عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۵
چون با غم عشق تو دلم ساز گرفت
چشمم ز طلب خون دل آغاز گرفت
تو دست به خون ریختنم رنجه مدار
هجران تو این مهم به جان باز گرفت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۶
ای دل بخر آن زلف که دستت نگرفت
جز غمزهٔ آن نرگس مستت نگرفت
می لاف زدی که صبر دستم گیرد
از پای درآمدی و دستت نگرفت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۷
با یار مرا زور و ستم درنگرفت
زاری و فغان و لابه هم درنگرفت
از شعر ترم چو سنگ نم درنگرفت
تدبیر درم کنم که دم درنگرفت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹
تا روز به شب چو سوسنم بی‌رویت
بیدار چو نرگسم به گرد کویت
چون لاله شوم سوخته‌دل گر بنهم
مانند گل دو رویه رو بر رویت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸
هرگز دلم از وفای تو فرد مباد
یک دم ز غم تو بی‌دم سرد مباد
گر وصل تو درمان دلم خواهد کرد
پس یک نفس از درد تو بی‌درد مباد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۹
خود عهد کسی کسی چنین بگذارد
کاندر بد و نیک هیچ یادش نارد
جانا ز وفا روی مگردان که هنوز
خاک در تو نشان رویم دارد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۰
گر یک شبه وصل بتم آواز آرد
یکساله فراقش فلک آغاز آرد
صد روز ارین که می‌گذارم بدهم
گر دور فلک از آن شبی باز آرد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۲
گر دوست مرا به کام دشمن دارد
یا خسته دل و سوخته خرمن دارد
گو دار کزین جفا فراوان بیش است
آن منت غم که بر دل من دارد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۴
نه دل ز وصال تو نشانی دارد
نه جان ز فراق تو امانی دارد
بیچاره تنم همه جهان داشت به تو
واکنون به هزار حیله جانی دارد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۵
دل گرچه غمت ز جان نهان می‌دارد
اشکم همه خرده در میان می‌دارد
جان بی‌تو کنون فراق تن می‌طلبید
دل بی‌تو کنون ماتم جان می‌دارد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۶
شب رایت مشک رنگ بر کیوان برد
تقدیر بدم نامه بر طوفان برد
ای روی تو روز وصل تو کشتی نوح
انصاف بده بی‌تو به سر بتوان برد؟
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۷
با آنکه غم عشق تو از من جان برد
وان جان به هزار درد بی‌درمان برد
تا دسترسی بود مرا در غم تو
انگشت به هیچ شادیی نتوان برد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۹
موری که به چاه شست بازی گذرد
بی‌تو شب من بدان درازی گذرد
وان شب که مرا با تو به بازی گذرد
گویی که همی بر اسب تازی گذرد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳
روی تو که شمع لاله زو درگیرد
گل پرده ز روی با تو چون درگیرد
برخیز و به عزم گلستان موزه بخواه
تا چادر غنچه باز در سر گیرد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۴
گر دست غم تو دامن من گیرد
کمتر غم جان بود که در من گیرد
از دوستی تو برنگردانم روی
گر روی زمین به جمله دشمن گیرد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵
روی تو به دلبری جهان می‌گیرد
زلف تو زره‌گری از آن می‌گیرد
جزعت به نظر زبان دل می‌بندد
لعلت به شکر طوطی جان می‌گیرد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷
با آنکه زمانه جز بدی نسگالد
وز جور توام زمان زمان می‌نالد
از خوردن آن زهر نمی‌نالد دل
ازمنت تریاک خسان می‌نالد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۸
زلف تو به فتنه باز بیرون آمد
آن کار که داند که کجا انجامد
آرام دهش دو روز در زیر کلاه
باشد که از این فتنه فرو آرامد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹
رخسار تو چون سوسن آزاد آمد
زلفین تو چون دستهٔ شمشاد آمد
برچنگ تو گویی که ز بیداد آمد
کز دست تو همچو من به فریاد آمد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲
رنجی که مرا ز هجر آن ماه آمد
گویی که همه به کام بدخواه آمد
افزون ز هزار بار گویم هرشب
هان ای اجل ار نمرده‌ای گاه آمد