عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
هاتف اصفهانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲
بر روی زمین نه کار یک کس دلخواه
کار همه کس ز آسمان ناله و آه
کاری چو زمین و آسمان نگشایند
بس دیدن خاک تیره و دود سیاه
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹
هرگاه که بینی دو سه سرگردان را
عیب ره مردان نتوان کرد آن را
تقلید دو سه مقلد بی‌معنی
بدنام کند ره جوانمردان را
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۱
از کعبه رهیست تا به مقصد پیوست
وز جانب میخانه رهی دیگر هست
اما ره میخانه ز آبادانی
راهیست که کاسه می‌رود دست به دست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۳
چون نیست ز هر چه هست جز باد به دست
چون هست ز هر چه نیست نقصان و شکست
انگار که هر چه هست در عالم نیست
پندار که هر چه نیست در عالم هست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۷
خیام تنت به خیمه می ماند راست
سلطان روحست و منزلش دار بقاست
فراش اجل برای دیگر منزل
از پا فگند خیمه، چو سلطان برخاست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۲
ما کشتهٔ عشقیم و جهان مسلخ ماست
ما بیخور و خوابیم و جهان مطبخ ماست
ما را نبود هوای فردوس از آنک
صدمرتبه بالاتر از آن دوزخ ماست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۵
گردون کمری ز عمر فرسودهٔ ماست
دریا اثری ز اشک آلودهٔ ماست
دوزخ شرری ز رنج بیهودهٔ ماست
فردوس دمی ز وقت آسودهٔ ماست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۶
دوزخ شرری ز آتش سینهٔ ماست
جنت اثری زین دل گنجینهٔ ماست
فارغ ز بهشت و دوزخ ای دل خوش باش
با درد و غمش که یار دیرینهٔ ماست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۸
آن آتش سوزنده که عشقش لقبست
در پیکر کفر و دین چو سوزنده تبست
ایمان دگر و کیش محبت دگرست
پیغمبر عشق نه عجم نه عربست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۰
گویند دل آیینهٔ آیین عجبست
دوری رخ شاهدان خودبین عجبست
در آینه روی شاهدان نیست عجب
خود شاهد و خود آینه‌اش این عجبست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۱
سوفسطایی که از خرد بی‌خبرست
گوید عالم خیالی اندر گذرست
آری عالم همه خیالیست ولی
پیوسته حقیقتی درو جلوه گرست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸
ما را به جز این جهان جهانی دگرست
جز دوزخ و فردوس مکانی دگرست
قلاشی و عاشقیش سرمایهٔ ماست
قوالی و زاهدی از آنی دگرست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹
سرمایهٔ عمر آدمی یک نفسست
آن یک نفس از برای یک همنفسست
با همنفسی گر نفسی بنشینی
مجموع حیات عمر آن یک نفسست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۴
بر شکل بتان رهزن عشاق حقست
لا بل که عیان در همه آفاق حقست
چیزی که بود ز روی تقلید جهان
والله که همان به وجه اطلاق حقست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸
دور از تو فضای دهر بر من تنگست
دارم دلکی که زیر صد من سنگست
عمریست که مدتش زمانرا عارست
جانیست که بردنش اجلرا ننگست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۰
نردیست جهان که بردنش باختنست
نرادی او به نقش کم ساختنست
دنیا بمثل چو کعبتین نردست
برداشتنش برای انداختنست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴
از گل طبقی نهاده کین روی منست
وز شب گرهی فگنده کین موی منست
صد نافه بباد داده کین بوی منست
و آتش به جهان در زده کین خوی منست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۵
آنرا که فنا شیوه و فقر آیینست
نه کشف یقین نه معرفت نه دینست
رفت او زمیان همین خدا ماند خدا
الفقر اذا تم هو الله اینست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
دنیا به مثل چو کوزهٔ زرین است
گه آب در او تلخ و گهی شیرین است
تو غره مشو که عمر من چندین است
کاین اسب عمل مدام زیر زین است
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۴
هر چند که آدمی ملک سیرت و خوست
بد گر نبود به دشمن خود نیکوست
دیوانه دل کسیست کین عادت اوست
کو دشمن جان خویش میدارد دوست