، چرا که رایومند و ارجمندی.
18
این است سرودهای تو ای هوم!
این است ستایشهای تو.
این است درود تو.
این است گفتار اشه که درستی آورد و پیروزی دهد و در برابر دشمن، چاره و درمان بخشد.
19
این همه تراست؛ اما مرا:
شتابان فرارساد سرخوشی تو!
روشن فرارساد رخوشی تو!
سبک درآیاد سرخوشی تو!
آن پیروزمند را هماره با این گفتار سرودنی، بستایند.
20
گیتی را نیرو باد! درود برگیتی!
نرم گفتاری گیتی راباد!
پیروزی گیتی را باد!
فراوانی گیتی را باد!
آبادانی گیتی را باد!
«باید برای [آبادانی] جهان کوشید و آن را بدرستی نگاهبانی کرد و به سوی روشنایی برد.»
21
هوم زرین برگ را می ستاییم.
هوم، نوشیدنی گیتی افزای را می¬ستاییم.
هوم، دوردارندۀ مرگ را می¬ستاییم.
همۀ هومها را می ستاییم.
اینک پاداش و فروشی زرتشت سپیتان اشون را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم....»
هات 11
1
[راسپی:]
بی گمان پاکان سه گانه – گاو و اسب و هوم – نفرین خوانند.
گاو، زوت را نفرین کند:
بشود که بی فرزند مانی و به بدنامی دچار شوی؛ ای آن که مرا – هنگامی که «پخته ام – به ارزانیان نبخشی و پرورش زن و فرزند یا شکم[پروری] خویش را بکار بری!
2
اسب، سوار را نفرین کند:
بشود که نتوانی اسبان را ببندی؛ نتونی بر اسبان بنشینی؛ نتوانی اسبان را لگام زن، ای آن که آرزو نکنی که من توان خویش را در انجمن مردان، در اسپریس [نشان دهم].
3
هوم، نوشنده را نفرین کند:
بشود که بی فرزند مانی و به بدنامی دچار شوی؛ ای آن که مرا – هنگامی که «فشرده»ام- چون دزد «مرگ ارزان» نگاه داری؛ مرا که هوم دور دارندۀ مرگم و به هیچ روی، مرگ ارزان نیستم.
4
اهوره مزدا- پدر اشون – مرا- که هوم ام – از[اندامهای گوسفند] پیشکشی، دو آرواره و زبان و چشم چپ ارزانی داشت.
5
آن که از این پیشکشی به من – دو آرواره و زبان و چشم چپ که اهوره مزدا مرا ارزانی داشت – پاره ای را برباید یا بردارد....
6
... در خانه اش آتربان وارتشتار و بزریگر زاده نشود؛ در خانه¬اش «دهک»ها و «مورک»ها و «روشن»های گوناگون زاده شوند.
7
زود هوم دلیر را گوشت پیشکشی ببر تا ترا به بند درنکشد؛ چنان که افراسیاب تباهکار تورانی را – که در یک سوم [از ژرفای] زمین ، میان دیوارهای آهنین می¬زیست – به بند در کشد.
8
آنگاه زرتشت گفت:
درود بر هوم مزدا آفریده!
هوم مزدا آفریده نیک است.
درود بر هوم!
9
[راسپی :]
آنچه از ماست، یکی بیش نیست؛ اما از شما دو برابر، سه برابر، چهار برابر، پنج برابر ، شش برابر ، هفت برابر، هشت برابر، نه برابر و ده برابر آن آید.
10
[زوت:]
ای هوم اشون واشه پرور!
این تن خوب بالیدۀ خویش را به تو پیشکش می کنم؛ به [تو] هوم تخشا، رسیدن به سرخوشی ونیکی و پاکی را.
ای هوم اشون دور دارندۀ مرگ!
بهترین زندیگ اشونان – [بهشت] روشن همه [گونه] آسایش بخش – [مرا ارزانی دار].
11
«اشم و هو....»
[راسپی : ]
«اشم و هو...»
12
[زوت: ]
«اشم و هو ....»
»یثه اهو و یریو....»
ای اهوره مزدا !
بشود که به کام وخواست [خویش] ، به آفریدگان خود -= به آبها ، به گیاهان و به همۀ نیکان اشه نژاد – شهریاری کنی!
بشود که اشه را توانایی و دروج راناتوانی بخشی!
13
کامروا باد اشه !
ناکام باد دروج!
سپری شده، برانداخته، زدوده، برده و ناکام باد دروج در آفرینش سپندن مینو!
14
اینک من – زرتشت – سران خانمانها، روستاها ، شهرها وکشورها رابرانگیزم که به دین اهورایی زرتشتی بیندیشند وسخن گویند و رفتار کنند.
15
[راسپی :]
فراخی و آسایش آرزومندم راسر آفرینش اشه را.
تنگی و دشواری آرزومندم سراسر آفرینش دروج را.
16
«اشم و هو....»
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیوستیز واهورایی کیشم.
هاونی اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
ساونگهی و ویسیه ی اشون، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
ردان روز و گاهها وماه و گهنبارها وسال را ستایش ونیایش وخشنودی و آفرین!
[زوت: ]
«یثه آهو ویریو...» که زوت مرا بگوید
[راسپی :]
«یثه اهو و یریو....» که زوت مرا بگوبد.
[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
17
[زوت و راسپی :]
اندیشۀ نیک وگفتار نیک و کردار نیک را فرا می ستایم.
از آنچه در [پهنۀ ] اندیشه و گفتن وکردن است، من اندیشۀ نیک و گفتار نیک و کردار نیک را می پذیرم.
من همۀ اندیشۀ بد، گفتار بد و کردار بد را فرو می گذارم.
18
ای امشا سپندان!
من ستایش ونیایش [خویش را] بااندیشه، با گفتار، با کردار، با همۀ تن و جان خویش به سوی شما فراز می آورم.
من نماز «اشه» می گزارم.
«اشم و هو...»
هات 12
1
[زوت : ]
دیوان را نکوهش می¬کنم.
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز واهورایی کیشم.
من ستاینده و پرستندۀ امشا سپندانم.
اهوره مزدای نیک – آن خداوند نیکی، آن اشون را یومند فره مند- را سزاوار نیکیها می¬دانم؛ چه، ازاوست هر آنچه نیکوست؛ از اوست گیتی؛ از اوست اشه؛ از اوست اشه؛ از اوست روشنایی؛ از فروغ اوست که [جهان] جامۀ شادمانی در بر کرده است.
2
سپندارمذ نیک را بر می گزینم؛ باشد که او از ان من شود.
من از دزدی و ربودن ستوران روی می گردانم.
من از زیان و ویرانی رساندن به روستای مزدا پرستان روی می¬گردانم.
3
من آزادی رفت و آمد و آزادی داشتن خانه و کاشانه را برای مردمانی که با چار پایان خویش بر این زمین بسر می¬برند، روا می¬دارم.
به هنگام گزاردن نماز «اشه» در برابر آب زور آماده شده، این آزادی را می¬ستایم.
از این پس روستای مزدا پرستان را زیان نمی رسانم و به ویرانی آن بر نمی خیزم و آهنگ تن وجان [کسی را] نمی کنم.
4
از دیوان تباهکار زشت نا اشون بد سرشت آفریده، از ان آفریدگان دروج، آفریدگان تباه، آفریدگان زشت، پیوند می¬گسلم.
از دیوان و دیوپرستان، دوری می¬گزینم.
از جادوان و جادو پرستان، دوری می¬گزینم.
از آن آفریدگان گزند آور، دوری می گزینم: دوری از اندیشۀ آنان، دوری از گفتار آنان، دوری از کردار آنان و دوی از هر آنچه از آنان سر زند.
اینچنین، از هر یک از دروندان آزار دهنده ، پیوند می¬گسلم.
5
آنچنان ، آنچنان که اهوره مزدا، زرتشت رابیاموخت در همۀ گفت وشندیها، در همۀ انجمنها، بدان هنگام که مزدا و زرتشت هم سخنی کردند.
6
آنچنان ، آنچنان که زرتشت پیوند از دیوان بگسست در همۀ گفت وشنیدها، در همۀ انجمنها، بدان هنگام که مزدا و زرتشت هم سخنی کردند.
اینچنین، من نیز – که یک مزدا پرست و زرتشتی ام – از دیوان پیوند می¬گسلم؛ آنچنان که زرتشت اشون، پیوند از آنان بگسست.
7
با این باور به آبها، با این باور به گیاهان، با این باور به چار پایان خوب کنش، با این باور که اهوره مزدا گیتی رابیافرید؛ که مرد اشون را بیافرید؛ با آن باوری که زرتشت را بود؛ با آن باوری که کی گشتاسپ را بود ؛ با آن باوری که فرشوشتر و جاماسپ را بود؛ با آن باوری که هر یک از سوشیانتهای خویشکار اشون راست؛ من نیز با همان باور و دین، مزدا پرستم.
8
من خستویم که مزدا پرست و زرتشتی¬ام . من بدین کیش گرویده ام و آن را باور دارم. من اندشیۀ نیک اندیشیده، گفتار نیک گفته و کردار نیک ورزیده را باور دارم.
9
من دین مزدا پرستی را باور دارم که جنگ را براندازد و رزم افزار را به کنار گذارد و خویشاوند پیوندی را فرمان دهد؛ [دین] پاکی که در میان همۀ [دینهای] کنونی و آینده، بزرگترین و بهترین و زیباترین [دین] است؛ [دین] اهورایی زرتشتی.
همۀ نیکیها را سزاوار اهوره مزدا می دانم
چنین است باور و خستویی به دین مزدا پرستی.
هات 13
1
[زوت:]
اهوره مزدا را رد خانه خدا، رد دهخدا، رد شهربان و رد شهریار می¬خوانم.
دین مزدا پرستی و اشی نیک و پارندی و آن زن اشون و این زمین در برگیرندۀ ما را رد زنان می¬خوانم.
2
آذر اهوره مزدا را یاور گرامی و پاداش بخش می¬خوانم.
