عبارات مورد جستجو در ۲۸ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۴۵- سورة الجاثیة
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
حم (۱) تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۲)
فرو فرستادن این نامه از خداى است، آن تواناى دانا.
إِنَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در آسمان و زمین، لَآیاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ (۳) نشانهاست گرویدگان را.
وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ و در آفرینش شما و در آنچه آفریدگار میپراکند در جهان از جنبنده، آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (۴) نشانهاست ایشان را که بىگماناند.
وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ، و در آمد شد شب و روز پس یکدیگر، وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ، و در آنچه فرو فرستاد اللَّه از آسمان مِنْ رِزْقٍ، از بارانى که روزى خلق بآنست، فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها تا زنده کرد بآن زمین را پس مرگى آن، وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ و گردانیدن بادها از روى بروى جهان، آیاتٌ نشانهاست، لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۵) گروهى را که خرد دارند و دریابند.
تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ، این آیات و سخنان اللَّه است، نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ که میخوانیم بر تو براستى، فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ (۶) پس بکدام سخن پس اللَّه و سخنان او بخواهید گروید.
وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ (۷) و تباهى هر دروغ زنى را بزهکار.
یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلى عَلَیْهِ میشنود سخنان اللَّه که میخوانند بر او، ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً آن گه مىستیهد بگردنکشى، کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها گویى هرگز آن را نشنید، فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ (۸) بشارت ده او را بعذابى درد نماى.
وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آیاتِنا شَیْئاً و هر گه که و بداند از سخنان ما چیزى اتَّخَذَها هُزُواً آن را بافسوس گیرد، أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (۹) ایشانند که ایشانراست عذابى خوار کننده.
مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ از پیش ایشانست دوزخ، وَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ ما کَسَبُوا شَیْئاً و بکار نیاید ایشان را هیچ چیز از آنچه میساختند و میکردند و میزادند، وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ و نه آنچه بخداى میگرفتند فزود از اللَّه، وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۱۰) و ایشانراست عذابى بزرگ.
هذا هُدىً اندرین سخن و این نامه و پیغام، آگاه کردنى است و پند دادنى و پیغام رسانیدن و ترسانیدن، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ و ایشان که کافر شدند بسخنان خداوند خویش، لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ (۱۱) ایشانراست عذابى دردنماى از عذابى سخت.
اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ اللَّه آن خدایى است که نرم کرد شما را دریا و ساخته، لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ، تا میرود در آن کشتیها، بفرمان او، وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ و تا از فضل او و روزى او بجوئید، وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۱۲) و تا مگر آزادى کنید.
وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ و شما را نرم کرد و ساخته و زیردست، آنچه در آسمانهاست و در زمین، جَمِیعاً مِنْهُ همه از اوست از بخشیدن او و ساختن او و ارزانى داشتن او، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۱۳)، در آنچه کرد نشانهاى روشن است ایشان را که در اندیشند.
قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا گوى ایشان را که گرویدهاند، یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ تا بیامرزند ایشان را که از روزهاى خداى نمیترسند،. لِیَجْزِیَ قَوْماً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۱۴) تا پاداش دهد اللَّه گروهى را بآنچه میکردند.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ هر که نیکى کند، خویشتن را کند، وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها، و هر که بد کند بر خود کند، ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (۱۵) و آن گه شما را با خداوند شما خواهند برد.
وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ دادیم فرزندان یعقوب را نامه و دانش در دین و پیغمبرى، وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ و روزى دادیم ایشان را از پاکها و خوشها، وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِینَ (۱۶) و افزونى دادیم ایشان را بر همه جهانیان.
وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ، دادیم ایشان را نشانهاى روشن درست از کار پیغامبر خویش، فَمَا اخْتَلَفُوا دو گروه نشدند، در کار او، إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ، مگر پس آن که بایشان آمد آنچه میدانستند، بَغْیاً بَیْنَهُمْ ببدنیّتى و ستم بر خود، إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ، خداوند تو داورى برد روز رستاخیز میان ایشان، فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۱۷) در آنچه ایشان دو گروه میباشند.
حم (۱) تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۲)
فرو فرستادن این نامه از خداى است، آن تواناى دانا.
إِنَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در آسمان و زمین، لَآیاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ (۳) نشانهاست گرویدگان را.
وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ و در آفرینش شما و در آنچه آفریدگار میپراکند در جهان از جنبنده، آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (۴) نشانهاست ایشان را که بىگماناند.
وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ، و در آمد شد شب و روز پس یکدیگر، وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ، و در آنچه فرو فرستاد اللَّه از آسمان مِنْ رِزْقٍ، از بارانى که روزى خلق بآنست، فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها تا زنده کرد بآن زمین را پس مرگى آن، وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ و گردانیدن بادها از روى بروى جهان، آیاتٌ نشانهاست، لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۵) گروهى را که خرد دارند و دریابند.
تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ، این آیات و سخنان اللَّه است، نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ که میخوانیم بر تو براستى، فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ (۶) پس بکدام سخن پس اللَّه و سخنان او بخواهید گروید.
وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ (۷) و تباهى هر دروغ زنى را بزهکار.
یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلى عَلَیْهِ میشنود سخنان اللَّه که میخوانند بر او، ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً آن گه مىستیهد بگردنکشى، کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها گویى هرگز آن را نشنید، فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ (۸) بشارت ده او را بعذابى درد نماى.
وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آیاتِنا شَیْئاً و هر گه که و بداند از سخنان ما چیزى اتَّخَذَها هُزُواً آن را بافسوس گیرد، أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (۹) ایشانند که ایشانراست عذابى خوار کننده.
مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ از پیش ایشانست دوزخ، وَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ ما کَسَبُوا شَیْئاً و بکار نیاید ایشان را هیچ چیز از آنچه میساختند و میکردند و میزادند، وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ و نه آنچه بخداى میگرفتند فزود از اللَّه، وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۱۰) و ایشانراست عذابى بزرگ.
هذا هُدىً اندرین سخن و این نامه و پیغام، آگاه کردنى است و پند دادنى و پیغام رسانیدن و ترسانیدن، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ و ایشان که کافر شدند بسخنان خداوند خویش، لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ (۱۱) ایشانراست عذابى دردنماى از عذابى سخت.
اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ اللَّه آن خدایى است که نرم کرد شما را دریا و ساخته، لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ، تا میرود در آن کشتیها، بفرمان او، وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ و تا از فضل او و روزى او بجوئید، وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۱۲) و تا مگر آزادى کنید.
وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ و شما را نرم کرد و ساخته و زیردست، آنچه در آسمانهاست و در زمین، جَمِیعاً مِنْهُ همه از اوست از بخشیدن او و ساختن او و ارزانى داشتن او، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۱۳)، در آنچه کرد نشانهاى روشن است ایشان را که در اندیشند.
قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا گوى ایشان را که گرویدهاند، یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ تا بیامرزند ایشان را که از روزهاى خداى نمیترسند،. لِیَجْزِیَ قَوْماً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۱۴) تا پاداش دهد اللَّه گروهى را بآنچه میکردند.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ هر که نیکى کند، خویشتن را کند، وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها، و هر که بد کند بر خود کند، ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (۱۵) و آن گه شما را با خداوند شما خواهند برد.
وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ دادیم فرزندان یعقوب را نامه و دانش در دین و پیغمبرى، وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ و روزى دادیم ایشان را از پاکها و خوشها، وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِینَ (۱۶) و افزونى دادیم ایشان را بر همه جهانیان.
وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ، دادیم ایشان را نشانهاى روشن درست از کار پیغامبر خویش، فَمَا اخْتَلَفُوا دو گروه نشدند، در کار او، إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ، مگر پس آن که بایشان آمد آنچه میدانستند، بَغْیاً بَیْنَهُمْ ببدنیّتى و ستم بر خود، إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ، خداوند تو داورى برد روز رستاخیز میان ایشان، فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۱۷) در آنچه ایشان دو گروه میباشند.
رشیدالدین میبدی : ۵۰ - سورة ق
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
ق منم خداوند قادر و قهار قدّوس و قریب وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ (۱) باین قرآن بزرگوار.
بَلْ نیست چنانک کافران میگویند، عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ، شگفت داشتند که بایشان آمد آگاه کنندهاى هم از ایشان، فَقالَ الْکافِرُونَ، ناگرویدگان گفتند، هذا شَیْءٌ عَجِیبٌ (۲) این چیزیست شگفت.
أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً، باش که ما بمیریم و خاک گردیم، ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ (۳) این باز بردى است دور.
قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ، میدانیم هر چه زمین از ایشان کاهد، وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ (۴) و نزدیک ما نوشتهاى است آن را نگه دارنده.
بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ، آرى ایشان دروغ شمردند سخن راست که بایشان آمد، فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ (۵) ایشان در کارىاند شوریده گمان آمیز.
أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ، در ننگرند در این آسمان زبر ایشان.
کَیْفَ بَنَیْناها، که چون افراشتیم، وَ زَیَّنَّاها، و چون نگاشتیم.
وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (۶)، و آن را هیچ شکاف و عیب نه.
وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها، و زمین باز کشیدیم، وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ، و در آن او کندیم کوهها بلند، وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (۷) و رویانیدیم در آن از هر صنفى نیکو.
تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى باز نمودن و در یاد دادن را لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (۸) هر بنده را باز گردانیده بدل با اللَّه.
وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ، و فرو فرستادیم از آسمان، ماءً مُبارَکاً آبى برکت کرده در آن، فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ، تا رویانیدیم بآن درختستانها، وَ حَبَّ الْحَصِیدِ (۹) و تخم هر نبات درودنى.
وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ، و خرما بنان بلند بارور، لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ (۱۰) آن را خوشه میوه آن در هم نشسته.
رِزْقاً لِلْعِبادِ، داشت بندگان را، وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً، و زنده کردیم بآن آب شهرى و زمینى مرده، کَذلِکَ الْخُرُوجُ (۱۱) هم چنان رستاخیز.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ، دروغزن گرفتند پیش از ایشان قوم نوح، وَ أَصْحابُ الرَّسِّ، و اصحاب چاه، وَ ثَمُودُ (۱۲) و ثمود قوم صالح
وَ عادٌ، اول قوم هود، وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ (۱۳) و فرعون موسى و کسان لوط.
وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ، و مردمان پیشهاى که و قوم تبّع، کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ همگان فرستادگان ما را دروغزن گرفتند، فَحَقَّ وَعِیدِ (۱۴) تا واجب گشت و سزا آنچه بیم داده بودم ایشان را بآن.
أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ، بماندیم یا درماندیم بآفرینش نخستین، بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ (۱۵)، بلکه ایشان در گماناند از این آفرینش نو.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ بیافریدیم مردم را، وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ و میدانیم آنچه در دل او میاندیشد، وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (۱۶) ما نزدیکتریم باو از رگ جان.
