عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶
رایت که جهان به پشت پای اندازد
از مسند و استناد او کی نازد
توپای به خاک برنه‌ای صدر جهان
تا چرخ ازو مسند ملکی سازد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۶
عدل تو چو سایه بر ممالک پوشد
کان ماند و بس که از کفت بخروشد
چون می‌نوشی که نوش بادت گویی
خورشید به ماه مشتری می‌نوشد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۴
ای دل چه کنی به عشوه خود را خرسند
پای تو فرو گلست و این پایه بلند
بالغ شده‌ای ببر ز باطل پیوند
چون طفل ز انگشت مزیدن تا چند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹
با آنکه همه کار جهان او راند
آنگه بنشین که نزد خویشت خواند
با آنکه همه ملوک نامم دانند
نامردم اگر یکی نشانم داند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۹
گردون به خیال سیر نانت نکند
تا خون دل آرایش خوانت نکند
وانگاه دلش ز غصه خالی نشود
تا غارت جان و خان و مانت نکند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۴
این طایفه گر مروت آیین نکنند
زیشان نه بس اینکه بخل را دین نکنند
رفت آنکه به نظم و شعر احسان کردی
امروز همی به سحر تحسین نکنند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۶
گردون چو نشست و خاست تو می‌بیند
با خلق همان شیوه چرا نگزیند
چون بنشینی باد سخا برخیزد
چون برخیزی گرد ستم بنشیند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۹
دستت به سخا چون ید بیضا بنمود
از جود تو در جهان جهانی بفزود
کس چون تو سخی نه هست نه خواهد بود
گو قافیه دال شو زهی عالم جود
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۸
هر کو نه به خدمت تو خرسند شود
آفاق برو حبس و زمین بند شود
وان را که به بندگی پذیری یک روز
شب را به همه حال خداوند شود
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۱
آنرا که خرد مصلحت‌آموز شود
کی در غم عید و بند نوروز شود
عیدی شمرد که روز نوروز شود
هر شب به عافیت بر او روز شود
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۹
جز بنده رفیق و عاشق و یار مگیر
غمخوار توام عمر مرا خوار مگیر
در کار تو کارم ار به جان یابد دست
تو پای به کار برمنه کار مگیر
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۷
چون بندگی شهت نمی‌آید خوش
با ملک چو آب و دولت چون آتش
برخیز و بسیج آن جهان کن خوش خوش
اینجا علف گلخن دوزخ بمکش
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۵
با خاک برابرم ز بی‌سنگی خویش
وز دل خجل از دوام دلتنگی خویش
یارب بدهم شرم ز بی‌شرمی خویش
تا باز هم ز ننگ بی‌ننگی خویش
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۶
داری ز جهان زیاده از حصهٔ خویش
در باقی کن شکایت و قصهٔ خویش
تا کی ز پی شکم به درها گردی
بنشین و بخور طعام ذاغصهٔ خویش
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۷
گل روز دو عرض می‌دهد مایهٔ خویش
زنهار میفکن تو بر آن سایهٔ خویش
او خود چو ببیند پس از آن پایهٔ خویش
در پای تو ریزد همه پیرایهٔ خویش
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۲
ای مسند تو قاعدهٔ دولت گل
خصمت که ز عز تست دست خوش ذل
بی‌قدر چو خار باد و کم عمر چو گل
چون آب خروشان و لگدکوب چو پل
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۳
ای گوهر تو خلاصهٔ عالم گل
باد از تو دو قوم را دو معنی حاصل
چون آب نکوخواه ترا حکم روان
چون لوله بداندیش ترا سوخته‌دل
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۰
ای دل طمع از وصال جانان بگسل
سررشتهٔ آرزو به دندان بگسل
زان پیش که بگسلند جان از تن تو
از بهر خدا علایق جان بگسل
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۱
پیراهن گل دریده شد بر تن گل
شلوار تو بینما چو پیراهن گل
ای خرمن کون تو به از خرمن گل
جایی که بود کون تو کون زن گل
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۶
ای خورده به واجبی چو مردان غم علم
در تحت تصرف تو بیش و کم علم
در عمر دمی نازده الا دم علم
هم عالم عالمی هم عالم علم