عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۴۶
ای دل اگرت طاقت غم نیست برو
آوارهٔ عشق چون تو کم نیست برو
ای جان تو بیا اگر نخواهی ترسید
ور می‌ترسی کار تو هم نیست برو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۴۷
ای دل تو بهر خیال مغرور مشو
پروانه صفت کشتهٔ هر نور مشو
تا خود بینی تو از خدا مانی دور
نزدیکتر آی و از خدا دور مشو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۴۸
ای دل گر ازین حدیث آگاهی تو
زین تفرقهٔ خویش چه میخواهی تو
یک لحظه که از حضور غایب مانی
آن لحظه بدانکه مشرک راهی تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۵۱
ای ظلمت شب مانع خورشید مشو
ای ابر حجاب روز امید مشو
ای مدت یک ساعتهٔ لذت جسم
اصل الم حاصل جاوید مشو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۵۷
با نامحرم حدیث اسرار مگو
با مردودان حکایت از یار مگو
با مردم اغیار جز اغیار مگو
با اشتر خار خوار جز خار مگو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۶۲
خواهی که مقیم و خوش شوی با ما تو
از سر بنه آن وسوسه و غوغا تو
آنگاه تو چنان شوی که بودی با من
آنگاه چنان شوم که بودم با تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۷۹
گر عاقل و عالمی به عشق ابله شو
ور ماه فلک توئی چو خاک ره شو
با نیک و بد و پیر و جوان همره شو
فرزین و پیاده باش آنگه شه شو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۸۹
هان ای تن خاکی سخن از خاک مگو
جز قصهٔ آن آینهٔ پاک مگو
از خالق افلاک درونت صفتی است
جز از صفت خالق افلاک مگو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹۰
هرچند در این هوس بسی باشی تو
بیقدر تو همچون مگسی باشی تو
زنهار مباش هیچکس تا برهی
آخر که تو باشی که کسی باشی تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹۴
آنکس که ز دست شد بر او دست منه
از باده چو نیست شد تواش هست منه
زنجیر دریدن بر مردان سهل است
هر زنجیری بر شتر مست منه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰۰
ای آنکه به جان این جهانی زنده
شرمت بادا چرا چنانی زنده
بی‌عشق مباش تا نباشی مرده
در عشق بمیر تا بمانی زنده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰۱
ای پارسی و تازی تو پوشیده
جان دیده قدح شراب نانوشیده
دریا باید ز فضل حق جوشیده
پیدا باید کفایت کوشیده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱۱
ای کوران را به لطف ره بین کرده
وی گبران را پیشرو دین کرده
درویشان را به ملک خسرو کرده
وی خسرو را بردهٔ شیرین کرده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱۴
بازچیهٔ قدرت خدائیم همه
او راست توانگری گدائیم همه
بر یکدگر این زیادتی جستن چیست
آخر ز در یکی سرائیم همه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱۶
بیگانه شوی ز صحبت بیگانه
بشنو سخن راست از این دیوانه
صد خانه پر از شهد کنی چون زنبور
گر زانکه جدا کنی ز اینان خانه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۲۱
جانیست غذای او غم و اندیشه
جانی دگر است همچو شیر بیشه
اندیشه چو تیشه است گزافه مندیش
هان تا نزنی تو پای خود را تیشه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۳۰
صاحب‌نظران راست تحیر پیشه
مر کوران را تفکر و اندیشه
صد شاخ خوش از غیب گل افشان بر تو
بر شاخ رضا چه میزنی تو تیشه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۳۱
صحت که کشد به سقم و رنجوری به
زان جامه که سازی بستم عوری به
چشمی که نبیند ره حق کوری به
صحبت که تقرب نبود دوری به
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۳۲
صوفی نشوی به فوطه و پشمینه
نه پیر شوی ز صحبت دیرینه
صوفی باید که صاف دارد سینه
انصاف بده صوفی و آنگه کینه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۴۲
مانندهٔ زنبیل بگیر این روزه
تا روزه کند ترا به حق دریوزه
آب حیوان خنک کند دلسوزه
این روزه چو کوزه است مشکن کوزه