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ سخن مىربایند آن دو سخن رباى و مىفراگیرند از او، عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ (۱۷) یکى از راست سوى او نشسته و یکى از چپ سوى او نشسته.
ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ، بیرون ندهد هیچ سخن از دهن، إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ (۱۸) مگر نزدیک اوست گوشوانى ساخته.
ق منم خداوند قادر و قهار قدّوس و قریب وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ (۱) باین قرآن بزرگوار.
بَلْ نیست چنانک کافران میگویند، عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ، شگفت داشتند که بایشان آمد آگاه کنندهاى هم از ایشان، فَقالَ الْکافِرُونَ، ناگرویدگان گفتند، هذا شَیْءٌ عَجِیبٌ (۲) این چیزیست شگفت.
أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً، باش که ما بمیریم و خاک گردیم، ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ (۳) این باز بردى است دور.
قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ، میدانیم هر چه زمین از ایشان کاهد، وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ (۴) و نزدیک ما نوشتهاى است آن را نگه دارنده.
بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ، آرى ایشان دروغ شمردند سخن راست که بایشان آمد، فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ (۵) ایشان در کارىاند شوریده گمان آمیز.
أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ، در ننگرند در این آسمان زبر ایشان.
کَیْفَ بَنَیْناها، که چون افراشتیم، وَ زَیَّنَّاها، و چون نگاشتیم.
وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (۶)، و آن را هیچ شکاف و عیب نه.
وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها، و زمین باز کشیدیم، وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ، و در آن او کندیم کوهها بلند، وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (۷) و رویانیدیم در آن از هر صنفى نیکو.
تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى باز نمودن و در یاد دادن را لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (۸) هر بنده را باز گردانیده بدل با اللَّه.
وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ، و فرو فرستادیم از آسمان، ماءً مُبارَکاً آبى برکت کرده در آن، فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ، تا رویانیدیم بآن درختستانها، وَ حَبَّ الْحَصِیدِ (۹) و تخم هر نبات درودنى.
وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ، و خرما بنان بلند بارور، لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ (۱۰) آن را خوشه میوه آن در هم نشسته.
رِزْقاً لِلْعِبادِ، داشت بندگان را، وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً، و زنده کردیم بآن آب شهرى و زمینى مرده، کَذلِکَ الْخُرُوجُ (۱۱) هم چنان رستاخیز.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ، دروغزن گرفتند پیش از ایشان قوم نوح، وَ أَصْحابُ الرَّسِّ، و اصحاب چاه، وَ ثَمُودُ (۱۲) و ثمود قوم صالح
وَ عادٌ، اول قوم هود، وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ (۱۳) و فرعون موسى و کسان لوط.
وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ، و مردمان پیشهاى که و قوم تبّع، کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ همگان فرستادگان ما را دروغزن گرفتند، فَحَقَّ وَعِیدِ (۱۴) تا واجب گشت و سزا آنچه بیم داده بودم ایشان را بآن.
أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ، بماندیم یا درماندیم بآفرینش نخستین، بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ (۱۵)، بلکه ایشان در گماناند از این آفرینش نو.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ بیافریدیم مردم را، وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ و میدانیم آنچه در دل او میاندیشد، وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (۱۶) ما نزدیکتریم باو از رگ جان.
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ سخن مىربایند آن دو سخن رباى و مىفراگیرند از او، عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ (۱۷) یکى از راست سوى او نشسته و یکى از چپ سوى او نشسته.
ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ، بیرون ندهد هیچ سخن از دهن، إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ (۱۸) مگر نزدیک اوست گوشوانى ساخته.
رشیدالدین میبدی : ۶۹- سورة الحاقة- مکیة
النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بسم اللَّه روح للرّوح و شفاء للقلب المجروح. طوبى لمن یغدو بذکره و یروح فالرّبّ علیه مطّلع و الباب له مفتوح:
بین الصّبابة و الهجران مطروح
قلب بحدّ سنان الشّوق مجروح
اندر همه عمر من شبى وقت صبوح
آمد بر من خیال آن راحت روح
پرسید ز من که: چون شدى اى مجروح
گفتم که: ز عشق تو همین بود فتوح!
خداوندا بنشانت بینندگانیم، بنامت زندگانیم، بفضلت شادانیم، بمهرت نازانیم مست مهر از جام تو مائیم، صید عشق در دام تو مائیم:
زنجیر معنبر تو دام دل ماست
عنبر ز نسیم او غلام دل ماست
در عشق تو چون خطى بنام دل ماست
گویى که همه جهان بکام دل ماست
الْحَاقَّةُ مَا الْحَاقَّةُ قیامت و رستاخیز چه گوئیم که چیست، آن قیامت و آن رستاخیز حقّست و بودنى، راست است و افتادنى، هر کس برسد بآنچه سزاى اوست و پاداش گیرد از نیک و بد که در جریده اوست. گفتهاند که قیامت دواست: یکى امروز و یکى فردا. امروز مرگست که در خبر مىآید من مات فقد قامت قیامته هر که بمرگ رسید قیامت او در رسید هر که این قیامت را یقین بود همیشه در هول و هراس مرگ بود، همواره از نهیب این قیامت سوخته و گداخته بود. پیوسته در برگ راه و ساز آن سفر بود. بزرگان دین چنین گفتهاند که: آدمى از دو بیرون نیست، یا بر مثال ستورى است در اصطبلى باز داشته، یا بر مثال مرغى در زندان قفص کرده آن بیچاره کو بر مثال ستورست، از مرگ میترسد و میلرزد، داند که ستور را چون از اصطبل بیرون بزند در بار کشند و آن جوانمرد که بر مثال مرغ است، پیوسته در انتظار مرگست زیرا که همه شادى و راحت مرغ از شکستن قفص بود چنانک آن جوانمرد گفت:
کى باشد کین قفص بپردازم
در باغ الهى آشیان سازم.