در میان مردان اشون، رنجبرترین وکارآمدترین آنان را در برزیگری، رد برزیگر ستور پرور می-خوانم.
دارندۀ نیروی اشه را رد ارتشتاد می¬خوانم.
3
دارندۀ بیشترین آگاهی از دین مزدا پرستی را رد آتربان می¬خوانم.
آموزگاران آنان را رد می¬خوانم و به ردی پایدار می¬دارم: آن امشا سپندانو سوشیانتها را که داناتر، راست گفتارتر، یاری کننده تر و خردمند ترند.
دارندۀ بیشترین نیروی دین مزدا پرستی را اتربان وارتشتار و برزیگر ستور پرور همی خوانم.
4
ای امشاسپندان! ای شهریاران نیک خوب کنش!
تن وجان خویش را به شما پیشکش می¬کنم.
[راسپی :]
همان گونه که دو مینو اندیشیدند؛ همان گونه که آنان گفتند و همان گونه که آنان کردند.
5
آنچنان که تو ای اهوره مزدا اندیشیدی و گفتی و کردی آنچه را که خوب بود.
اینچنین ترا پیشکش آوریم. اینچنین ترا سزاوار دانیم. اینچنین ترا بستاییم.
اینچنین ترا نماز گزاریم.اینچنین ترا سپسا گوییم ای اهوره مزدا!
6
[زوت: ]
ای اهوره!
به میانجی خویشی نیک با اشه ی نیک، با اشی نیک، با آرمیتی نیک به سوی تو آییم.
7
فروشی گاو خوب کنش و گیومرت اشون را مس ستاییم.
«ینگهه هاتم...»
[زوت و راسپی:]
«یثه اهو و یریو...»
« اشم و هو ....»
8
«اهون ویریه...» را می ستاییم.
اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را می ستاییم.
هات خستویی را می¬ستاییم.
خستویی و ستایش دین مزدا پرستی را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم....»
هات 14
1
[زوت:]
ای آمشا سپندان!
آماده¬ام که شما را زوت، ستاینده، خواننده، پرستنده، چاووش و سرود خوان باشم.
اینک ستایش و نیایش شما امشا سپندان را.
اینک بهروزی و پارسایی سوشیانتهای اشون ما را.
2
ای امشا سپندان! ای شهریاران نیک خوب کنش!
همۀ تن و جان خویش را به شما پیشکش می¬کنم.
3
با این زور و برسم خواستار ستایش همۀ ایزدان اشونم. خواستار ستایش همۀ ردان اشونی ام؛ هنگام ردی هاونی، هنگام ردی ساونگهی و ویسیه، هنگام ردی همۀ ردان بزرگ.
4
[زوت و راسپی :]
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اشون ، رد اشونی را ستایش و نیایش وخشنودی و آفرین.
ساونگهی و ویسیه ی اشون، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
ردان روز و گاهها و ماه و گهنبارها وسال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
5
[زوت:]
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
[راسپی:]
«یثه اهو و یریو....» که زوت مرا بگوید.
[زوت»]
«اثارتوش اشات چیت هچا.....» که پارسا مرد دانا بگوید.
هات 15
1
با آموزش [زوت] و با درود و رامش، امشا سپندان نیک را به نامهای زیبایشان همی خوانم.
دین نیک اشه، دین مزدا پرستی را می ستایم.
2
«مزدا اهوره» کسانی را که در پرتو «اشه» بهترین پرسشها را بجای می¬آورند، می¬شناسد.
من نیز چنین کسانی را که بوده اند و هستند، به نام می¬ستاییم و با درود [بدانان] نزدیک می-شوم.
شهریاری مینوی نیک تو – شایان ترین بخشش آرمانی در پرتو «اشه» - از ان کسی خواهد شد که با شور دل، بهترین کردارها را بجای آورد.
3
بشود که در این جا ستایش اهوره مزدا را – تواناترین اشونی را که او را می پرستیم – فرمانبرداری باشد؛ در آغاز همچنان که در انجام.
ایدون بشود که در این جا ستایش اهوره مزدا را – تواناترین اشونی که او را می¬پرستیم – فرمانبرداری باشد.
4
«یثه اهو و یریو....» که آتروخش مرا بگوید.
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
هات 16
1
اهوره مزدای اشون، رد اشونی، بزرگترین ایزد خوب کنش، تواناترین گیتی افزای، دادار آفرینش نیک را می¬ستاییم.
با این زور پیشکشی و سخنان راست، هر یک از ایزدان مینوی را می¬ستاییم.
2
زرتشت اشون، رد اشونی را می¬ستاییم.
با این زور پیشکشی و سخنان راست گفته، هر یک از ایزدان جهانی را می¬ستاییم.
فروشی زرتشت اشون را می¬ستاییم.
سرودهای زرتشت را می¬ستاییم.
دین زرتشت را می¬ستاییم.
باور و کیش زرتشت را می¬ستاییم: [زرتشت که] زندگی دیگر را کوشا و اشه را آرزومند است.
3
نخستین آفریدگان آفرینش اشون را می¬ستاییم.
دادار اهوره مزدای رایومند فره مند را می¬ستاییم.
بهمن را می¬ستاییم. اردیبهشت را می¬ستاییم. شهریور را می¬ستاییم. شهریور را می¬ستاییم. سپندارمذ نیک را می¬ستاییم. خرداد را می¬ستاییم.امرداد را می¬ستاییم.
4
آفریدگار اهوره مزدا را می¬ستاییم.
آذر پسر اهوره مزدا را می¬ستاییم.
آبهای نیک مزدا آفریدۀ اشون را می¬ستاییم.
خورشید تیز اسب را می¬ستاییم.
ماه دربردارندۀ تخمۀ گاو را می¬ستاییم.
ستارۀ تشتر رایومند فره مند را می¬ستاییم.
گوشورون نیک کنش را می¬ستاییم.
5
آفریدگار اهوره مزدا را می¬ستاییم.
مهر فراخ چراگاه را می¬ستاییم.
سروش پارسا را می¬ستاییم.
رشن راست¬ترین را می¬ستاییم.
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می¬ستاییم.
بهرام اهوره آفریده را می¬ستاییم.
رام بخشندۀ چراگاه خوب را می¬ستاییم.
باد اشون خوب کنش را می¬ستاییم.
6
آفریدگار اهوره مزدا را می¬ستاییم.
دین نیک مزداپرستی را می¬ستاییم.
اشی نیک را می¬ستاییم.
ارشتاد را می¬ستاییم.
آسمان را می¬ستاییم.
زمین خوب کنش را می¬ستاییم.
«منثره» را می¬ستاییم.
انیران جاودان را را می¬ستاییم.
7
گر زمان درخشان را می¬ستاییم.
آن جا که روانهای مردگان آرام گزینند.
فروشی های اشونان و بهشت اشونان و روشنایی همه گونه آسایش بخش را می¬ستاییم.
8
شیر و چربی و آب روان وگیاه بالنده را می¬ستاییم.
پایداری در برابر آز دیو آفریده را، پایداری در برابر دشمنی موش پری و درهم شکستن اورا، چیرگی بر اشموغ نا پاک ستمکار پر گزند را وباز گردانیدن دشمنی او را بدو.
9
همۀ آبها را می¬ستاییم.
همۀ گیاهان را می¬ستاییم.
همۀ مردان نیک را می¬ستاییم.
همۀ زنان نیک را می¬ستاییم.
همۀ ایزدان مینوی وجهانی – آن نیکی بخشندگان اشون - را می¬ستاییم.
10
ای سپندارمذ!
ترا همچون خانمان خویش می¬ستاییم.
ای اهوره مزدای اشون!
ترا می¬ستاییم در آرزوی خانمانی با گلۀ درست، با مردانی درست، با [آنچه درست و اشه بنیاد است تا هر یک ا زما دیر زمانی در این خانمان بسر برد؛ چه در تابستان، چه در زمستان.
هات 17
1
اهوره مزدای اشون، رد اشونی را می¬ستاییم.
امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش را می¬ستاییم.
10-2
.................................................................................................................................................................................
11
ای آذر پسر اهوره مزدا!
ترا می ستاییم. آذر «برزی سونگهه» را می¬ستاییم.
آذر «وهو فریان» را می¬ستاییم.
آذر «اوروازیشت» را می¬ستاییم.
آذر «وازیشت» را می¬ستاییم.
آذر «سپنیشت» را می¬ستاییم.
آذر نافۀ شهریاری ایزد «نریوسنگ» را می¬ستاییم.
آذر خانه خدای همۀ خاندانها، آن مزدا آفریدۀ پسر اهوره مزدا، آن اشون، آن رد اشونی و همۀ آذران را می¬ستاییم.
12
بهترین آبهای نیک مزدا آفریدۀ اشون را می¬ستاییم.
همۀ آبهای مزدا آفریده اشون را می¬ستاییم.
همۀگیاهان مزدا آفریده اشون را می¬ستاییم.
17-13
.................................................................................................................................................................................
18
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می¬ستاییم.می خوانم و می سرایم.
فروشی های خانواده، روستا، شهر، کشور و زرتشتوم را می¬ستاییم.
19
همۀ ایزدان اشون را می¬ستاییم.
همۀ ردان اشونی را می¬ستاییم: هنگام دی هاونی، هنگام ردی ساونگهی و ویسیه، هنگام ردی همۀ ردان بزرگ.
«ینگهه هاتم....»
هات 18
1
«اشم وهو....»
ای مزدا!
شهریاری مینوی نیک تو – شایان ترین بخشش آرمانی در پرتو «اشه» - از آن کسی خواهد شد که با شور دل، بهترین کردارها را بجای آورد.
اکنون بر سر آنم که این[آرزو] را برآورم.
7-2
.................................................................................................................................................................................
8
[راسپی....]
هرگاه بهترین اندیشه وگفتار و کردار را نزد سپند مینو اشه پیشکش بریم، مزدا آهوره ما را رسایی و جاودانگی و شهریاری مینوی و فروتنی بخشد.
