عبارات مورد جستجو در ۲۲ گوهر پیدا شد:
واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۴۹۷
برده است از بسکه فکر آن نگار جانیم
گشته موی کاسه زانو خط پیشانیم
این رگ گردن که من از اهل دانش دیده ام
می توان برد ای فلاطون رشک بر نادانیم
در محبت بر نمی آید بلا با صبر من
بس نباشد سیلی، از بس تشنه ویرانیم
از پی تحصیل رزق ما عرق ریزد سحاب
روز و شب چون ابر، من در گریه از بی نانیم
جای بال افشانی من، عالم تجرید بود
کرده واعظ پای بند این جهان فانیم
گشته موی کاسه زانو خط پیشانیم
این رگ گردن که من از اهل دانش دیده ام
می توان برد ای فلاطون رشک بر نادانیم
در محبت بر نمی آید بلا با صبر من
بس نباشد سیلی، از بس تشنه ویرانیم
از پی تحصیل رزق ما عرق ریزد سحاب
روز و شب چون ابر، من در گریه از بی نانیم
جای بال افشانی من، عالم تجرید بود
کرده واعظ پای بند این جهان فانیم
سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۲۲۷
غنچهام خوبان غم خود دلنشینم کردهاند
صندل درد سر از چین جبینم کردهاند
نام من پروانهها در انجمنها بردهاند
شمعها روشن ز آه آتشینم کردهاند
در دل من آه آتشبار را نبود اثر
برق را پامال دست خوشهچینم کردهاند
گرچه عریانم گریبان کسی نگرفتهام
دست را کوتاهتر از آستینم کردهاند
نامدارم لیک عمر من به تلخی بگذرد
ز هر جای موم در زیر نگینم کردهاند
سیدا خوبان گره از کار من نکشودهاند
گرچه چون بند قبا پهلونشینم کردهاند
صندل درد سر از چین جبینم کردهاند
نام من پروانهها در انجمنها بردهاند
شمعها روشن ز آه آتشینم کردهاند
در دل من آه آتشبار را نبود اثر
برق را پامال دست خوشهچینم کردهاند
گرچه عریانم گریبان کسی نگرفتهام
دست را کوتاهتر از آستینم کردهاند
نامدارم لیک عمر من به تلخی بگذرد
ز هر جای موم در زیر نگینم کردهاند
سیدا خوبان گره از کار من نکشودهاند
گرچه چون بند قبا پهلونشینم کردهاند