عبارات مورد جستجو در ۲۲ گوهر پیدا شد:
نورعلیشاه : بخش دوم
شمارهٔ ۲۷
این دل که جنون همیشه اش خوست
دیوانه عشق آن پریروست
کس پنجه عشق برنتابد
از آهن و رویش ار چه بازوست
ای دوست مخور فریب دشمن
دشمن به عبث نمیشود دوست
این باد مگر ز کوی اوخاست
کز وی همه شهر عنبرین بوست
عشقش بکجا رود که ما را
بنشسته چو مغز در رگ و پوست
دلجو نبود چو قد رعناش
این سرو روان که بر لب جوست
چون نور دگر رهائیش نیست
جائیکه اسیر طره اوست
ایرج میرزا : قطعه ها
ای خایه
ای خایه به دست تو اسیرم
بنموده یی از جماع سیرم
دستم نشود به تخم کَس بند
تا باد تو کرده دست گیرم
چندان نشوی تو خوب تا من
از حسرت کون و کس بمیرم
تا حضرت مستطابِ عالی
کوچک بشوید بنده پیرم
زین پس ز جِماع رخ نتابم
خوب ار نشدی، نشو به کیرم