«اشم و هو.....»
«سپنتمد» هات را می¬ستاییم.
«بنگهه هاتم....»
9
«یثه اهو و یریو....»
«اشم وهو....»
«اهون ویریه....» را می¬ستاییم.
اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم....»
زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
یسنه، هات 21-19 (بغان یشت)
هات 19
1
[زوت:]
زرتشت از اهوره مزدا پرسید:
ای اهوره مزدا!ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند! ای اشون!
کدام بود آن سخنی که مرا در دل افگندی، ای اهوره مزدا!...
2
پیش از آفرینش آسمان، پیش از آب، پیش از جانور، پیش از گیاه، پیش از آذر اهوره مزدا، پیش از اشون مرد، پیش از تباهکاران و دیوان و مردمان [دروند]، پیش از سراسر زندگی این جهانی و پیش از همۀ مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد؟
3
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
آن سخن، «اهون و یریه....» بود که ترا در دل افگندم....
4
.................................................................................................................................................................................
5
ای سپیتمان زرتشت!
این «اهون ویریه....»ی من هرگاه بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شود، برابر صد «گاه» برگزیدۀ دیگر است که بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شده باشد و هرگاه بادرنگ ولغزش سروده شود، برابر ده «گاه» برگزیدۀ دیگر است.
6
ای سپیتمان زرتشت!
کسی که در زندگی این جهانی، برای من «اهون ویریه...» را از بر بخواند یا به یاد بسپارد و باژگیرد یا باژکنان بسراید یا آن را به هنگام سرودن بستاند، من – اهوره مزدا – روانش را از فراز چینود پل سه بار به بهشت – به بهترین زندگانی، به بهترین اشه، به بهترین روشنایی – برسانم.
7
ای سپیتمان زرتشت!
کسی که در زندگی این جهان، برای من «اهون ویریه....: را باژگیرد و پاره ای از آن را – نیم یا سه یک یا چهار یک یا پنج یک آن را – نخواند، من- اهوره مزدا – روانش را از بهشت دور کنم. من اورا به اندازۀ درازا و پهنای این زمین، از بهشت دور کنم و این زمین را به همان اندازه که دراز است، پهناست.
8
من در آغاز، واژگانی را که «اهو» و «رتو» در میان آنهاست، فرو خواندم، پیش از آفرینش آسمان برین، پیش از آب، پیش از زمین ، پیش از گیاه، پیش از آفرینش گاو چهار پا، پیش از زایش مرد اشون دو پا، پیش از آفرینش پیکر خورشید برین و پس از آفرینش امشا سپندان.
9
از میان آن دو مینوی نخستین، سپند مینو سراسر آفرینش اشه را که بوده است و هست و خواهد بود، با گفتار «شیوثننم انگهوش مزدایی» برای من برخواند.
10
و این سخن، درمیان سخنان، کارآمدترین سخنی است که گفته شده و برزبان آورده شده و خوانده شده است.
این سخن را چندان توانایی است که اگر همۀ [مردمان] جهان استومند، آن را بیاموزند و به یاد بسپارند، خود را از مرگ رهایی توانند داد.
11
این سخن ما گفته شده است تا هریک از آفریدگان [جهان]، آن را در پرتو بهترین اشه یاد گیرد و
بدان بیندیشد.
12
«یثه»: چنین گوید که زرتشت را «اهو» و «رتو» شناختند.
«اثا»: چنین گوید که او – اهوره مزدا- نیز در نخستین اندیشه، نزد آفریدگان جهان چنین است.
«یثه»: آموزش می دهد که او از همه بزرگتر است.
«اثا: : چنین گوید که آفرینش، او راست.
13
«ونگهوش» : سومین آموزش دین را باز می گوید که زندگی خوب، از آن مزداست.
«دزدا مننگهو» : چنین گوید که آموزگار منش نیک است.
«شیوثننم» : «اهو» را نشان می دهد.
14
از واژۀ «مزدا» بر می آید که او آفرینش راست؛ همان گونه که آفرینش اوراست.
از واژه «خششرم اهورهیی» چنین برمی آید که : ای مزدا! شهریاری مینوی از آن تست.
واژه های «دریگو بیو واستارم» گویای آن کسی است که در پرستاری از درویشان، دوست سپیتمان زرتشت است.
«یثه اهو و یریو....» پنج آموزش دین را در بر می گیرد.
«یثه اهو و یریو....» سراسر «منثره» و سخن اهوره مزداست.
15
اهوره مزدای بهتر، «اهون ویریه...» را بسرود. [آن خدای] بهتر، همۀ [آفرینش نیک] را بیافرید.
اهریمن به تنگ آمد. اهوره مزدا از دور بدان بد سرشت چنین گفت:
نه منش، نه آموزش، نه خرد، نه باور، نه گفتار، نه کردار، نه «دین» و نه روان ما دو[مینو] با هم سازگارند.
16
این گفتار مزدا سه بخش دارد و به چهار پیشه و پنج ردان می نگرد و با دهش و بخشش، سرانجام می گیرد.
-کدامند [سه] بخش این گفتار؟
-اندیشۀ نیک، گفتار نیک، کردار نیک.
17
- کدامند (چهار) پیشه؟
-آتربان، ارتشتار، برزیگر ستور پرور و[دست ورز] سازنده.
خویشکاری همۀ [اینان] در راست اندیشی، راست گفتاری وراست کرداری با اشون مرد پیر و رد دین پژوه، برابر است:
«کنش خویش جهان را به سوی اشه پیش می برند.»
18
-کدامند پنج ردان؟
-خانه خدا، دهخدا، شهربان، شهریار و پنجمین آنان زرتشت (در سرزمینهای دیگر، جز ری زرتشتی)
در ری زرتشتی تنها چهار [تن] ردانند.
-کدامند ردان این سرزمینها؟
- خانه خدا، دهخدا، شهربان، شهریار و پنجمین آنان زرتشت.
19
-اندیشۀ نیک چیست؟
-نخستین منش پاک.
-گفتار نیک چیست؟
- سخن ورجاوند.
-کردار نیک چیسن؟
-سرود ستایش وبرتر شماری آفریدگان پاک.
20
مزدا گفت.
-به که گفت؟
- به اشون مینوی وجهانی.
- چه گفت در سخنی که او را در دل افگند؟
- بهترین شهریار.
- به چه کسی؟
- به اشون وبهتری که در شهریاری، خود کامه نباشد.
21
«اهون ویریه….» را می¬ستاییم.
«اهون ویریه …» را می¬ستاییم. چه بلند برخوانده، چه آهسته باژ گرفته، چه سروده، چه ستوده.
«ینگهه هاتم….»
هات 20
1
اهوره مزدا گفت:
«اشم و هو وهیشتم استی.»
[از این گفتار] بر می¬آید که بهترین نیکی بدو داده شود؛ چنان که دوستداری به دوستدار.
«وهو وهیشتم استی.»
اینچنین دین را [(آموزش دینی را)] کار بندد.
2
«اوشتا استی اوشتا اهمایی.»
از این سخن بر می¬آید که سراسر [دهش] اشه، هر یک از خواستاران اشه راست.
اینچنین پایدار [از این سخن] بر می¬آید که سراسر [دهش] اشه، هر یک از خواستاران اشه راست.
3
«هیت اشایی وهیشتایی اشم.»
[این سخن]، رهنمونی است به سراسر سخن ورجاوند که همۀ «منثره» در برگیرندۀ آن است.
اینچنین آموزش می¬دهد:
اشه از شهریاری مینوی [اهوره] است و ستایندگان اشه را [دهش] اشه ارزانی شودو سوشیانتها شما را اشه بخشند.
سه فرمان ایزدی – سراسر گفتار «اشم و هو….» - سخن فرو فرستاده و گفتار اهوره مزداست.
4
مزدا گفت.
-به که گفت؟
-به اشون مینوی وجهانی.
- چه گفت در سخنی که او را در دل افگند؟
- بهترین شهریار.
- به چه کسی؟
- به اشون وبهتری که در شهریاری، خودکامه نباشد.
5
«اشه وهیشت» را می¬ستاییم.
«اشه وهیشت» را می¬ستاییم؛ چه بلند برخوانده، چه آهسته باژ گرفته، به سروده، چه ستوده.
«ینگهه هاتم….»
هات 21
1
سخن ستایش زرتشت اشون [چنین است]:
«ینگهه هاتم آآت یسن پیتی.»
«ینگهه» ستایش مزدا را می¬آموزد؛ آنچنان که در داد اهوره است.
«هاتم» ستایشی را می¬آموزد که زندگی مردمان جهان را[بکار آید].
2
«یاونگهم» در این جا رهنمونی است به ستایش زنان اشون که درنیایش امشا سپندان، سپنندارمذ را در آغاز می¬ستایند.
سه فرمان ایزدی [-سراسر «ینگهه هاتم….» - ]سخن برازندۀ ستایش است.
-این ستایش، همه کسی راست؟
- ستودن امشا سپندان راست.
3
آنگاه مزدا گفت:
-بهروزی کسی را باد که از او به هرکسی بهروزی رسد!
-شهریار یگانۀ بی همتا – مزدا اهوره – اورا [چنین بهروزی] دهاد!
4
مزدا با این گفتر، چه پیامی داد؟
-پیام بهروزی داد و با واژۀ «بهروزی» به هریک از اشونانی که بوده است و هست و خواهدبود، بهترین بهروزی را پیام داد آن [خداوند] بهتر، مزدای بهتر.
به [زرتشت] اشون بهتر، پیام بهروزی داد هریک از اشونان بهتر را.
5
«ینگهه هاتم....» خوب ستودۀ پاک را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
هات 22
1
«اشم وهو....»
اینک برسم و زور نهاده¬ایم دادار اهوره مزدای را یومند فره مندو آمشا سپندان را.
این هوم به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
این شیر روان به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
این گیاه «هذا نئپتا»ی به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
2
با آبهای نیک، این زور آمیخته به هوم، امیخته به شیر، امیخته به «هذا نئپتا» و به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
با آبهای نیک، آب هوم را خواستار ستایشم.
