عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۱
خواهی که ترا دولت ابرار رسد
مپسند که از تو بر کس آزار رسد
از مرگ میندیش و غم رزق مخور
کاین هر دو به وقت خویش ناچار رسد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۲
این گیدی گبر از کجا پیدا شد
این صورت قبر از کجا پیدا شد
خورشید مرا ز دیده‌ام پنهان کرد
این لکهٔ ابر از کجا پیدا شد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۳
دلخسته و سینه چاک می‌باید شد
وز هستی خویش پاک می‌باید شد
آن به که به خود پاک شویم اول کار
چون آخر کار خاک می‌باید شد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۸
صوفی به سماع دست از آن افشاند
تا آتش دل به حیلتی بنشاند
عاقل داند که دایه گهوارهٔ طفل
از بهر سکون طفل می‌جنباند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۹
کی حال فتاده هرزه گردی داند
بی‌درد کجا لذت دردی داند
نامرد به چیزی نخرد مردان را
مردی باید که قدر مردی داند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۰
این عمر به ابر نوبهاران ماند
این دیده به سیل کوهساران ماند
ای دوست چنان بزی که بعد از مردن
انگشت گزیدنی به یاران ماند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۱
اسرار وجود خام و ناپخته بماند
و آن گوهر بس شریف ناسفته بماند
هر کس به دلیل عقل چیزی گفتند
آن نکته که اصل بود ناگفته بماند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۴
زان پیش که طاق چرخ اعلا زده‌اند
وین بارگه سپهر مینا زده‌اند
ما در عدم آباد ازل خوش خفته
بی ما رقم عشق تو بر ما زده‌اند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۷
قومی ز خیال در غرور افتادند
و ندر طلب حور و قصور افتادند
قومی متشککند و قومی به یقین
از کوی تو دور دور دور افتادند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۶
در مدرسه اسباب عمل می‌بخشند
در میکده لذت ازل می‌بخشند
آنجا که بنای خانهٔ رندانست
سرمایهٔ ایمان به سبل می‌بخشند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۳
دل گر ره عشق او نپوید چه کند
جان دولت وصل او نجوید چه کند
آن لحظه که بر آینه تابد خورشید
آیینه انا الشمس نگوید چه کند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۸
گر عدل کنی بر جهانت خوانند
ور ظلم کنی سگ عوانت خوانند
چشم خردت باز کن و نیک ببین
تا زین دو کدام به که آنت خوانند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۲
خلقان تو ای جلال گوناگونند
گاهی چو الف راست گهی چون نونند
در حضرت اجلال چنان مجنونند
کز خاطر و فهم آدمی بیرونند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۴
دشمن چو به ما درنگرد بد بیند
عیبی که بر ماست یکی صد بیند
ما آینه‌ایم، هر که در ما نگرد
هر نیک و بدی که بیند از خود بیند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۳
گر ملک تو شام و گر یمن خواهد بود
وز سر حد چین تا به ختن خواهد بود
روزی که ازین سرا کنی عزم سفر
همراه تو هفت گز کفن خواهد بود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۵
عاشق که غمش بر همه کس ظاهر بود
جمعیت او تفرقهٔ خاطر بود
در دهر دمی خوش نزده شاد بزیست
گویا که دم خوشش دم آخر بود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۶
آن کس که زروی علم و دین اهل بود
داند که جواب شبهه بس سهل بود
علم ازلی علت عصیان بودن
پیش حکما ز غایت جهل بود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۱
آن وقت که این انجم و افلاک نبود
وین آب و هوا و آتش و خاک نبود
اسرار یگانگی سبق می‌گفتم
وین قالب و این نوا و ادراک نبود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۳
عاشق به یقین دان که مسلمان نبود
در مذهب عشق کفر و ایمان نبود
در عشق دل و عقل و تن و جان نبود
هر کس که چنین باشد نادان نبود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۴
نه کس که زجور دهر افسرده نبود
نی گل که درین زمانه پژمرده نبود
آنرا که بیامدست زیبا آمد
دانی که بیامده چو آورده نبود