امّا قیامت فردا خاست رستاخیز است که خلق اوّلین و آخرین را در آن صعید هیبت جمع کنند، چنان که ربّ العزّة گفت: وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً روزى عظیم و کارى صعب و سیاستى بى نهایت. ایوان کبریا برکشیده، میزان عدل درآویخته، صراط راستى باز کشیده، فرادیس جمال آراسته، دوزخ هیبت برآشفته.
روزى که پردهها بردارند و رازها آشکارا کنند و تاجهاى هزل بخاک اندازند و کلاههاى هوس فرو نهند. و پندارها از آب و خاک بیفشانند و پاداش نیک و بد در کنار نهند. کار از دو بیرون نبود، یا بر بنده سلام کنند و نعمت سلامت اسلام بر وى تمام کنند و نامه وى بدست راست دهند که: فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ.
یا اسیر عذاب و غرام کنند، و لذّات و راحات بر وى حرام کنند، و نامه کردار وى بدست چپ دهند که: وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ.
آن را که نامه بدست راست دهند از عالم ملکوت هر لحظهاى هزار شربت کرامت و لطافت بر دست وى نهند، در آسمانها حدیث وى کنند، در حوالى عرش با مقرّبان مباهات از بهر وى کنند، آن گه او را بجنّات عدن برند، با حورا و عینا و ولدان و غلمان بنشانند. تاج وقار بر سرش نهند، بر مائده خلدش آرام دهند و از حضرت عزّت این ندا روان گشته که: کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ مىخورید و مىآشامید ازین نعیم بهشت چنانک خواهید، از فزع اکبر ایمن گشته و بمقعد صدق رسیده کس را با شما حساب نه و ما را با شما عتاب نه. ایشان چون این ندا شنوند، آواز برآرند و گویند: الحمد للَّه الّذى صدقنا وعده. حمد آن خداوند را که وعده خود راست گردانید و ما را شراب وصل چشانید.
و آن را که نامه بدست چپ دهند، نداى قهر آید بخازنان دوزخ که: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ گیرید او را به قهر و عنف، کشید او را بدوزخ، دست و پاى در غل کرده و در زنجیر هفتاد گزى کشیده، و از رحمت حقّ نومید شده، و بسقر رسیده. اگر شررى از آن آتش که در سقر است بدنیا فرستند، همه اهل دنیا بیطاقت شوند پس چون بود حال کسى که در میان آن آتش بود؟ مصطفى (ص) گفت: بآن خداى که جان من بید اوست که اگر یک حلقه از آن سلاسل و اغلال بر کوههاى دنیا نهند همه کوهها بگدازد و بزمین فرو شود، پس چون بود حال کسى مرو را بدین سلاسل و اغلال بند کنند؟ و اگر یک جامه از آن جامهاى قطران که قرآن از آن خبر مىدهد که: «سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ» از آسمان دنیا بیاویزند همه اهل زمین از گند آن بمیرند. پس چگونه بود حال کسى که این جامه لباس وى بود؟ نه از گزاف رسول خدا صلّى اللَّه علیه و سلّم گفتى: «الحمد للَّه على کلّ حال و اعوذ باللّه من حال اهل النّار».
بین الصّبابة و الهجران مطروح
قلب بحدّ سنان الشّوق مجروح
اندر همه عمر من شبى وقت صبوح
آمد بر من خیال آن راحت روح
پرسید ز من که: چون شدى اى مجروح
گفتم که: ز عشق تو همین بود فتوح!
خداوندا بنشانت بینندگانیم، بنامت زندگانیم، بفضلت شادانیم، بمهرت نازانیم مست مهر از جام تو مائیم، صید عشق در دام تو مائیم:
زنجیر معنبر تو دام دل ماست
عنبر ز نسیم او غلام دل ماست
در عشق تو چون خطى بنام دل ماست
گویى که همه جهان بکام دل ماست
الْحَاقَّةُ مَا الْحَاقَّةُ قیامت و رستاخیز چه گوئیم که چیست، آن قیامت و آن رستاخیز حقّست و بودنى، راست است و افتادنى، هر کس برسد بآنچه سزاى اوست و پاداش گیرد از نیک و بد که در جریده اوست. گفتهاند که قیامت دواست: یکى امروز و یکى فردا. امروز مرگست که در خبر مىآید من مات فقد قامت قیامته هر که بمرگ رسید قیامت او در رسید هر که این قیامت را یقین بود همیشه در هول و هراس مرگ بود، همواره از نهیب این قیامت سوخته و گداخته بود. پیوسته در برگ راه و ساز آن سفر بود. بزرگان دین چنین گفتهاند که: آدمى از دو بیرون نیست، یا بر مثال ستورى است در اصطبلى باز داشته، یا بر مثال مرغى در زندان قفص کرده آن بیچاره کو بر مثال ستورست، از مرگ میترسد و میلرزد، داند که ستور را چون از اصطبل بیرون بزند در بار کشند و آن جوانمرد که بر مثال مرغ است، پیوسته در انتظار مرگست زیرا که همه شادى و راحت مرغ از شکستن قفص بود چنانک آن جوانمرد گفت:
کى باشد کین قفص بپردازم
در باغ الهى آشیان سازم.