هاون سنگین را خواستار ستایشم.
هاون آهنین را خواستار ستایشم.
3
این گیاه برسم و پیوستگی به خشنودی رد، یادگیری و کاربندی دین نیک مزدا پرستی ، سرودن «گاهان» و پیوستگی به خشنودی رد اشون، رد اشونی و این هیزم و بخور را خواستار ستایشم.
ترا- ای آذر اهوره مزدا! – و همۀ مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد را خواستار ستایشم.
4
خشنودی اهوره مزدا، آمشا سپندان، سروش پارسا و آذر اهوره مزدا، آن رد بزرگوار اشونی را.
19-5
..............................................................................................................................................................................
22-20
[زوت و راسپی:]
..............................................................................................................................................................................
27-23
..............................................................................................................................................................................
هات 23
1
[زوت:]
خواستار ستایشم فروشی¬های آنان را که پیش از این در این خانمانها، روستاها، شهرها وکشورها بودند؛ آنان که آسمان را نگاهداری کردند؛ آب را نگاهداری کردند؛ زمین را نگاهداری کردند؛ جانور را نگاهداری کردند؛ کودک را در زهدانما در باردار نگاهداری کردند تا نمیرد.
2
خواستار ستایشم فروشی¬های اهوره مزدا و امشا سپندان را؛ فروشی¬های همۀ ایردان اشون مینوی را.
خواستار ستایشم فروشی¬های گیومرت، زرتشت سپیتمان، کی گشتاسپ، ایست واستر – پسر زرتشت – و فروشی¬های پاک همۀ نخستین آموزگاران کیش را.
3
خواستار ستایشم فروشی¬های هر یک از اشونان هر زمانی را که بر این زمین مرده است. فروشی-های اشونان را -–چه زن، چه نوجوان، چه دوشیزه – که درکار وکوشش بسر بردندو از این خانه در گذشتند واینک به امید ستایش نیک و پاداشند.
4
خواستار ستایشم فروشی¬های نیرومند پیروز اشونان را.
خواستار ستایشم فروشی¬های نخستین آموزگاران کیش، فروشی¬های نیاکان و فروشی روان خویش را.
خواستار ستایشم، همۀ ردان اشونی، همۀ نیکی دهندگان – ایزدان مینوی و جهانی – را که به آیین بهترین اشه، برازندۀ ستایش وسزاوار نیایشند.
5
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اشون، رد اشونی را ستایش ونیایش و خشنودی وآفرین!
ساونگهی و ویسیه¬ی اشون، ردان اشونی را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین!
ردان روز و گاهها و ماه وگهنبارها وسال را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین!
[زوت:]
«یثه اهو و یریو...» که زوت مرا بگوید.
[راسپی:]
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
هات 23
1
[زوت:]
خواستار ستایشم فروشی¬های آنان را که پیش از این در این خانمانها، روستاها، شهرها وکشورها بودند؛ آنان که آسمان را نگاهداری کردند؛ آب را نگاهداری کردند؛ زمین را نگاهداری کردند؛ جانور را نگاهداری کردند؛ کودک را در زهدانما در باردار نگاهداری کردند تا نمیرد.
2
خواستار ستایشم فروشی¬های اهوره مزدا و امشا سپندان را؛ فروشی¬های همۀ ایردان اشون مینوی را.
خواستار ستایشم فروشی¬های گیومرت، زرتشت سپیتمان، کی گشتاسپ، ایست واستر – پسر زرتشت – و فروشی¬های پاک همۀ نخستین آموزگاران کیش را.
3
خواستار ستایشم فروشی¬های هر یک از اشونان هر زمانی را که بر این زمین مرده است. فروشی-های اشونان را -–چه زن، چه نوجوان، چه دوشیزه – که درکار وکوشش بسر بردندو از این خانه در گذشتند واینک به امید ستایش نیک و پاداشند.
4
خواستار ستایشم فروشی¬های نیرومند پیروز اشونان را.
خواستار ستایشم فروشی¬های نخستین آموزگاران کیش، فروشی¬های نیاکان و فروشی روان خویش را.
خواستار ستایشم، همۀ ردان اشونی، همۀ نیکی دهندگان – ایزدان مینوی و جهانی – را که به آیین بهترین اشه، برازندۀ ستایش وسزاوار نیایشند.
5
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اشون، رد اشونی را ستایش ونیایش و خشنودی وآفرین!
ساونگهی و ویسیه¬ی اشون، ردان اشونی را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین!
ردان روز و گاهها و ماه وگهنبارها وسال را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین!
[زوت:]
«یثه اهو و یریو...» که زوت مرا بگوید.
[راسپی:]
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
هات 24
1
[زوت و راسپی :]
به اهوره مزدا نیاز می¬کنیم این هوم و میزد و زور و برسم به آیین اشه گسترده و گوشت خوشی دهنده وشیر روان و گیاه هذانئپتای به آیین اشه نهاده را....
2
با آبهای نیک، با این زور آمیخته به هوم، آمیخته به شیر، آمیخته به هذا نئپتای به آیین اشه نهاده، با آبهای نیک، آب هوم، هاون سنگین و هاون آهنین.
3
این گیاه برسم و پیوستگی به خشنودی رد، یادگیری و کاربندی دین نیک مزدا پرستی و سرودن «گاهان» و پیوستگی به خشنودی رد اشون، رد اشونی و این هیزم و بخور، ترا – ای آذر پسر اهوره مزدا! – و همۀ آفریدگان نیک اشه نژاد را پیشکش و نیاز می¬کنم.
اینک این همه را چنین نیاز می¬کنیم:
4
اهوره مزدا، سروش پارسا، امشا سپندان، فروشی¬های اشونان و روانهای اشونان، آذر اهوره مزدا، ردان بزرگوار وسراسر آفرینش اشه را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
5
اینک این همه را چنین نیاز می¬کنیم:
فروشی زرتشت سپیتمان اشون را که درجهان خواستار راستی شد و فروشی¬های همۀ اشونان – آن اشونانی که در گذشته¬اند ، آن اشونانی که زنده¬اندو آن مردانی که [هنوز] زاده نشده اند (سوشیانتهای نوکنندۀ گیتی) – را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
6
ای هوم ومیزد وزور وبرسم به آیین اشه گسترده وگوشت خوشی دهنده وشیر روان وگیاه هذا نئپتای به آیین اشه نهاده را...
8-7
..............................................................................................................................................................................
9
امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش جاودان زنده وجاودان پاداش بخش را که با منش نیک بسر می¬برند وآمشا سپند بانوان را.
12-10
..............................................................................................................................................................................
27-13
..............................................................................................................................................................................
32-28
..............................................................................................................................................................................
33
اینک این همه را چنین نیاز می¬کنیم:
فروشی¬های نیرومند پیروز اشونان را، فروشی¬های نخستین آموزگاران کیش را، فروشی¬های نیاکان را و فروشی روان خویش را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
34
اینک این همه را نیاز می¬کنم:
همۀ ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
اینک این همه را نیاز می¬کنم:
همۀ نیکی دهندگان – ایزدان مینوی و جهانی – را که به آیین بهترین اشه برازندۀ ستایش و سزاوار نیایشند.
هات 25
3-1
..............................................................................................................................................................................
7-4
..............................................................................................................................................................................
8
همۀ ایزدان اشون مینوی را می¬ستاییم.
همۀ ایزدان اشون جهانی را می ستاییم.
هات 26
1
..............................................................................................................................................................................
2
اینک در میان همۀ این فروشی¬های نخستین، فروشی اهوره مزدا را می ستاییم که مهترین و بهترین وزیباترین و استوارترین و خردمند ترین و برزومندترین وسپند ترین است.
3
فروشی¬های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم.
[فروشی¬های] امشا سپندان را می¬ستاییم؛ آن تیز بینان بزرگوار بسیار زورمند دلیر آهورایی را که ورجا وندان جاودانه¬اند.
4
اینک «جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و «فروشی» نخستین آموزگاران و نخستین آموزگاران کیش، مردان وزنان اشونی را که انگیزۀ پیروزی اشه بوده¬اند، می ستاییم.
«گوشورون» نیک کنش را می¬ستاییم.
5
[فروشی¬های] آنان را که انگیزۀ پیروزی اشه بوده اند و فروشی گیومرت اشون را می¬ستاییم.
اینک پاداش و فروشی زرتشت سپیتمان اشون را می¬ستاییم.
فروشی کی گشتاسپ اشون را می¬ستاییم.
فروشی ایست و استری اشون – پسر زرتشت – را می¬ستاییم.
6
اینک «جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و«فروشی» نیاکان، مردان و زنانی را که انگیزۀ پیروزی اشه بوده اند ، می¬ستاییم.
فروشی¬های همۀ اشونانی را که بوده اند و هستندو آن مردانی را که [هنوز] زاده نشده اند (سوشیانتهای نوکنندۀ گیتی) می¬ستاییم.
7
اینک روانهای درگذشتگان را می¬ستاییم.
فروشی¬ های آشونان را می¬ستاییم.
همۀ نیاکان در گذشتۀ این خاندان را از آموزگار و آموزنده – [خواه] اشون مردان، [خواه]اشون زنان – می¬ستاییم.
8
فروشی¬های همۀ آموزگاران اشون را می¬ستاییم.
فروشی¬های همۀ آموزگاران اشون را می¬ستاییم.
فروشی¬های همۀ اشون مردان را می¬ستاییم.
فروشی¬های همۀ اشون زنان را می¬ستاییم.
9
فروشی¬های همۀ فرزندان اشون را که از اشونی پدید آمده¬اند، می¬ستاییم.
فروشی¬های اشونانی را که در کشورند می¬ستاییم.
فروشی¬های اشونی را که در بیرون از کشورند می¬ستاییم.
10
فروشی¬های اشون مردان را می¬ستاییم.
فروشی¬های اشون زنان را می¬ستاییم.
