عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۸۲
هر چند ز کار خود خبردار نه‌ایم
بیهوده تماشاگر گلزار نه‌ایم
بر حاشیهٔ کتاب چون نقطهٔ شک
بیکار نه‌ایم اگر چه در کار نه‌ایم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۸۸
ما با می و مستی سر تقوی داریم
دنیی طلبیم و میل عقبی داریم
کی دنیی و دین هر دو بهم آید راست
اینست که ما نه دین نه دنیی داریم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹۱
در مصطبها درد کشان ما باشیم
بدنامی را نام و نشان ما باشیم
از بد بترانی که تو شان می‌بینی
چون نیک ببینی بدشان ما باشیم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹۲
یک جو غم ایام نداریم خوشیم
گر چاشت بود شام نداریم خوشیم
چون پخته به ما میرسد از مطبخ غیب
از کس طمع خام نداریم خوشیم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۰۷
هستی به صفاتی که درو بود نهان
دارد سریان در همه اعیان جهان
هر وصف ز عینی که بود قابل آن
بر قدر قبول عین گشتست عیان
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۱۴
دنیا گذران، محنت دنیا گذران
نی بر پدران ماند و نی بر پسران
تا بتوانی عمر به طاعت گذران
بنگر که فلک چه میکند با دگران
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۲۰
بحریست وجود جاودان موج زنان
زان بحر ندیده غیر موج اهل جهان
از باطن بحر موج بین گشته عیان
بر ظاهر بحر و بحر در موج نهان
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۲۳
بنگر به جهان سر الهی پنهان
چون آب حیات در سیاهی پنهان
پیدا آمد ز بحر ماهی انبوه
شد بحر ز انبوهی ماهی پنهان
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۲۴
چون حق به تفاصیل شئون گشت بیان
مشهود شد این عالم پر سود و زیان
گر باز روند عالم و عالمیان
با رتبهٔ اجمال حق آیند عیان
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۲۶
پل بر زبر محیط قلزم بستن
راه گردش به چرخ و انجم بستن
نیش و دم مار و دم کژدم بستن
بتوان نتوان دهان مردم بستن
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۲۸
عشق آن صفتی نیست که بتوان گفتن
وین در به سر الماس نشاید سفتن
سوداست که می‌پزیم والله که عشق
بکر آمد و بکر هم بخواهد رفتن
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۳۲
دنیا نسزد ازو مشوش بودن
از سوز غمش دمی در آتش بودن
ما هیچ و جهان هیچ و غم و شادی هیچ
خوش نیست برای هیچ ناخوش بودن
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۵۵
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۵۷
سلطان گوید که نقد گنجینهٔ من
صوفی گوید که دلق پشمینهٔ من
عاشق گوید که درد دیرینهٔ من
من دانم و من که چیست در سینهٔ من
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶۱
فریاد ز دست فلک آینه گون
کز جور و جفای او جگر دارم خون
روزی به هزار غم به شب می‌آرم
تا خود فلک از پرده‌چه آرد بیرون
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶۴
گر سقف سپهر گردد آیینهٔ چین
ور تختهٔ فولاد شود روی زمین
از روزی تو کم نشود دان به یقین
میدان که چنینست و چنینست و چنین
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶۸
بر ذره نشینم بچمد تختم بین
موری بدو منزل ببرد رختم بین
گر لقمه مثل ز قرص خورشید کنم
تاریکی سینه آورد بختم بین
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۷۱
ای آینه را داده جلا صورت تو
یک آینه کس ندید بی صورت تو
نی نی که ز لطف در همه آینه‌ها
خود آمده‌ای به دیدن صورت تو
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۹۴
عشقست که شیر نر زبون آید ازو
از هر چه گمان بری فزون آید ازو
گه دشمنیی کند که مهر افزاید
گه دوستیی که بوی خون آید ازو
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۱۳
بحریست نه کاهنده نه افزاینده
امواج برو رونده و آینده
عالم چو عبارت از همین امواجست
نبود دو زمان بلکه دو آن پاینده