امّا قیامت فردا خاست رستاخیز است که خلق اوّلین و آخرین را در آن صعید هیبت جمع کنند، چنان که ربّ العزّة گفت: وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً روزى عظیم و کارى صعب و سیاستى بى نهایت. ایوان کبریا برکشیده، میزان عدل درآویخته، صراط راستى باز کشیده، فرادیس جمال آراسته، دوزخ هیبت برآشفته.
روزى که پردهها بردارند و رازها آشکارا کنند و تاجهاى هزل بخاک اندازند و کلاههاى هوس فرو نهند. و پندارها از آب و خاک بیفشانند و پاداش نیک و بد در کنار نهند. کار از دو بیرون نبود، یا بر بنده سلام کنند و نعمت سلامت اسلام بر وى تمام کنند و نامه وى بدست راست دهند که: فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ.
یا اسیر عذاب و غرام کنند، و لذّات و راحات بر وى حرام کنند، و نامه کردار وى بدست چپ دهند که: وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ.
آن را که نامه بدست راست دهند از عالم ملکوت هر لحظهاى هزار شربت کرامت و لطافت بر دست وى نهند، در آسمانها حدیث وى کنند، در حوالى عرش با مقرّبان مباهات از بهر وى کنند، آن گه او را بجنّات عدن برند، با حورا و عینا و ولدان و غلمان بنشانند. تاج وقار بر سرش نهند، بر مائده خلدش آرام دهند و از حضرت عزّت این ندا روان گشته که: کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ مىخورید و مىآشامید ازین نعیم بهشت چنانک خواهید، از فزع اکبر ایمن گشته و بمقعد صدق رسیده کس را با شما حساب نه و ما را با شما عتاب نه. ایشان چون این ندا شنوند، آواز برآرند و گویند: الحمد للَّه الّذى صدقنا وعده. حمد آن خداوند را که وعده خود راست گردانید و ما را شراب وصل چشانید.
و آن را که نامه بدست چپ دهند، نداى قهر آید بخازنان دوزخ که: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ گیرید او را به قهر و عنف، کشید او را بدوزخ، دست و پاى در غل کرده و در زنجیر هفتاد گزى کشیده، و از رحمت حقّ نومید شده، و بسقر رسیده. اگر شررى از آن آتش که در سقر است بدنیا فرستند، همه اهل دنیا بیطاقت شوند پس چون بود حال کسى که در میان آن آتش بود؟ مصطفى (ص) گفت: بآن خداى که جان من بید اوست که اگر یک حلقه از آن سلاسل و اغلال بر کوههاى دنیا نهند همه کوهها بگدازد و بزمین فرو شود، پس چون بود حال کسى مرو را بدین سلاسل و اغلال بند کنند؟ و اگر یک جامه از آن جامهاى قطران که قرآن از آن خبر مىدهد که: «سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ» از آسمان دنیا بیاویزند همه اهل زمین از گند آن بمیرند. پس چگونه بود حال کسى که این جامه لباس وى بود؟ نه از گزاف رسول خدا صلّى اللَّه علیه و سلّم گفتى: «الحمد للَّه على کلّ حال و اعوذ باللّه من حال اهل النّار».
رشیدالدین میبدی : ۹۰- سورة البلد- المکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
«لا» نه چنانست که مشرکان و منکران بعث میگویند أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ (۱) سوگند میخورم باین شهر مکه.
وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ (۲) و تو دست در گشادهاى درین شهر.
وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ (۳) و بهر زاینده و زاده و نازاینده.
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ بیافریدیم مردم را فِی کَبَدٍ (۴) در رنج و سختى بر کار ایستاده.
أَ یَحْسَبُ مىپندارد او أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ (۵) که کس با او برنیاید.
یَقُولُ میگوید: أَهْلَکْتُ مالًا لُبَداً (۶) در دشمنى محمد مال فراوان برهم نفقه کردم.
أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ (۷) مىپندارد او که اللَّه را نمىدید که نفقه میکرد.
أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ (۸) نه او را دو چشم بینا آفریدیم؟!
وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ (۹) و زبانى گویا و دو لب؟
وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ (۱۰) و راه نمودیم او را بدو راه؟
فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (۱۱) نیز خویشتن را در آن عقبه نیفکنده است؟
وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ (۱۲) و چه دانى تو که آن عقبه صراط چیست؟
فَکُّ رَقَبَةٍ (۱۳) سبب نجات از آن عقبه گشادن گردنى است.
أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ (۱۴) یا طعام دادن در روزى با گرسنگى.
یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ (۱۵) خاصّه یتیمى که خویشاوند بود.
أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ (۱۶) یا درویشى که در خاک افتاده بود.
ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یا آنکه از گرویدگان بود وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ و یکدیگر را بشکیبایى اندرز مىکنند وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (۱۷) و یکدیگر را ببخشودن وصیّت مىکنند.
أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ (۱۸) ایشانند اصحاب راست دست با یمن و با برکت.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا و ایشان که کافر شدند بسخنان ما، هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ (۱۹) ایشانند اصحاب چپ دست بر خویشتن شوم
عَلَیْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ (۲۰) بر ایشان طبقى پوشیده و بسر فرا افکنده آتشى تافته.
«لا» نه چنانست که مشرکان و منکران بعث میگویند أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ (۱) سوگند میخورم باین شهر مکه.
وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ (۲) و تو دست در گشادهاى درین شهر.
وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ (۳) و بهر زاینده و زاده و نازاینده.
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ بیافریدیم مردم را فِی کَبَدٍ (۴) در رنج و سختى بر کار ایستاده.
أَ یَحْسَبُ مىپندارد او أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ (۵) که کس با او برنیاید.
یَقُولُ میگوید: أَهْلَکْتُ مالًا لُبَداً (۶) در دشمنى محمد مال فراوان برهم نفقه کردم.
أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ (۷) مىپندارد او که اللَّه را نمىدید که نفقه میکرد.
أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ (۸) نه او را دو چشم بینا آفریدیم؟!
وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ (۹) و زبانى گویا و دو لب؟
وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ (۱۰) و راه نمودیم او را بدو راه؟
فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (۱۱) نیز خویشتن را در آن عقبه نیفکنده است؟
وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ (۱۲) و چه دانى تو که آن عقبه صراط چیست؟
فَکُّ رَقَبَةٍ (۱۳) سبب نجات از آن عقبه گشادن گردنى است.
أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ (۱۴) یا طعام دادن در روزى با گرسنگى.
یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ (۱۵) خاصّه یتیمى که خویشاوند بود.
أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ (۱۶) یا درویشى که در خاک افتاده بود.
ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یا آنکه از گرویدگان بود وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ و یکدیگر را بشکیبایى اندرز مىکنند وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (۱۷) و یکدیگر را ببخشودن وصیّت مىکنند.
أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ (۱۸) ایشانند اصحاب راست دست با یمن و با برکت.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا و ایشان که کافر شدند بسخنان ما، هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ (۱۹) ایشانند اصحاب چپ دست بر خویشتن شوم
عَلَیْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ (۲۰) بر ایشان طبقى پوشیده و بسر فرا افکنده آتشى تافته.
رشیدالدین میبدی : ۹۶- سورة العلق- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ برخوان نام خداوند خویش الَّذِی خَلَقَ (۱) آنکه آفریده آفریده.
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ (۲) بیافرید مردم را از خون بسته.
اقْرَأْ برخوان وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ (۳) و خداوند تو آن نیکوکار.
الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (۴) او که در آموخت بقلم.
عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (۵) در آموخت در مردم آنچه مردم ندانست.
کَلَّا حقّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى (۶) أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى (۷) که مردم نافرمان شود، چون بىنیاز شود.
إِنَّ إِلى رَبِّکَ الرُّجْعى (۸) با خداوند تو است بازگشت.
أَ رَأَیْتَ الَّذِی مىبینى این مرد یَنْهى (۹) عَبْداً إِذا صَلَّى (۱۰) که مىباززند رهى را که مىنماز کند؟
أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَى الْهُدى (۱۱) چه بینى و رین مرد براه راست است ؟
أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى (۱۲) و پرهیزیدن میفرماید از ناصواب و بدى.
أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (۱۳) بینى و رین مرد دروغزن میگیرد مىبرگردد.
أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى (۱۴) نمىداند که اللَّه مىبیند.
کَلَّا و دروغ نیست، لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ اگر او ازین نگرست باز نه ایستد، لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ (۱۵) فرماییم تا گیرند موى پیش سر او.
ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (۱۶) موى پیشانى دروغزن بدکار.
فَلْیَدْعُ نادِیَهُ (۱۷) گوى یاران و قوم خویش خوان.
سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ (۱۸) تا ما فریشتگان عذابگر خوانیم.
کَلَّا نه سزاست لا تُطِعْهُ او را فرمان مبر وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (۱۹) نماز کن و نزدیک آى.
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ برخوان نام خداوند خویش الَّذِی خَلَقَ (۱) آنکه آفریده آفریده.
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ (۲) بیافرید مردم را از خون بسته.
اقْرَأْ برخوان وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ (۳) و خداوند تو آن نیکوکار.
الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (۴) او که در آموخت بقلم.
عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (۵) در آموخت در مردم آنچه مردم ندانست.
کَلَّا حقّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى (۶) أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى (۷) که مردم نافرمان شود، چون بىنیاز شود.
إِنَّ إِلى رَبِّکَ الرُّجْعى (۸) با خداوند تو است بازگشت.
أَ رَأَیْتَ الَّذِی مىبینى این مرد یَنْهى (۹) عَبْداً إِذا صَلَّى (۱۰) که مىباززند رهى را که مىنماز کند؟
أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَى الْهُدى (۱۱) چه بینى و رین مرد براه راست است ؟
أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى (۱۲) و پرهیزیدن میفرماید از ناصواب و بدى.
أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (۱۳) بینى و رین مرد دروغزن میگیرد مىبرگردد.
أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى (۱۴) نمىداند که اللَّه مىبیند.
کَلَّا و دروغ نیست، لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ اگر او ازین نگرست باز نه ایستد، لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ (۱۵) فرماییم تا گیرند موى پیش سر او.
ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (۱۶) موى پیشانى دروغزن بدکار.
فَلْیَدْعُ نادِیَهُ (۱۷) گوى یاران و قوم خویش خوان.
سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ (۱۸) تا ما فریشتگان عذابگر خوانیم.