همۀ فروشی¬های نیک توانای پاک اشونان را از [فروشی] گیومرت تا سوشیانت پیروز می¬ستاییم.
11
[زوت و راسپی:]
همۀ فروشی¬های اشونان را می¬ستاییم.
روانهای درگذشتگان و فروشی¬های اشونان را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
[راسپی :]
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
[زوت :]
«اثار توش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
هات 27
1
اینک آن بزرگتر از همه – اهوره مزدا – را«آهو» و «رتو» بر می¬گزینیم تا اهریمن نابکار را براندازیم؛ تا دیو خشم خونین درفش را برافگنم؛ تا دیوان مرندری را برانیم؛ تا همۀ دیوان و دروندان «ورن» را براندازیم...
2
تا اهوره مزدای رایومند فره مند را والا بشتاسیم؛
تا آمشا سپندان را والا بشناسیم؛
تا ستارۀ رایومند فره مند، تشتر پرفروغ را والا بشناسیم؛
تا اشون مرد را والا بشناسیم؛
تا همۀ آفریدگان اشون سپند مینو را والا بشناسیم.
3
«یثه اهو ویریو....»
4
«ای مزدا!
مرا از بهترین گفتارها و کردارها بیاگاهان تا براستی در پرتو «اشه» با «منش نیک: و به آزاد کامی ترا بستایم.
ای اهوره!
با شهریاری مینوی خویش و به خواست خود، زندگانی نو وسرشار از اشه را به ما ارزانی دار.»
5
ای ایریمن گرامی!
بدین جاآی یاری مردان و زنان زرتشتی را، یاری منش نیک را، یاری هر آن «دین» را که درخور مزدی گرانبهاست!
دهش آرمانی«اشه» را که اهوره مزدا ارزانی دارد، خواستارم.
«اشم و هو .....»
6
هوم همچون مزدا توانا، آن رد اشونی، [آن اشون] پالوده و سروش نیک – که با اشی گنجور همراه است- باید هماره در این جا کوشا باشند.
7
ما می آموزیم «اهون ویریه...»ی فرخندۀ ... به آیین اشه سروده را؛ هاون به ایین اشه بکار انداخته وسخن راست گفته را.
اینچنین، آنها فرخنده تر شوند.
8
«ای مزدا اهوره! ای تواناترین! ای آرمیتی! ای اشهی گیتی افزای! ای منش نیک! ای شهریاری مینوی؟
به من گوش فرا دهید و آنگاه که پاداش هر کس را می¬بخشید، بر من بخشایش آورید.
9
ای اهوره!
[خود را] به من بنمای و [درپرتو] «آرمیتی» توش و توانم ده.
ای مزدا!
به پاداش ستایشم از سپندترین «مینو» نیکویی، از «اشه» توانایی بسیار و از «منش نیک» سروری بخش.
10
ای اهوره ی تیزبین!
به شادمانی ورامش من؛ دهش بی مانند خویش را که از «شهریاری مینوی» و از «منش نیک» است، بر من آشکار کن.
ای سپندارمذ!
«دین» مرا به [یاری] «اشه» آموزش ده و روشنی بخش.
11
اینک زرتشت همۀتن و جان وگزیدۀ«منش نیک» خویش را همچون نیازی پیشکش «مزدا» می-کند و گفتار و کردار و دل آگاهی ونیروی خود را نزد «اشه» [ارمغان می¬برد].»
«اشم و هو....»
12
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
ساونگهی و ویسیه ی اشون، اپردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
ردان روز و گاهها و ماه و گهنبارها وسال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
13
«یثه اهو ویریو....»
14
«اشم و هو....»
15
«اهون ویریه....»را می ستاییم.
اردیبهشت زیباترین امشا سپند را می ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
هوم یشت
خشنودی هوم افزاینده اشه را.
*
1
هوم زرین برزمند را می¬ستاییم.
هوم، نوشیدنی گیتی افزای را می¬ستاییم.
هوم دور دارنده مرگ را می¬ستاییم.
.............................................................................................................................................................................
2
هوم زرین برزمند را می¬ستاییم.
هوم نوشیدنی گیتی افزای را می¬ستاییم.
هوم دور دارنده مرگ را می¬ستاییم.
همه هومها را می¬ستاییم.
اینک پاداش و فروشی زرتش سپیتمان اشون را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
«یثه اهو ویریو....»
هوم افزاینده اشه را درود می فرستم.
«اشم و هو....»
«اهمایی رئشچه.....»
21
ونند یشت
خشنودی «ونند»، ستاره مزدا آفریده را.
*
1
ونند، ستاره مزدا آفریده اشون، رد اشه را می¬ستاییم.
ونند درمان بخش و سزاوار بلند آوازگی را می¬ستاییم؛ پایداری در برابر «خرفستران» راندنی زشت – [آفریدگان] اهریمنی – را که یکسره باید راند[شان].
2
ونند، ستاره مزدا آفرید را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه.....»
«هادخت نسک»
(پیوست یشتها)
................................................................................................................................................................................
*
فرگرد دوم
1
زرتشت از اهوره مزدا پرسید:
ای اهوره مزدا ! ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند! این اشون!
هنگامی که که اشونی از جهان درگذرد، روانش در نخستین شب، در کجا آرام گیرد؟
2
آنگاه اهوره مزدا گفت:
[روان اشون] بر سر بالین وی جای گزیند و «اشتوداه» سرایان ، اینچنین خواستار آمرزش شود:
-«آمرزش باد بر او !
آمرزش باد بر آن کسی که اهوره مزدا به خواست خویش، اورا آمرزش فرستد!»
در این شب، روان [اشون] همچند همه زندگی این جهانی، خوشی دریابد.
3
-در دومین شب، روانش در کجا آرام گیرد؟
4
آنگاه اهورمزدا گفت:
[روان اشون] بر سر بالین وی جای گزیند و«اشتتودگاه» سرایان، اینچنین خواستار آمرزش شود:
-«آمرزش باد بر او!
آمرزش باد بر آن کسی که اهوره مزدا به خواست خویش، او را آمرزش فرستد!»
در این شب، روان [اشون] همچند همه زندگی این جهان خوشی دریابد.
5
-در سومین شب، روانش در کجا آرام گیرد؟
6
آنگاه اهوره مزدا گفت:
[روان اشون] بر سر بالین وی جا گزیند و «اشتتود گاه» سرایان، اینچنین خواستار آمرزش شود:
-«آمرزش باد بر او!
آمرزش باد بر آن کسی که اهوره مزدا به خواست خویش، اورا آمرزش فرستد!»
در این شب؛ روان [اشون] همچند همه زندگی این جهانی، خنشی دریابد.
7
پس از سپری شدن شب سوم، سپیده دمان روان اشون مرد را چنین می نماید که خود را در میان گیاهان و بوهای خوش می یابد و او را پنین می نماید که باد خوش بویی از سرزمینهای نیمروزی به سوی وی می وزد؛ [بادی] خوش بوی تر از همه دیگر بادها.
8
اشون مرد را چنین می نماید که این باد خوش بوی را به بینی خویش دریافه است.[آنگاه با خود چنین گوید:]
-این باد، این خوش بوی ترین بادی که هرگز مانند آن را به بینی خویش دریافته است.[آنگاه با خود چنین گوید:]
-این باد، این خوش بوی ترین بادی که هرگز مانند آن را به بینی خود در نیافته بودم ، از کجا
می وزد؟
9
در وزش این باد، «دین» وی به پیکر دوشیزه ای بر او نمایان می شود:
دوشیزه ای زیبا ، درخشان ، سپید بازو ، نیرومند، خوش چهره، برزمند، با پستانهای برآمده، نیکوتن، آزاده و نژاده که پانزده ساله می نماید وپیکرش همچند همه زیباترین آفریدگان، زیباست.
10
آنگاه زوان اشون مرد، روی بدو کند و از وی بپرسد:
کیستی ای دوشیزۀ جوان ! ای خوش اندام ترین دوشیزه ای که من دیده ام؟
11
پس آنگاه «دین» وی، بدو پاسخ دهد:
ای جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین!
من«دین» توام.
[اشون بپرسد:]
پس کجاست آن که ترا دوست داشت برای بزرگی و نیکی وزیبایی و خوش بویی و نیروی پیروز و توانایی [تو] در چیرگی بر دشمن، آنچنان که تو در چشم من می نمایی؟
12
[دوشیزه پاسخ دهد:]
ای جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین!
این تویی که مرا دوست داشتی برای بزرگی و نیکی و زیبایی و خوش بویی را نیروی پیروزمند وتوانایی [من] در چیرگی بر دشمن، آنچنان که من در چشم تو می نمایم.
13
هنگامی که تو می دیدی که دیگری مردار می سوزاند و بتان را می پرسند و ستم می ورزد و درختان را می برد، می نشستی و«گاهان» می سرودی و آبهای نیک و آذر اهوره مزدا را می ستودی واشون مرد را که از نزدیک یا دور می رسید، خشنود می کردی.
14
دوست داشتنی [بودم] ، تو مرا دوست داشتنی تر کردی.
زیبا [بودم] تو مرا زیباتر کردی.
دل پسند [بودم]، تو مرا دل پسندتر کردی.
بلند پایگاه بودم ، تو مرا بلند پایگاه تر کردی.
از این پس، مردمان مرا – اهوره مزدای همیشه ستوده و پناه بخش را – می ستایند.
15
آنگاه روان اشون مرد نخستین گام را بردارد و به [پایگاه] اندیشۀ نیک در آید.
پس دومین گام را بردار و به [پایگاه] گفتار نیک در آید. سپس سومین گام را بردارد و به [پایگاه] کردار نیک در آید و سرانجام، چهارمین گام را بردارد و به «آنیران» ([سرای ]فروغ بی پایان) در آید.
16
آنگاه اشون مردی که پیش از او زندگانی را بدرود گفته است، روی بدو آورد و از وی بپرسد:
ای اشون!
چگونه زندگی را بدورد گفتی؟
ای اشون!
چگونه از خانه های پر از ستور جهان خواهش و آرزو رهایی یافتی؟
چگونه از جهان استومند به جهان مینوی رسیدی؟
چگونه از جهان پرآسیب به جهان جاودانه در آمدی؟
[این]بهروزی دیر پای، ترا چگونه می نماید؟
17
آنگاه اهورمزدا گوید:
از او – از کسی که راه پر هراس و سهمگین و تباه را پیموده و درد جدایی روان از تن را کشیده است – چیزی مپرس.
18
پس؛ اورا خوشی از روغن «زرمیه» آورند.
چنین خوشی است جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین را پس از مرگ.
چنین خورشی [است] اشون زن جوان بسیار نیک اندیش، بسیار نیک گفتار، بسیار نیک کردار و خوب آموختۀ فرمانبردار شوی را.
فرگرد سوم
زرتشت از اهوره مزدا چگونگی کار روان دروند را در نخستین سه شب پس از مرگ می پرسد. اهوره مزدا در پاسخ می گوید که روان وی در آن سه شب، سرگشته و پریشان برگرد پیکر او بسر می بردو این پاره از «گاهان» را می سراید:
«ای مزدا اهوره!
به کدام مرز و بوم روی آورم؟ به کجا بروم؟»
پس از سپری شدن شب سوم، سپیده دمان روان مرد دروند را چنین می نماید که در میان برف و یخ بندان است و بوهای گند و ناخوشی را در می یابد. اورا چنین می نماید. که بادی گندآگین از سرزمینهای اپاختری به سوی وی می زد.از خود می پرسد:
-«از کجاست این باد که بد بوتر از آن را هرگز به بینی خویش در نیافته ام؟»
آنگاه در وزش این باد، «دین» خودرا می بیند که به پیکر زنی پتیاره، زشت،چرکین، خمیده زانو، همچون پلیدترین خرفستران و گندیده تر از همه آفریدگان گندیده بد و روی می آورد. روان دروند از او می پرسد:
-«کیستی تو که هرگز زشت تر از ترا ندیده ام؟»
زن در پاسخ وی می گوید:
«ای زشت اندیشه زشت گفتار زشت کردار!
من کردار زشت توام.از آز و بد کرداری تست که من چنین زشت و تباه و بزه کار و رنجور و پوسیده وگندیده و درمانده و در هم شکسته ام.
هنگامی که تو می دید کسی ستایش و نیایش ایزدان را می گزارد وآب و آتش وگیاه و ایگر آفریدگان نیک را پاس می دارد، تو اهریمن ودیوان را خشنود می کردی.
هنگامی که تو میدیدی کسی به دیگران یاری می رساند و اشونان از نزدیک یا دور رسیده را چنان که باید، در پناه می گیرد و میهمان نوازی می کند، تو تنگ چشمی می کرد ودر به روی مردم
می بستی.
ناپسند بودم، تو ناپسندترم کردی.
هراس انگیز بودم، تو هراس انگیزترم کردی.
نکوهیده بودم ، تو نکوهیده ترم کردی.
من در آپاختر جای داشتم، تو با اندیشه و گفتار و کردار بد خویش، مرا بیش از پیش به سوی آپاختر راندی.
گمراه شدگان – بدان روی که چندی فرمانبردار اهریمن بودند – هماره مرا نفرین فرستند.»
*
آنگاه روان مرد دروند در نخستین گام به پایگاه اندیشۀ بد در آید. پس در دومین گام به پایگاه گفتار بد در آید.سپس در سومین گام به پایگاه کردار بد در آید وسرانجام در چهارمین گام به سرای تیرگی بی پایان (دوزخ) رسد.
آنگاه در وند مردی که پیش از او زندگانی را بدرود گفته است، از او می پرسد:
«ای دروند!
چگونه از جهان پر آسیب به جهان جاودانه در آمدی؟
این شکنجه دیر پای، ترا چگونه می نماید؟»
آنگاه اهریمن گوید:
«از کسی که راه پرهراس و سهمگین وتباه را پیموده و درد جدایی، روان از تن را کشیده است، چیزی مپرس.»
پس، اورا خورشی زهرآگین آورند؛ چه، بد اندیش بد گفتار بد کردار بد دین را جز آن خورش نشاید.
زن دروند، بسیار بدانیش بد گفتار بد کردار نا پاک بد آموخته نافرمانبردار از شوی را نیز چنین خورشی دهند.
*
1
هوم زرین برزمند را می¬ستاییم.
هوم، نوشیدنی گیتی افزای را می¬ستاییم.
هوم دور دارنده مرگ را می¬ستاییم.
.............................................................................................................................................................................
2
هوم زرین برزمند را می¬ستاییم.
هوم نوشیدنی گیتی افزای را می¬ستاییم.
هوم دور دارنده مرگ را می¬ستاییم.
همه هومها را می¬ستاییم.
اینک پاداش و فروشی زرتش سپیتمان اشون را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
«یثه اهو ویریو....»
هوم افزاینده اشه را درود می فرستم.
«اشم و هو....»
«اهمایی رئشچه.....»
21
ونند یشت
خشنودی «ونند»، ستاره مزدا آفریده را.
*
1
ونند، ستاره مزدا آفریده اشون، رد اشه را می¬ستاییم.
ونند درمان بخش و سزاوار بلند آوازگی را می¬ستاییم؛ پایداری در برابر «خرفستران» راندنی زشت – [آفریدگان] اهریمنی – را که یکسره باید راند[شان].
2
ونند، ستاره مزدا آفرید را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه.....»
«هادخت نسک»
(پیوست یشتها)
................................................................................................................................................................................
*
فرگرد دوم
1
زرتشت از اهوره مزدا پرسید:
ای اهوره مزدا ! ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند! این اشون!
هنگامی که که اشونی از جهان درگذرد، روانش در نخستین شب، در کجا آرام گیرد؟
2
آنگاه اهوره مزدا گفت:
[روان اشون] بر سر بالین وی جای گزیند و «اشتوداه» سرایان ، اینچنین خواستار آمرزش شود:
-«آمرزش باد بر او !
آمرزش باد بر آن کسی که اهوره مزدا به خواست خویش، اورا آمرزش فرستد!»
در این شب، روان [اشون] همچند همه زندگی این جهانی، خوشی دریابد.
3
-در دومین شب، روانش در کجا آرام گیرد؟
4
آنگاه اهورمزدا گفت:
[روان اشون] بر سر بالین وی جای گزیند و«اشتتودگاه» سرایان، اینچنین خواستار آمرزش شود:
-«آمرزش باد بر او!
آمرزش باد بر آن کسی که اهوره مزدا به خواست خویش، او را آمرزش فرستد!»
در این شب، روان [اشون] همچند همه زندگی این جهان خوشی دریابد.
5
-در سومین شب، روانش در کجا آرام گیرد؟
6
آنگاه اهوره مزدا گفت:
[روان اشون] بر سر بالین وی جا گزیند و «اشتتود گاه» سرایان، اینچنین خواستار آمرزش شود:
-«آمرزش باد بر او!
آمرزش باد بر آن کسی که اهوره مزدا به خواست خویش، اورا آمرزش فرستد!»
در این شب؛ روان [اشون] همچند همه زندگی این جهانی، خنشی دریابد.
7
پس از سپری شدن شب سوم، سپیده دمان روان اشون مرد را چنین می نماید که خود را در میان گیاهان و بوهای خوش می یابد و او را پنین می نماید که باد خوش بویی از سرزمینهای نیمروزی به سوی وی می وزد؛ [بادی] خوش بوی تر از همه دیگر بادها.
8
اشون مرد را چنین می نماید که این باد خوش بوی را به بینی خویش دریافه است.[آنگاه با خود چنین گوید:]
-این باد، این خوش بوی ترین بادی که هرگز مانند آن را به بینی خویش دریافته است.[آنگاه با خود چنین گوید:]
-این باد، این خوش بوی ترین بادی که هرگز مانند آن را به بینی خود در نیافته بودم ، از کجا
می وزد؟
9
در وزش این باد، «دین» وی به پیکر دوشیزه ای بر او نمایان می شود:
دوشیزه ای زیبا ، درخشان ، سپید بازو ، نیرومند، خوش چهره، برزمند، با پستانهای برآمده، نیکوتن، آزاده و نژاده که پانزده ساله می نماید وپیکرش همچند همه زیباترین آفریدگان، زیباست.
10
آنگاه زوان اشون مرد، روی بدو کند و از وی بپرسد:
کیستی ای دوشیزۀ جوان ! ای خوش اندام ترین دوشیزه ای که من دیده ام؟
11
پس آنگاه «دین» وی، بدو پاسخ دهد:
ای جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین!
من«دین» توام.
[اشون بپرسد:]
پس کجاست آن که ترا دوست داشت برای بزرگی و نیکی وزیبایی و خوش بویی و نیروی پیروز و توانایی [تو] در چیرگی بر دشمن، آنچنان که تو در چشم من می نمایی؟
12
[دوشیزه پاسخ دهد:]
ای جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین!
این تویی که مرا دوست داشتی برای بزرگی و نیکی و زیبایی و خوش بویی را نیروی پیروزمند وتوانایی [من] در چیرگی بر دشمن، آنچنان که من در چشم تو می نمایم.
13
هنگامی که تو می دیدی که دیگری مردار می سوزاند و بتان را می پرسند و ستم می ورزد و درختان را می برد، می نشستی و«گاهان» می سرودی و آبهای نیک و آذر اهوره مزدا را می ستودی واشون مرد را که از نزدیک یا دور می رسید، خشنود می کردی.
14
دوست داشتنی [بودم] ، تو مرا دوست داشتنی تر کردی.
زیبا [بودم] تو مرا زیباتر کردی.
دل پسند [بودم]، تو مرا دل پسندتر کردی.
بلند پایگاه بودم ، تو مرا بلند پایگاه تر کردی.
از این پس، مردمان مرا – اهوره مزدای همیشه ستوده و پناه بخش را – می ستایند.