کَلَّا نه سزاست لا تُطِعْهُ او را فرمان مبر وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (۱۹) نماز کن و نزدیک آى.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - محاسبه و مراقبه
ضد این فراموشی و غفلت، محاسبه و مراقبه است و محاسبه آن است که در هر شبانه روزی وقتی را معین نماید که در آن وقت به حساب نفس خود برسد، و طاعات و معاصی خود را موازنه نماید پس اگر آن را مقصر یافت در مقام عتاب و خطاب درآورد والا شکر پروردگار نماید.
و مراقبه آن است که همیشه متوجه خود و مراقب ظاهر و باطن خود باشد که معصیتی از او صادر نشود و واجبی را ترک ننماید.
و بدان که اجماع امت منعقد است و از کتاب الهی و اخبار ثابت است که در روز قیامت محاسبه بندگان به دقت خواهد شد و مطالبه حبه و مثقال از اعمال را خواهند کرد.
چنانچه خدای تعالی می فرماید: «و نضع الموازین القسط لیوم القیمه فلا تظلم نفس شیئا» یعنی «می گذاریم ترازوهای عدل را در روز قیامت، پس هیچ نفسی ظلم کرده نمی شود به هیچ چیز» و می فرماید: «و ان کان مثقال حبه من خردل اتینا بها و کفی بنا حاسبین» یعنی «و اگر به قدر خردلی از اعمال ایشان بوده باشد آن را به حساب خواهیم آورد» و دیگر فرموده است: «فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره» یعنی «هر که به قدر ذره ای عمل خیر کند آن را خواه دید و به قدر ذره ای از هر که عمل شر سرزند به آن خواهد رسید» و دیگر می فرماید: «فو ربک لنسئلنهم اجمعین عما کانوا یعملون» یعنی «قسم به پروردگار تو از همه ایشان سوال خواهیم کرد از آنچه می کنند» و در احادیث بسیار وارد شده است که «در روز قیامت از هر کسی سوال می کنند: عمری که به تو داده شد در چه آن را صرف نموده؟ و دیگر از بدنی که به او عطا شده است که آن را در چه کار کهنه کرده؟ و از مالی که داشته است از کجا تحصیل کرده؟ و به چه مصرف رسانیده؟».
و بالجمله آیات و اخبار در محاسبه اعمال از قلیل و کثیر و نقیر و قطمیر در روز شمار، بی شمار است و حساب در آن روز، با مستوفیان عرصه قیامت و محاسبان آن وادی پر هول و وحشت است و محاسبه دیگر نیز هست که در این دنیا امر به آن شده و آن را سبب نجات از وقت حساب در آخرت قرار داده اند و آن محاسبه هر کس است با خود، که آدمی پیش از حضور در دفترخانه محشر، به حساب خود برسد، و نفس خود را محاسبه نماید و از آن هر نفسی را مطالبه کند و اعمال و افعال و حرکات و سکنات خود را به میزان شرع بسنجد تا در روز قیامت، حساب او آسان، و جواب او حاضر باشد.
و اشاره به این محاسبه است آنچه خدای تعالی می فرماید: «و لتنظر نفس ما قدمت لغد» یعنی «باید ببیند هر کسی آنچه را که پیش فرستاده است از برای فردای خود» و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «محاسبه خود را برسید پیش از آنکه حساب شما را بکنند و اعمال خود را بسنجید پیش از آنکه به ترازوی عرصه محشر آنها را بسنجند» و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که «محاسبه نفس خود را بکنید پیش از آنکه از شما مطالبه حساب آن را بکنند و به درستی که از برای قیامت، پنجاه موقف است که در هر موقفی هزار سال آدمی را نگاه می دارند و حساب از او می جویند» و مستفاد از این حدیث، آن است که محاسبه در دنیا کفایت حساب این موقفها را می کند و نیز از آن حضرت منقول است که «اگر در محاسبه روز قیامت هیچ هولی نمی بود مگر حیا و خجلت عرضه اعمال به ملک متعال، و بر افتادن پرده از روی کار، و رسوایی در حضور جمیع مخلوقات، سزاوار این بود که آدمی در سر کوهها مقام سازد و به آبادانی ها نیاید و نیاشامد و نخورد و نخوابد، مگر به قدری که او را از تلف شدن محافظت نماید و چنین رفتار می کند هر که را اعتقاد کامل است، و احوال قیامت را مطلع است و هر کسی را می بیند که قیامت او برپا شده و در دل مشاهده می کند که در آن هنگام در حضور پروردگار جبار ایستاده، پس چون اینها را تصور نمود مشغول محاسبه نفس خود می شود که گویا آن را به عرصات خوانده اند و در موقف سوال باز داشته اند» و از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام مروی است که «شیعه ما نیست هر که هر روز محاسبه خود را نکند پس اگر عمل نیک از او سر زده باشد از خدا طلب زیادتی کند و اگر عمل بدی سرزده باشد توبه و استغفار نماید».
و مراقبه آن است که همیشه متوجه خود و مراقب ظاهر و باطن خود باشد که معصیتی از او صادر نشود و واجبی را ترک ننماید.
و بدان که اجماع امت منعقد است و از کتاب الهی و اخبار ثابت است که در روز قیامت محاسبه بندگان به دقت خواهد شد و مطالبه حبه و مثقال از اعمال را خواهند کرد.