15
آنگاه روان اشون مرد نخستین گام را بردارد و به [پایگاه] اندیشۀ نیک در آید.
پس دومین گام را بردار و به [پایگاه] گفتار نیک در آید. سپس سومین گام را بردارد و به [پایگاه] کردار نیک در آید و سرانجام، چهارمین گام را بردارد و به «آنیران» ([سرای ]فروغ بی پایان) در آید.
16
آنگاه اشون مردی که پیش از او زندگانی را بدرود گفته است، روی بدو آورد و از وی بپرسد:
ای اشون!
چگونه زندگی را بدورد گفتی؟
ای اشون!
چگونه از خانه های پر از ستور جهان خواهش و آرزو رهایی یافتی؟
چگونه از جهان استومند به جهان مینوی رسیدی؟
چگونه از جهان پرآسیب به جهان جاودانه در آمدی؟
[این]بهروزی دیر پای، ترا چگونه می نماید؟
17
آنگاه اهورمزدا گوید:
از او – از کسی که راه پر هراس و سهمگین و تباه را پیموده و درد جدایی روان از تن را کشیده است – چیزی مپرس.
18
پس؛ اورا خوشی از روغن «زرمیه» آورند.
چنین خوشی است جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین را پس از مرگ.
چنین خورشی [است] اشون زن جوان بسیار نیک اندیش، بسیار نیک گفتار، بسیار نیک کردار و خوب آموختۀ فرمانبردار شوی را.
فرگرد سوم
زرتشت از اهوره مزدا چگونگی کار روان دروند را در نخستین سه شب پس از مرگ می پرسد. اهوره مزدا در پاسخ می گوید که روان وی در آن سه شب، سرگشته و پریشان برگرد پیکر او بسر می بردو این پاره از «گاهان» را می سراید:
«ای مزدا اهوره!
به کدام مرز و بوم روی آورم؟ به کجا بروم؟»
پس از سپری شدن شب سوم، سپیده دمان روان مرد دروند را چنین می نماید که در میان برف و یخ بندان است و بوهای گند و ناخوشی را در می یابد. اورا چنین می نماید. که بادی گندآگین از سرزمینهای اپاختری به سوی وی می زد.از خود می پرسد:
-«از کجاست این باد که بد بوتر از آن را هرگز به بینی خویش در نیافته ام؟»
آنگاه در وزش این باد، «دین» خودرا می بیند که به پیکر زنی پتیاره، زشت،چرکین، خمیده زانو، همچون پلیدترین خرفستران و گندیده تر از همه آفریدگان گندیده بد و روی می آورد. روان دروند از او می پرسد:
-«کیستی تو که هرگز زشت تر از ترا ندیده ام؟»
زن در پاسخ وی می گوید:
«ای زشت اندیشه زشت گفتار زشت کردار!
من کردار زشت توام.از آز و بد کرداری تست که من چنین زشت و تباه و بزه کار و رنجور و پوسیده وگندیده و درمانده و در هم شکسته ام.
هنگامی که تو می دید کسی ستایش و نیایش ایزدان را می گزارد وآب و آتش وگیاه و ایگر آفریدگان نیک را پاس می دارد، تو اهریمن ودیوان را خشنود می کردی.
هنگامی که تو میدیدی کسی به دیگران یاری می رساند و اشونان از نزدیک یا دور رسیده را چنان که باید، در پناه می گیرد و میهمان نوازی می کند، تو تنگ چشمی می کرد ودر به روی مردم
می بستی.
ناپسند بودم، تو ناپسندترم کردی.
هراس انگیز بودم، تو هراس انگیزترم کردی.
نکوهیده بودم ، تو نکوهیده ترم کردی.
من در آپاختر جای داشتم، تو با اندیشه و گفتار و کردار بد خویش، مرا بیش از پیش به سوی آپاختر راندی.
گمراه شدگان – بدان روی که چندی فرمانبردار اهریمن بودند – هماره مرا نفرین فرستند.»
*
آنگاه روان مرد دروند در نخستین گام به پایگاه اندیشۀ بد در آید. پس در دومین گام به پایگاه گفتار بد در آید.سپس در سومین گام به پایگاه کردار بد در آید وسرانجام در چهارمین گام به سرای تیرگی بی پایان (دوزخ) رسد.
آنگاه در وند مردی که پیش از او زندگانی را بدرود گفته است، از او می پرسد:
«ای دروند!
چگونه از جهان پر آسیب به جهان جاودانه در آمدی؟
این شکنجه دیر پای، ترا چگونه می نماید؟»
آنگاه اهریمن گوید:
«از کسی که راه پرهراس و سهمگین وتباه را پیموده و درد جدایی، روان از تن را کشیده است، چیزی مپرس.»
پس، اورا خورشی زهرآگین آورند؛ چه، بد اندیش بد گفتار بد کردار بد دین را جز آن خورش نشاید.
زن دروند، بسیار بدانیش بد گفتار بد کردار نا پاک بد آموخته نافرمانبردار از شوی را نیز چنین خورشی دهند.
زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
دفتر چهارم ویسپرد
کرده یک
1
[زوت:]
نوید [ستایش] می دهم وستایش بجای می آورم ردان مینوی و جهانی را:
ردان جانوران آبزی را ،
ردان جانوران زمینی را،
ردان پرندگان را،
ردان جانوران دشتی را،
ردان چرندگان را،
اشونان و ردان اشونی را.
2
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «گهنبارها» ردان اشونی را:
«میدیوزرم»(شیردهندۀ) اشون، رداشونی را.
«میدیوشم» اشون، رد اشونی (هنگام درویدن گیاهان ) را،
«پتیه شهیم» اشون، رد اشونی (هنگام خرمن برداری ) را،
«ایاسرم» اشون، رداشونی ( هنگام گشن گیری رمه) را،
«میدیارم» اشون ، رد اشونی (هنگام سرما)را،
«همسپتدم» اشون ، رد اشونی (هنگام ستایش ونیایش ) را.
3
نوید [ستایش] می¬دهم و ستایش بجای می¬آورم جهان بارور اشون ، رد اشونی را که فرزندانی می زاید.
نوید [ستایش] می¬دهم و ستایش بجای می¬آورم بخشهای به نیکی ستوده «ستوت یسنیه»ی اشون ، رد اشونی را .
نوید ستایش می¬دهم و ستایش بجای می¬آورم بخشهای به نیکی ستودل «یسنیه»، «میزد» های اشون ، رد اشونی مردان و اشون زنان را.
4
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم [ایزدان] سال، ردان اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم سرایش «اهون و یریه....»ی اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم درود گویی بر «اشه و هیشت» (اشم وهو)ی اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «ینگهه هاتم ....» اشون به نیکی ستوده ، رد اشونی را .
5
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «اهونودگاه« اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم زنان مزدا آفریده اشون، دارندگان فرزندان اشون بیار ، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «اهومند» و «رتومند» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «هفت هات» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم آب اشون بی آلایش - «اردوی» - رد اشونی را.
6
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «اشتودگاه» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم کوههای رامش دهنده بسیار آسایش بخش مزدا آفریدۀ اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «سپنمتد گاه» اشون رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «بهرام» اهوره افریده و «اوپرتات» اشون پیروز، ردان اشونی را.
7
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «وهوخشترگاه»اشون ، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «مهر» فراخ چراگاه و «رام» بخشندۀ چراگاههای خوب ، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «وهیشتوایشت گاه» اشون ، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم آفرین نیک اشون و اشون مرد پاک، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «دامویش او پمن» ، ایزد چیره دست دلیر اشون ، رد اشونی را.
8
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «ایریمن ایشیه»ی اشون ، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «فشوشومنثره»ی اشون ، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم رد بزرگوار «هادخت»اشون ، رد اشونی را.
9
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم پرسش اهورایی اشون، دین اهورایی اشون، سرزمین اهورایی اشون ، زرتشتوم اهورایی اشون ، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «هدیش» دارنده کشتزار را که به چار پای خوب کنش ، چراگاه بخشد واشون مرد را که چارپای بپرورد.
کرده دوم
1
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم ردان مینوی را .
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم ردان جهانی را .
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم ردان جانوران آبزی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم ردان جانواپران زمینی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم ردان پرندگان را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم ردان جانوران دشتی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم ردان چرندگان را.
2
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم گهنبارهای اشون ، رد ان اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم میدیوزرم ( شیردهنده)اشون ، رد ان اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم یدویوشم اشون، رد اشونی (هنگام درویدن گیاهان) را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم پتیه شهیم اشون، رد اشونی (هنگام گشن گیری رمه ) را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم میدیارم اشون، رد اشونی ( هنگام سرما) را
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم همسپتمدم اشون ، رد اشونی (هنگام ستایش ونیایش ) را.
3
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم جهان بارور اشون، رد اشونی را که فرزندانی می زاید.
با این زور و برسم، خواستار ستایشم همه ردان را: آنان که اهوره مزدا به زرتشت آگاهی داد که به آیین بهترین اشه سزاوار ستایش و نیایشند.
4
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم میدیارم اشون، رد اشونی ( هنگام سرما) را
5
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم که ردان را همی خواند، آن اشون مردی که اندیشه وگفتار وکردا نیک را به یاد دارد؛ آن که به سپندارمذ اشون و به سخن سوشیانت پایدار است و «باکنش
خود، جهان را به سوی اشه پیش می برد.»
6
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم [ایزدان] اشون سال و ردان اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم سرایش «اهون و یریه ....» ی اشون، رد اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم نیایش « اشه وهیشت....» (اشم و هو ....) ی اشون ، رد اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم «ینگهه هاتم ....» اشون به نیکی ستوده ، رداشونی را.
7
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم اهونود گاه اشون ، رد اشونی را.
خواستار ستایشم زنان نیک بختنژاده برزمند را .
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم آن اهومند و رتومنداشون ، آن اهو و رتو، آن اهوره مزدای اشون ، رداشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم یسنه ی توانا: هفت هات اشون، رد اشونی را.
خواستار ستایشم اردو یسور اناهیتای اشون، رد اشونی را.
8
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم اشتتود گاه اشون ، رد اشونی را.
خواستار شتایشم کوههای رامش دهنده بسیار آسایش بخش مزدا آفریده اشون، ردان اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم سپنتمد گاه اشون ، رد اشونی را.
خواستار ستایشم بهرام اهوره آفریده و او پرتاب پیروز، ردان اشونی را.
9
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم و هو خشترگاه اشون، رد اشونی را.
خواستار ستایشم مهر فراخ چراگاه ورام بخشندۀ چراگاههای خوب ، ردان اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم وهیشتو یشت گاو اشون، رد اشونی را.
خواستار ستایشم آفرین نیک اشون و اشون مرد پاک و دامویش اوپمن، ایزد چیره دست دلیر اشون، رد اشونی را.
10
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم ایریمن ایشیه ی اشون ، رد اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم فشو شو منثره ی اشون، رد اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم رد بزرگوارهادخت اشون ، رد اشونی را.
11
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم پرسش اهورایی اشون ، رد اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم دین اهورایی اشون، رد اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم سرزمین اهورایی اشون و زرتشتوم اهورایی اشون ، ردان اشونی را .
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم هدیش دارندۀ کشتزار را که به چار پای خوب کنش، چراگاه بخشد واشون مرد را که چار پای بپرورد.
1
[زوت:]
نوید [ستایش] می دهم وستایش بجای می آورم ردان مینوی و جهانی را:
ردان جانوران آبزی را ،
ردان جانوران زمینی را،
ردان پرندگان را،
ردان جانوران دشتی را،
ردان چرندگان را،
اشونان و ردان اشونی را.
2
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «گهنبارها» ردان اشونی را:
«میدیوزرم»(شیردهندۀ) اشون، رداشونی را.
«میدیوشم» اشون، رد اشونی (هنگام درویدن گیاهان ) را،
«پتیه شهیم» اشون، رد اشونی (هنگام خرمن برداری ) را،
«ایاسرم» اشون، رداشونی ( هنگام گشن گیری رمه) را،
«میدیارم» اشون ، رد اشونی (هنگام سرما)را،
«همسپتدم» اشون ، رد اشونی (هنگام ستایش ونیایش ) را.
3
نوید [ستایش] می¬دهم و ستایش بجای می¬آورم جهان بارور اشون ، رد اشونی را که فرزندانی می زاید.
نوید [ستایش] می¬دهم و ستایش بجای می¬آورم بخشهای به نیکی ستوده «ستوت یسنیه»ی اشون ، رد اشونی را .
نوید ستایش می¬دهم و ستایش بجای می¬آورم بخشهای به نیکی ستودل «یسنیه»، «میزد» های اشون ، رد اشونی مردان و اشون زنان را.
4
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم [ایزدان] سال، ردان اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم سرایش «اهون و یریه....»ی اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم درود گویی بر «اشه و هیشت» (اشم وهو)ی اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «ینگهه هاتم ....» اشون به نیکی ستوده ، رد اشونی را .
5
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «اهونودگاه« اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم زنان مزدا آفریده اشون، دارندگان فرزندان اشون بیار ، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «اهومند» و «رتومند» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «هفت هات» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم آب اشون بی آلایش - «اردوی» - رد اشونی را.
6
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «اشتودگاه» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم کوههای رامش دهنده بسیار آسایش بخش مزدا آفریدۀ اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «سپنمتد گاه» اشون رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «بهرام» اهوره افریده و «اوپرتات» اشون پیروز، ردان اشونی را.
7
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «وهوخشترگاه»اشون ، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «مهر» فراخ چراگاه و «رام» بخشندۀ چراگاههای خوب ، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «وهیشتوایشت گاه» اشون ، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم آفرین نیک اشون و اشون مرد پاک، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «دامویش او پمن» ، ایزد چیره دست دلیر اشون ، رد اشونی را.
8
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «ایریمن ایشیه»ی اشون ، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «فشوشومنثره»ی اشون ، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم رد بزرگوار «هادخت»اشون ، رد اشونی را.
9
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم پرسش اهورایی اشون، دین اهورایی اشون، سرزمین اهورایی اشون ، زرتشتوم اهورایی اشون ، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می دهم و ستایش بجای می آورم «هدیش» دارنده کشتزار را که به چار پای خوب کنش ، چراگاه بخشد واشون مرد را که چارپای بپرورد.
کرده دوم
1
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم ردان مینوی را .
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم ردان جهانی را .
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم ردان جانوران آبزی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم ردان جانواپران زمینی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم ردان پرندگان را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم ردان جانوران دشتی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم ردان چرندگان را.
2
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم گهنبارهای اشون ، رد ان اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم میدیوزرم ( شیردهنده)اشون ، رد ان اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم یدویوشم اشون، رد اشونی (هنگام درویدن گیاهان) را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم پتیه شهیم اشون، رد اشونی (هنگام گشن گیری رمه ) را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم میدیارم اشون، رد اشونی ( هنگام سرما) را
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم همسپتمدم اشون ، رد اشونی (هنگام ستایش ونیایش ) را.
3
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم جهان بارور اشون، رد اشونی را که فرزندانی می زاید.
با این زور و برسم، خواستار ستایشم همه ردان را: آنان که اهوره مزدا به زرتشت آگاهی داد که به آیین بهترین اشه سزاوار ستایش و نیایشند.
4
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم میدیارم اشون، رد اشونی ( هنگام سرما) را
5
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم که ردان را همی خواند، آن اشون مردی که اندیشه وگفتار وکردا نیک را به یاد دارد؛ آن که به سپندارمذ اشون و به سخن سوشیانت پایدار است و «باکنش
خود، جهان را به سوی اشه پیش می برد.»
6
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم [ایزدان] اشون سال و ردان اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم سرایش «اهون و یریه ....» ی اشون، رد اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم نیایش « اشه وهیشت....» (اشم و هو ....) ی اشون ، رد اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم «ینگهه هاتم ....» اشون به نیکی ستوده ، رداشونی را.
7
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم اهونود گاه اشون ، رد اشونی را.
خواستار ستایشم زنان نیک بختنژاده برزمند را .
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم آن اهومند و رتومنداشون ، آن اهو و رتو، آن اهوره مزدای اشون ، رداشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم یسنه ی توانا: هفت هات اشون، رد اشونی را.
خواستار ستایشم اردو یسور اناهیتای اشون، رد اشونی را.
8
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم اشتتود گاه اشون ، رد اشونی را.
خواستار شتایشم کوههای رامش دهنده بسیار آسایش بخش مزدا آفریده اشون، ردان اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم سپنتمد گاه اشون ، رد اشونی را.
خواستار ستایشم بهرام اهوره آفریده و او پرتاب پیروز، ردان اشونی را.
9
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم و هو خشترگاه اشون، رد اشونی را.
خواستار ستایشم مهر فراخ چراگاه ورام بخشندۀ چراگاههای خوب ، ردان اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم وهیشتو یشت گاو اشون، رد اشونی را.
خواستار ستایشم آفرین نیک اشون و اشون مرد پاک و دامویش اوپمن، ایزد چیره دست دلیر اشون، رد اشونی را.
10
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم ایریمن ایشیه ی اشون ، رد اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم فشو شو منثره ی اشون، رد اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم رد بزرگوارهادخت اشون ، رد اشونی را.
11
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم پرسش اهورایی اشون ، رد اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم دین اهورایی اشون، رد اشونی را.
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم سرزمین اهورایی اشون و زرتشتوم اهورایی اشون ، ردان اشونی را .
با این زور وبرسم، خواستار ستایشم هدیش دارندۀ کشتزار را که به چار پای خوب کنش، چراگاه بخشد واشون مرد را که چار پای بپرورد.
زرتشت : ویسپرد
کرده ششم
زوت و راسپی :
با آموزش زوت و با درود و رامش و زورها ی ویثوش و سخنان درسته گفته ، امشا سپندان نیک را به نام های زیبایشان همی خوانم.
امشا سپنان نیک را به نام های نیک اَشه همی ستایم ؛ به دین نیک اَشون؛ به دین نیک مزدا پرستی .
مزدا اهوره کسانی را که در پرتو اَشه بهترین پرستشها را بجای می آورند ف می شناسد . من نیز چنین کسای را که بوده اند و هستند، به نام می ستایم با درود بدانان نزدیک می شوم .
شهریاری مینوی نیک تو - شایان ترین بخشش آرمانی در پرتو اَشه - از آن کسی شود که با شور دل ، بهترین کردارها را بجای آورد .
بشود که در این جا ستایش اهوره مزدا را - تواناترین اَشونی که او را می پرستیم - فرمانبرداری باشد، در آغاز همچنان که در انجام .
ایدون بشود که در این جا ستایش اهوره مزدا را - تواا ترین اَشونی که او را می پرستیم - فرمانبرداری باشد .
با آموزش زوت و با درود و رامش و زورها ی ویثوش و سخنان درسته گفته ، امشا سپندان نیک را به نام های زیبایشان همی خوانم.
امشا سپنان نیک را به نام های نیک اَشه همی ستایم ؛ به دین نیک اَشون؛ به دین نیک مزدا پرستی .
مزدا اهوره کسانی را که در پرتو اَشه بهترین پرستشها را بجای می آورند ف می شناسد . من نیز چنین کسای را که بوده اند و هستند، به نام می ستایم با درود بدانان نزدیک می شوم .
شهریاری مینوی نیک تو - شایان ترین بخشش آرمانی در پرتو اَشه - از آن کسی شود که با شور دل ، بهترین کردارها را بجای آورد .
بشود که در این جا ستایش اهوره مزدا را - تواناترین اَشونی که او را می پرستیم - فرمانبرداری باشد، در آغاز همچنان که در انجام .
ایدون بشود که در این جا ستایش اهوره مزدا را - تواا ترین اَشونی که او را می پرستیم - فرمانبرداری باشد .