چنانچه خدای تعالی می فرماید: «و نضع الموازین القسط لیوم القیمه فلا تظلم نفس شیئا» یعنی «می گذاریم ترازوهای عدل را در روز قیامت، پس هیچ نفسی ظلم کرده نمی شود به هیچ چیز» و می فرماید: «و ان کان مثقال حبه من خردل اتینا بها و کفی بنا حاسبین» یعنی «و اگر به قدر خردلی از اعمال ایشان بوده باشد آن را به حساب خواهیم آورد» و دیگر فرموده است: «فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره» یعنی «هر که به قدر ذره ای عمل خیر کند آن را خواه دید و به قدر ذره ای از هر که عمل شر سرزند به آن خواهد رسید» و دیگر می فرماید: «فو ربک لنسئلنهم اجمعین عما کانوا یعملون» یعنی «قسم به پروردگار تو از همه ایشان سوال خواهیم کرد از آنچه می کنند» و در احادیث بسیار وارد شده است که «در روز قیامت از هر کسی سوال می کنند: عمری که به تو داده شد در چه آن را صرف نموده؟ و دیگر از بدنی که به او عطا شده است که آن را در چه کار کهنه کرده؟ و از مالی که داشته است از کجا تحصیل کرده؟ و به چه مصرف رسانیده؟».
و بالجمله آیات و اخبار در محاسبه اعمال از قلیل و کثیر و نقیر و قطمیر در روز شمار، بی شمار است و حساب در آن روز، با مستوفیان عرصه قیامت و محاسبان آن وادی پر هول و وحشت است و محاسبه دیگر نیز هست که در این دنیا امر به آن شده و آن را سبب نجات از وقت حساب در آخرت قرار داده اند و آن محاسبه هر کس است با خود، که آدمی پیش از حضور در دفترخانه محشر، به حساب خود برسد، و نفس خود را محاسبه نماید و از آن هر نفسی را مطالبه کند و اعمال و افعال و حرکات و سکنات خود را به میزان شرع بسنجد تا در روز قیامت، حساب او آسان، و جواب او حاضر باشد.
و اشاره به این محاسبه است آنچه خدای تعالی می فرماید: «و لتنظر نفس ما قدمت لغد» یعنی «باید ببیند هر کسی آنچه را که پیش فرستاده است از برای فردای خود» و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «محاسبه خود را برسید پیش از آنکه حساب شما را بکنند و اعمال خود را بسنجید پیش از آنکه به ترازوی عرصه محشر آنها را بسنجند» و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که «محاسبه نفس خود را بکنید پیش از آنکه از شما مطالبه حساب آن را بکنند و به درستی که از برای قیامت، پنجاه موقف است که در هر موقفی هزار سال آدمی را نگاه می دارند و حساب از او می جویند» و مستفاد از این حدیث، آن است که محاسبه در دنیا کفایت حساب این موقفها را می کند و نیز از آن حضرت منقول است که «اگر در محاسبه روز قیامت هیچ هولی نمی بود مگر حیا و خجلت عرضه اعمال به ملک متعال، و بر افتادن پرده از روی کار، و رسوایی در حضور جمیع مخلوقات، سزاوار این بود که آدمی در سر کوهها مقام سازد و به آبادانی ها نیاید و نیاشامد و نخورد و نخوابد، مگر به قدری که او را از تلف شدن محافظت نماید و چنین رفتار می کند هر که را اعتقاد کامل است، و احوال قیامت را مطلع است و هر کسی را می بیند که قیامت او برپا شده و در دل مشاهده می کند که در آن هنگام در حضور پروردگار جبار ایستاده، پس چون اینها را تصور نمود مشغول محاسبه نفس خود می شود که گویا آن را به عرصات خوانده اند و در موقف سوال باز داشته اند» و از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام مروی است که «شیعه ما نیست هر که هر روز محاسبه خود را نکند پس اگر عمل نیک از او سر زده باشد از خدا طلب زیادتی کند و اگر عمل بدی سرزده باشد توبه و استغفار نماید».
قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة الشمس
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا﴿۱﴾
وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا﴿۲﴾
وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا﴿۳﴾
وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا﴿۴﴾
وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا﴿۵﴾
وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا﴿۶﴾
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴿۷﴾
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴿۸﴾
قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا﴿۹﴾
وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴿۱۰﴾
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا﴿۱۱﴾
إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا﴿۱۲﴾
فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا﴿۱۳﴾
فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا﴿۱۴﴾
وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا﴿۱۵﴾
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا﴿۱﴾
وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا﴿۲﴾
وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا﴿۳﴾
وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا﴿۴﴾
وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا﴿۵﴾
وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا﴿۶﴾
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴿۷﴾
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴿۸﴾
قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا﴿۹﴾
وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴿۱۰﴾
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا﴿۱۱﴾
إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا﴿۱۲﴾
فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا﴿۱۳﴾
فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا﴿۱۴﴾
وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا﴿۱۵﴾
قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة الضحى
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
وَالضُّحَىٰ﴿۱﴾
وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَىٰ﴿۲﴾
مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ﴿۳﴾
وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَىٰ﴿۴﴾
وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَىٰ﴿۵﴾
أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَىٰ﴿۶﴾
وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ﴿۷﴾
وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَىٰ﴿۸﴾
فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ﴿۹﴾
وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ﴿۱۰﴾
وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ﴿۱۱﴾
وَالضُّحَىٰ﴿۱﴾
وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَىٰ﴿۲﴾
مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ﴿۳﴾
وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَىٰ﴿۴﴾
وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَىٰ﴿۵﴾
أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَىٰ﴿۶﴾
وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ﴿۷﴾
وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَىٰ﴿۸﴾
فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ﴿۹﴾
وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ﴿۱۰﴾
وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ﴿۱۱﴾